سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علی (ع) اززبان عایشه

عایشه دختر ابی بکر بن ابی قحافه، یکی از زنان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است بر اساس تواریخ معتبر،عایشه میانه خوبی با علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام و فرزندان ارجمند آنان نداشت.و این بغض و خصومت او در جنگ جمل کاملا ظاهر شد.یعنی همان زمان که او به خود اجازه می‏دهد،همه سفارشهایی را که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد لزوم پیروی و اطاعت از علی علیه السلام بیان فرموده است،نادیده بگیرد،و آشکارا در مقابل آن حضرت اقدام به مبارزه کند.

اما مطلب مهم این است که حقیقتا فضیلت و کمال بی منتهای علی علیه السلام و خاندان پاک آن حضرت به اندازه‏ای درخشندگی و نور افشانی دارد،که بسان خورشید تابان،هیچ کس و هیچ چیز قادر به جلوگیری از پرتو افکنی آن نیست.به طوری که عایشه نیز با چنین طرز تفکری هرگز نتوانست فضائل و کمالات آنها را کتمان کند.اکنون به‏مواردی از سخنان و مرویات او توجه می‏کنیم:

الف:عن هشام بن عروة،عن ابیه،عن عائشة قالت:قال رسول الله صلی الله علیه وآله و سلم:ذکر علی عبادة. [1] .

هشام بن عروه از پدرش،از عایشه روایت می‏کند که گفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:یاد کردن علی عبادت است.

ب:عن عائشة،ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم خرج و علیه مرط مرجل من شعر أسود،فجاء الحسن فأدخله،ثم جاء الحسین فأدخله،ثم فاطمة،ثم علی،ثم قال:«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت». [2] .

از عایشه روایت شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیرون آمد در حالی که عبای منقوش را که از موی سیاه بود،بر تن خود داشت.پس حسن علیه السلام آمد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را داخل آن‏کساء کرد.سپس حسین علیه السلام آمد و آن حضرت حسین علیه السلام را نیز داخل کساء نمود،آنگاه فاطمه علیها السلام و بعد علی علیه السلام آمدند و داخل کساء شدند.سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (این جملات قرآن کریم را بیان) فرمود:انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت.

ج:عن عائشة...قالت:رحم الله علیا لقد کان علی الحق... [3] ،«عایشه گفت:خدا علی را رحمت کند که حقیقتا بر حق بود...»

د:عن جمیع بن عمیر قال دخلت علی عائشة،فقلت لها:من کان احب الناس الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم،قالت:أما من الرجال فعلی،و أما من النساء ففاطمة. [4] .

جمیع بن عمیر گوید که بر عایشه وارد شدم،پس به او گفتم:محبوبترین مردم نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چه کسی است؟گفت:اما از مردان پس علی و اما از زنان پس فاطمه. (نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محبوبترند).ه:عن شریح بن هانی،عن ابیه،عن عائشة،قالت:ما خلق الله خلقا کان احب الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من علی. [5] .

شریح بن هانی از پدرش روایت می‏کند که عایشه گفت:خلق نکرد خداوند آفریده‏ای را که نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم محبوبتر از علی علیه السلام باشد.

و:عن عطاء قال:سألت عائشة عن علی علیه السلام،فقالت:ذاک خیر البشر لا یشک فیه الا کافر. [6] .

عطا گفت از عایشه در مورد علی علیه السلام سؤال کردم،عایشه گفت:او بهترین انسان است،و در این مطلب شک و تردید نمی‏کند مگر کافر.

ز:...حدثنا جعفر بن برقان قال:بلغنی ان عائشة کانت تقول:زینوا مجالسکم بذکر علی علیه السلام.

جعفر بن برقان روایت کرد که با خبر شدم که عایشه می‏گفت:مجالس و محافل خود را با یاد علی علیه السلام زیبایی ببخشید.

ح:عائشة رفعته:ان الله قد عهد إلی من خرج علی علی فهوکافر فی النار،قیل:لم خرجت علیه؟!قالت:أنا نسیت هذا الحدیث یوم الجمل حتی ذکرته بالبصرة و أنا استغفر الله. [7] .

عایشه به حدیث مرفوع (از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرد که:همانا خداوند مقرر نمود که هر کس بر علی،خروج کند،کافر و در آتش دوزخ است. (وقتی عایشه این حدیث را بیان کرد به او) گفته شد:چرا تو بر علی خروج کردی؟عایشه گفت:من این حدیث را در جمل فراموش کرده بودم تا آنکه در بصره به یادم آمد و توبه کردم.

ط:عن عطاء بن ابی رباح،عن عائشة،قالت:علی بن ابی طالب اعلمکم بالسنة. [8] .

عطا پسر ابی رباح،از عایشه روایت کرد که گفت:عالمترین شما به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم،علی بن ابی طالب است.

ی:عن عطاء عن عائشة قالت:علی اعلم اصحاب محمدصلی الله علیه (و آله) و سلم. [9] .

از عطا روایت شد که عایشه گفت:داناترین اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم،علی علیه السلام است.

ک:عن عائشة،قالت:قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم،و هو فی بیتها لما حضره الموت:ادعوا لی حبیبی‏[قالت‏]فدعوت له ابو بکر فنظر الیه ثم وضع رأسه ثم قال:ادعوا لی حبیبی.فدعوا له عمر،فلما نظر الیه وضع رأسه،ثم قال:ادعوا لی حبیبی،فقلت:ویلکم ادعوا له علی بن ابی طالب،فوالله ما یرید غیره‏[فدعوا علیا فأتاه‏]فلما أتاه أفرد الثوب الذی کان علیه ثم أدخله فیه فلم یزل یحتضنه حتی قبض و یده علیه. [10] .

از عایشه روایت است که گفت،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به هنگام رحلت و احتضار در خانه او بود و فرمود:حبیب مرا نزدمن فرا خوانید پس ابو بکر را فرا خواندیم،حضرت نگاهی به او کرد و سپس سر خود را برگرداند و فرمود:حبیب مرا نزد من فراخوانید،پس عمر را فراخواندیم،وقتی حضرت به او نگاه کرد سر خود را برگرداند و فرمود:حبیب مرا نزد من فراخوانید،پس من گفتم:وای بر شما،علی بن ابی طالب را برای او فراخوانید،به خدا سوگند غیر از علی را اراده نفرموده است،پس علی را فراخواندند وقتی آن حضرت آمد،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پارچه‏ای را که روی خود داشت،کنار زد،پس علی علیه السلام را داخل آن پارچه نمود،و او را از خود جدا نکرد تا رحلت نمود،در حالی که دست پیامبر بر بدن علی علیه السلام بود.

ل:عن عائشة قالت:رأیت النبی صلی الله علیه و آله و سلم التزم علیا و قبله و[هو]یقول:بابی الوحید الشهید،بأبی الوحید الشهید. [11] .

عایشه گوید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم ملتزم و همراه علی بود و او را بوسید و می‏فرمود:پدرم فدای شهید تنها،پدرم فدای شهید تنها.

پی نوشت :

1- ابن مغازلی در حدیث 243 از مناقب،ص 206،ط.1

 

2- زمخشری در تفسیر کشاف،ج 1،ص 369،ذیل آیه 61 از سوره آل عمران،فمن حاجک...،

3-ابن کثیر در البدایة و النهایة،ج 7،ص 305،حدیث.14.

4- حاکم در المستدرک،ج 3،ص 154 و.157

 

5- ابن عساکر در شرح حال امام علی علیه السلام از تاریخ دمشق،ج 2،ص 162،حدیث 648،شرح محمودی.

6- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع المودة باب مودة،الثالثة،ص.293.

7- شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع المودة،باب مودة الثالثة،ص.294.

8- سیوطی در تاریخ الخلفاء،ص 171،و شیخ سلیمان قندوزی حنفی در ینابیع المودة،فصل سوم ص 343

9- «بوستان معرفت» ص 658،به نقل از حسکانی در شواهد التنزیل جزء اول،ص 35،حدیث.40.

10-ابن کثیر در البدایة و النهایة،ج 7،ص 360 (عن عبد الله بن عمر).

11- هیثمی در مجمع الزوائد،ج 9،ص 138

نویسنده : محمد ابراهیم سراج

 



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/11/6 ساعت 8:51 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


وهابیت ننگی برای اسلام وبشریت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

می خواهم در این مطلب عکس هایی از جنایات وهابیت که دست نشانده استعمارگرانی چون انگلیس و آمریکا واسرائیل است به تصویر بکشانم که خیلی دلخراش است و از شما پوزش می خواهم و لی دلم برای این اسلام عزیز می سوزد ودرددین دارم که عده ای  که بوی از انسانیت نبردند و خود را مسلمان نیز می زند این چنین اسلام را خشن جلوه می دهند.

 

 

 

 

تصاویر دلخراش جنایات وهابیت

تصاویر دلخراش جنایات وهابیت

                                   بقیع قبل از تخریب                                     بعدازتخریب

قبرستان بقیع قبل از تخریبقبرستان بقیع بعد از تخریب



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 2:30 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


صدقه برحسنین(ع) حرام است

حسنین علیهما السّلام از خاندانى هستند که صدقه دادن به آنها حرام است‏


 (2) [صحیح بخارى‏] در کتاب «زکات» در باب «گرفتن خرماى صدقه»، به سند خود، از «ابو هریره» روایت کرده است، هنگامى که موقع چیدن خوشه‏هاى خرما فرا مى‏رسید، مردمى که نخلستان خرما داشتند خرماهاى زیادى به عنوان صدقه حضور مبارک مى‏آوردند تا پشته‏اى از خرما گرد مى‏آمد. حسنین که حضور داشتند با آن خرماها بازى مى‏کردند. روزى یکى از آن دو، خرمائى را در دهان گذاشت، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به او نگاهى کرد و بلافاصله خرما را از دهان او بیرون آورد و فرمود: مگر نمى‏دانى این خرماها صدقه است و آل محمد صلّى اللّه علیه و آله از صدقه استفاده نمى‏کنند.
 (3) [همان کتاب‏] در ذیل «جهاد و سیر» در باب کسى که به زبان فارسى، گفتگو مى‏کند، به سند خود، از «ابو هریره» روایت مى‏کند که حضرت حسن بن على علیه السّلام، یک دانه خرماى صدقه برداشت و در دهان خودش گذاشت. رسول‏
خدا صلّى اللّه علیه و آله به زبان فارسى، فرمود:
 «کخ کخ» «1»

و اضافه کرد: مگر نمى‏دانى ما از صدقه استفاده نمى‏کنیم؟
مؤلف گوید: «بخارى» همین حدیث را در باب آنچه درباره صدقه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، ذکر کرده است و «مسلم» هم حدیث مزبور را در «صحیح» خود در کتاب «زکات» به طرق عدیده‏اى آورده است و «احمد حنبل» هم در «مسند» و گروهى از محدثان نیز آن را نقل کرده‏اند.
 (1) [مسند امام احمد حنبل 1/ 200] از «ابو الحوراء سعدى» روایت مى‏کند، در دیدارى که با امام حسن مجتبى علیه السّلام داشتم، از حضرتش تقاضا کردم تا خاطره‏اى را که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به یاد دارد بیان فرماید. امام حسن علیه السّلام فرمود: در یکى از روزها، خرمائى از خرماهاى صدقه که براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آورده بودند تا در میان مستحقان تقسیم فرماید، برداشتم و به دهان گذاشتم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن خرما را که با آب دهانم‏تر شده بود، از دهانم بیرون آورد و در میان آن خرماها افکند. مردى که حضور داشت اظهار کرد: چه مى‏شد اگر آن خرما را این کودک مى‏خورد؟! پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: این خرماها صدقه است و ما از خرماى صدقه تناول نمى‏کنیم.
مؤلف گوید: این روایت را به دو طریق دیگر روایت کرده است و «ابو داود طیالسى» هم در [مسند 5/ 163] این روایت را نقل مى‏کند.
 (2) [همان کتاب 2/ 279] به سند خود، از «ابو هریره» نقل مى‏کند که در یکى از روزها، حضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم که خرماى صدقه آوردند. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به تقسیم کردن آنها پرداخت و حسن علیه السّلام در آن حال روى دامان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله قرار گرفته بود. پس از آنکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از تقسیم خرماها آسوده‏
شد، از جاى برخاست و امام حسن علیه السّلام را روى دوش گذاشت. در همین لحظه مقدارى از آب دهان حسن علیه السّلام بر روى بدن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چکید. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله سر برداشت و هویدا شد که حسن علیه السّلام خرمائى در دهان دارد و این لعاب از دهان اوست. بلافاصله پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله انگشت در دهان او فرو برد و خرما را بیرون آورد و فرمود: مگر نمى‏دانى صدقه بر آل محمد صلّى اللّه علیه و آله حرام است؟
مؤلف گوید: «احمد حنبل» این روایت را با اندک اختلافى، در صفحه 406 و 466 آورده است.
 (1) [همان کتاب 3/ 489] به سند خود، از «ابو عمیر» نقل مى‏کند که در یکى از روزها، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم که مردى با طبق خرما بحضور مبارک شرفیاب شد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا این خرماها صدقه است یا هدیه؟
عرض کرد: صدقه است. حضرت فرمود: آنها را در اختیار حاضران بگذار. در این هنگام که امام حسن علیه السّلام حضور داشت و بازى مى‏کرد، خرمائى برداشت و در دهان گذاشت. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله انگشت در دهانش فرو برد و آن خرما را بیرون آورد و به سوئى افکند و فرمود: بر ما آل محمد صلّى اللّه علیه و آله صدقه حرام است.
این حدیث را به طریق دیگر هم روایت کرده است.
 (2) [همان کتاب 2/ 201] به سند خود، از «ربیعه شیبان» روایت مى‏کند، در ملاقاتى که با حضرت حسین بن على علیه السّلام داشتم، عرض کردم: از خاطراتى که با پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله داشتید، برایم بیان کن. فرمود: در یکى از روزها، بالاى غرفه رفتم.
خرمائى برداشتم و آن را در دهان گذاشتم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد و فرمود: آن خرما را دور انداز، براى اینکه آن خرما، صدقه است و استفاده کردن از صدقه براى ما حرام است.
 (3) [کنز العمال 3/ 320] از «ابو عمره رشید بن مالک» روایت مى‏کند که حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم، طبق خرمائى آوردند. حضرت پرسید:
این خرما صدقه است یا هدیه؟ در پاسخ به عرض رسید: صدقه است. دستور داد، اصحاب از آن طبق استفاده کنند. حسین بن على علیه السّلام که آنجا مشغول بازى بود، دست دراز کرد و خرمائى برداشت و در دهان گذاشت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خرما را از دهان او بیرون آورد و فرمود: ما آل محمد صلّى اللّه علیه و آله از صدقه استفاده نمى‏کنیم.
 «متّقى» گوید: «ابن نجّار» این حدیث را روایت کرده است.
مؤلف گوید: احادیث زیاد و بیشمارى در خصوص حرمت صدقه بر آل محمد صلّى اللّه علیه و آله، روایت شده است بویژه در زندگى امام حسن علیه السّلام. و ما در اینجا به همین چند حدیث که روایت شد، اکتفا نمودیم.

منبع:

 فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏4،



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:41 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


حسنین(ع) دو عضو پیامبرند

 امام حسن و امام حسین علیهما السّلام دو عضو از اعضاى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بودند


 (2) [مسند امام احمد حنبل 6/ 399] به سند خود، از «قابوس بن مخارق» از «امّ الفضل» روایت مى‏کند که در خواب دیدم یکى از اعضاى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در خانه من افتاده است. به ملاقات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شدم و رؤیاى خود را به عرض مقدس رساندم. حضرت فرمود: خیر است، دیرى نمى‏یابد فاطمه علیها السّلام پسرى به دنیا مى‏آورد و تو امور شیر دادن او را در کنار امر شیر دهى فرزندت «قثم»، به عهده مى‏گیرى. طولى نکشید که امام حسن علیه السّلام از فاطمه علیها السّلام تولّد یافت و او را به دست من سپردند و من شیردهى او را انجام مى‏دادم.
همین حدیث را به طریق دیگر هم روایت مى‏کند. «ابن اثیر» در [اسد الغابة 2/ 10]، «ابن حجر» در [اصابه 5/ 231] و «بغوى» هم آنرا روایت کرده‏اند.
 (3) [صحیح ابن ماجه‏] در ابواب تعبیر رؤیا صفحه 289، به سند خود، از
 «قابوس» از «امّ الفضل» روایت مى‏کند، در ملاقاتى که با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داشتم، عرض کردم: در خواب دیدم که عضوى از اعضاى شما در خانه من است. فرمود:
خواب خوبى دیده‏اى، بزودى از فاطمه علیها السّلام پسرى بدنیا مى‏آید که تو باید شیر دادن او را عهده‏دار شوى. دیرى نپایید که حسن علیه السّلام- یا حسین علیه السّلام- از مادر متولد شد و او را با فرزندم «قثم» شیر مى‏دادم! «امّ الفضل» مى‏گوید: روزى این کودک را حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بردم، همینکه در دامان آن حضرت قرار گرفت، ادرار کرد. من (این عمل را نسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بى‏ادبى احساس کردم) دست به شانه او زدم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: فرزندم را آزار دادى خدا تو را بیامرزد!
 (1) [مستدرک حاکم 3/ 176] به سند خود، از «امّ الفضل» دختر «حارث» روایت مى‏کند که در یکى از اوقات، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شده و عرض کردم: یا رسول الله! دیشب خواب وحشتناکى دیدم. پرسید: چه خواب دیدى؟
عرض کردم: خواب نگران کننده‏اى! فرمود: جریانش را بیان کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعه‏اى از بدن شما جدا شد و در دامن من قرار گرفت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بر خلاف انتظار تو، این خواب خوبى است، بزودى- به خواست خدا- از فاطمه علیها السّلام فرزندى بدنیا مى‏آید و در دامن دایگى تو قرار مى‏گیرد.
چنانکه حضرت تعبیر فرموده بود، امام حسین علیه السّلام متولد شد و مرا به دایگى آن حضرت گماردند.
 (2) [طبقات ابن سعد 8/ 204] به سند خود، از «سمّاک بن حرب» روایت مى‏کند که «امّ الفضل» همسر «عباس بن عبد المطلب» به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، عرض کرد: دیشب در خواب دیدم که گویا عضوى از اعضاى شما در خانه من است.
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خواب خوبى دیده‏اى، بزودى از فاطمه علیها السّلام پسرى متولد مى‏شود و تو او را با فرزندت «قثم» شیر خواهى داد. «سماک» گوید: چنانکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود، امام حسین علیه السّلام از فاطمه علیها السّلام متولد شد و «ام الفضل» دایگى او
را به عهده گرفت. «ام الفضل» گفته که در یکى از آن اوقات، امام حسین علیه السّلام را بحضور پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بردم. حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله کودک را از من گرفت و داشت او را نوازش مى‏کرد و مى‏بوسید، که ناگهان کودک در دامن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، بول کرد.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى ام الفضل! فرزندم را بگیر که روى دامنم بول کرد. او را از حضرت گرفتم و به منظور ادب کردن نیشگان گرفتم طورى که صدایش به گریه بلند شد و گفتم: با رفتارى که کردى پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله را آزردى! پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (او مرا ناراحت نکرد بلکه) اى ام الفضل! از اینکه تو فرزندم را به گریه آوردى، مرا آزردى!! سپس دستور داد آب حاضر کردند و یک بار آب روى جامه و بدنش ریخت و فرمود: اى امّ الفضل! هر گاه کودک پسر باشد و چنین رفتارى از او به ظهور برسد، با ریختن یک بار آب بر روى جامه یا بدن، پاک مى‏شود و نیازى به فشردن لباس نیست و اگر دختر باشد علاوه بر ریختن آب، قسمت نجس آن را هم باید فشرد.
مؤلف گوید: «ابن حجر» این حدیث را در [اصابه 8/ 267] با اندک اختلافى در الفاظ حدیث، نقل کرده است.
 (1) [همان کتاب 8/ 204] به سند خود، از «قابوس بن مخارق» روایت مى‏کند که «ام الفضل» در خواب دید، گویا عضوى از اعضاى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در خانه او افتاده است. از این خواب وحشت کرد و بحضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و خوابش را به عرض رسانید. حضرت فرمود: خواب خوبى است، اگر خدا بخواهد، بزودى خداى تعالى پسرى به فاطمه علیها السّلام اعطا خواهد کرد که تو او را با فرزندت «قثم» شیر خواهى داد و دایگى او را به عهده خواهى گرفت. دیرى نپایید که امام حسین علیه السّلام متولد شد و کودک را در اختیار من گذاردند. و او را شیر دادم تا به راه افتاد. در یکى از اوقات، کودک را حضور مبارک بردم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله او را در دامت خود گرفت و نوازش مى‏کرد که ناگهان کودک روى جامه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ادرار
کرد. «ام الفضل» از کار او ناراحت شد و با دست به پشت او زد. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله خطاب به «ام الفضل»، فرمود: خدا کار تو را اصلاح کند- و یا خدا تو را بیامرزد- فرزندم را ناراحت ساختى! «امّ الفضل» گفت: جامه را از تن بیرون کنید و یکى دیگر بپوشید تا آن جامه را بشویم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: احتیاجى به شستن این لباس نیست، هر گاه پسرى بول کند با ریختن آب بر روى جامه پاک مى‏شود و اگر دخترى بر جامه‏اى ادرار کند باید علاوه بر آب ریختن فشرده هم بشود.
 (3) مؤلف گوید: «ابن اثیر» این حدیث را در [اسد الغابة 3/ 242] با اندک اختلافى، آورده است.

منبع:


  فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏4،



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:39 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


نام گذاری حسنین(ع)

 پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرزندان حضرت زهرا علیها السّلام را به نام حسن و حسین و محسن که به ترتیب نام عبرى فرزندان هارون علیه السّلام شبر و شبیر و مشبر مى‏باشند نامگذارى کرده است


 (2) [الادب المفرد بخارى ص 120] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على علیه السّلام روایت مى‏کند، هنگامى که امام حسن مجتبى علیه السّلام به دنیا آمد او را به نام «حرب» نامیدم. طولى نکشید رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف فرما شد و فرمود:
فرزندم را بیاورید او را چه نامیده‏اید؟ به عرض رسانیدم او را «حرب» نامیده‏ام.
فرمود: نه، بلکه او را حسن باید نامید. و هنگامى که حسین علیه السّلام متولد شد، باز هم او را «حرب» نامید، لیکن حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله او را طلبید و پرسید: این فرزندم را به چه نامى موسوم ساخته‏اید؟ عرض کردم: او را «حرب» خوانده‏ام. فرمود:
چنان نیست، بلکه او را حسین باید نامید. سومین فرزند حضرت زهرا علیها السّلام که متولد شد، او را «حرب» نامیدم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بلکه او را محسن بنامید.
سپس فرمود: من این سه تن فرزندم را به نام فرزندان حضرت هارون، برادر
حضرت موسى علیه السّلام، شبر و شبیر و مشبر نامیدم.
 (1) [مستدرک حاکم 3/ 165] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على علیه السّلام روایت مى‏کند، هنگامى که امام حسن مجتبى علیه السّلام از حضرت فاطمه علیها السّلام متولد شد، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به خانه ما تشریف آورد و فرمود: فرزندم را بیاورید و بگوئید او را به چه اسمى نامیده‏اید؟ به عرض رسانیدم: او را «حرب» خوانده‏ام.
فرمود: نه چنین است، بلکه نام او حسن است. هنگامى که امام حسین علیه السّلام متولد شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود: فرزندم را بیاورید و حضرت حسین علیه السّلام را آوردیم. فرمود: او را چه نامیده‏اید؟ گفتم: او را «حرب» نامیده‏ایم.
فرمود: چنان نیست، بلکه نام او حسین است. فرزند سوم که متولد شد، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد. پس از آنکه کودک را دید و همان سؤال را کرد. گفتم: او را «حرب» خوانده‏ام. فرمود: چنان نیست، بلکه نام محسن است. «1» سپس فرمود: من فرزندانم را، به نام فرزندان هارون علیه السّلام که شبر و شبیر و مشبر بود، بنام حسن و حسین و محسن علیهم السّلام نامیده‏ام. «حاکم» این حدیث را صحیح مى‏داند.
مؤلف گوید: «حاکم» حدیث مورد بحث را به طریق دیگر در همان صفحه یاد کرده است و مى‏گوید: این حدیث هم صحیح الاسناد است و «احمد» در [مسند 1/ 98]، «بیهقى» در [سنن 6/ 165 و 7/ 63]، «ابن اثیر» در [اسدالغابة 2/ 18 و 4/ 308]، «ابن عبد البر» در [استیعاب 1/ 139] و «متّقى» در [کنز العمال 6/ 221] از گروهى از محدثان روایت کرده‏اند و در باب «رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به نیابت از حسنین علیها السّلام عقیقه کرد و ...»، حدیث دیگرى از «کنز العمّال» از على علیه السّلام نقل‏
مى‏کنیم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرزندان مرا، به نام حسن و حسین و محسن نامید.
 (1) [صواعق محرقه ابن حجر ص 115] «بغوى» و «عبد الغنى» در «ایضاح» از «سلمان» روایت مى‏کنند که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هارون علیه السّلام دو فرزند خود را به نام شبر و شبیر نامید، من هم دو فرزندم را مثل هارون علیه السّلام، حسن و حسین نامیدم.
 (2) [ذخائر العقبى ص 120] از «اسماء بنت عمیس» روایت است که حضرت زهرا علیها السّلام فرزند بزرگوارش، حسن علیه السّلام، را به خانه من آورد. درست همین لحظه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود: اى اسماء! فرزندم را بیاور. امام حسن علیه السّلام را در پارچه زردى نهادم و به حضور مبارکش بردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
مگر به شما نگفتم کودک را در پارچه زرد رنگ نپیچید. بلافاصله کودک را در میان پارچه سفیدى پیچیدم و به حضورش بردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کودک را از من گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. آنگاه از على علیه السّلام، پرسید که نام این فرزندم را چه نامیده‏اى؟ على علیه السّلام گفت: من بر شما پیشى نمى‏گیرم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من هم در نامگذارى او، بر خدا سبقت نمى‏جویم. در این هنگام، «جبرئیل» نازل شد و گفت: اى محمد! پروردگار سلام مى‏رساند و مى‏فرماید:
موقعیت على علیه السّلام در نزد تو، مانند منزلت هارون به موسى است؛ با این تفاوت که پیغمبرى پس از تو مبعوث نمى‏شود. اسم فرزندت را به نام فرزند هارون نامگذارى کن. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسید: نام فرزند هارون چیست؟ «جبرئیل» در پاسخ گفت: نام او «شبر» است. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود که زبان من عربى است، «جبرئیل» فرمود: او را به نام حسن نامگذارى کن. پس از یکسال امام حسین علیه السّلام متولّد شد، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به خانه «اسماء» آمد و جریان را بطورى که بیان کردیم، «اسماء» بیان کرد و قصه نامگذارى را متذکر شد تا آنجا که «جبرئیل» گفت: نام این کودک را حسین بگذار.
 (1) [مستدرک حاکم 4/ 277] به سند خود، از «محمد بن عقیل» از حضرت على علیه السّلام روایت مى‏کند که حضرت على علیه السّلام فرزند بزرگ خود را به نام «عمویش» «حمزه»، نامگذارى کرد و فرزند دیگرش، حسین علیه السّلام، را به نام عموى دیگرش، «جعفر»، نامید. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که از جریان اطلاع یافت، على علیه السّلام را بحضور طلبید. فرمود: مأمورم که نام این دو کودک را تغییر بدهم. على علیه السّلام فرمود: خداى تعالى و رسول او داناترند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نام آن دو بزرگوار را حسن و حسین تعیین فرمود. این حدیث، صحیح است.
مؤلف گوید: «احمد حنبل» این حدیث را در [مسند 1/ 159] ذکر کرده است.
 (2) [مسند ابو داود طیالسى 1/ 19] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام روایت مى‏کند، هنگامى که امام حسن علیه السّلام تولد یافت، گفتم او را «حرب» بنامید و من دوست دارم با چنان نامى که براى او مى‏گذارم خود را به کنیه «ابو حرب» بنامم. همان لحظه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف فرما شد و کودک را بحضور طلبید و فرمود: او را چه نامیده‏اید؟ گفتیم:
 «حرب». فرمود: نه چنین است، بلکه او را حسن بنامید. و هنگامى که امام حسین علیه السّلام متولد شد ما او را «حرب» نامیدیم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود:
نوزاد را چه نامیده‏اید؟ گفتیم: «حرب». فرمود: او را حسین بنامید.
 (3) [سنن بیهقى 9/ 304] به سند خود، از جعفر بن محمد از پدرش رسول اکرم- صلوات الله علیهم اجمعین- نقل مى‏کند که این نوزاد روز هفتم ولادتش، از سوى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حسن نامیده شد و کلمه حسین را از واژه، حسن، اشتقاق کرد و فاصله میان این دو بزرگوار بیش از اقل حمل که شش ماه است نبوده است.
مؤلف گوید: «حاکم» این حدیث را در [مستدرک 3/ 172] نقل کرده است.
 (4) [اسد الغابه ابن اثیر 2/ 9] در ذیل شرح حال امام حسن بن على بن‏
ابیطالب علیهم السّلام، از «ابو احمد عسکرى» روایت مى‏کند که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله آن حضرت را حسن و کنیه‏اش را ابو محمّد نامید و این اسم بى‏سابقه بود و در جاهلیت هم کسى به این نام نامیده نشده است.
سپس گفته است: از «ابن اعرابى» از «مفضّل» نقل است که خداى تعالى، این دو اسم- حسن و حسین- را ذخیره داشت تا اینکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرزندان خویش- حسن و حسین- را به آن نام بنامد! مى‏گوید: گفتم که اگر اسم مزبور منحصر به آن دو بزرگوار است، پس چگونه برخى از یمنى‏ها به این دو نام شناخته شده‏اند؟ در پاسخ گفت: نام آنها حسن (به فتح حاء و سکون سین) و حسین (به فتح حاء و کسر سین است) نه حسن (به فتح حاء و سین) و حسین (به ضم حاء و فتح سین).
مؤلف گوید: «ابن اثیر» در [2/ 18] به سند خود، از «عمران بن سلیمان» روایت کرده است که گفت: حسن و حسین از نامهاى بهشتیان است و در جاهلیت چنین اسمى سابقه نداشته است.
 (1) [اسد الغابه ابن اثیر 5/ 483] در ذیل احوال «سوداه» دختر «مسرح کندى»، مى‏نویسد: «عروة بن فیروز» از «سوداه» روایت مى‏کند که من در میان افرادى که شاهد زایمان حضرت زهرا علیها السّلام بودند حضور داشتم. همزمان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و احوال حضرت زهرا علیها السّلام را جویا شد. گفتم: به درد زایمان مبتلا است. فرمود: باشد هنگامى که بچه‏اش تولد یافت به کارى نپردازد. پس امام حسن علیه السّلام قدم به جهان نهاد، او را در پارچه‏اى پیچیدم. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد. احوال حضرت زهرا علیها السّلام را جویا گردید. گفتم: فرزند پسرى خدا به او مرحمت فرمود و من نوزاد را در پارچه‏اى زرد رنگ پیچیدم. فرمود: آن فرزند را نزد من بیاور. کودک را بحضور مبارک بردم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پارچه زرد رنگ را از اندام او بیرون آورد و آن حضرت را در میان پارچه سپید رنگى پوشانید و آب دهان‏
شریف را در میان دهان او ریخت و از آب دهان مبارکش به او آشامانید و حضرت على علیه السّلام را صدا زد و فرمود: او را چه نامیده‏اى؟ عرض کرد: جعفر. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نه، نام او حسن است و نام فرزند پس از او هم، حسین است و تو ابو الحسن و ابو الحسین هستى.- صلوات الله علیهم اجمعین-
 (1) مؤلف گوید: «ابن حجر» این حدیث را در [اصابه 8/ 117] در شرح حال «سواده آورده و «متّقى» در [کنز العمال 7/ 105] نقل کرده و مى‏گوید: «ابن منده» و «ابو نعیم» و «ابن عساکر» این حدیث را روایت کرده‏اند. «هیثمى» هم در [مجمع 9/ 174] به نقل آن پرداخته و مى‏گوید که حدیث مورد بحث را «طبرانى» به دو سند روایت کرده است.

منبع:

  فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏4،



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:17 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید