دعابرای دیگران مستجاب است

یک کشتی در یک سفر دریایی در
میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و
شنا کنان خود را به جزیره کوچکی برسانند. دو نجات یافته هیچ چاره ای به
جز دعا کردن و کمک خواستن از خدا نداشتند. چون هر کدامشان ادعا می
کردند که به خدا نزدیک ترند و خدا دعایشان را زودتر استجاب می کند،
تصمیم گرفتند که جزیره را به ? قسمت تقسیم کنند و هر کدام در قسمت
متعلق به خودش دست به دعا بر دارد تا ببینند کدام زود تر به خواسته
هایش می رسد.

نخستین چیزی که هردو از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه
ای را بالای درختی در قسمت خودش دید و با آن گرسنگی اش را بر طرف
کرد.اما سرزمین مرد دوم هنوز خالی از هر گیاه و نعمتی بود.ا
هفته بعد دو جزیره نشین احساس تنهایی کردند.مرد اول دست به دعا برداشت
و از خدا طلب همسر کرد. روز بعد کشتی دیگری شکست و غرق شد و تنها نجات
یافته آن یک زن بود که به طرف بخشی که مرد اول قرار داشت شنا کرد. در
سمت دیگر مرد دوم هنوز هیچ همراه و همدمی نداشت.ا
بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بیشتری نمود. در روز بعد
مثل اینکه جادو شده باشه همه چیزهایی که خواسته بود به او داده شد. اما
مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.
سرانجام مرد اول از خدا طلب یک کشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را
ترک کنند. صبح روز بعد مرد یک کشتی که در قسمت او در کناره جزیره لنگر
انداخته بود پیدا کرد. مرد با همسرش سوار کشتی شد و تصمیم گرفت جزیره
را با مرد دوم که تنها ساکن آن جزیره دور افتاده بود ترک کند.
با خودش فکر می کرد که دیگری شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست چرا که
هیچ کدام از درخواستهای او از طرف پروردگار پاسخ داده نشده بود.
هنگامی که کشتی آماده ترک جزیره بود مرد اول ندایی از آسمان شنید :
“چرا همراه خود را در جزیره ترک می کنی؟”
مرد اول پاسخ داد:
“ نعمتها تنها برای خودم است چون که من تنها کسی بودم که برای آنها دعا
و طلب کردم ، دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ کدام نیست ”
آن صدا سرزنش کنان ادامه داد :
“تو اشتباه می کنی او تنها کسی بود که من دعاهایش را مستجاب کردم وگرنه
تو هیچکدام از نعمتهای مرا دریافت نمی کردی”
مرد پرسید:
” به من بگو که او چه دعایی کرده که من باید بدهکارش باشم؟ ”
“او دعا کرد که همه دعاهای تو مستجاب شود”



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/1/15 ساعت 9:10 صبح موضوع داستان های آموزنده | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


مناظره ابن عباس با معاویه

فضایل امام علی ـ علیه السّلام ـ در قرآن و...


هنگامیکه معاویه به‌عنوان خلیفه مسلمین وارد مدینه طیّبه شد، دستور داد تا ابن عباس، عموزاده علی ـ علیه‎السّلام ـ راحاضر کنند، آنگاه با کمال ناراحتی و خشم به او گفت:
«شنیده‎ام هنوز دم از فضایل علی می‎زنی؟ مگر نمی‎دانی ذکر فضایل علی را ممنوع کرده‎ام؟ بترس از اینکه مبتلای به عقوبت سختی گردی به نحوی که هرگز از آن رهایی نداشته باشی.»
ابن عباس فرمود:«تمام اهل مدینه شاهدند که من به غیر از تفسیر قرآن سخن دیگری بر زبان جاری نمی‎کنم، لکن چون از پیغمبر خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ شنیدم که فرمودند: «مَنْ فسَّرَ القرآنَ بِرَایهِ فَالیَتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ» کسی که قرآن را بر خلاف واقع تفسیر کند، نشیمن‎گاه او در آتش خواهد بود؛ لذا هرگز قرآن را بر خلاف واقع تفسیر نمی‎کنم.»
معاویه گفت: « تفسیر بگو و خلاف حقیقت و درو‎غ هم معنا مکن، لکن حق نداری دم از فضیلت علی بزنی.»
ابن عباس گفت: بسیار خوب، لکن گاهی من این آیه شریفه را می‎خوانم: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً و أسیراً»
[1] از من سؤال می‎کنند: خداوند در این آیه از چه کسانی ستایش می‎کند؟ اگر بگویم آنان علی و فاطمه و فضّه خادمه می‎باشند،آیه را به نحو حقیقت تفسیر نموده‎ام و إلاّ آیه رابه دروغ و خلاف واقع تفسیر کرده‎ام.»
معاویه گفت: «آیات دیگر را از برای مردم تفسیر کن. مگر قر‎‎آن آیه دیگری ندارد؟» ابن عباس گفت:«بسیار خوب، اینک آیه دیگری می‎خوانم و آنگاه این آیه را خواند: «یْا أیُّها الرَّسولُ بَلَّغْ ما اُنزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ الّناس»
[2] از من سؤال می‎کنند، پیامبر مأمور به ابلاغ چه موضوعی بوده که اگر آنرا ابلاغ نمی‎کرد گویا اصلاً رسالت خود را ابلاغ نکرده ؟ اگر بگویم پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ در غدیر خم مأمور بود تا علی ـ علیه‎السّلام ـ را به عنوان خلیفه بلافصل خود معرفی نماید آیه را درست تفسیر کرده‎ام و الا بر خلاف واقع سخن گفته‎ام.»
معاویه گفت: «مگر حتماً باید این آیه را تفسیر کنی؟ آیه دیگری بخوان»
ابن عباس گفت: «این آیه شریفه را بشنو: «یاایُّهاالذین آمنوا اذا ناجَیْتُمُ الرَّسولَ فَقَدَّموا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَه»
[3] از من می‎پرسند: آیا کسی به این آیه شریف عمل نموده؟ اگر بگویم تنها کسی که به این آیه عمل نموده علی ـ علیه‎السّلام ـ است و او با اینکه یک دینار بیشتر نداشت، با این حال یک دینار را به ده درهم فروخت و هر گاه می‎خواست با پیامبر نجوا کند، یک درهم صدقه می‎داد، در این صورت آیه را صحیح تفسیر کرده‎‏ام و إلّا بر خداوند دروغ بسته‎ام و من هرگز جرأت آن را ندارم که بر خلاف واقع، قرآن را تفسیر کنم.» معاویه گفت: «از آیات دیگر قرآن بخوان.»
ابن عباس خواند:
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشری نَفْسَهُ اَبْتِغاءَ مَرْضات اللهِ، وَاللهُ رَئُوفٌ بالعِبادِ»
[4] ازمن می‎پرسند: «آن کسی که جان خود را در راه رضایت خدا بذل نمود که بوده؟ اگر بگویم آن شخص علی ـ علیه‎السّلام ـ بود که در «لیلهالمبیت» بجای پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ در بستر خوابید تا اینکه آن حضرت بتواند به مدینه هجرت کند، آیه را به نحو حقیقت و واقع تفسیر نموده‎ام وإلا به خداوند اسناد دروغ داده‎‎ام.»
معاویه گفت: «از آیات دیگر قرآن بخوان.»
ابن مسعود گفت: این آیه شریفه را گوش کن: «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاّ المَوَدَّهِ فی القُرْبی»
[5] از من سؤال می‎کنند: «ذی القربی» کیانند که محبت آنان در عوض مزد رسالت پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ می‎باشد؟ اگر بگویم مراد، علی و فاطمه و فرزندان آنهاست درست تفسیر کرده‎ام و گرنه بر خلاف واقع تفسیر کرده‎ام و من هرگز این کار را نخواهم کرد.
معاویه گفت: «قرآن هزاران آیه دارد،آیه دیگری بخوان.»
ابن عباس خواند: «انَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»
[6] از من می‎پرسند: آنانیکه خداوند هر رجس و پلیدی را از آنهازایل نموده چه کسانی هستند؟ اگر بگویم آنان اهلبیت پیغمبراکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ هستند براستی سخن گفته‎ام والّا آیه را به دروغ تفسیر کرده‎ام.
معاویه گفت: «مگر در قرآن آیه دیگری نیست؟»
ابن عباس این آیه شریفه را خواند: «فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ العِلْمِ فَقُل ْتَعالَوْ نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نسائَنا و نسائَکُمْ وَ اَنفُسَنا اَنْفُسَکُمْ، ثٌمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلُ لَّعنَهَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ»
[7] و گفت: «از من سؤال می‎کنند: داستان مباهله پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ با نصارای نجران که بنا شد در حق هم نفرین کنند تا خداوند دروغگو را از بین ببرد چیست؟ اگر بخواهم طبق واقع تفسیر کنم باید بگویم: پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ در روز مباهله دو فرزند خود، امام حسن و امام حسین ـ علیهما‎السّلام ـ و زهرا ـ علیها‎السّلام ـ و علی ـ علیه‎السّلام ـ را با خود همراه کرد و از علی ـ علیه‎السّلام ـ تعبیر به «نفس» وجان خود کرد، اما اگر بگویم پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ مردی غیر از علی ـ علیه‎السّلام ـ را جهت مباهله با خود همراه کرد قطعاً دروغ گفته‎ام و من هرگز بر خلاف واقع آیه‎ای تفسیر نمی‎کنم.»
معاویه گفت: «آیه دیگری بخوان.»
ابن عباس خواند: «اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رسوُلُهُ و الَّذینَ آمنوا الذینَ یُقیمون الصَّلوهَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَهُمْ راکِعُونَ»
[8]
پس گفت: « اگر از من بپرسند: آن کسی که بعد از خدا و رسول بر مردم ولایت دارد و دارای این صفت بوده که در حال رکوع نماز زکات داده کیست؟ اگر بگویم او علی ـ علیه‎السّلام ـ است به نحو حقیقت سخن رانده‎ام والا آیه را بر خلاف حقیقت تفسیر کرده‎ام و از من چنین انتظاری نداشته باش» معاویه گفت: «آیه دیگری را برای مردم تفسیر کن، مگر قر‎آن فقط شامل همین آیاتی بود که در شأن علی تفسیر کردی؟»
ابن عباس گفت: پس این آیه را بشنو «اِنَّمااَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد
[9]» از من سؤالی می‎شود که تفسیر این آیه چیست؟ ما«منذر» را که پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ باشد شناخته‎ایم، امّا، هادی امّت را نمی‎شناسیم. اگر بگویم مقصود از «هادی امّت» علی ـ علیه‎السّلام ـ است براستی سخن گفته‎ام زیرا تمام علماء خاصّه و عامّه این حدیث شریف را از پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ نقل نموده‎اند که فرمود: «أنا المُنْذِرُ و علیٌّ الهادی و بِکَ یا علیُّ یُهْتَدی المُهْتَدوُنَ» من ترساننده امّت و علی رهنمای آنان می‎باشد و سپس فرمودند: یا علی توسط تو مردم به راه راست هدایت خواهند شد. و هر گاه آیه شریفه را خلاف واقع تفسیر کنم گنهکار خواهم بود و من طاقت عقوبت خداوند را ندارم.»
معاویه گفت: «مگر قرآن آیات دیگری ندارد که تفسیر کنی؟»
ابن عباس گفت: بسیار خوب آیه دیگری را گوش کن: «قُلْ کَفی بِاللهِ شهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُم وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الکِتابِ»
[10] مردم از من سؤال می‎کنند: آن کسی که در نزد او علم قرآن بوده چه کسی است؟ اگر بگویم علی ـ علیه‎السّلام ـ است براستی سخن گفته‎ام زیرا تمام مفسرین از اهل تسنّن و تشییع نقل کرده‎اند که چون از پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ سؤال شد: آن کسی که علم قرآن در نزد اوست کیست؟ فرمود: علی ـ علیه‎السّلام ـ است بعلاوه رسول گرامی اسلام بارها فرمودند:
«أنا مدینهُ العِلْمِ وَ عَلیٌّ بابُها، فَمَنْ أرادَ الحِکْمَهَفَالْیَئْتِها مِنْ بابِها»
«من شهر علم و علی بمنزله باب علم و حکمت است، پس هر کس دانش می‎خواهد باید ابتدا دست به دامن علی ـ علیه‎السّلام ـ شود.»
معاویه گفت: «از آیات دیگر قرآن قرائت کن.»
ابن عباس گفت «این آیه شریفه را می‎خوانم: «وَاَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً و لا تَفَرَّقوُا»
[11] از من از تفسیر این آیه سؤال می‎کنند؛ اگر بگویم مقصود از ریسمانی که مردم باید به آن چنگ بزنند تا دچار اختلاف نشوند، اهلبیت پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و در رأس آنان علی ـ علیه‎السّلام ـ است براستی سخن گفته‎ام زیرا خاصّه و عامّه بنحو تواتر این حدیث را از وجود مبارک نبی اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ نقل کرده‎اند که فرمود:
«اِنی تَرَکْتُ فیکُمْ حَبْلَیْنی، إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ‌ تَضِلّوا اَبَداً، اَحَدُهُما اَکْبَرٌ مِنَ اَلاَخَرِ، کِتابُ الله حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَی اَلأرضِ وَ عِتْرَتی أهلَ بیتی. فَانَّهُما لَنْ یفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوْض» «به درستی که من دو ریسمان محکم را در بین امّت خود به یادگار می‎گذارم، و هر کس به این دو ریسمان محکم چنگ بزند هر‎گز گمراه نمی‎شود، یکی از آنها بزرگ‌تر از دیگری است و آن قرآن است که چون ریسمان از آسمان به زمین کشیده شده و دیگری عترت من است و این دو از هم جدا نمی‎شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند.»
ای معاویه! اگر من آیه را به غیر از این تفسیر کنم بر خلاف حقیقت معنی نموده‎ام و من هرگز چنین نخواهم کرد.
[1] .سوره انسان، آیه 8.
[2] .سوره مائده، آیه67.
[3] سوره مجادله،آیه12.
[4] . سوره شور‎ی،آیه23.
[5] .سوره بقره آیه207.
[6] . سوره احزاب ، آیه33.
[7] . سوره مائده آیه55.
[8] . سوره آل عمران، آیه 61.
[9] . سوره رعد آیه 7.
[10] . سوره رعد آیه 43.
[11] . سوره آل عمران، آیه 103.


*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 89/12/26 ساعت 8:32 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


آیا انسان از نسل میمون است؟

  پاسخ اجمالی:

  1ـ فرضیّه تکامل انواع که توسّط داروین ارائه شد، فرضیّه ای است که تا کنون اثبات نشده، لکن بنا به انگیزه های فرهنگی و سیاسی غربی ها آن را به عنوان یک نظریّه علمی اثبات شده مطرح می سازند. در باب این فرضیّه توضیحات مفصّل خواهد آمد.

  2ـ معتقدان به فرضیّه داروین، انسانهای ما قبل تاریخ را اجداد تکامل نیافته ی انسان امروزی می دانند؛ و میمونها پسر عموهای تکاملی آنها محسوب می شوند. اینها نسل فعلی را تکامل یافته ی میمون نمی دانند، بلکه معتقدند که میمون و انسانهای اوّلیّه ، نتایج یک شجره ی تکاملی می باشند؛ یعنی تا جایی اجداد تکاملی مشترک دارند و از آن جا به بعد به دو شاخه ی تکاملی تقسیم شده اند. و آنگاه هر کدام مستقلّاً تکامل یافته اند و نتیجه شده است، میمونهای امروزی و انسانهای امروزی. امّا طبق روایات معصومین(ع) انسانهای اوّلیّه ربطی به آدم(ع) و فرزندان او ندارند، بلکه مستقلّ از آدم(ع) آفرینش یافته اند؛ و فرد اوّل آنها نیز مستقیماً از خاک خلقت یافته است. لذا نه آدم(ع) از نسل آنهاست نه آنها از نسل آدم(ع). البته توجّه شود که گاه لفظ انسانهای اوّلیّه به انسانهای بعد از آدم(ع) نیز اطلاق می شود. مثلاً انسانهای زمان حضرت نوح(ع) را هم انسانهای اولیّه می گویند. لذا بین این دو خلط نشود.

  3ـ در باب زمان خلقت حضرت آدم(ع) نقلی قطعی وجود ندارد؛ امّا با توجّه به قرائن روایی، از زمان خلقت حضرت آدم(ع) نباید بیش از بیست هزار سال گذاشته باشد. بلکه با توجّه به برخی محاسبات، چیزی حدود ده هزار سال از آن گذشته است.

 بحث تفصیلی:

  1ـ حضرت آدم و حوّا (ع) از منظر قرآن کریم و روایات ، موجودات انسان نما نبوده اند ؛ بلکه صد در صد انسان بوده اند ؛ و به هیچ وجه نیز در اثر تکامل تدریجی حاصل نشده اند. لذا نظر دین اسلام در این باره صد در صد مخالف با فرضیّه تکامل انواع داروین می باشد. امّا متأسفانه برخی مفسّرین، به خیال اینکه فرضیّه ی داروین اثبات شده، در بیان این تعارض آشکار ، احتیاط می کنند.

  2ـ طبق احادیث اهل بیت (ع) در همین کره ی زمین ، هفت موجود شبه انسان قبل از آدم (ع) زیست می کرده اند ؛ که هیچ ربطی به انسان امروزی نداشته اند. طبق احادیث ، جدّ نخست تک تک این هفت نسل نیز مستقیماً از خاک آفریده شده بوده اند ؛ و نتیجه ی روند تکاملی نبوده اند.

امام صادق (ع) فرمودند: « لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِینَ لَیْسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَأَسْکَنَهُمْ فِیهَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَبَا الْبَشَرِ وَ خَلَقَ ذُرِّیَّتَهُ مِنْهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّةُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ مُنْذُ خَلَقَهَا وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْکُفَّارِ وَ الْعُصَاةِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّ وَ جَلَّ لَعَلَّکُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ صَیَّرَ اللَّهُ أَبْدَانَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِی الْجَنَّةِ وَ صَیَّرَ أَبْدَانَ أَهْلِ النَّارِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِی النَّارِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُعْبَدُ فِی بِلَادِهِ وَ لَا یَخْلُقُ خَلْقاً یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ بَلَى وَ اللَّهِ لَیَخْلُقَنَّ اللَّهُ خَلْقاً مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ یُعَظِّمُونَهُ وَ یَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً تُظِلُّهُمْ أَ لَیْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ ـــــــــ البته که خدای عزّ و جلّ از آنگاه که زمین را آفریده هفت عالمیان آفریده که از فرزندان آدم نیستند، آنان را از خاک روى زمین آفریده و در آن یکى را پس از دیگرى در جهان خود جای داده ؛ سپس خدای عز و جل آدم ابو البشر را آفرید و فرزندانش را از او آفرید. سوگند به خدا از روزى که خدا بهشت را آفریده از ارواح مؤمنان تهى نبوده ، و دوزخ از آن زمان که آفریده شده از ارواح کفّار و گنهکاران خالی نبوده است . شاید شما در نظر آرید که چون روز رستاخیز شود، و خدا بدنهاى بهشتیان را با ارواح آنها در بهشت درآورد، و بدنهاى کافران را با ارواحشان در دوزخ ، خدا تبارک و تعالى در بلادش پرستیده نشود ، و خلقى نیافریند که او را بپرستند و یگانه اش دانند، و بزرگش شمارند؟ آرى سوگند به خدا که البته خلقى آفریند بى ‏نر و ماده که او را بپرستند و یگانه شناسند و بزرگ دارند، و بیافریند برایشان زمینى در زیر پا و آسمانى بالاى سر.آیا نیست که خدا عز و جل می فرماید: «روزى که به جاى زمین زمین دیگر آید و به جاى آسمانها آسمانهاى دیگر» (آیه 48 ابراهیم) و خدای عزّ و جلّ فرموده: «آیا درماندیم در آفرینش نخست بلکه آنها هر روزه در پوششى از آفرینشى تازه‏اند»( آیه15ق). »( بحار الانوار ، ج 54، ص 319 و 320 )

این حدیث شریف زمانی بیان شده که هنوز خبری از فسیلها نبوده و کسی فسیل این انسانها را کشف نکرده بوده. لذا این حدیث را می توان از معجزات علمی امام صادق (ع) محسوب نمود.

پس با توجّه این حدیث شریف، فسیلهای انسان نماها که امروزه زیست دیرینشناسان در لایه های زمین پیدا می کنند ، و خیال کرده اند آنها اجداد تکاملی ما هستند ، در حقیقت اجداد تکاملی ما نیستند ؛ بلکه خود آنها نیز جدّ نخستی داشته اند که مستقیماً از خاک خلق شده بوده است. لذا به صرف اینکه آن موجودات شباهتی به انسان امروزی داشته اند ، دلیل نمی شود که ما تکامل یافته ی آنها باشیم. بخصوص اینکه تحقیقات دانشمندان ژنتیک در آلمان نشان داده که بین انسان نمای نئاندرتال و انسان امروزی هیچ ارتباط ژنتیکی وجود ندارد.

  3ـ حال اینجا این پرسش مطرح می شود که: بالاخره دین راست می گوید یا فرضیّه تکامل؟ چون محال است هر دوی اینها درست باشند.

برخی خیال کرده اند که فرضیّه تکامل فرضیّه ای قطعی و یقینی است ، لذا اینها به این باور رسیده اند که پس نظریّه دین اشتباه می باشد. امّا در مقابل ، فیلسوفان علم بر این باورند که اوّلاً نظریّات علوم تجربی ماهیّتاً نظریّاتی ظنّ آور می باشند و هیچگاه نمی توانند ایجاد یقین منطقی کنند. ثانیاً فرضیّه تکامل حتّی ظنّ آور هم نیست کجا رسد که یقین آور باشد. چون این فرضیّه حتّی یک فرضیّه تجربی هم نیست. بلکه فرضیّه ای غیر تجربی است که به خاطر اغراض سیاسی و فرهنگی ، سعی می شود فرضیّه ای علمی جا انداخته شود. چرا که فرهنگ امروز غرب تمام سنگینی خود را بر همین فرضیّه انداخته است. لذا فروریختن آن مساوی است با فروریختن فرهنگ فعلی غرب سکولار. پس طبیعی است که آنها سعی کنند این فرضیّه را به عنوان یک فرضیّه علمی به خورد جهانیان بدهند.

بر همین مبنا دو بحث را تقدیم حضور حضرت عالی خواهیم نمود. ابتدا به میزان یقین آوری علوم تجربی خواهیم پرداخت ؛ در ادامه فرضیّه تکامل را از منظر فلسفه ی علم مورد ارزیابی قرار خواهیم داد.

ــ میزان یقین آوری علوم تجربی از نگاه فلسفه ی علم.

الف ـ نسبت علوم تجربی انسانی با ریاضیّات و علوم تجربی طبیعی.

علوم تجربی بر دو گونه اند: علوم تجربی طبیعی مثل فیزیک ، شیمی و زیست شناسی ؛ و علوم تجربی انسانی مثل اقتصاد ، جامعه شناسی و روانشناسی. امّا شاخه های ریاضیّات جزء علوم تجربی نیستند ، بلکه از علوم عقلی و برهانی بوده ، روش تحقیق آن از سنخ روشن تحقیق فلسفه ی عقلی می باشد.

باید توجّه داشت که قوانین ریاضی مبتنی بر براهین قطعی عقلی بوده ، ضروری ، ذاتی و زوال ناپذیرند و تا ابد نیز قابل نقض نمی باشند. امّا علوم تجربی مبتنی بر فرضیّه ها ی غیر برهانی هستند که اگر از طریق شواهد تجربی مورد تأیید واقع شوند ، به مقام نظریّه ی تجربی ارتقاء می یابند. امّا هیچگاه حقیقتاً به مقام قانون قطعی و زوال ناپذیر نائل نمی شوند ؛ چون هر لحظه این احتمال وجود دارد که شاهدی تجربی آن را نقض نماید. در این صورت است که نظریّه ی تجربی سست شده و جای خود را به نظریّه ی بهتر از خود می دهد.

این حکایتِ تمام شاخه های علوم تجربی است ؛ لکن باز تفاوت فاحشی است بین علوم تجربی طبیعی و علوم تجربی انسانی. در علوم طبیعی اغلب ـ نه همیشه ـ یک نظریّه به عنوان نظریّه ی برتر حاکمیّت دارد و دیگر نظریّات در بایگانی این علوم به سر می برند. البته گاهی نیز برخی از همین نظریّات بایگانی شده به ناگاه قوّت گرفته و جای نظریّه ی حاکم را می گیرند. در علوم طبیعی ، نظریّه ی حاکم ، مادامی که بیشترین تأییدات تجربی را دارد بر روی کار می ماند تا اینکه شواهد نقض کننده ی آن پیدا شوند ؛ که در این صورت نظریّه ی دیگری که بتواند آن شاهد نقض را توجیه نماید ، جای نظریّه ی قبلی را می گیرد. امّا در علوم تجربی انسانی وضع به گونه ی دیگری است و همواره چندین نظریّه در عرض هم در جامعه ی علمی حضور دارند و چه بسا برخی از این نظریّات در تضادّ با نظریّه ی دیگر نیز می باشند. مثلاً برخی از مکاتب روانشناسی وجود روح را انکار نموده تمام رفتارها و حالات انسان را ناشی از خواصّ مغز و بدن می دانند ؛ در حالی که برخی مکاتب دیگر وجود روح را قبول دارند. همچنین برخی مکاتب روانشناسی انسان را موجودی مختار می دانند ولی مکاتب دیگری هم هستند که وجود اختیار را از ریشه انکار کرده ، انسان را ماشینی زنده فرض می کنند. لذا چیزی به نام علم روانشناسی نداریم ، بلکه مکاتب گوناگون روانشناسی وجود دارند که گاه متضادّ با یکدیگر نیز می باشند. این وضع در مورد علم اقتصاد و جامعه شناسی نیز بر قرار می باشد.

پس فرمولهای علوم تجربی انسانی ، نه تنها در حدّ فرمولهای ریاضی نیستند ، بلکه حتّی به پای فرمولهای علوم تجربی طبیعی مثل فیزیک و شیمی نیز نمی رسند. در حالی که خود فرمولهای علوم تجربی طبیعی نیز یقین آور نبوده هر لحظه در معرض ابطال می باشند.

ب ـ ارزش یقین آوری علوم تجربی طبیعی از دیدگاه فلسفه علوم تجربی.

بر خلاف نظر اکثر مردم ، که علوم تجربی را علومی قطعی و تغییرناپذیر می انگارند ، از نظر فیلسوفان علم ، که کارشان ارزیابی روش تحقیق علوم می باشد ، اساساً در علوم تجربی چیزی به نام قانون قطعی و یقینی وجود ندارد ؛ و هر چه در علوم تجربی است همگی نظریّه اند و قوانین آنها صرفاً ارزش کاربردی دارند و ارزش هستی شناسانه ی آنها کمتر از آن چیزی است که معمولاً گمان می شود. البته دقّت شود که علوم حسّی غیر از علوم تجربی می باشند. علوم حسّی ، اطّلاعاتی جزئی هستند که مستقیماً از راه حواسّ به دست می آیند و هیچ گونه استدلالی در آنها وجود ندارد ، تا سخن از درستی یا نادرستی آنها باشد. بر این اساس ، اینکه کره ی ماه گرد است یا سطح آن پوشیده از گودالهایی می باشد یا اینکه فلان حیوان در فلان منطقه زندگی می کند یا اینکه نور سفید بعد از گذر از منشور ، به هفت رنگ تجزیه می شود و ... ، هیچکدام جزء مسائل علوم تجربی محسوب نمی شوند ؛ بلکه همگی علوم حسّی می باشند. امّا اینکه چرا کره ی ماه گرد است؟ یا اینکه علّت پیدایش چاله های آن چیست؟ یا چرا فلان حیوان در فلان منطقه زندگی می کند و در جای دیگر یافت نمی شود؟ یا اینکه علّت تجزیه شدن نور سفید به طیف هفت رنگ چیست؟ مسائلی هستند که علوم تجربی باید به آنها پاسخ دهند ، و اینجاست که پای فرضیّه ها و مدلهای ذهنی به میان می آیند و همینجاست که استدلال مطرح می شود ؛ و همینجاست که علوم تجربی از استدلال غیر یقینی استفاده می کنند.

برای روشن شدن مقصود به اجمال ، چند مثال ذکر می شود.

مثال نخست:

اوّلین کسی که نظریّه ی اتم (ذرّه ی بنیادی و نشکن ) را مطرح ساخت دموکریتوس ، فیلسوف یونانی بود. این نظریّه در قرون اخیر دوباره مطرح شد تا بوسیله ی آن برخی مشاهدات ما در عالم فیزیک و شیمی توجیه شوند. لذا اعتراف به وجود اتم نه از راه مشاهده ی حسّی بود و نه از راه برهان عقلی وجودش اثبات شده است. فرض وجود اتم صرفاً برای این بود که می توانست برخی از سوالات ما را پاسخ دهد. بعد از مدّتی دانشمندان متوجّه شدند که فرضیّه ی اتم به تنهایی نمی تواند همه ی سوالات را جواب دهد ، لذا این نظریّه مطرح شده که شاید اتم هم اجزایی دارد. باز این مساله نیز نه حسّی است نه عقلی ؛ و فقط فرضی مفید است که در یافتن پاسخ برخی سوالات ما ، کار آیی دارد. در این زمان تامسون مدل کیک کشمشی را ارائه داد که در آن اجزائی به نام الکترون مثل کشمش هایی در کیک کشمشی پراکنده اند. این مدل بسیاری از سوالات را جواب داد ولی در برابر برخی سوالات تازه تر نارسایی اش آشکار شد. لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نیز مشکلات باز هم بیشتری را حلّ نمود ؛ ولی باز ناتوانی اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد. لاجرم مدل سیّاره ای بور پیشنهاد شد که سالها از پس سوالات بر آمد ولی بالاخره آن نیز در برابر سوالات جدیدتر به زانو در آمد ؛ و مدل کوانتومی شرودینگر جای آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتید و دانشجویان فیزیک حکومت می کند. امّا این آخر ماجرا نیست. چون بر خلاف دانشجویان و اساتید مقلّدی که به غلط خود را مجتهد فیزیک می پندارند ، دانشمندان محقّق ، این مدل را هم به چالش کشیده اند. امروزه حتّی خود اتم زیر سوال است کجا رسد اجزاء آن. امروز نظریّه نوظهور ابَرریسمان است که با مکانیک کوانتوم دست و پنجه نرم می کند.

حاصل مطلب این که امروزه اگر ما وجود اتم ، الکترون ، پروتون ، پوزیترون ، نوترون ، فتون و امثال آنها را می پذیریم صرفاً از این جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را توجیه می کنند. و کارکرد داشتن یک نظریّه منطقاً دلیل بر درستی آن نیست. در همین روندی که گفته شد ملاحظه فرمودید که مدلهای گوناگون اتم هر کدام کارکردهایی داشتند. پس آیا همه ی آنها درستند. روشن است که همه درست نیستند. اساساً کار علوم تجربی همین است که دنبال مدلهایی با کارکردهای هر چه بیشتر است. و هر گاه مدلی قویتر ارائه شد مدل قبلی بازنشسته می شود.

مثال دوم:

شاهد دیگر در علم نجوم است. هیئت زمین مرکزی بطلمیوس که نتیجه ی سالها رصد ستارگان و محاسبات ریاضی بود ، سالیان درازی درست می نمود ، تا آنجا که با این نظریّه حرکت تمام سیّارات قابل توجیه بود و بر اساس آن می شد خسوف و کسوف را به دقّت پیش بینی نمود. لذا عدّه ی به خاطر کارکرد داشتن آن و پیش بینیهای درستش گمان می کردند که این نظریّه کاملاً درست است ، تا اینکه ابوسعید سجزی در قرن چهارم هجری در درستی این نظریّه تردید ایجاد نمود و گفت خورشید مرکز عالم است و زمین به گرد خورشید می گردد . ابوریحان بیرونی این نظریّه را از ابوسعید سجزی در کتاب خود نقل نموده و گفته است من نیز شک دارم که آیا خورشید مرکز عالم است یا زمین ؛ ولی درستی هیچکدام قابل اثبات نیست چون محاسبات نجومی طبق هر دو نظریّه به یک جواب منتهی می شوند. امّا کپرنیک بعد از حدود چهار صد سال از او ، باز نظریّه ی وی را مطرح ساخت ؛ گالیله آن را تئوریزه نمود و شواهدی تجربی بر درستی آن ارائه نمود. کپلر مدارهای دایره ای سیّارات را بیضوی کرد و نیوتن با قانون جاذبه اش این هیئت را محکم ساخت ؛ چنان که بعضی ادّعا کردند فیزیک به آخر خود رسیده است . و در حالی که این نگرش به عالم هستی ، حقیقتی و قطعی تلقّی می شد و بر اساس آن صدها مساله ی بشر حلّ می شد ، و به راحتی می شد با این نظریّه بر روی کره ی ماه فرود آمد ، ناگهان آلبرت اینشتین با نظریّه ی نسبیّت عامّ و ادوین هابل با نظریّه ی انبساط عالم از راه رسیدند و بساط هیئت نیوتنی را در هم فرو ریختند ، و تبیینی متفاوت از عالم و گرانش ارائه دادند. نظریّه ی نسبیّت و انبساط جهان نیز تنها نظریّه ی مطرح در جهان امروز نیست بلکه اینها نیز رقیبهایی در عالم علم دارند که ممکن است روزی جای اینها را بگیرند. پس چگونه می توان این نظریّات را قطعی دانست. خود دانشمندان طراز اوّل علوم تجربی ــ برخلاف رده های پایین و مقلّد این علوم ــ هیچگاه به علوم تجربی به عنوان علم قطعی نظر نمی کنند و الّا در پی کشف جدید نمی بودند. این افراد کم اطلاع از ماهیّت علوم تجربی هستند که این علوم را یقینی می انگارند. مفاهیمی چون الکترون ، پرتون ، نوترون ، کوارک ، پوزیترون ، انحنای فضا ، نیرو ، فتون و ... همگی فرضیّه هایی هستند برای توجیه مشاهدات حسّی انسان ، که خودشان هیچگاه محسوس نیستند. لذا امروزه در نظریّه ی ابر ریسمان ، تمام این امور به چالش کشیده شده اند. اگر کسی با تاریخ علوم تجربی ، بخصوص فیزیک نظری ، آشنا باشد آنگاه متوجّه می شود که این مفاهیم چگونه زاده شده اند.

ادامه  ...



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/12/25 ساعت 1:40 عصر موضوع دانستنی های علمی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


توصیه ها :

1.هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.
2.در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.
3.هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.
4.چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.
5.هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزینها کولر را خاموش نمایید.
6.غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بریزید.
7.با حیوانات خانگی تعامل مثبت داشته باشید. آنها ممکن است از خیلی از انسانها سالمتر و تمیزتر باشند. عوامل مشترک زیاد آنها با انسانها میتواند به شکل واکسن در بدن عمل کند.
8.  هنگام غذا بین هرلقمه حداقل 1 دقیقه فاصله بگذارید و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشیدنی ننوشید.
9.  هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنید تا هوا بصورت باد وارد مجاری تنفسی نگردد.
10. لوازم آرایشی را بیشتر از 5 ساعت برروی پوست خود باقی نگذارید. سلولهای پوستی نیاز به تعرق و تنفس دارند. درمنزل نیز تا حد امکان از لباسهای گشاد ، راحت و باز استفاده نمایید.
11. موهای خود را بیش از یکبار در شبانه روز شانه نکنید.مراقب ورود شوره سر (حتی بصورت نامرئی) به چشمها و مجرای تنفسی خود باشید.
12. هنگام دویدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهدارید.هنگام نشستن و خوابیدن برعکس سر خود را پایین نگهدارید.
13. توجه بیش از حد به وزن، سودمند نیست. بدن انسان قادر است بصورت خودکار میزان ورودی، جذب و میزان دفع را تنظیم نماید و اشتهای طبیعی نیز متناسب با آن میباشد. هرچه قدر دوست دارید بخورید.
14. اگر نیاز مالی ندارید، لازم نیست روزی 8 ساعت کار کنید. بهترین تعداد ساعات کاری بین 5 الی 6 ساعت میباشد.
15. هرگز پشت مانیتور (های قدیمی) که روشن هستند قرار نگیرید. ضرر آنها از خیلی از دستگاههای عکسبرداری بیشتر است.
16. ورزش و تحرک در ابتدای صبح نه تنها سودمند نیست بلکه خطرناک نیز هست. سعی کنید آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بیداری و یا عصر انجام دهید.
17. توجه بیش از حد به امور سیاسی، ورزشی و اقتصادی برای سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امکان تسلط بر کنترل آنها، باعث اختلالات روانی میگردد.
18. معجزه جواهر آلات برای خانمها را فراموش نکنید. حتی اگر صرفا به دیدن آنها باشد.
19. هیچگاه به پهلو نخوابید. سعی کنید در جهت عمود بر محور مغناطیسی زمین بخوابید


*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/12/22 ساعت 9:20 عصر موضوع دانستنی های علمی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


چگونه راز دار باشیم

چگونه می توان رازدار و امین بود و سعه صدر داشته باشیم و هر چیزی را بازگو نکنیم به خصوص اگر چیز محرمانه باشد و کسانی فشار زیادی بیاورند تا بازگو کنیم؟

در ابتدا باید عرض نمایم همانگونه که انسان برای رانندگی نیاز به کسب مهارتهای رانندگی دارد و اگر بدون کسب این مهارتها اقدام به رانندگی کند به خود و دیگران آسیب جدی خواهد زد، همانطور هم اگر ما اقدام به رانندگی در جاده زندگی بدون کسب مهارتهای لازم نماییم برای خود و دیگران مشکل آفرین خواهیم شد. و صد البته که آسیبهایی که از این ناحیه وارد می شود از آسیب های رانندگی بدون گواهی نامه به مراتب بدتر و مشکل ساز تر خواهد بود. ما در بحثهای روان درمانگری و مشاوره بحثی به نام مهارتهای زندگی داریم در این بحثها مهارتهای لازم برای زندگی و چگونگی بدست آوردن آنها مورد بحث قرار گرفته است. البته در کتب روایی ما نیز اشاره مفصلی به این مهارتها و راهکارهای کسب آن شده است مثلا علی علیه السلام می فرماید اگر آدم صبوری نیستی خود را به صبوری بزن تا از افراد صبورگردی. که از این روش در روشهای اصلاح و تربیت به نام روش تاثیر ظاهر بر باطن یاد می شود. شما می توانید این راهکارها را با مراجعه به کتابهایی چون منتخب میزان الحکمه که روایات را موضوع بندی کرده بدست آورید این کتاب ارززشنمد را موسسه علمی و فرهنگی دارالحدیث چاپ کرده است.
 1- ابتدا باید بطور مفصل و هر روز مثلا چند دقیقه که رفته؛ رفته؛ زیادتر هم می‌شود، در ذهن خود موفقیتهایی را که جرات ورزی در زندگی شما ببار خواهد آورد را مجسم کنید، تصور کنید که مثلا پدرتان و یا مادرتان و یا مثلا کسی که طرز نگاه و تشویق او به شما در زندگی تان خیلی مهم است با دیدن این تحول عظیم در شما چقدر خوشحال خواهد شد وچقدر به شما افتخار خواهد کرد. وجایگاه اجتماعی شما چقدر از رتبه فعلی خود به درجات بسیار بالا تری صعود خواهد کرد. این کار انگیزه شما را در به چنگ آوردن مهارت جرات ورزی را بالا خواهد برد.
2- باید به عقب ماندگیها و ضربات بیشماری که کمرویی برایتان ببار آورده و خواهد آورد فکر کنید تا انگیزه لازم جهت رهایی از دام آن برایتان ایجاد شود.
3- مسالة دیگری که باید به آن توجه داشته باشید اینست که: یکی از دلایل گرفتار شدن افراد در دام بی جراتی، رودربایستگی و انفعال، عدم آگاهی آنها ازحدود حقوق خود و دیگران است، لذا شما موقعیت هایی را که در آنها ناجرات مندانه عمل می‌کنید، شناسایی کنید و سپس با تحلیل منطقی این موقعیت ها، خود را برای مواجهه صحیح و جرات مندانه در موقعیت مشابه بعدی آماده کنید.
4- توجه داشته باشید که پرویی و پرخاشگری هیچ ربطی به جرات مندی و قاطعیت ندارد محبت و احترام به دیگران کاملا با جرات ورزی قابل جمع است.
5- قبل از اینکه در جمع همکلاسی ها حاضر شوید و یا در میان جمع دوستان ویا فامیل شروع به صحبت کنید ، خود را آرام سازید، مثلا با چند تنفس عمیق برخودتان مسلط شوید و آنگاه سعی نمایید بیانات خود را بصورت آرام، مودبانه ولی قاطعانه مطرح کنید.
6- برخی از جملاتی را که افراد جرات مند و قاطع بصورت آرام و مودبانه در برخورد با دیگران بکار میبرند را یاد بگیرید و در خلوت، جلوی آینه بایستید و با خود تمرین کنید تا بتوانید انها را در موقعیتهایی که گفتید براحتی بکار ببرید.
7- «نه» گفتن را تمرین کنید که در صورت لزوم وموقعیت های اجتماعی مختلف در جاهایی که لازم است براحتی نه بگوید.
8- چون شهرستان محل سکونت خود را ذکر نکرده اید من نمی دانم که آیا امکان شرکت در گروههای آموزش مهارت جرات مندی را دارید؟ یا نه اما در صورت امکان سعی کنید حتما در این کلاسهای عملی شرکت کنید زیرا شرکت در این کلاسها می تواند بصورت محسوسی جرات مندی شما را افزایش دهد.
9- راهکار دیگر تقویت اراده است، افراد کمرو بخاطر پایین بودن اراده توان انجام برخی از کارها را ندارند در حالیکه اگر اراده تقویت شود براحتی قادر به انجام ان کار خواهند بود. البته ضعف اراده می تواند علل مختلفی داشته باشد که باید ملاحظه و بررسی گردد تا راهکار مناسب تجویز گردد.
10- اضطراب جزء جدایی ناپذیر کمرویی است ویکی از روشهای مهم در درمان کمرویی شناخت کانون اصلی اضطراب است، بدین معنی که شخص باید شناسایی کند که در چه موقعیت هایی اضطراب به او روی می آورد تا با مطرح کردن آن به یک مشاور مبادرت به درمان ان نماید.
11- استفاده از روش ریلکسیشن می تواند تاثیر بسزایی در کاهش تنش حاصل از اضطراب داشته باشد لذا توصیه می شود این روش را تحت نظر یک مشاور فرا گیرید و قبل از ورود به کانون های اضطراب بکار گیرید.
12- فرد کمرو باید تدریجا و با برنامه ریزی رویة زندگی خود در عرصه اجتماعی عوض کند تا وضع روحی او کم کم بهبود یابد. مثلا با خود قرار بگذارد که به دید و بازدید خویشاوندان برود اما در اوایل بیش از ده دقیقه توقف نداشته باشد و کم کم مدت آنرا بیشتر کند.
13- سعی کنید که به هر بهانه ای شده با دیگران صحبت نمایید و یا مثلا به بهانه های مختلف در جمع دیگران مطلبی هر چند کوتاه را بازگو کنید.
1- افراد کمرو می توانند از طریق الگو گیری از افراد جرات مند و اسرتیو کم کم به این مشکل خود فایق آیند. مثلا ملاقات با اشخاص جرات مند، رفت و آمد داشتن با آنها، دیدن فیلمها و یا خواندن داستانها.
2- ارتباط با خدا در بالا بردن آرامش و زدودن اضطراب که نقش مهمی در تداوم کمرویی دارد بسیار موثر است.
3- ورزش کردن عامل مهمی در تقویت اراده دارد و ضعف اراده که از ریشه های کمرویی را کاهش می دهد.

به این نکته توجه داشته باشید که کلید حل مشکل شما تمرین و تمرین و تمرین آن‌چیزهایی است که گفته شد. و همیشه بیاد داشته با شما پیرو کسی هستید که فرمود: از بزدلی و ناجرات ورزی بپرهیزید که ننگ و نقص است.(علی علیه آلاف التحیه و السلام) منتخب میزان الحکمه روایت 1046



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/12/22 ساعت 11:32 صبح موضوع دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<   <<   76   77   78   79   80   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید