مسند ابن حنبل - به نقل از سماک بن عبید بن ولید عبسى -: بر عبد الرحمان بن ابى لیلى وارد شدم. به من گفت که شاهد بوده است على‏علیه السلام در

رُحبه گفت: «سوگند مى‏دهم هر کس را که شنیده و شاهد بوده است که پیامبر خدا روز غدیر خم چه گفته، برخیزد و جز کسى که او را دیده است، برنخیزد». پس، دوازده تن برخاستند و گفتند: ما دیدیم و شنیدیم که دستش را گرفت و گفت: «خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار؛ یاورش را یارى ده و واگذارنده‏اش را وا گذار».
و همه، جز سه نفر برخاستند. على‏علیه السلام هم آن سه را نفرین کرد و کارگر افتاد.
تاریخ دمشق - به نقل از عبد الرحمان بن ابى لیلى -: امیر مؤمنان، على بن ابى طالب، در رُحبَه براى مردم، سخنرانى کرد و گفت: «به اسلام، سوگند مى‏دهم همه آنان را که شنیده‏اند پیامبر خدا روز غدیر خم، دست مرا گرفت و گفت: "اى مسلمانان! آیا من به شما از خود شما سزاوارتر نیستم؟" [و] گفتند: چرا، اى پیامبر خدا! [و او] گفت: "هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار و یاورش را یارى ده و واگذارنده‏اش را وا بگذار"، برخیزند».
پس، بیش از ده تن برخاستند و گواهى دادند و برخى نیز گواهى ندادند. اینان از دنیا نرفتند، مگر آن که مبتلا به کورى یا پیسى شدند.
864.حلیة الأولیاء - به نقل از عمیرة بن سعد -: شاهد بودم که على‏علیه السلام اصحاب پیامبر خدا را بر روى منبر، سوگند داد و ابو سعید و ابو هریره و انس بن مالک هم گرد منبر بودند. على‏علیه السلام بر بالاى منبر بود و دوازده مرد هم گرد منبر بودند که اینان در میانشان بودند.
على‏علیه السلام گفت: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم! آیا شنیدید پیامبر خدا بگوید:

"هرکه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست"؟». همگى برخاستند و گفتند: به خدا، آرى! و یک نفر برنخاست.
على‏علیه السلام گفت: «چه چیزى تو را از برخاستن بازداشت؟». گفت: اى امیر مؤمنان! پیر و فراموشکار شده‏ام!
[على‏علیه السلام] گفت: «خدایا! اگر دروغ مى‏گوید، بر او بلایى نیکو نازل کن». آن مرد نمرد، تا آن که چنان پیسى و سفیدى‏اى در بین دو چشمش دیدیم که عمامه (دستار) هم آن را نمى‏پوشاند.
865.المعارف - درباره اَنَس بن مالک -: صورتش پیسى داشت. گروهى گفته‏اند که على‏علیه السلام از او درباره گفته پیامبر خدا: «خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار» پرسید. گفت: سالخورده شده‏ام و از یاد برده‏ام. على‏علیه السلام گفت: «اگر دروغ مى‏گویى، خدا تو را به چنان پیسى‏اى مبتلا کند که عمامه (دستار) هم آن را نپوشانَد».
الخصال - به نقل از جابر بن یزید جعفى، از جابر بن عبد اللَّه انصارى -: على بن ابى طالب‏علیه السلام برایمان سخنرانى کرد و پس از حمد و ثناى الهى گفت: «اى مردم! در جلوى منبرتان این چهار نفر، از اصحاب محمّدصلى الله علیه وآله هستند: انس بن مالک، براء بن عازب، اشعث بن قیس کِنْدى و خالد بن یزید بجلى». سپس به اَنَس روى

کرد و گفت: «اى انس! اگر شنیده‏اى که پیامبر خدا مى‏گوید: "هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست" و امروز به ولایتم گواهى ندهى، خداوند، تو را نمیراند، تا آن که به پیسى و سفیدى‏اى مبتلایت کند که عمامه (دستار) هم آن را نپوشانَد.
و امّا تو - اى اشعث!، اگر شنیده‏اى که پیامبر خدا مى‏گوید: "هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست" و اکنون به ولایتم گواهى ندهى، پس خداوند، تا وقتى بینایى‏ات را نگرفته، تو را از دنیا مَبَرد!
و امّا تو - اى خالد بن یزید! -، اگر شنیده‏اى که پیامبر خدا مى‏گوید: "هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار" و اکنون به ولایتم گواهى ندهى، خدا تو را جز به مرگِ جاهلى نمیراند!
و امّا تو - اى براء بن عازب! -، اگر شنیده‏اى که پیامبر خدا مى‏گوید: "هر که من مولاى اویم، این على مولاى اوست. خدایا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار" و امروز به ولایتم گواهى ندهى، خداوند، تو را جز در محلّ هجرتت نمیراند!».
به خدا سوگند، انس بن مالک را دیدم که به پیسى گرفتار شده و آن را با عمامه (دستار) مى‏پوشانَد؛ امّا پوشیده نمى‏شود، و اشعث بن قیس را دیدم که بینایى‏اش رفته بود و مى‏گفت: سپاس، خداى را که نفرین على بن ابى طالب را در کورى این دنیایم قرار داد، نه در عذاب اخروى تا معذّب باشم.
امّا خالد بن یزید، چون مُرد، خانواده‏اش خواستند او را در منزلش در قبرى که در آن کنده بودند، دفن کنند؛ امّا قبیله کنده با اسب و شتر آمدند و آنها را در جلوى در منزلش پى کردند و بدین سان، او به مرگ جاهلى از دنیا رفت.

و امّا براء بن عازب، معاویه او را به ولایت یمن - که از آن‏جا هجرت کرده بود -، گمارد و او در همان جا مرد.

 

مسند ابن حنبل: 1/253/964، تاریخ دمشق: 42/207/8684، البدایة والنهایة: 5/211.
 تاریخ دمشق: 42/208، کنز العمّال: 13/131/36417 .
 حلیة الأولیاء: 5/26، محاضرات الاُدباء: 2/415 .
 المعارف ، ابن قتیبه: 580، الإرشاد: 1/351، شرح الأخبار: 1/232/221.
 الأمالى، صدوق : 753/1012. نیز، ر.ک: روضة الواعظین: 145 .
  اُسد الغابة: 3/487/3388.
 رجال الکشّى: 1/246/95، الدرجات الرفیعة: 453.
سَراة، کوهى مشرِف بر عرفه است که تا صنعاء کشیده شده است. (معجم البلدان: 3 / 204)
أنساب الأشراف: 2/386.
المعجم الکبیر: 5/175/4996، و 5 / 171/4985 ، مناقب على بن أبى طالب: 23/33 .
 الإرشاد: 1/352، الخرائج والجرائح: 1/208/50، کشف الغمّة: 1/283.
علّامه محمّد تقى شوشترى (م 1415 ق) در قاموس الرجال (: 4 / 529) مىگوید: هیچ تردیدى نیست که او عاقبت به خیر شد و به امیر مؤمنان، اعتقادى دوباره یافت و حدیث غدیر و دیگر احادیث را درباره فضیلت علىعلیه السلام و خاندانش، مکرّر نقل کرد.
شرح نهج البلاغة: 4/74، کشف الغمّة: 1/283 .
پى کردن شتر بر سر قبر مرده، عادتى جاهلى بوده است که به قصد بزرگداشت مرده انجام مىگرفته است و بدین وسیله از مهمانى دادن مرده در زمان حیاتش تقدیر مىشده است. اسلام، این رسم جاهلى را مردود شناخت (ر.ک: سنن أبى داود: 2 / 84، النهایة: 3 / 271، بلوغ الارب: 2 / 309). (م)
برخى این بخش از حدیث را با تاریخ، همخوان نمىدانند (ر.ک: معجم رجال الحدیث: 4 / 187).



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 92/7/6 ساعت 12:50 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت