مسند ابن حنبل - به نقل از سماک بن عبید بن ولید عبسى -: بر عبد الرحمان بن ابى لیلى وارد شدم. به من گفت که شاهد بوده است علىعلیه السلام در
رُحبه گفت: «سوگند مىدهم هر کس را که شنیده و شاهد بوده است که پیامبر خدا روز غدیر خم چه گفته، برخیزد و جز کسى که او را دیده است، برنخیزد». پس، دوازده تن برخاستند و گفتند: ما دیدیم و شنیدیم که دستش را گرفت و گفت: «خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار؛ یاورش را یارى ده و واگذارندهاش را وا گذار».
و همه، جز سه نفر برخاستند. علىعلیه السلام هم آن سه را نفرین کرد و کارگر افتاد.
تاریخ دمشق - به نقل از عبد الرحمان بن ابى لیلى -: امیر مؤمنان، على بن ابى طالب، در رُحبَه براى مردم، سخنرانى کرد و گفت: «به اسلام، سوگند مىدهم همه آنان را که شنیدهاند پیامبر خدا روز غدیر خم، دست مرا گرفت و گفت: "اى مسلمانان! آیا من به شما از خود شما سزاوارتر نیستم؟" [و] گفتند: چرا، اى پیامبر خدا! [و او] گفت: "هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار و یاورش را یارى ده و واگذارندهاش را وا بگذار"، برخیزند».
پس، بیش از ده تن برخاستند و گواهى دادند و برخى نیز گواهى ندادند. اینان از دنیا نرفتند، مگر آن که مبتلا به کورى یا پیسى شدند.
864.حلیة الأولیاء - به نقل از عمیرة بن سعد -: شاهد بودم که علىعلیه السلام اصحاب پیامبر خدا را بر روى منبر، سوگند داد و ابو سعید و ابو هریره و انس بن مالک هم گرد منبر بودند. علىعلیه السلام بر بالاى منبر بود و دوازده مرد هم گرد منبر بودند که اینان در میانشان بودند.
علىعلیه السلام گفت: «شما را به خدا سوگند مىدهم! آیا شنیدید پیامبر خدا بگوید:
"هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست"؟». همگى برخاستند و گفتند: به خدا، آرى! و یک نفر برنخاست.
علىعلیه السلام گفت: «چه چیزى تو را از برخاستن بازداشت؟». گفت: اى امیر مؤمنان! پیر و فراموشکار شدهام!
[علىعلیه السلام] گفت: «خدایا! اگر دروغ مىگوید، بر او بلایى نیکو نازل کن». آن مرد نمرد، تا آن که چنان پیسى و سفیدىاى در بین دو چشمش دیدیم که عمامه (دستار) هم آن را نمىپوشاند.
865.المعارف - درباره اَنَس بن مالک -: صورتش پیسى داشت. گروهى گفتهاند که علىعلیه السلام از او درباره گفته پیامبر خدا: «خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار» پرسید. گفت: سالخورده شدهام و از یاد بردهام. علىعلیه السلام گفت: «اگر دروغ مىگویى، خدا تو را به چنان پیسىاى مبتلا کند که عمامه (دستار) هم آن را نپوشانَد».
الخصال - به نقل از جابر بن یزید جعفى، از جابر بن عبد اللَّه انصارى -: على بن ابى طالبعلیه السلام برایمان سخنرانى کرد و پس از حمد و ثناى الهى گفت: «اى مردم! در جلوى منبرتان این چهار نفر، از اصحاب محمّدصلى الله علیه وآله هستند: انس بن مالک، براء بن عازب، اشعث بن قیس کِنْدى و خالد بن یزید بجلى». سپس به اَنَس روى
کرد و گفت: «اى انس! اگر شنیدهاى که پیامبر خدا مىگوید: "هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست" و امروز به ولایتم گواهى ندهى، خداوند، تو را نمیراند، تا آن که به پیسى و سفیدىاى مبتلایت کند که عمامه (دستار) هم آن را نپوشانَد.
و امّا تو - اى اشعث!، اگر شنیدهاى که پیامبر خدا مىگوید: "هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست" و اکنون به ولایتم گواهى ندهى، پس خداوند، تا وقتى بینایىات را نگرفته، تو را از دنیا مَبَرد!
و امّا تو - اى خالد بن یزید! -، اگر شنیدهاى که پیامبر خدا مىگوید: "هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار" و اکنون به ولایتم گواهى ندهى، خدا تو را جز به مرگِ جاهلى نمیراند!
و امّا تو - اى براء بن عازب! -، اگر شنیدهاى که پیامبر خدا مىگوید: "هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار" و امروز به ولایتم گواهى ندهى، خداوند، تو را جز در محلّ هجرتت نمیراند!».
به خدا سوگند، انس بن مالک را دیدم که به پیسى گرفتار شده و آن را با عمامه (دستار) مىپوشانَد؛ امّا پوشیده نمىشود، و اشعث بن قیس را دیدم که بینایىاش رفته بود و مىگفت: سپاس، خداى را که نفرین على بن ابى طالب را در کورى این دنیایم قرار داد، نه در عذاب اخروى تا معذّب باشم.
امّا خالد بن یزید، چون مُرد، خانوادهاش خواستند او را در منزلش در قبرى که در آن کنده بودند، دفن کنند؛ امّا قبیله کنده با اسب و شتر آمدند و آنها را در جلوى در منزلش پى کردند و بدین سان، او به مرگ جاهلى از دنیا رفت.
و امّا براء بن عازب، معاویه او را به ولایت یمن - که از آنجا هجرت کرده بود -، گمارد و او در همان جا مرد.
مسند ابن حنبل: 1/253/964، تاریخ دمشق: 42/207/8684، البدایة والنهایة: 5/211.
تاریخ دمشق: 42/208، کنز العمّال: 13/131/36417 .
حلیة الأولیاء: 5/26، محاضرات الاُدباء: 2/415 .
المعارف ، ابن قتیبه: 580، الإرشاد: 1/351، شرح الأخبار: 1/232/221.
الأمالى، صدوق : 753/1012. نیز، ر.ک: روضة الواعظین: 145 .
اُسد الغابة: 3/487/3388.
رجال الکشّى: 1/246/95، الدرجات الرفیعة: 453.
سَراة، کوهى مشرِف بر عرفه است که تا صنعاء کشیده شده است. (معجم البلدان: 3 / 204)
أنساب الأشراف: 2/386.
المعجم الکبیر: 5/175/4996، و 5 / 171/4985 ، مناقب على بن أبى طالب: 23/33 .
الإرشاد: 1/352، الخرائج والجرائح: 1/208/50، کشف الغمّة: 1/283.
علّامه محمّد تقى شوشترى (م 1415 ق) در قاموس الرجال (: 4 / 529) مىگوید: هیچ تردیدى نیست که او عاقبت به خیر شد و به امیر مؤمنان، اعتقادى دوباره یافت و حدیث غدیر و دیگر احادیث را درباره فضیلت علىعلیه السلام و خاندانش، مکرّر نقل کرد.
شرح نهج البلاغة: 4/74، کشف الغمّة: 1/283 .
پى کردن شتر بر سر قبر مرده، عادتى جاهلى بوده است که به قصد بزرگداشت مرده انجام مىگرفته است و بدین وسیله از مهمانى دادن مرده در زمان حیاتش تقدیر مىشده است. اسلام، این رسم جاهلى را مردود شناخت (ر.ک: سنن أبى داود: 2 / 84، النهایة: 3 / 271، بلوغ الارب: 2 / 309). (م)
برخى این بخش از حدیث را با تاریخ، همخوان نمىدانند (ر.ک: معجم رجال الحدیث: 4 / 187).
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 92/7/6 ساعت 12:50 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
سعد بن ابى وقّاص
.تاریخ دمشق - به نقل از سعد بن ابى وقّاص -: چهار چیز را براى علىعلیه السلام شاهد بودم: ...، چهارم: روز غدیر خُم، پیامبر خدا برخاست و سخنان رسایى گفت. سپس سه بار گفت: «اى مردم! آیا من به مؤمنان، از خود آنها سزاوارتر نیستم؟». گفتند: چرا.
گفت: «اى على! نزدیک بیا». پس دست او و دست خودش را تا آنجا بالا برد که سفیدى زیر بغلهایشان را دیدم و سه بار گفت: «هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست».
.خصائص أمیر المؤمنین - به نقل از سعد -: ما با پیامبر خدا از مکّه مىآمدیم و به سمت مدینه مىرفتیم. چون به غدیر خُم رسید، مردم را نگاه داشت و هر کس را که رفته بود، بازگردانْد و آنان هم که عقب مانده بودند، ملحق شدند.
چون مردم به گرد او جمع شدند، گفت: «اى مردم! آیا رساندم؟». گفتند: آرى.
گفت: «خدایا! گواه باش». سه بار این را گفت. سپس سه بار گفت: «اى مردم! چه کسى ولىّ شماست؟». گفتند: خدا و پیامبرش.
پس، پیامبر، دست علىعلیه السلام را گرفت و او را ایستاند و سپس گفت: «هر که خدا و پیامبرش ولىّ اویند، پس این، ولىّ اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار».
عبد اللَّه بن عمر
826.شرح الأخبار - به نقل از عبد اللَّه بن عمر -: روز غدیر با پیامبر خدا بودم. فرمان داد زیر درختان آنجا را بروبند و شنیدم که مىگوید: «اى مردم! آیا من به مؤمنان، از خود آنها سزاوارتر نیستم؟». همگى پاسخ دادیم: چرا، اى پیامبر خدا!
پس، دستش را بر دست على بن ابى طالبعلیه السلام نهاد و آن را تا آنجا بالا برد که سفیدى زیر بغلهاى هر دو را دیدیم. سپس گفت: «هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار! یاورش را یارى ده و واگذارندهاش را وا بگذار».
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 92/7/6 ساعت 11:47 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
تاریخ دمشق - به نقل از عبد اللَّه بن شریک، از سهم بن حصین اسدى -: من و عبد اللَّه بن علقمه که روزگارى از دشنامگویان علىعلیه السلام بود، به مکّه وارد شدیم. به او گفتم: آیا مىخواهى با ابو سعید خدرى تجدید عهدى کنیم؟ گفت: آرى. پس نزد او رفتیم.
[عبد اللَّه بن علقمه] گفت: آیا فضیلتى درباره على شنیدهاى؟
گفت: «آرى. چون برایت نقل کردم، آن را از مهاجران و انصار و قریش بپرس. پیامبر خدا روز غدیر خم برخاست و بیان رسایى کرد و گفت: "اى مردم! آیا اختیار من به مؤمنان، از خود آنها بیشتر نیست؟". گفتند: چرا. سه بار این سخن را تکرار کرد و سپس گفت: "اى على! نزدیک بیا". پس، پیامبر خدا دو دست او را بالا برد - تا
آنجا که به سفیدى زیر بغلشان نگریستم - و سه بار گفت: "هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست"».
عبد اللَّه بن علقمه گفت: تو خودت این را از پیامبر خدا شنیدى؟ ابو سعید گفت: «آرى» و به گوشها و سینهاش اشاره کرد و گفت: «دو گوشم آن را شنید و دلم آن را حفظ کرد».
عبد اللَّه بن شریک مىگوید: عبد اللَّه بن علقمه و سهم بن حصین بر ما وارد شدند و چون نماز ظهر را خواندیم، عبد اللَّه بن علقمه برخاست و سه بار گفت: من به درگاه خدا از دشنام دادن به على توبه مىکنم و از او آمرزش مىطلبم.
.أنساب الأشراف - به نقل از ابو هریره -: در غدیر خم به پیامبر خدا نگریستم، در حالى که ایستاده سخنرانى مىکرد و على هم در کنارش بود. پس دست او را گرفت و ایستاند و گفت: «هر که من مولاى اویم، این مولاى اوست».
.المصنّف - به نقل از ابو یزید اودى، از پدرش -: ابو هریره به مسجد در آمد و گِردش جمع شدیم. جوانى به سوى او برخاست و گفت: تو را به خدا سوگند مىدهم، آیا شنیدى که پیامبر خدا بگوید: «هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!»؟
گفت: آرى.
جوان گفت: من از تو بیزارم! گواهى مىدهم که تو با دوستداران او دشمنى ورزیدى و با دشمنان او دوستى کردى. پس مردم، او را با سنگریزه زدند.
تاریخ دمشق: 42/228 و 229، الأمالى، طوسى: 247/433 .
أنساب الأشراف: 2/356.
المصنّف فى الأحادیث والآثار: 7/499/29، تاریخ دمشق: 42/232/8737، و 42 / 231/8734
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 92/7/6 ساعت 11:46 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
خداى متعال چنین انسانى را با این همه کرامات و فضایل ، پس از رحلت پیامبر با کرامت خود ، جهت رهبرى حکومت اسلامى ، و بیان معارف الهى و ارشاد انسان در حیات معنوى ، که در تمام زمان ها مورد نیاز جهانیان است ، انتخاب کرد و وى را تجلى گاه ولایت مطلقه قرارداد ، و به فرمان مطاعش پیامبر را در روز غدیر مأمور به معرفى او فرمود :
( یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ) .
« اى پیامبر ! آنچه از سوى پروردگارت [ درباره ولایت و رهبرى على بن أبى طالب امیرمؤمنان (علیه السلام) ] بر تو نازل شده ابلاغ کن ; و اگر انجام ندهى پیام خدا را نرسانده اى . و خدا تو را از [ آسیب و گزند ] مردم نگه مى دارد ; قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمى کند » .
شیعه ، در نزول این آیه در روز غدیر ، هیچ تردید و شکى ندارد ، بزرگان اهل سنت همچون : سیوطى در جلد دوم « در المنثور » صفحه 298 ، شوکانى در جلد سوم « فتح الغدیر » صفحه 57 ، بدرالدین حنفى در جلد هشتم « عمدة القارى » ص 584 ، فخر رازى در جلد سوم « تفسیر کبیر » صفحه 636 ، نظام الدین نیشابورى در جلد ششم تفسیر خود صفحه 170 ، آلوسى در جلد دوم « روح المعانى » صفحه 348 ، ابن صباغ در « فصول المهمة » صفحه 27 ، واحدى در « اسباب النزول » صفحه 150 ، شیخ سلمان بلخى در « ینابیع المودة » باب 39 و بسیارى دیگر از بزرگان آن قوم در کتب حدیث ، تاریخ و تفسیر خویش آورده اند که : این
آیه در روز غدیر براى معرفى على (علیه السلام)به ولایت ، امامت ، حکومت و ارشاد مردم نازل شده است . آیه شریفه :
( إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ) .
« سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [ مانند على بن ابى طالب اند ] که همواره نماز را برپا مى دارند و در حالى که در رکوعند [ به تهیدستان ]زکات مى دهند » .
به نقل امام فخر رازى در جلد سوم تفسیر کبیر صفحه 431 ، ثعلبى در کشف البیان ، زمخشرى در جلد اول « کشاف » صفحه 422 ، طبرى در جلد ششم تفسیر صفحه 186 ، ابوالحسن ربانى در تفسیر ، قُرْطبى در جلد ششم تفسیر صفحه 221 ، فاضل نیشابورى در جلد اول « غرائب القرآن » صفحه 461 ، واحدى در « اسباب النزول » صفحه 148 ، ابوبکر جصاص در تفسیر « احکام القرآن » صفحه 542 ، حافظ ابوبکر شیرازى در « فیما نزل من القرآن فى امیرالمؤمنین » ، قاضى بیضاوى در جلد اول تفسیر صفحه 345 ، ابن ابى الحدید در جلد سوم « شرح نهج البلاغه » صفحه 275 ، و بسیارى دیگر از بزرگان اسلام ، از مفسران حدیث و تاریخ نویسان براى اثبات ولایت مطلقه على (علیه السلام) که تجلى ولایت خدا و رسول است ، در قرآن مجید نازل شده است .
چون در روز غدیر از جانب حق به وسیله پیامبر ابلاغ شد که على بن ابیطالب مظهر حق و تجلى گاه ولایت مطلقه الهیه است و مردمان تا روز قیامت ، پس از پیامبر به حکومت ، ولایت ، ارشاد ، هدایت ، علم ، بینش و حقیقت کرامت او در ظاهر و باطن زندگى نیاز دارند ، و اتصال به صراط مستقیم الهى جز از طریق
قبول ولایت ، حکومت ، امارت و حکم او ممکن نیست ،براى رشد و کمال و تأمین خیر دنیا و آخرت مردم ، به غیر توسل و تمسک به حبل ولایت او راهى نمى باشد . آیه شریفه :
( الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِى وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِْسْلاَمَ دِیناً )
« امروز [ با نصبِ على بن ابى طالب به ولایت ، امامت ، حکومت و فرمانروایى بر امت ] دینتان را براى شما کامل ، و نعمتم را بر شما تمام کردم ، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم » .
بنابر نقل سیوطى در جلد دوم « دُرّ المنثور » صفحه 256 . و ابن کثیر در جلد دوم تفسیرش صفحه 14 و سبط ابن جوزى در تذکرة صفحه 18 و خطیب بغدادى در جلد هشتم تاریخ صفحه 290 و بسیارى دیگر از دانشمندان ، بر پیامبر نازل شد و حضرت رسالت پناه از شدت خوشحالى فریاد زدند:
اللهُ اَکْبَرُ عَلى اِکْمالِ الدِّیْنِ وَ اِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضا الرَّبِ بِرِسالَتِى وَوِلایةَ عَلِىّ بْنِ اَبِیْطالِب بَعْدِىْ .
« الله اکبر بر کمال دین و تمام نعمت و خوشنودى پروردگار به رسالت من و ولایت على بن ابیطالب بعد از من » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مائده (9) : 67 .
مائدة (9) : 55 .
مائده (9) : 3 .
بشارة المصطفى : 211 ; البلد الامین : 261 ; بحار الانوار : 37/156 ، باب 52 .
براى اطلاع بیشتر در این زمینه مى توانید به کتاب هاى : الغدیر ، عبقات ، احقاق الحق ، غایة المرام و اکثر کتب روائى ، تفسیرى و تاریخى اهل سنت مراجعه نمایید .
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 92/7/6 ساعت 11:8 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
و شاعر معروف عرب و عربیت ابو تمام: ادیب قرن دوم و سوم در این موضوع چنین گوید:
و یوم الغدیر استوضح الحق اهله بضحیآء لا فیها حجاب و لا ستر
اقام رسول الله یدعوهم بها لیقربهم عرف و یناهم نکر
یمد بضبعیه و یعلم انه ولى و مولاکم فهل لکم خبر
یروح و یغدو بالبیان لمعشر یروح بهم غمر و یغدو بهم غمر
فکان لهم جهر باثبات حقه و کان لهم فى بزهم حقه جهر
1- «و در روز غدیر حق مىخواستبراى اهلش واضح شود در روز روشن آفتاب برآمده که در آن هیچ حجاب و پردهاى نبود.
2- رسول خدا على را بر پا داشت، و مردم را در آن روشنائى فراخواند، تا اینکه شایستگى و پسندیدگى به آنها نزدیک شود، و زشتى و بدى از آنها دور گردد.
3- دو بازوى على را به بالا مىکشید، و مردم را اعلام مىنمود که اوست ولى خدا و مولاى شما! پس آیا شما چنین علم و اطلاع حاصل از مشاهده را دارید؟!
4- پیامبر با بیان و وضوح، شب و صبحگاه به جماعتى رفت و آمد داشت که شبانگاه آنها در ظلمتشدید فرو مىرفتند، و صبحگاه نیز در ظلمتشدید فرو مىرفتند.
5- و آن جماعت چنان بودند که براى اثبات حق على و اعتراف به آن، سخن خود را بلند و آشکارا کردند، همچنانکه براى گرفتن و ستردن حق على نیز سخن بلند کرده و آشکارا نمودند».
و عبدى کوفى از شعراء اهل بیت و معاصر حضرت صادق علیه السلام در ضمن قصیدهاى طولانى چنین گوید:
و کان عنها لهم فى خم مزدجر لما رقى احمد الهادى على قتب
و قال و الناس من دان الیه و من ثاو لدیه و من مصغ و مرتقب
: قم یا على فانى قد امرت بان ابلغ الناس و التبلیغ اجدربى
انى نصبت علیا هادیا علما بعدى و ان علیا خیر منتصب
فبایعوک و کل باسط یده الیک من فوق قلب عنک منقلب
عافوک لا مانع طولا و لا حصر قولا و لا لهجبالغش و الریب
و کنت قطب رحى الاسلام دونهم و لا تدور رحى الا على قطب
و لا تماثلهم فى الفضل مرتبة و لا تشابههم فى البیت و النسب
1- «و چون حضرت احمد که هادى امت است در خم بر روى کوهانهاى شتر بالا رفت، افرادى از آن جماعتبودند که پیوسته مىخواستند خلافت را از على منع و طرد کنند و به دور افکنند.
2- و در حالى که بعضى از آن جماعتبه پیامبر نزدیک بودند، و بعضى در کنار آنحضرت سکنى گزیده بودند، و بعضى گوش فرا مىدادند، و بعضى انتظار وقوع حادثهاى را داشتند، پیغمبر صلى الله علیه و آله گفت:
3- بپاخیز اى على! زیرا که من مامور شدهام به اینکه تبلیغ کنم و به مردم برسانم، و تبلیغ براى من سزاوارتر است.
4- من على را به عنوان هدایت و علم رهبرى بعد از خودم نصب کردم و بدرستى که على بن ابیطالب بهترین فرد پسندیده و انتخاب شده و گزیده شده براى منصب امامت است.
5- پس آن جماعتبا تو (اى على) بیعت کردند و هر یک از آنها دستخود را براى بیعتبه سوى تو دراز کرد، و لیکن این بیعت از فراز دل و قلب بود نه از درون آن، و خواسته آنان از تو منقلب و به سوى غیر تو منعطف و متوجه بود.
6- ایشان تو را از هر بدى و علت و ناپاکى مبرا و منزه مىدانستند، نه ازجهتسعه و قدرت تو منعى بود، و نه از جهت گفتار و سخن تو کوتاهى و ضعفى بود، و نه از جهت تحریض و اصرار به غش و خیانت و شک و تهمت متهم بودى!
7- تو اى على قطب آسیاى اسلام و محور گردش آن بودى نه ایشان، و هیچگاه چرخ آسیا بدون قطب نمىگردد.
8- نه در فضیلت و شرف هم رتبه ایشان بودى! و نه در اصالتخاندان و نسب شبیه آنان بودى»!
بارى اینها همه شواهدى است که معناى مولى، امام و پیشوا و حاکم بر مقدرات مردم و صاحب اختیار امور دنیوى و اخروى آنان از جانب حضرت حق تعالى است.یعنى آن که به مقام فناء فى الله رسیده و بین او و حضرت حق در سیر مراتب تقرب، هیچ بعد و فاصلهاى نمانده است، تمام حجابها و فاصلههاى ظلمانى و نورانى برداشته شده است، و اینستحقیقت ولایت که همان مقام عبودیتحقه حقیقیه و آخرین درجه سیر از کمالات بشر است.
منابع:
«دیوان أبی تمام طائی» ص 143. و شرح حال أبو تمام را خطیب در «تاریخ بغداد»، ج 8، از سص 248 تا ص 253، تحت عنوان حبیب بن أوس أبو تمام طائی شاعر آورده است.
و در «مناقب» ابن شهرآشوب ج 1، ص 539 این پنج بیت را با یک بیت دیگر آورده است؛ و آن بیت اینست:
أحجَّةُ ربّ العالمین و وارثُ النَّبیِّ ألا عهدٌ و فیّ و لا اصر
از أبو محمّد سفیان بن مصعب عَبدی کوفی است (الغدیر، ج 2، ص 292).
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 92/7/6 ساعت 10:44 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت