سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدقه برحسنین(ع) حرام است

حسنین علیهما السّلام از خاندانى هستند که صدقه دادن به آنها حرام است‏


 (2) [صحیح بخارى‏] در کتاب «زکات» در باب «گرفتن خرماى صدقه»، به سند خود، از «ابو هریره» روایت کرده است، هنگامى که موقع چیدن خوشه‏هاى خرما فرا مى‏رسید، مردمى که نخلستان خرما داشتند خرماهاى زیادى به عنوان صدقه حضور مبارک مى‏آوردند تا پشته‏اى از خرما گرد مى‏آمد. حسنین که حضور داشتند با آن خرماها بازى مى‏کردند. روزى یکى از آن دو، خرمائى را در دهان گذاشت، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به او نگاهى کرد و بلافاصله خرما را از دهان او بیرون آورد و فرمود: مگر نمى‏دانى این خرماها صدقه است و آل محمد صلّى اللّه علیه و آله از صدقه استفاده نمى‏کنند.
 (3) [همان کتاب‏] در ذیل «جهاد و سیر» در باب کسى که به زبان فارسى، گفتگو مى‏کند، به سند خود، از «ابو هریره» روایت مى‏کند که حضرت حسن بن على علیه السّلام، یک دانه خرماى صدقه برداشت و در دهان خودش گذاشت. رسول‏
خدا صلّى اللّه علیه و آله به زبان فارسى، فرمود:
 «کخ کخ» «1»

و اضافه کرد: مگر نمى‏دانى ما از صدقه استفاده نمى‏کنیم؟
مؤلف گوید: «بخارى» همین حدیث را در باب آنچه درباره صدقه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، ذکر کرده است و «مسلم» هم حدیث مزبور را در «صحیح» خود در کتاب «زکات» به طرق عدیده‏اى آورده است و «احمد حنبل» هم در «مسند» و گروهى از محدثان نیز آن را نقل کرده‏اند.
 (1) [مسند امام احمد حنبل 1/ 200] از «ابو الحوراء سعدى» روایت مى‏کند، در دیدارى که با امام حسن مجتبى علیه السّلام داشتم، از حضرتش تقاضا کردم تا خاطره‏اى را که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به یاد دارد بیان فرماید. امام حسن علیه السّلام فرمود: در یکى از روزها، خرمائى از خرماهاى صدقه که براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آورده بودند تا در میان مستحقان تقسیم فرماید، برداشتم و به دهان گذاشتم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن خرما را که با آب دهانم‏تر شده بود، از دهانم بیرون آورد و در میان آن خرماها افکند. مردى که حضور داشت اظهار کرد: چه مى‏شد اگر آن خرما را این کودک مى‏خورد؟! پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: این خرماها صدقه است و ما از خرماى صدقه تناول نمى‏کنیم.
مؤلف گوید: این روایت را به دو طریق دیگر روایت کرده است و «ابو داود طیالسى» هم در [مسند 5/ 163] این روایت را نقل مى‏کند.
 (2) [همان کتاب 2/ 279] به سند خود، از «ابو هریره» نقل مى‏کند که در یکى از روزها، حضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم که خرماى صدقه آوردند. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به تقسیم کردن آنها پرداخت و حسن علیه السّلام در آن حال روى دامان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله قرار گرفته بود. پس از آنکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از تقسیم خرماها آسوده‏
شد، از جاى برخاست و امام حسن علیه السّلام را روى دوش گذاشت. در همین لحظه مقدارى از آب دهان حسن علیه السّلام بر روى بدن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چکید. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله سر برداشت و هویدا شد که حسن علیه السّلام خرمائى در دهان دارد و این لعاب از دهان اوست. بلافاصله پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله انگشت در دهان او فرو برد و خرما را بیرون آورد و فرمود: مگر نمى‏دانى صدقه بر آل محمد صلّى اللّه علیه و آله حرام است؟
مؤلف گوید: «احمد حنبل» این روایت را با اندک اختلافى، در صفحه 406 و 466 آورده است.
 (1) [همان کتاب 3/ 489] به سند خود، از «ابو عمیر» نقل مى‏کند که در یکى از روزها، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم که مردى با طبق خرما بحضور مبارک شرفیاب شد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا این خرماها صدقه است یا هدیه؟
عرض کرد: صدقه است. حضرت فرمود: آنها را در اختیار حاضران بگذار. در این هنگام که امام حسن علیه السّلام حضور داشت و بازى مى‏کرد، خرمائى برداشت و در دهان گذاشت. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله انگشت در دهانش فرو برد و آن خرما را بیرون آورد و به سوئى افکند و فرمود: بر ما آل محمد صلّى اللّه علیه و آله صدقه حرام است.
این حدیث را به طریق دیگر هم روایت کرده است.
 (2) [همان کتاب 2/ 201] به سند خود، از «ربیعه شیبان» روایت مى‏کند، در ملاقاتى که با حضرت حسین بن على علیه السّلام داشتم، عرض کردم: از خاطراتى که با پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله داشتید، برایم بیان کن. فرمود: در یکى از روزها، بالاى غرفه رفتم.
خرمائى برداشتم و آن را در دهان گذاشتم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد و فرمود: آن خرما را دور انداز، براى اینکه آن خرما، صدقه است و استفاده کردن از صدقه براى ما حرام است.
 (3) [کنز العمال 3/ 320] از «ابو عمره رشید بن مالک» روایت مى‏کند که حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم، طبق خرمائى آوردند. حضرت پرسید:
این خرما صدقه است یا هدیه؟ در پاسخ به عرض رسید: صدقه است. دستور داد، اصحاب از آن طبق استفاده کنند. حسین بن على علیه السّلام که آنجا مشغول بازى بود، دست دراز کرد و خرمائى برداشت و در دهان گذاشت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خرما را از دهان او بیرون آورد و فرمود: ما آل محمد صلّى اللّه علیه و آله از صدقه استفاده نمى‏کنیم.
 «متّقى» گوید: «ابن نجّار» این حدیث را روایت کرده است.
مؤلف گوید: احادیث زیاد و بیشمارى در خصوص حرمت صدقه بر آل محمد صلّى اللّه علیه و آله، روایت شده است بویژه در زندگى امام حسن علیه السّلام. و ما در اینجا به همین چند حدیث که روایت شد، اکتفا نمودیم.

منبع:

 فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏4،



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:41 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


حسنین(ع) دو عضو پیامبرند

 امام حسن و امام حسین علیهما السّلام دو عضو از اعضاى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بودند


 (2) [مسند امام احمد حنبل 6/ 399] به سند خود، از «قابوس بن مخارق» از «امّ الفضل» روایت مى‏کند که در خواب دیدم یکى از اعضاى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در خانه من افتاده است. به ملاقات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شدم و رؤیاى خود را به عرض مقدس رساندم. حضرت فرمود: خیر است، دیرى نمى‏یابد فاطمه علیها السّلام پسرى به دنیا مى‏آورد و تو امور شیر دادن او را در کنار امر شیر دهى فرزندت «قثم»، به عهده مى‏گیرى. طولى نکشید که امام حسن علیه السّلام از فاطمه علیها السّلام تولّد یافت و او را به دست من سپردند و من شیردهى او را انجام مى‏دادم.
همین حدیث را به طریق دیگر هم روایت مى‏کند. «ابن اثیر» در [اسد الغابة 2/ 10]، «ابن حجر» در [اصابه 5/ 231] و «بغوى» هم آنرا روایت کرده‏اند.
 (3) [صحیح ابن ماجه‏] در ابواب تعبیر رؤیا صفحه 289، به سند خود، از
 «قابوس» از «امّ الفضل» روایت مى‏کند، در ملاقاتى که با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داشتم، عرض کردم: در خواب دیدم که عضوى از اعضاى شما در خانه من است. فرمود:
خواب خوبى دیده‏اى، بزودى از فاطمه علیها السّلام پسرى بدنیا مى‏آید که تو باید شیر دادن او را عهده‏دار شوى. دیرى نپایید که حسن علیه السّلام- یا حسین علیه السّلام- از مادر متولد شد و او را با فرزندم «قثم» شیر مى‏دادم! «امّ الفضل» مى‏گوید: روزى این کودک را حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بردم، همینکه در دامان آن حضرت قرار گرفت، ادرار کرد. من (این عمل را نسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بى‏ادبى احساس کردم) دست به شانه او زدم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: فرزندم را آزار دادى خدا تو را بیامرزد!
 (1) [مستدرک حاکم 3/ 176] به سند خود، از «امّ الفضل» دختر «حارث» روایت مى‏کند که در یکى از اوقات، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شده و عرض کردم: یا رسول الله! دیشب خواب وحشتناکى دیدم. پرسید: چه خواب دیدى؟
عرض کردم: خواب نگران کننده‏اى! فرمود: جریانش را بیان کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعه‏اى از بدن شما جدا شد و در دامن من قرار گرفت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بر خلاف انتظار تو، این خواب خوبى است، بزودى- به خواست خدا- از فاطمه علیها السّلام فرزندى بدنیا مى‏آید و در دامن دایگى تو قرار مى‏گیرد.
چنانکه حضرت تعبیر فرموده بود، امام حسین علیه السّلام متولد شد و مرا به دایگى آن حضرت گماردند.
 (2) [طبقات ابن سعد 8/ 204] به سند خود، از «سمّاک بن حرب» روایت مى‏کند که «امّ الفضل» همسر «عباس بن عبد المطلب» به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، عرض کرد: دیشب در خواب دیدم که گویا عضوى از اعضاى شما در خانه من است.
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خواب خوبى دیده‏اى، بزودى از فاطمه علیها السّلام پسرى متولد مى‏شود و تو او را با فرزندت «قثم» شیر خواهى داد. «سماک» گوید: چنانکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود، امام حسین علیه السّلام از فاطمه علیها السّلام متولد شد و «ام الفضل» دایگى او
را به عهده گرفت. «ام الفضل» گفته که در یکى از آن اوقات، امام حسین علیه السّلام را بحضور پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بردم. حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله کودک را از من گرفت و داشت او را نوازش مى‏کرد و مى‏بوسید، که ناگهان کودک در دامن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، بول کرد.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى ام الفضل! فرزندم را بگیر که روى دامنم بول کرد. او را از حضرت گرفتم و به منظور ادب کردن نیشگان گرفتم طورى که صدایش به گریه بلند شد و گفتم: با رفتارى که کردى پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله را آزردى! پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (او مرا ناراحت نکرد بلکه) اى ام الفضل! از اینکه تو فرزندم را به گریه آوردى، مرا آزردى!! سپس دستور داد آب حاضر کردند و یک بار آب روى جامه و بدنش ریخت و فرمود: اى امّ الفضل! هر گاه کودک پسر باشد و چنین رفتارى از او به ظهور برسد، با ریختن یک بار آب بر روى جامه یا بدن، پاک مى‏شود و نیازى به فشردن لباس نیست و اگر دختر باشد علاوه بر ریختن آب، قسمت نجس آن را هم باید فشرد.
مؤلف گوید: «ابن حجر» این حدیث را در [اصابه 8/ 267] با اندک اختلافى در الفاظ حدیث، نقل کرده است.
 (1) [همان کتاب 8/ 204] به سند خود، از «قابوس بن مخارق» روایت مى‏کند که «ام الفضل» در خواب دید، گویا عضوى از اعضاى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در خانه او افتاده است. از این خواب وحشت کرد و بحضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و خوابش را به عرض رسانید. حضرت فرمود: خواب خوبى است، اگر خدا بخواهد، بزودى خداى تعالى پسرى به فاطمه علیها السّلام اعطا خواهد کرد که تو او را با فرزندت «قثم» شیر خواهى داد و دایگى او را به عهده خواهى گرفت. دیرى نپایید که امام حسین علیه السّلام متولد شد و کودک را در اختیار من گذاردند. و او را شیر دادم تا به راه افتاد. در یکى از اوقات، کودک را حضور مبارک بردم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله او را در دامت خود گرفت و نوازش مى‏کرد که ناگهان کودک روى جامه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ادرار
کرد. «ام الفضل» از کار او ناراحت شد و با دست به پشت او زد. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله خطاب به «ام الفضل»، فرمود: خدا کار تو را اصلاح کند- و یا خدا تو را بیامرزد- فرزندم را ناراحت ساختى! «امّ الفضل» گفت: جامه را از تن بیرون کنید و یکى دیگر بپوشید تا آن جامه را بشویم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: احتیاجى به شستن این لباس نیست، هر گاه پسرى بول کند با ریختن آب بر روى جامه پاک مى‏شود و اگر دخترى بر جامه‏اى ادرار کند باید علاوه بر آب ریختن فشرده هم بشود.
 (3) مؤلف گوید: «ابن اثیر» این حدیث را در [اسد الغابة 3/ 242] با اندک اختلافى، آورده است.

منبع:


  فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏4،



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:39 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


نام گذاری حسنین(ع)

 پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرزندان حضرت زهرا علیها السّلام را به نام حسن و حسین و محسن که به ترتیب نام عبرى فرزندان هارون علیه السّلام شبر و شبیر و مشبر مى‏باشند نامگذارى کرده است


 (2) [الادب المفرد بخارى ص 120] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على علیه السّلام روایت مى‏کند، هنگامى که امام حسن مجتبى علیه السّلام به دنیا آمد او را به نام «حرب» نامیدم. طولى نکشید رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف فرما شد و فرمود:
فرزندم را بیاورید او را چه نامیده‏اید؟ به عرض رسانیدم او را «حرب» نامیده‏ام.
فرمود: نه، بلکه او را حسن باید نامید. و هنگامى که حسین علیه السّلام متولد شد، باز هم او را «حرب» نامید، لیکن حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله او را طلبید و پرسید: این فرزندم را به چه نامى موسوم ساخته‏اید؟ عرض کردم: او را «حرب» خوانده‏ام. فرمود:
چنان نیست، بلکه او را حسین باید نامید. سومین فرزند حضرت زهرا علیها السّلام که متولد شد، او را «حرب» نامیدم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بلکه او را محسن بنامید.
سپس فرمود: من این سه تن فرزندم را به نام فرزندان حضرت هارون، برادر
حضرت موسى علیه السّلام، شبر و شبیر و مشبر نامیدم.
 (1) [مستدرک حاکم 3/ 165] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على علیه السّلام روایت مى‏کند، هنگامى که امام حسن مجتبى علیه السّلام از حضرت فاطمه علیها السّلام متولد شد، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به خانه ما تشریف آورد و فرمود: فرزندم را بیاورید و بگوئید او را به چه اسمى نامیده‏اید؟ به عرض رسانیدم: او را «حرب» خوانده‏ام.
فرمود: نه چنین است، بلکه نام او حسن است. هنگامى که امام حسین علیه السّلام متولد شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود: فرزندم را بیاورید و حضرت حسین علیه السّلام را آوردیم. فرمود: او را چه نامیده‏اید؟ گفتم: او را «حرب» نامیده‏ایم.
فرمود: چنان نیست، بلکه نام او حسین است. فرزند سوم که متولد شد، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد. پس از آنکه کودک را دید و همان سؤال را کرد. گفتم: او را «حرب» خوانده‏ام. فرمود: چنان نیست، بلکه نام محسن است. «1» سپس فرمود: من فرزندانم را، به نام فرزندان هارون علیه السّلام که شبر و شبیر و مشبر بود، بنام حسن و حسین و محسن علیهم السّلام نامیده‏ام. «حاکم» این حدیث را صحیح مى‏داند.
مؤلف گوید: «حاکم» حدیث مورد بحث را به طریق دیگر در همان صفحه یاد کرده است و مى‏گوید: این حدیث هم صحیح الاسناد است و «احمد» در [مسند 1/ 98]، «بیهقى» در [سنن 6/ 165 و 7/ 63]، «ابن اثیر» در [اسدالغابة 2/ 18 و 4/ 308]، «ابن عبد البر» در [استیعاب 1/ 139] و «متّقى» در [کنز العمال 6/ 221] از گروهى از محدثان روایت کرده‏اند و در باب «رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به نیابت از حسنین علیها السّلام عقیقه کرد و ...»، حدیث دیگرى از «کنز العمّال» از على علیه السّلام نقل‏
مى‏کنیم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرزندان مرا، به نام حسن و حسین و محسن نامید.
 (1) [صواعق محرقه ابن حجر ص 115] «بغوى» و «عبد الغنى» در «ایضاح» از «سلمان» روایت مى‏کنند که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هارون علیه السّلام دو فرزند خود را به نام شبر و شبیر نامید، من هم دو فرزندم را مثل هارون علیه السّلام، حسن و حسین نامیدم.
 (2) [ذخائر العقبى ص 120] از «اسماء بنت عمیس» روایت است که حضرت زهرا علیها السّلام فرزند بزرگوارش، حسن علیه السّلام، را به خانه من آورد. درست همین لحظه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود: اى اسماء! فرزندم را بیاور. امام حسن علیه السّلام را در پارچه زردى نهادم و به حضور مبارکش بردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
مگر به شما نگفتم کودک را در پارچه زرد رنگ نپیچید. بلافاصله کودک را در میان پارچه سفیدى پیچیدم و به حضورش بردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کودک را از من گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. آنگاه از على علیه السّلام، پرسید که نام این فرزندم را چه نامیده‏اى؟ على علیه السّلام گفت: من بر شما پیشى نمى‏گیرم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من هم در نامگذارى او، بر خدا سبقت نمى‏جویم. در این هنگام، «جبرئیل» نازل شد و گفت: اى محمد! پروردگار سلام مى‏رساند و مى‏فرماید:
موقعیت على علیه السّلام در نزد تو، مانند منزلت هارون به موسى است؛ با این تفاوت که پیغمبرى پس از تو مبعوث نمى‏شود. اسم فرزندت را به نام فرزند هارون نامگذارى کن. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسید: نام فرزند هارون چیست؟ «جبرئیل» در پاسخ گفت: نام او «شبر» است. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود که زبان من عربى است، «جبرئیل» فرمود: او را به نام حسن نامگذارى کن. پس از یکسال امام حسین علیه السّلام متولّد شد، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به خانه «اسماء» آمد و جریان را بطورى که بیان کردیم، «اسماء» بیان کرد و قصه نامگذارى را متذکر شد تا آنجا که «جبرئیل» گفت: نام این کودک را حسین بگذار.
 (1) [مستدرک حاکم 4/ 277] به سند خود، از «محمد بن عقیل» از حضرت على علیه السّلام روایت مى‏کند که حضرت على علیه السّلام فرزند بزرگ خود را به نام «عمویش» «حمزه»، نامگذارى کرد و فرزند دیگرش، حسین علیه السّلام، را به نام عموى دیگرش، «جعفر»، نامید. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که از جریان اطلاع یافت، على علیه السّلام را بحضور طلبید. فرمود: مأمورم که نام این دو کودک را تغییر بدهم. على علیه السّلام فرمود: خداى تعالى و رسول او داناترند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نام آن دو بزرگوار را حسن و حسین تعیین فرمود. این حدیث، صحیح است.
مؤلف گوید: «احمد حنبل» این حدیث را در [مسند 1/ 159] ذکر کرده است.
 (2) [مسند ابو داود طیالسى 1/ 19] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام روایت مى‏کند، هنگامى که امام حسن علیه السّلام تولد یافت، گفتم او را «حرب» بنامید و من دوست دارم با چنان نامى که براى او مى‏گذارم خود را به کنیه «ابو حرب» بنامم. همان لحظه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف فرما شد و کودک را بحضور طلبید و فرمود: او را چه نامیده‏اید؟ گفتیم:
 «حرب». فرمود: نه چنین است، بلکه او را حسن بنامید. و هنگامى که امام حسین علیه السّلام متولد شد ما او را «حرب» نامیدیم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود:
نوزاد را چه نامیده‏اید؟ گفتیم: «حرب». فرمود: او را حسین بنامید.
 (3) [سنن بیهقى 9/ 304] به سند خود، از جعفر بن محمد از پدرش رسول اکرم- صلوات الله علیهم اجمعین- نقل مى‏کند که این نوزاد روز هفتم ولادتش، از سوى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حسن نامیده شد و کلمه حسین را از واژه، حسن، اشتقاق کرد و فاصله میان این دو بزرگوار بیش از اقل حمل که شش ماه است نبوده است.
مؤلف گوید: «حاکم» این حدیث را در [مستدرک 3/ 172] نقل کرده است.
 (4) [اسد الغابه ابن اثیر 2/ 9] در ذیل شرح حال امام حسن بن على بن‏
ابیطالب علیهم السّلام، از «ابو احمد عسکرى» روایت مى‏کند که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله آن حضرت را حسن و کنیه‏اش را ابو محمّد نامید و این اسم بى‏سابقه بود و در جاهلیت هم کسى به این نام نامیده نشده است.
سپس گفته است: از «ابن اعرابى» از «مفضّل» نقل است که خداى تعالى، این دو اسم- حسن و حسین- را ذخیره داشت تا اینکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرزندان خویش- حسن و حسین- را به آن نام بنامد! مى‏گوید: گفتم که اگر اسم مزبور منحصر به آن دو بزرگوار است، پس چگونه برخى از یمنى‏ها به این دو نام شناخته شده‏اند؟ در پاسخ گفت: نام آنها حسن (به فتح حاء و سکون سین) و حسین (به فتح حاء و کسر سین است) نه حسن (به فتح حاء و سین) و حسین (به ضم حاء و فتح سین).
مؤلف گوید: «ابن اثیر» در [2/ 18] به سند خود، از «عمران بن سلیمان» روایت کرده است که گفت: حسن و حسین از نامهاى بهشتیان است و در جاهلیت چنین اسمى سابقه نداشته است.
 (1) [اسد الغابه ابن اثیر 5/ 483] در ذیل احوال «سوداه» دختر «مسرح کندى»، مى‏نویسد: «عروة بن فیروز» از «سوداه» روایت مى‏کند که من در میان افرادى که شاهد زایمان حضرت زهرا علیها السّلام بودند حضور داشتم. همزمان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و احوال حضرت زهرا علیها السّلام را جویا شد. گفتم: به درد زایمان مبتلا است. فرمود: باشد هنگامى که بچه‏اش تولد یافت به کارى نپردازد. پس امام حسن علیه السّلام قدم به جهان نهاد، او را در پارچه‏اى پیچیدم. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد. احوال حضرت زهرا علیها السّلام را جویا گردید. گفتم: فرزند پسرى خدا به او مرحمت فرمود و من نوزاد را در پارچه‏اى زرد رنگ پیچیدم. فرمود: آن فرزند را نزد من بیاور. کودک را بحضور مبارک بردم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پارچه زرد رنگ را از اندام او بیرون آورد و آن حضرت را در میان پارچه سپید رنگى پوشانید و آب دهان‏
شریف را در میان دهان او ریخت و از آب دهان مبارکش به او آشامانید و حضرت على علیه السّلام را صدا زد و فرمود: او را چه نامیده‏اى؟ عرض کرد: جعفر. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نه، نام او حسن است و نام فرزند پس از او هم، حسین است و تو ابو الحسن و ابو الحسین هستى.- صلوات الله علیهم اجمعین-
 (1) مؤلف گوید: «ابن حجر» این حدیث را در [اصابه 8/ 117] در شرح حال «سواده آورده و «متّقى» در [کنز العمال 7/ 105] نقل کرده و مى‏گوید: «ابن منده» و «ابو نعیم» و «ابن عساکر» این حدیث را روایت کرده‏اند. «هیثمى» هم در [مجمع 9/ 174] به نقل آن پرداخته و مى‏گوید که حدیث مورد بحث را «طبرانى» به دو سند روایت کرده است.

منبع:

  فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏4،



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:17 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید