پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «مثل اهل بیت من مثل کشتى نوح و مثل باب حطّه در بنى اسرائیل است »
(2) [مستدرک حاکم 2/ 343] به سند خود، از «حنش کنانى» روایت کرده است که از «ابوذر غفارى» در حالیکه در خانه کعبه را به دست گرفته بود، شنیدم خطاب به مردم مىگفت: اى مردم! کسى که مرا مىشناسد، نیازى ندارد که خودم را به او معرّفى کنم و کسى که مرا نمىشناسد، من ابوذرم! از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود: اهل بیت من مانند کشتى نوحاند، کسانى که در آن کشتى جاى گرفتند، از غرق شدن در آب نجات یافتند و آنها که از کشتى فاصله گرفتند و از آن تخلف ورزیدند، غرق شدند .
«حاکم» گوید: این حدیث طبق قواعد حدیث شناسى «مسلم»، از احادیث صحیح است .
مؤلف گوید: «حاکم» همین حدیث را در [3/ 150] به طریق دیگر از «حنش» روایت کرده است و «متّقى» هم در [کنز العمال 6/ 216] نقل کرده و اظهار
داشته که این روایت را «ابن جریر» از «ابوذر» آورده است و «هیثمى» هم در [مجمع 9/ 168] متذکر است و ابراز مىدارد که «بزّاز» و «طبرانى» در کتابهاى «الکبیر»، «الصغیر» و «الاوسط»، به نقل آن پرداختهاند و «على بن سلطان» هم در [مرقات 5/ 610] در متن کتاب متذکر شده و در شرح آن مىگوید: حدیث مزبور را «امام احمد حنبل» روایت نموده است .
(1) [حلیة الاولیاء 4/ 306] به سند خود، از «سعید بن جبیر» از «ابن عباس» روایت کرده که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
«مثل اهل بیتى مثل سفینة نوح، من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق »
؛ «اهل بیت من مانند کشتى نوحاند، کسى که به آن کشتى سوار شد، از غرق شدن در دریا رهائى یافت و کسى که از آن کناره گیرى نمود، در دریا غرق شد ».
مؤلف گوید: «هیثمى» هم این حدیث را در [مجمع 9/ 168] روایت کرده و اظهار داشته که «بزّاز» و «طبرانى» هم آنرا نقل کردهاند و در [2/ 168] هم از «عبد الله بن زبیر» روایت نموده و حدیث را متذکر شده و مىگوید که «بزّاز» هم آنرا نقل کرده است و «محبّ طبرى» هم در [ذخائر ص 20] از حدیث مزبور یاد آورى نموده و اضافه کرده که حدیث مذکور را «بزّاز» از «ابن عبّاس» و «ابن زبیر» روایت کرده است .
(2) [تاریخ بغداد خطیب بغدادى 12/ 19] به سند خود، از «انس بن مالک» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «همانا مثل من و مثل اهل بیت من مانند کشتى نوح است، کسى که در کشتى نوح نشست، از غرق شدن در آب مصون ماند و کسى که از آن کناره گیرى کرد، غرق شد ».
(3) [سیوطى در الدر المنثور] در ذیل تفسیر آیه شریفه وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ، نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ (سوره بقره، آیه 58)؛ و (به خاطر بیاورید) زمانى را که گفتیم :
در این شهر (بیت المقدس) وارد شوید و از نعمتهاى فراوان آن، هر چه مىخواهید بخورید و از در (معبد بیت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گردید و بگویید :
خداوندا! گناهان ما را بریز! تا خطاهاى شما را ببخشیم و به نیکو کاران پاداش بیشترى خواهیم داد. «سیوطى» نوشته است که «ابن ابى شیبه» از حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام روایت کرده که فرمود: «مثل خانواده ما در میان این امت، مانند کشتى نوح و باب حطّه است ».
(1) [کنز العمال 1/ 250] از «عبّاد بن عبد الله اسدى» روایت کرده است، هنگامى که در «رحبه» حضور على بن ابیطالب علیه السّلام شرفیاب بودیم، مردى بحضور مبارک على علیه السّلام رسید و از آن حضرت معنى این آیه را پرسید أَ فَمَنْ کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ. حضرت على علیه السّلام در پاسخ او، فرمود: هیچیک از افراد قریش وجود ندارد که تیغهائى بر سر او کشیده شود مگر اینکه در رابطه با او، بخشى از آیات قرآن نازل شده است. به خدا سوگند! هر گاه مردم بدانند چه سخن شایستهاى از زبان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله درباره ما جارى شده است، محبوبتر بود در نزد من، از اینکه همگى سرزمین «رحبه» از طلا و نقره مملو باشد؛ به خدا سوگند! مثل ما اهل بیت در این امت، مثل کشتى نوح است در میان مردم نوح، و مثل ما در این امت، مثل باب حطّة در بنى اسرائیل است .
«متّقى» گفته که این حدیث را «ابو سهل قطّان» در «امالى» و همچنین «ابن مردویه» نقل کردهاند.
(2) بار دیگر «متّقى» در [کنز العمال 6/ 216] از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل کرده است که: «مثل اهل بیت من در میان شما مثل کشتى نوح در میان قوم نوح است، کسى که در کشتى نوح نشست، نجات یافت و کسى که تخلف ورزید، به هلاکت رسید.
و همچنین مثل باب حطّه در بنى اسرائیل است» و گفته است که «طبرانى» این حدیث را از «ابوذر» روایت کرده است.
(1) [هیثمى در مجمع 9/ 167] از «ابو سعید خدرى» روایت کرده است که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، مىفرمود: براستى مثل اهل بیت من در میان شما مثل کشتى نوح است، کسى که بر آن کشتى نشست، نجات یافت و کسى که تخلف ورزید، غرق شد؛ و براستى مثل اهل بیت من در میان شما مثل باب حطّه در بنى اسرائیل است، کسى که به داخل آن باب راه یافت گناهانش آمرزیده شد.
«هیثمى» گفته است این روایت را «طبرانى» در «الصغیر» و «الاوسط» روایت کرده است.
(2) [ذخائر العقبى محبّ طبرى ص 20] از حضرت على علیه السّلام نقل کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مثل اهل بیت من مثل کشتى نوح است، کسى که در آن کشتى سوار شد، نجات یافت و کسى که به آن کشتى راه یافت برستگارى رسید و کسى که از آن تخلف ورزید، به دوزخ افتاد.
«طبرى» گوید: «ابن السرّى» این حدیث را روایت کرده است.
(3) [کنوز الحقایق مناوى ص 132] از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده است که فرمود: مثل عترت من مثل کشتى نوح است، کسى که در آن نشست، نجات یافت.
«ثعلبى» این حدیث را نقل کرده است.
(4) [کنز العمال 6/ 153] على بن ابیطالب علیه السّلام، باب حطّة است، کسى که در آن باب داخل شد مؤمن است و کسى که از ورود در آن خوددارى کرد، کافر است.
«دار قطنى» این حدیث را در «الافراد» از «ابن عباس» روایت کرده است.
مؤلف گوید: «ابن حجر» این روایت را در [صواعق ص 75] و همچنین گفته:
«دار قطنى» در «الافراد» از «ابن عباس» و «مناوى» در [متن فیض القدیر 4/ 356] این حدیث را آوردهاند. و در شرح گوید: معنى باب حطّة آن است، آنچنانکه خداى تعالى ورود بنى اسرائیل را از باب حطّة با خضوع و خشوع، وسیله آمرزش آنان قرار داد، دوستى على علیه السّلام و پذیرش هدایت او و ادامه راهش و ولایت او را، وسیله
آمرزش و دخول در بهشت و نجات از آتش قرار داده است. و مراد از «خروج از او»، در حدیث، خروج بر اوست.
مؤلف گوید: بنا بر این کسى که بر على علیه السّلام خروج کند، کافر است. آرى! حقّا کافر است
منبع:
فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج2،
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/22 ساعت 8:53 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
استدلال بر امامت على علیه السّلام با حدیثى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده، على علیه السّلام وارث من است
(2) مؤلف گوید: اخبار باب قبل که دلالت داشت بر آنکه على علیه السّلام وارث پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است، از جمله حقایقى است که ممکن است بر امامت آن حضرت پس از رحلت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله استدلال کرد. و توضیح استدلال محتاج به یاد آورى مقدمه مختصرى است به شرح ذیل و در این مقدمه براى اثبات بحث حاضر، لازم است به طور اجمال به معناى «تعصیب» و «عول» اشاره نمود. به همین مناسبت و در این رابطه مىگوئیم: هرگاه وارث میّت، منحصر به کسى باشد که در قرآن کریم مقدار ارثیّه او معلوم باشد از قبیل نصف یا ثلث یا ربع و امثال اینها، در این صورت گاهى ما ترک میّت، زائد بر ارثیهاى است که در قرآن اشاره شده است، در این رابطه است که عامه به کمک «تعصیب» اقدام مىکنند و زائد بر ارثیّه معلوم را به «عصبه» که خویشاوندان میّت از پدر و پسرش است، مىدهند و مادر و دخترش را از مازاد بر ترکه محروم مىدارند. و هرگاه وارث میّت، منحصر به دختر باشد،
نیمى از ماترک را که فریضه الهى است به وى مىدهند و نیم دیگر از آنرا به خویشاوندان او مىپردازند؛
(1) گاهى است که ماترک از حد فریضه کمتر است که در این رابطه، علماى عامه از «عول» استفاده مىکنند یعنى نقیصهاى که پیش آمده است، بر همه وارثان وارد مىآورند؛ بنا بر این، هرگاه میّت پس از خود، دو دختر و دو تن پدر و مادر و یکى از دو زوج را باقى گذاشته باشد، ماترک وى این چنین تقسیم مىشود که دو تن دختر، دو ثلث از ما ترک و هر یک از پدر و مادر، یک ششم و زوج یک چهارم ارث مىبرند و فریضه بر اندازه یک چهارم، نقص پیدا کرده است و این نقص بر همه کسانى که ارث مىبرند، وارد مىشود. بدیهى است «عول» و «تعصیب» به حکم نصّ و فتوا از نظر امامیه باطل است و مازاد بر فریضه را به وارثانى مىدهند که به حکم قرآن، فریضهاى براى آنها تعیین شده است و به بستگان میت چیزى از ماترک او نمىدهند؛ بنا بر این در مثال اوّل، همه ماترک را به دختر مىدهند، به این معنى که نیمى از ماترک را به عنوان «فرض» و نیم دیگر آنرا به منظور «ردّ» مىدهند و هرگاه ما ترک کمتر از مقدار فریضه باشد، نقص ما ترک به سهم دو دختر وارد مىشود و بطورى که نصّ حاکى از آن است، نقیصه بر سهمیه همگان وارد نمىشود .
با توجه به آنچه ابراز داشتیم، گفتنى است که حضرت على علیه السّلام به اجماع مسلمانان- از عامه و خاصه- از کسانى نیست که از ما ترک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ارث ببرد و از نظر عامه به این شرح است که آنان اگر چه قائل به تعصیباند، و لیکن عمو را بطور کلّى مقدّم مىدارند چه اینکه از یک پدر باشد (و از مادر دیگرى)، مانند «عباس» نسبت به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و چه عموى ابوینى باشد مانند حضرت على علیه السّلام نسبت به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله؛ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به غیر از فاطمه زهرا علیها السّلام فرزند دیگرى نداشت، به قول علماى عامه، نیمى از ماترکش سهم حضرت زهرا علیها السّلام و نیم دیگر از ما ترک آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله، سهم «عباس» است. و اما از نظر خاصه که
قائل به «تعصیب» نمىباشند، همه ما ترک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به عنوان «فرض» و «ردّ» متعلق به حضرت زهراى مرضیه علیها السّلام مىباشد .
(1) بنا بر این به اجماع مسلمانان، حضرت على علیه السّلام از کسانى است که سهمى در ما ترک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ندارد و از آن حضرت ارث نمىبرد و در این رابطه اخبارى که وارد شده است که على علیه السّلام وارث پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است، منظور آنها سهم ما ترک نیست، بلکه مراد از همگى این سلسله از اخبار، در این رابطه است که على علیه السّلام وارث نبوى است؛ چنانکه در روایت «ابن عباس» آمده است که حضرت على علیه السّلام فرمود: «به خدا سوگند! من، برادر و ولى و وارث علم پیغمبرم» و در روایت «معاذ» آمده است که حضرت على علیه السّلام از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، پرسید: چه ارثى از شما مىبرم؟ فرمود: همان ارثى که برخى از پیغمبران از پیغمبران دیگر ارث مىبردند :
کتاب خدا و سنّت پیغمبر او و در حدیث مواخات آمده است: چه ارثى از شما نصیب من مىشود؟ فرمود: همان ارثى را که پیغمبران پیش از من از خود باقى گذاشتهاند. على علیه السّلام پرسید: انبیاى پیش از شما چه ارثى باقى گذاشتهاند؟ فرمود :
کتاب پروردگار و سنّت پیغمبر خودشان. اینک اگر ثابت شود که على علیه السّلام وارث علم پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله است و علم کتاب و سنّت پیغمبر را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ارث برده است، ثابت مىشود که حضرت على علیه السّلام پس از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله امام است، چنانکه روش پیغمبران پیشین در این رابطه بود که هر کسى که وارث علم پیغمبران بود و بطور کامل از سنّت آنان اطلاع حاصل مىکرد، همان فرد هم، امام پس از آن پیغمبر بود. گفتنى است که علما و دانشوران اگر چه وارث پیغمبرانند و نعمت علم را از آنان به ارث دریافتهاند و لیکن چنان نیست که علم آنان برابر با علم امام باشد؛ بنا بر این وارث کتاب و سنت بطور کلى، غیر از امام، دیگرى نخواهد بود و علماى امت از علوم پیغمبران مقدار کمى بهره بردهاند
منبع:
فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج2،
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/22 ساعت 8:51 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده است که پس از رحلت من دوازده تن حق خلافت دارند
(2) [صحیح بخارى] در کتاب «احکام» به سند خود، از «جابر بن سمره» روایت کرده است که از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مىفرمود: دوازده تن امیر خواهند بود. به دنبال آن کلمهاى فرمود که آنرا نشنیدم پدرم گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود همگى آنان از قریشاند .
مؤلف گوید: این حدیث را «امام احمد بن حنبل» هم در [مسند 5/ 90، 92] به دو طریق روایت کرده است .
(3) [صحیح مسلم] در کتاب «امارت» در باب تبعیت مردم از قریش، به دو سند، از «جابر بن سمره» روایت کرده است که به اتفاق پدرم بحضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شدم و از آن حضرت شنیدم که مىفرمود: امر ولایت ما (یا امر دنیا) به پایان نمىرسد تا اینکه دوازده تن خلافت نمایند پس از آن، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سخنى فرمود که آن را نشنیدم و از پدرم پرسیدم که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چه
سخنى فرمود؟ در پاسخ گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود که همگى این دوازده خلیفه از قریشاند .
(1) [همان کتاب] در کتاب «امارت» در باب پیروى مردم از قریش، به دو سند، از «عامر بن سعد» از «جابر بن سمره» روایت کرده است که در روز جمعه که شب آن، «اسلمى» را سنگسار کردند، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودم و از آن حضرت شنیدم که مىفرمود: این دین تا روز قیامت همواره بر پاست و گزندى نمىبیند و یا فرمود: همواره دوازده تن خلیفه که همگى آنها از قریشاند، بر شما حکومت مىکنند .
مؤلف گوید: «امام احمد حنبل» در [مسند 5/ 89] این روایت را آورده است .
(2) [صحیح ترمذى 2/ 35] به دو سند از «جابر بن سمره» روایت کرده است رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: پس از من، دوازده تن امیر، بر مردم امارت مىکنند. پس از آن، سخنى به زبان آورد که نفهمیدم و از کسى که در کنارم بود، پرسیدم: پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چه فرمود؟ در پاسخ گفت: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: همگى آن امیران از قریشاند .
مؤلف گوید: «امام احمد حنبل» در [مسند 5/ 92 و 94 و 99 و 108] این روایت را آورده است و «ابن حجر» هم در [صواعق ص 113] ذکر کرده و اظهار داشته که «طبرانى» هم آن را یاد کرده است .
(3) [مستدرک الصحیحین 4/ 501] به سند خود، از «مسروق» روایت کرده است که در یکى از شبها، حضور «عبد الله» بودیم و او به تلاوت قرآن مشغول بود که یکى از حاضران خطاب به او، گفت اى ابا عبد الرحمن! آیا هیچ اتفاق افتاد که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بپرسید که پس از ارتحالش، چند تن بر مردم حکومت مىکنند؟ «عبد الله» در پاسخ گفت: از هنگامى که وارد عراق شدهام پیش از تو
کسى این سؤال را نکرده است. آرى! همین سؤال را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسیدم که ایشان هم فرمود: خلفاى پس از من دوازده تن، به عدد نقباى بنى اسرائیل، مىباشند .
مولف گوید: «امام احمد حنبل» هم در «مسندار به طریق در صفحه 389 و 406» این روایت را نقل کرده است و «هیثمى» هم در [مجمع 5/ 190] روایت کرده و اظهار داشته که «امام احمد»، «ابو یعلى» و «بزّاز» به نقل آن پرداختهاند و «متقى» هم در [کنز العمال 3/ 205] چنین نقل کرده است که تعداد خلفاى من به تعداد نقباى موسى علیه السّلام است و مىگوید که «ابن عدى» و «ابن عساکر» این روایت را از «ابن مسعود» نقل کردهاند و در [جلد 6/ 201] هم معترض است و اضافه کرده که «طبرانى» این حدیث را از «ابن مسعود» یاد نموده و باز هم در صفحه 201 مىنویسد: «نعیم بن حماد» این حدیث را در کتاب «فتن» از «ابن مسعود» روایت کرده و «مناوى» هم در شرح [الفیض القدیر 2/ 458] گفته است که حدیث مزبور را «ابن عدى» و «ابن عساکر» در تاریخ خود، از «ابن مسعود» روایت کرده است .
(1) [مسند امام احمد حنبل 5/ 86] به سند خود، از «جابر بن سمره» روایت نموده که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: تا دوازده تن خلیفه از قریش هستند، همواره این دین پابرجاست .
(2) [همان کتاب 5/ 92] از «جابر بن سمره» روایت کرده است که گفت: از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مىفرمود: پس از من دوازده تن خلیفه که همگى آنها از مردم قریشاند بر مسلمانان حکومت مىکنند .
مؤلف گوید: این حدیث را «ابو نعیم» در [حلیه 4/ 333] و «متقى» در [کنز العمال 6/ 60] مىنویسد: حدیث مورد بحث را «طبرانى» و «ابو نعیم» در «المعرفه» از «ابن عمر» یاد کرده و در صفحه 201 اضافه کرده که «طبرانى» حدیث یاد شده را
از «ابن عباس» نقل نموده است .
(1) [همان کتاب 5/ 106] از «جابر بن سمره» روایت کرده که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مىفرمود: براى این امت دوازده خلیفه است .
(2) [کنز العمال 6/ 201] چنین روایت کرده است که بر این امت دوازده تن خلافت مىکنند و در پایهاى هستند که مخالفان نمىتوانند به آنان زیانى برسانند و آنها همه از قریشاند .
«متقى» گوید که «طبرانى» این حدیث را از «جابر بن سمره» روایت کرده است.
مؤلف گوید: «هیثمى» در [مجمع 5/ 190] روایت کرده که دشمنى دشمنان زیانى به حال آنان ندارد. راوى گوید: در آن حال متوجه شدم که «عمر بن خطّاب» پشت سر من در میان مردم قرار گرفته است و (مردم) حدیث را بطوریکه شنیده بودم تصدیق کردند و «طبرانى» هم آنرا روایت کرده است
استدلال و بهره گیرى از حدیث رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که خلفاى من دوازده تن هستند (2) مؤلف گوید: از اخبار پیشین که در باب خلفاى دوازده گانه نقل کردیم، بدست مىآید که اخبار یاد شده از ادلّه قاطعه و نصوص آشکارى است که حقیقت مذهب شیعه دوازده امامى را تأیید مىکند و مذاهب دیگر را بطور کلى از اساس باطل مىشمارد و بطلان آنها از آن نظر است که دوازده تن خلیفه در حدیث رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، با عقیده عامه که خلفاى راشدین را چهار تن و به انضمام خلافت حضرت امام حسن مجتبى علیه السّلام پنج تن مىدانند، و عددشان کمتر از دوازده نفر است، منطبق نمىشود. و همچنین با خلافت دیگران از «بنى أمیه» یا «بنى عباس»، مطابقتى ندارد؛ زیرا عدد آنان از دوازده تن زیادتر است و علاوه بر این اکثر خلفاى «بنى امیه» و «بنى عباس»، فاسق و فاجر بودهاند و بیشتر عمر خود را، به بادهگسارى و لهو لعب و گوش دادن به نواى خوانندگان و نواختن دف و خونریزىهاى بر خلاف شرع اسلام و محرمات دیگر، سپرى کردهاند؛ پس چگونه ممکن است که اینان خلفاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشند؟! و همچنین اخبار یاد شده که ویژه خلفاى دوازده گانه است، با اعتقادات فرقههاى دیگر شیعه از قبیل: «زیدى»، «اسماعیلى»، «فطحى» و امثال آنها، موافقتى ندارد؛ براى اینکه پیشوایان این سلسلهها تعدادشان، از تعداد ائمه شیعه اثنى عشرى، کمتر است. در این رابطه باید گفت: اخبار مزبور متوجه و منطبق با عقیده شیعه دوازده امامى است که همان «ائمه طاهرین» باشند که عترت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت ایشانند که نخستین آنها حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام و آخرین ایشان حضرت مهدى حجة بن الحسن العسکرى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) است. و در پایان این کتاب، اخبارى که درباره ایشان رسیده، بطور تفصیل بیان خواهیم کرد. (1) «قندوزى» در کتاب «ینابیع المودّة» باب هفتاد و هفتم، از یکى از علماء عامه نقل کرده که وى حدیث «جابر بن سمره» را متذکر شده و اظهار داشتهاند که در آخر این حدیث چنین آمده است: همگى خلفاى من از طائفه «بنى هاشم» اند. (2) «حافظ ابو نعیم» در [حلیه 1/ 86]، به سند خود، از «ابن عباس» روایت کرده که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: کسى که مىخواهد به مثل من زندگى کند و به مثل من بمیرد و در بهشت جاویدان که درختان آن را حق تعالى به دست خود کاشته است، جایگاهى به او اعطاء شود بر اوست که پس از من، على علیه السّلام را ولىّ خود بداند و پیروى از ولایت او نماید. و به ائمه و پیشوایان پس از من اقتدا کرده و از آنها پیروى نماید. آرى! اینان عترت من هستند و از سرشت من آفریده شدهاند و کمال فهم و علم به اینها ارزانى شده است. واى بر امت من که فضیلت آنان را تکذیب کنند و رعایت صله و پیوند آنان را با من ننمایند! آرى، این گروه که از دروغگویان و قاطعان رحم هستند خداى تعالى ایشان را از شفاعت من محروم مىسازد منبع:
فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج2،
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/22 ساعت 8:36 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
نزول عذاب بر «حارث بن نعمان» به جهت انکار نصب على علیه السّلام به مقام ولایت در روز غدیر خم (2) [نور الابصار شبلنجى ص 71] «امام اسحاق ثعلبى» در تفسیر خود آورده است: شخصى با «سفیان بن عیینه» ملاقات کرد و از وى پرسید: آیه شریفه سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ در شأن چه کسى نازل شده است؟ «سفیان» گفت: از مسئلهاى مىپرسى که پیش از تو کس دیگرى این سؤال را از من نکرده است! سپس گفت: پدرم از «جعفر بن محمد» از آباى گرامیش علیهم السّلام روایت کرده است که در روز غدیر خم، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مردم را بحضور خود طلبید و همگان گرد آن حضرت، اجتماع کردند. آنگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست حضرت على علیه السّلام را گرفت و فرمود : «من کنت مولاه فعلىّ مولاه » مقام، موقعیت و مولویت حضرت على علیه السّلام شهرت یافت و به شهرها رسید و مردم از موقعیت حضرت على علیه السّلام آگاه شدند. در این هنگام بود که «حارث بن نعمان فهرى» از انتصاب حضرت على علیه السّلام براى مقام مولویت اطلاع یافت، بلافاصله بر ناقه خود سوار شد و بحضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شتافت. ناقه را خوابانید و پیاده شد خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید و گفت : (1) یا محمد! از سوى خدا، یکتائى خدا و نبوت خودت را ابلاغ کردى، پذیرفتیم؛ دستور دادى نماز را در پنج وقت بجاى آوریم، بجاى آوردیم؛ فرمان دادى زکات بپردازید، پرداختیم؛ امر کردى ماه رمضان روزه بگیریم، گرفتیم؛ اعلام کردى به حجّ بیت اللّه برویم، رفتیم، این دستورها کافى نبود که اینک بازوى پسر عمویت را برافراشته و او را بر ما برترى بخشیدى و به مقام مولویت برقرار داشتى!! و گفتى : «من کنت مولاه فعلىّ مولاه » . اکنون این سؤال مرا به خود مشغول کرده است که آیا مقام مزبور از پیش خودت است، یا این انتصاب از سوى خداى تعالى است؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به خدائى که جز او خدائى نیست، این انتصاب از سوى خداى تعالى است. «حارث» که از این موضوع سخت برآشفته بود، بلافاصله پشت به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده، در حالى که بسوى ناقه خویش مىرفت، مىگفت: پروردگارا! اگر آنچه محمّد مىگوید حق است، سنگهائى از آسمان بر سر ما فرو ریز و یا ما را به عذاب دردناکى دچار گردان!! هنوز به ناقهاش نرسیده بود که سنگى از آسمان بر سر او فرود آمد و از مقعدش خارج شد «1» و به این وسیله از پاى در آمد. خداى تعالى آیه سَأَلَ سائِلٌ ... (سوره معارج، آیه 1) را نازل فرمود. مؤلف گوید: «مناوى» در [فیض القدیر 6/ 217] همین حدیث را نقل کرده، لیکن از «سفیان» نام نبرده است و مىنویسد: حدّثنى ابى عن جعفر بن محمد علیهما السّلام منبع:
فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج2
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/22 ساعت 8:26 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
«عمر» و «ابو بکر» به على علیه السّلام گفتند: هر بامداد و شامگاه مولاى مردان و زنان مؤمنى
(2) [مسند احمد حنبل 4/ 281] از «براء بن عازب» روایت کرده است، در سفرى که در خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودیم در غدیر خم، منزل کردیم- حدیث را بطورى که در باب سابق ذیل حدیثى که از «صحیح ابن ماجه» نقل کردیم ادامه داده تا آنجا که گفته است- رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«کسى که من مولاى او مىباشم، على مولاى اوست. پروردگارا! دوست او را دوست و دشمن او را دشمن بدار». «احمد» گوید: در این هنگام، «عمر» با على علیه السّلام ملاقات کرد و گفت: «هنیئا یابن ابیطالب! اصبحت و امسیت مولى کلّ مؤمن و مؤمنة»؛ «گواراى تو اى پسر ابو طالب! که در تمام بامدادها و شامگاهان، مولاى همه مردان و زنان مؤمن هستى ».
مؤلف گوید: در باب سابق آمده است که این حدیث را گروه دیگرى هم نقل کردهاند و تفصیل آنرا در آن باب یاد آور شدیم .
(1) [فخر رازى در تفسیر کبیر] در سوره مائده ذیل آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (سوره مائده، آیه 67) بطورى که پیش از این در باب سابق آمده است، اظهار داشته است: وجه دهم از وجوه نزول آیه شریفه، اینست که آیه شریفه در فضیلت على بن ابیطالب علیه السّلام نازل شده است و به دنبال نزول آیه شریفه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود: «کسى که من مولاى او مىباشم، على مولاى اوست. پروردگارا! دوست او را دوست و دشمن او را دشمن بدار». در این هنگام «عمر» با وى ملاقات کرد و گفت: گواراى تو باد! که مولاى من و مولاى همه زنان و مردان مؤمن شدى .
(2) [تاریخ بغداد خطیب بغدادى 8/ 290] به سند خود، و بطورى که در باب پیش، از «ابو هریره» نقل کردیم که گفت: کسى که در روز هیجدهم ذیحجه روزه بگیرد، ثواب شصت ماه روزه در نامه عمل او ثبت مىشود! و آن روز مصادف با روز غدیر خم است و همان روزى است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دست على بن ابیطالب علیه السّلام را گرفت و فرمود: آیا من ولىّ مؤمنان نیستم؟ گفتند: آرى، یا رسول الله! ولىّ مؤمنان هستید. فرمود: کسى که من ولىّ اویم، على ولىّ اوست. «عمر بن خطّاب» به على علیه السّلام گفت: خیلى تبریک عرض مىکنم، اى پسر ابو طالب! که امروز مولاى من و مولاى همه مسلمانان شدى. همان روز خداى تعالى آیه شریفه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ را نازل فرمود (تا آخر حدیث ).
مؤلف گوید: مثل این حدیث را به طریق دیگر هم روایت کرده است .
(3) [فیض القدیر 6/ 217] در شرح آن آمده است: هنگامى که «ابو بکر» و «عمر» از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدند که فرمود :
«من کنت مولاه فعلىّ مولاه »-
بنا به روایت «دار قطنى» از «سعد» بن ابى وقّاص»- هر دو تن گفتند: اى پسر ابو طالب! مولاى همه مردان و زنان مؤمن هستى .
مؤلف گوید: این روایت را «ابن حجر» در [صواعق ص 26] روایت کرده
است.
(1) [ذخائر العقبى محب طبرى ص 67] نقل کرده است دو تن صحرانشین به داورى پیش «عمر» آمدند. «عمر» به على علیه السّلام گفت: براى رفع خصومت این دو تن در میان آنها داورى کن. به مجردى که حضرت على علیه السّلام اراده کرد که قضاوت نماید، یکى از آن دو با کمال بىشرمى گفت: این شخص، در میان ما داورى کند؟! «عمر» ناراحت شد و از جاى برخاست و یقه او را گرفت و گفت: واى بر تو! مىدانى این شخص کیست؟ این بزرگوار، مولاى من و مولاى مؤمنان است و کسى که او را به مولویت نپذیرد، مؤمن نمىباشد!!! «محبّ طبرى» گوید: این حدیث را «ابن سمان» در کتاب «الموافقات» روایت کرده است.
مؤلف گوید: «ابن حجر» هم این حدیث را در [صواعق ص 107] نقل کرده و اظهار داشته که حدیث مزبور را «دار قطنى» هم نقل نموده است.
(2) [الریاض النضرة 2/ 170] روایت کرده است که مردى درباره مسئلهاى با «عمر» نزاع کرد. «عمر» گفت: این شخص که در اینجا نشسته است میان من و تو داورى خواهد کرد. و اشاره به على بن ابیطالب علیه السّلام نمود. آن مرد با کمال بىشرمى گفت: این مرد شکم بزرگ میان من و تو داورى خواهد کرد؟! «عمر» از گفته او ناراحت شد، بطورى که یقه او را بدست گرفت و روى زمین مىکشید و مىگفت:
مىدانى این بزرگوار که تو او را کوچک پنداشتى، کیست؟! این بزرگوار، مولاى من و مولاى همه مسلمانان است. «ابن سمّان» هم این حدیث را روایت کرده است.
(3) [الریاض النضرة 2/ 170] از «سالم» روایت کرده است، شخصى به «عمر» گفت: با على علیه السّلام طورى رفتار مىکنى که با هیچیک از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آنگونه رفتار نمىنمائى. وى در پاسخ گفت: اینگونه رفتار به جهت آنست که وى مولاى من است! «ابن سمان» این حدیث را روایت کرده است.
مؤلف گوید: «ابن حجر» این حدیث را در [صواعق ص 26] نقل کرده و اظهار داشته که «دار قطنى» هم آنرا روایت نموده است.
(1) [همان کتاب 2/ 170] از «عمر» نقل کرده است که گفت: على علیه السّلام مولاى کسى است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مولاى اوست.
«محبّ طبرى» گوید: «ابن سمان» این حدیث را روایت کرده است
منبع:
فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج2،
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/22 ساعت 8:17 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت