آیا سادات مادری اولاد پیامبر محسوب می شوند؟

گفتنی است سرسلسله سادات از هاشم جد پیامبر(ص) شروع شد، لذا عبدالمطلب و پدران پیامبر و امام علی(ع) نیز سادات هستند و فرزندان امام علی(ع) نیز سید هستند. اما از آنجا که هر کدام از امامان(ع) نیز مقام رفیع و بلندی دارند وقتی نسل سادات به هر کدام از امامان که برسد آن امام به عنوان سرسلسله آنها معرفی می شود. مانند سادات علوی، حسنی، حسینی، موسوی و رضوی و...
لذا سیادت فرزندان حضرت فاطمه(س) از طرف امام علی(ع) نیز به آنان رسیده است.
برای توضیح بیشتر توجه شمارا به مطالب زیر جلب می کنیم.
کلمه‏ى «سید» در اصل به معناى کسى است که صاحب مجد و عظمت است. و به همین اعتبار، نسل پیامبر اسلام را سید مى‏گویند. از سخنان ابن شهر آشوب به دست مى‏آید که در قرن ششم هجرى قمرى کلمه‏ى سید رواج کامل داشت و اولاد پیامبر را سید مى‏گفتند. تحقیقات نشان مى‏دهد که در قرن چهارم و پنجم کلمه «سید» به همراه قرینه بر اولاد پیامبر اطلاق مى‏شد و در قرن ششم بدون قرینه استعمال مى‏گردید. در عصر حاضر، در ایران به بنى هاشم سید مى‏گویند و به غیر آن به کسى سید نمى‏گویند. در حجاز کسانى را که از طریق امام حسین به پیامبر مى‏رسند، سید مى‏گویند. در قسطنطنیه عموم مردم را سید مى‏گویند و در آنجا کلمه سید دلالت بر هاشمى بودن ندارد. در عهد صفوى به اولاد پیامبر کلمه‏ى میرزا را اطلاق مى‏کردند ولى در زمان ما میرزا دلالت بر هاشمى بودن ندارد، (جامع الأنساب، آیت‏الله روضاتى، ج 1، ص 32).
.... مامقانى مى‏نویسد: در غیر حجاز کلمه سید به بنى هاشم و بنى عبدالمطلب اطلاق مى‏شود. در کشورهاى عربى شیعیان این کلمه را به اولاد هاشم و عبدالمطلب اطلاق مى‏کنند ولى عرب غیر شیعه آن را در معناى لغوى آن بکار مى‏برند، (علم النسب، ج 1، ص 144).
عبدالمطلب در میان مردم عرب با عنوان سَیِّدُ البطحاء و ابو السّادة العشرة معروف بود و چون داراى شرف و سیادت بود، او را «سَیِّد» مى‏نامیدند و در همان زمان تمام عرب، سیادت، سرورى و زعامت او را پذیرفتند. قبیله‏ى قریش زعامت و سیادت او را قبول کردند و عرب دیگر هم او را به عنوان زعیم و رئیس پذیرفتند،V} (بحارالانوار، ج 15، ص 123 و 127).{V
در «کتاب حذف من نسب قریش» که در قرن سوم نوشته شده این عبارت آمده است: «فکان عبدالمطلب سید قریش فى عصره لا ینازع السودد»، (ص 4). معناى این جمله به فارسى چنین است: پس عبدالمطلب در عصر خود سرور و زعیم بى‏رقیب قبیله‏ى قریش بود.
ابرهه براى تخریب کعبه با نیروهاى خود در نزدیکى مکه استقرار یافت. عبدالمطلب به نزد ابرهه رفت. ابرهه در ضمن سخنانش، به عبدالمطلب گفت: «یحقّ لک ان تکون سیِّد قومک ؛ تو را مى‏سزد که سیِّد و زعیم قوم خودت باشى»، V}(بحارالانوار، ج 15، ص 130، س 15).{V
به این ترتیب، در آن عصر، در میان مردم، تنها عبدالمطلب را سید مى‏گفتند و هر گاه این کلمه تنها و بدون قید یاد مى‏شد، عبدالمطلب را شامل مى‏گردید و عرب آن زمان به هر کسى سید نمى‏گفتند.
توجه داشته باشیم که اصل در سیادت و سید بودن، داراى مجد، شرف و عظمت بودن است و به نسل پیامبر اسلام، هم که اطلاق مى‏شود به خاطر همین اصل است و کلمه سید در لغت به معناى کسى است که بالاتر از او کسى نیست، (علم النسب، محمدرضا مامقانى، جزء اول، ص 144 و جزء دوم، ص 104).
پدر پیامبر اسلام عبدالله است. عبدالله وفات کرد و مادر پیامبر هم وفات کرد. سرپرستى پیامبر اسلام با عبدالمطلب بود.
حضرت محمد(ص) محبوب دل عبدالمطلب بود. روزى عبدالمطلب با افراد خود نشسته بود و پیامبر کودک خردسال بود. عبدالمطلب به آن افراد گفت: «انّى ارى انّه سیأتى علیکم یوم و هو سیدُکم»، (بحارالانوار، ج 15، ص 143، س 2) من به حقیقت مى‏بینم که روزى مى‏آید که او سید و سرور شما مى‏گردد. این پیشگوئى عبدالمطلب تحقق یافت و حضرت محمد(ص) سید و سالار همه شد.
نسل پیامبر با دخترش حضرت فاطمه(س) ادامه یافت و فرزندان حضرت فاطمه فرزندان پیامبر هستند و پیامبر نسبت به اولاد فاطمه زهرا محرم است و با هیچکدام از نسل فاطمه نمى‏تواند ازدواج کند. اگر فرزندان دختر، فرزند انسان نباشد مى‏توان با دختران او ازدواج کرد. بنابراین هر کس که نسلش به حضرت فاطمه(س) مى‏رسد، فرزند پیامبر حساب مى‏شود. حضرت امام موسى الکاظم(ع) فرمود: روزى به مجلس هارون الرشید خلیفه‏ى عباسى وارد شدم. هارون سؤالهایى کرد و من جواب دادم. هارون پرسید شما چگونه مى‏گویید که پسر پیامبرید در حالى که پیامبر نسل نداشت. او فقط دختر داشت و نسل انسان از پسر مى‏ماند نه دختر. من در جواب سؤال هارون آیه 84 سوره‏ى انعام را خواندم. خداوند مى‏فرماید: و وهبنا له اسحق و یعقوب کلاً هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین؛ ما به ابراهیم اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را هدایت کردیم و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم و از نژاد او داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسى و هارون را. ما نیکوکاران را چنین پاداش مى‏دهیم. و نیز زکریا یحیى، عیسى و الیاس را که همگى از صالحان هستند»، (المیزان، ج 7، ص 241، عربى، بیروت، چاپ دوم).
به هارون گفتم: اى هارون! پدر عیسى کیست؟ هارون گفت: عیسى پدر ندارد. گفتم: پس چطور عیسى از نسل ابراهیم بشمار رفته است؟! پس بدان که خداوند عیسى را از طریق مادرش مریم به نسل حضرت ابراهیم ملحق ساخته است. ما هم از طریق مادرمان حضرت فاطمه زهرا از نسل پیامبر اسلام به حساب مى‏آییم، V}(تفسیر صافى، ج 1، ص 530 چاپ دوجلدى قدیمى، تفسیر نمونه، ج 5، ص 328 به نقل از نورالثقلین، ج 1، ص 743).{V
از آنچه گذشت روشن شد که جدّ همه سادات هاشم یا عبدالمطلب است و همه فرزندان عبدالمطلب و فرزندان آن فرزندان همه سادات هستند. پیامبر ما، حضرت على، حضرت زهرا و همه‏ى امامان دوازده‏گانه، سید و سالار همه‏ى مؤمنان هستند ونسل هاشم از آغاز تا به امروز همه سادات و سرور ما هستند.
بر این اساس، «سید» و «سیده» که هم اکنون در میان ما معروف است به عبدالمطلب و از او به هاشم می رسد. همه کسانی که نسبت خانوادگی آنها به عبدالمطلب می رسد، سید هستند چه ایرانی و چه غیر ایرانی و نسل همه سادات عربی است چه ساداتی که هم اکنون به زبان عربی حرف می زنند و چه ساداتی که به زبان فارسی و غیر فارسی حرف می زنند.
سادات ایرانی اگر نسبت خانوادگی آنها به عبدالمطلب و یا هاشم می رسد، همه سید هستند و در اصل هم عربی بودند و زبانشان ملاک سید بودن نیست. ممکن است سیدی به چین مهاجرت کند و زبان بچه های او چینی شود و یا به ایران بیاید و زبان بچه هایش فارسی بشود. توجه به این هم داشته باشیم که سیادت، به نسل مربوط است و هر کس مثلا پدرش سید است، خودش سید است و چنین نیست که سید نشود. سیادت دست انسان نیست بلکه نسبت خانوادگی است.
در تفسیر عیاشى آمده است: روزى حجاج کسى را دنبال یحیى بن معمّر فرستاد. یحیى نزد حجاج حاضر شد. حجّاج گفت: شنیده‏ام تو گمان مى‏کنى که حسن و حسین پسران پیامبر هستند و این را از قرآن مى‏گویى در صورتى که من قرآن را از اول تا آخر خوانده‏ام ولى این مطلب را در آن ندیده‏ام. یحیى گفت: شما سوره انعام را نمى‏خوانى؟! در سوره انعام آمده است: A}و من ذرّیّته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و کذلک نجزى المحسنین * و زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس کلٌ من الصالحین{A مگر عیسى در این آیه از نسل و ذریّه‏ى ابراهیم شمرده نشده است؟! حجاج گفت: درست مى‏گویى. این آیه را خوانده‏ام.(V}تفسیر المیزان، عربى، ج 7، ص 261، بحث روائى{V).
3. ابو جارود مى‏گوید: امام باقر(ع) فرمود: اى اباجارود! اینها درباره‏ى حسن و حسین به شما چه مى‏گویند؟ گفتم: به ما مى‏گویند: حسن و حسین فرزندان پیامبر نیستند. امام فرمود: شما چگونه براى آنان دلیل مى‏آورید؟ گفتم: ما با آیه‏ى A}... و من ذریته داود و سلیمان... {Aاستدلال مى‏کنیم. امام فرمود: آنان در جواب شما چه مى‏گویند؟ گفتم: آنان مى‏گویند: پسر دختر، فرزند نامیده مى‏شود ولى این فرزند صُلبى نیست. امام فرمود: شما به آنان چه مى‏گویید؟ گفتم: ما آیه‏ى A}ندع ابنائنا و ابنائکم...{A را براى آنان مى‏خوانیم که پیامبر به حسن و حسین، پسر اطلاق کرده است. امام فرمود: آنان چه مى‏گویند؟ گفتم: آنان مى‏گویند: در زبان عربى و در میان مردم عرب، به پسران دیگران، «پسرم» اطلاق مى‏کنند. (پسر، پسر توست ولى شخص دیگرى به این پسر تو مى‏گوید: «پسرم فلان چیز را بیاور») امام فرمود: اى ابا جارود! از کتاب خدا برایت آیه‏اى مى‏گویم. خداوند مى‏گوید: A}حرّمت علیکم امهاتکم و بناتکم...{A(V}سوره نساء، آیه 23{V).
تو از آنان بپرس آیا پیامبر مى‏تواند دختران حسن و حسین را بگیرد؟ اگر گفتند: مى‏تواند، دروغ مى‏گویند و اگر بگویند نمى‏تواند دختران حسن و حسین را بگیرد، در این صورت ثابت مى‏شود که حسن و حسین فرزندان صلبى پیامبر هستند.(V}جواهر الکلام، ج 16، ص 93، کتاب الخمس، چاپ ایران{V).
روایات دیگرى نیز در این موضوع آمده است. براى آگاهى بیشتر ر.ک: جواهر، ج 16، ص 93 تا 101
بنابراین زنى که از نسل پیامبر است، همه‏ى فرزندان او نسل پیامبر و سیّد هستند گرچه شوهرش سیّد نباشد و در نتیجه انسان از طریق مادر هم سیادت پیدا مى‏کند.
یادآورى: توجه داشته باشیم ساداتى که مستحقّ خمس هستند و زکات واجب بر آنان حرام است، ساداتى هستند که پدرشان سیّد است. فتواى مشهور فقهاء چنین است.(V}جواهر، ج 16، ص 90، تحریر الوسیله حضرت امام خمینى(قدس سره)، کتاب الخمس{V).
با توجه به مطالب پیش گفته پاسخ پرسش به خوبی روشن شد که:
اولا: امامان که سید شمرده می شوند فقط به این جهت نیست که فرزندان فاطمه زهرا (س) هستند بلکه خود امیرالمؤمنین علی علیه السلام چون نسبتش به هاشم می رسد، پس امامان از طرف مادری سید می باشند و هم پدری.
ثانیا: فرزندان زن سیده نیز از نظر نسبی سید شمرده می شوند لذا در عرف به آنها میرزا می گویند، ولی از نظر فقهی خمس به آنها داده نمی شود، هر چند سید نسبی هستند.
ولی کسی که پدرش سید باشد علاوه بر این که سید نسبی است خمس هم می توان به او داد (در صورت فقیر بودن) در نتیجه بین کسانی که فقط مادرشان سید است با کسانی که پدر یا والدین آنها سیدند از نظر نسبی و سیادت فرقی نیست ولی از نظر پاره ای از احکام فقهی هم چون تعلق خمس مسئله تفاوت دارد.بنابراین، سیادت ؛ یعنی انتساب به خاندان نبوت . این انتساب تفاوتی ندارد که از جهت پدر باشد و یا مادر .بنابر این حتی اگر یکی از اجداد مادری نیز از سادات باشند شرافت سیادت برای همه نوادگان محفوظ است . البته سیادت از نظر فقهی احکامی دارد مانند حرمت دریافت کفاره و زکات و جواز دریافت خمس ، که این احکام بنابه دلایل خود اختصاص به کسانی دارد که از طرف پدر منسوب باشند.
و این صرفا یک حکم فقهی است که در خصوص زکات وخمس آمده است، یعنی از یک مال نمی‏توانند استفاده کنند و از مالی دیگر می‏توانند استفاده کنند. گرچه مرحوم سید مرتضی‏رضوان الله تعالی علیه فتوا داده است که اگر کسی از طرف مادر هم به بنی‏هاشم انتساب داشته باشد خمس به او تعلق می‏گیرد وبعضی از فقهای دیگر نظیر صاحب حدائق هم این فتوا را پذیرفته‏اند اما معروف بین امامیه آن است که فقط در صورتی از خمس می‏تواند استفاده کند که انتسابش از طرف پدر باشد و فتوای معمول فقهای ما هم همین است.
البته در بسیاری از مسائل فقهی فرقی بین زن و مرد از نظر سیادت نیست از جمله، در باب محرمیت، هیچ فرقی نیست، خواه انسان از طرف مادر سید باشد یا از طرف پدر، با انبیای اعظام وائمه اطهار ومانند آن که ارتباط نسبی از طرف مادر دارند مساله محرمیت‏ یکسان است ونیز در مساله حرمت نکاح‏که غیر از محرمیت است، چون هرجا محرمیت است‏حرمت نکاح هم به دنبال دارد اما هرجا حرمت نکاح باشد ممکن است محرمیت نباشد بازهم فرق نمی‏کند.
بنابراین در تمام این ابواب فقهی فرقی نیست و در خصوص باب خمس و زکات هم که تفاوت قائل شده‏اند، به دلیل شهرتی است که بین فقها وجود دارد، واساس این شهرت روایت مرسله‏ای است که در آن روایت آمده است: اگر کسی از طرف مادر سید بود می‏تواند زکات بگیرد ولی خمس به او تعلق نمی‏گیرد. بعد در ذیل روایت مرسله به آیه کریمه «ادعوهم لابائهم‏» (1) استشهاد شده است. گرچه این تعلیل تام نیست ولی صدر روایت مرسله حجت ومورد استناد قرار گرفته و مورد فتوا است.
و در هر صورت امتیاز به این نیست که انسان از مالی بتواند استفاده کند و از مالی نتواند، این یک حکم فقهی است در خصوص باب خمس و زکات، لذا در جواب سؤالهای مرحوم سید مرتضی، وقتی از این بزرگوار سؤال کردند فرمود: که فرزندان دختری فرزند حقیقی انسان هستند نه مجازی و افکار جاهلی را اسلام محو کرده است. و گفته است نگویید زنها فقط وعاء وظرفند ونگویید فرزندان پسران ما فرزندان ما هستند اما فرزندان دختری فرزندان مردم بیگانه‏اند، این شعر که در جاهلیت‏به عنوان یک شعر رسمی بود اسلام محو کرد وفرمود نگویید:
بنونا بنو ابناءنا وبناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد
پسران ما پسران پسران ما هستند، و پسر دختران ما، فرزندان مردان بیگانه‏اند.
مرحوم سید مرتضی فرمودند این شعر باطل است و فرزندان ما فرزندان ما هستند خواه از طرف ابناء باشند وخواه از طرف بنات، لذا ایشان می‏فرماید: فرزند دختری حقیقتا فرزند است. حالا اگر در بعضی از موارد فقهی استثنا شده آن روی اصل دیگری است که آمده و کمتر عمومی است که تخصیص نخورده باشد و کمتر مطلقی است که تقیید نیافته باشد و در غیر موارد تخصیص حکم در عمومیتش باقی است. برای آگاهی بیشتر ر.ک: جوادی آملی، زن درآینه جلال وجمال.
پی‏نوشت‏ها:
1- احزاب، 5.
2- حجرات، 13.
3- نحل،97.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 90/1/16 ساعت 11:39 صبح موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


اجدادشهید عبدالرضا معصومی

مرحوم مغفور آیت الله حاج شیخ سلیمان بن شیخ عبدالعلی بهبهانی از علما و فقهای نامدار دیار عالم پرور بهبهان که در دوره قاجاریه می زیسته و جد خاندان معصومی سلیمانی محسوب می شوند. آن عالم فرزانه از شاگردان مبرز و زبده شیخ اعظم انصاری بوده است. آیت الله شیخ سلیمان بعد از وفات استاد فرزانه اش مرحوم آیت الله العظمی انصاری، به قصد تجدید دیدار با اقوام و خانواده از نجف به قصد بهبهان حرکت می کند. پس از مدتی اقامت در بندر دیلم آن عالم روحانی و وارسته قصد زادگاه خود، یعنی شهر بهبهان، نموده و عازم آن شهر می شود. در بهبهان تصدی محراب و منبر در محل گود بقال را پذیرا شده، و ضمن اقامه نماز جماعت به ترویج احکام دین می پردازد. این روحانی فاضل سالیان متمادی ملجأ و پناه مردم این دیار بوده، تا سرانجام در همان شهر جان به جان آفرین تسلیم نموده و در زمین و ملک شخصی خودشان که آن زمان در جوار قلعه و خندق قدیم بهبهان واقع بوده به خاک سپرده می شود، که هم اینک مدرسه علمیه حجة بن الحسن العسکری اروحنا فداه در آن محل واقع است. آن عالم روحانی سه فرزند پسر به نامهای حاج شیخ علی معصومی، حاج شیخ محمد حسین سلیمانی و حاج شیخ علی شریعتی از خود بجا گذاشت که هر یک از آنها سالیان متمادی در شهرهای بهبهان، بندر دیلم، هندیجان و مناطق همجوار آن مرجع مشکلات شرعی و دینی مردم بودند. آیت الله حاج شیخ محمد علی معصومی(ره) به سال 1288 هجری قمری بدنیا آمد. مادرش دختر مرحوم آخوند ملاحسن بهبهانی از پارسایان عصر خویش بود. وی در محضر پدر بزرگوار خویش و دیگر علمای بهبهان از جمله آقا میرزا حسن و آخوند ملاتقی بهبهانی به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و دوره سطح را به پایان رسانید. وی در سال 1318 به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر دانشمندان و مراجع تقلید وقت، چون آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، آخوند خراسانی، آیت الله شریبانی و آقا شیخ هادی تهرانی بهره مند شد، و در حالی که تنها سی بهار از عمر شریفش نگذشته بود، به مقام عالی اجتهاد نایل گردید. پس از مدتی در سال 1322 هـ.ق. به بهبهان مراجعت کرد و به تدریس علوم دینی پرداخت، تا این که در سال 1330 هـ.ق. از نعمت پدر محروم شد. این فقیه سیاستمدار که وجوب حضور در صحنه های سیاسی واجتماعی را از متون اصیل اسلامی نیک آموخته و چهره ای آزادیخواه و نامدار بود، از سال 1332 هـ.ق. همزمان با جنگ بین المللی اول، زندگی سیاسی و اجتماعی اش درخششی دیگر گرفت، و درآن سال برای دفاع از ملتهای مسلمان و مبارز با اشغالگران انگلیسی به همراه عده بسیاری از مردم بهبهان و مقلدان خود اسلحه به دست گرفته، چون مجاهدی دلاور به سوی بصره حرکت کرد؛ اما موفق به جهاد نگردید و به بهبهان مراجعت نمود. سپس به قصد نبرد با بیگانگان در اشغال نظامی جنوب کشور به طرف بوشهر حرکت کرد. مرحوم سرهنگ احمد اخگر رئیس وقت ژاندارمری دشستان در خاطرات خویش آورده است: در سال 1333 هـ.ق. پس از شکست دلیران تنگستان از قوای مهاجم انگلیس ـ (چون وی با ژاندارمرهای خود به کمک دلیران تنگستان شتافته بود) ـ به ناچار فرار نموده و در حال فرار وارد بهبهان می شود. مرحوم آیت الله معصومی او را پناه می دهد و به خوبی از وی پذیرایی می کند. در آن زمان این کار از آن عالم ربانی با آن همه ماموران و مزدوران انگلیسی که همه جا در جستجوی سرهنگ اخگر بوده اند در خور ستایش است. مرحوم سرهنگ اخگر از آیت الله معصومی به نیکی یاد می کرد و او را مجتهدی مجاهد می خواند. سالها بعد مرحوم سرهنگ اخگر به پاس آن ایام و الطاف مرحوم آیت الله معصومی کتابی فارسی از وی به نام انیس المهموم را چاپ کرد. آیت الله معصومی از سال 1334 با بدست گرفتن قلم و تالیف کتابهای سودمند میراث گرانبهایی از خود بجا گذاشت. مؤلف کتاب الذریعة نام چند کتاب را از وی ذکر کرده است، که مهمترین آنها قواعد الإمامیة حاوی موضوعات مشکل علمی است. از دیگر تالیفات وی مواعظ الجمعات در دو جلد شامل نصایح و مواعظ اخلاقی و کتاب متفرفات در برگیرنده نکات فقهی، اصولی و فلسفی می باشد.

4.مرحوم شیخ سلیمان سه فرزند به نام حاج شیخ محمدعلی معصومی و حاج شیخ محمدحسین سلیمانی و حاج شیخ علی شریعتی از خود به جای گذاشت که همگی از فضلای بنام بودند از جمله مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدعلی معصومی فرزند ارشد آیت الله شیخ سلیمان که از معتمدین و مورد وثوق شیخ اعظم انصاری بوده و به درجه اجتهاد نیز رسید و عموم علمای نجف اشرف اجتهاد او را تصدیق کردند. وی دارای تالیفاتی بس نفیس و گرانبها بود و شرح حالات و مبارزات سیاسی شیخ در کتاب فارس و جنگ بین الملل مندرج است آن مرحوم در سن 84 سالگی به دیار حق شتافت و طبق وصیت ایشان جنب قبر مرحوم والدش آقاشیخ سلیمان جنب قبله بهبهان مدفون شد. مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدحسین سلیمانی بهبهانی فرزند مرحوم آیت الله آقاشیخ سلیمان در بهبهان قدیم به عرصه وجود نهاد و از جوانی مقدمات علوم را نزد پدر علامه خویش و سایر علمای بهبهان فراگرفت و تا حدود سطح را در آن شهرستان به پایان رساند و برای استفاده بیشتر از رشحات فقه جعفری رحل اقامت به نجف اشرف و کربلای معلی افکند و از محضر آیت الله میرزامحمدتقی شیرازی حائری کسب فیض نمود تا به مقام شامخی از فقاهت رسید. مرحوم آیت الله سلیمانی به دستور مرحوم شیرازی برای تبلیغ و ترویج شرع مبین به بهبهان برمی گردد و در آن دیار به مناسبت همجوار بودن بهبهان با بندر دیلم بنا به تقاضای اهالی بندر دیلم مبنی برای اقامت در آن محل محروم و دورافتاده آن روز مواجه می شود که اهالی متعهد دیلم با اشتیاق و علاقه و اصرار از آن مرحوم تقاضا می کنند جهت ارشاد آنان و اشاعه مذهب حقه جعفری در دیلم آن روز که از ابتدائی ترین امکانات اولیه زندگی یعنی آب آشامیدنی محروم بود اقامت نماید. آن مرحوم نیز چون عالمی وارسته و دور از تشریفات بود با همه محرومیتهای آن روز در آنجا اقامت و حدود 45 سال متوالی در این شهر مرزی به ترویج احکام اسلام همت می گمارد. خانه محقر وی که در کمال سادگی در آن زندگی می کرد ملجا ستمدیدگان بود و هم اکنون به همت همه وارثان به ویژه جدیت و کوشش خستگی ناپذیر فرزند برومندش حاج محمدطاهر سلیمانی تبدیل به کتابخانه شده که هزینه آنرا نیز خود تقبل نموده و پرداخته است . مرحوم سلیمانی از چنان روحیه والا و ساده دلی و ساده زیستی به ویژه حسن خلق و ملاطفت و مهر بانی و مناعت طبع و خیرخواهی برخوردار بود که این صفات وی زبانزد اهالی بندر دیلم و لیراوی و بخشهای همجوار می باشد و پیوسته نام این عالم جلیل القدر با احترام خاصی بر سر زبانها جاری است . مرحوم آیت الله سلیمانی دارای طبع فوق العاده بالا و خوش قریحه و اهل شعر و آثار گرانبها بود که متاسفانه به علت عدم امکانات آن روز تالیفات ایشان به زیور چاپ آراسته نگردید اما میتوان از نوشته های وی منظومه ای در فقه و حاشیه بر معالم الاصول را نام برد. وی در آن سالیان خفقان به دستور حکام وقت به دولت مرکزی ا قامه عزاداری خامس آل عبا حضرت سیدالشهدا ممنوع بود وی با اشتیاقی وصف ناپذیر علی رغم تنگناها و محدودیتها به اقامه عزاداری می پرداخت . نکته مهمی که موید دلسوزی این روحانی وارسته بود آن است که به هزینه شخصی خود در آن روزگار آب انباری را در محلی به نام مغدر که در محدوده دیلم است احداث می کند که در مواقع خشکسالی و بی بارانی مورد استفاده عموم مردم قرار می گرفت . به هر حال سجایای اخلاقی این اسوه تقوی و فضیلت در این اسطوره نمی گنجد و متاسف هستیم که امکان شرح بیشتر نیست . این عالم ربانی و پرهیزکار فرزندان برومندی را از خود به جای گذاشت که در کسوت روحانیت خدمتگذار جامعه بوده و بعد از فوت این مرد جلیل القدر فرزندان برومند در اشاعه احکام شریعت کوشا بودند. فرزند ارشد ایشان حجت الاسلام حاج شیخ میرزا عبدالوهاب شریعت بهبهانی سال های متمادی در بندر دیلم به ترویج احکام مشغول بوده است و فرزندان دیگر وی که در کسوت روحانیت بودند و مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ محمدجعفر سلیمانی مرحوم حاج شیخ جواد سلیمانی و حجت الاسلام حاج شیخ عبدالنبی سلیمانی که هم اکنون در اهواز به اشاعه دین مبین اسلام اشتغال دارند و از محبوبیت ویژه ای برخوردار هستند.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 90/1/16 ساعت 11:16 صبح موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


وضعیت دانشمندان و مخترعین غیر مسلمان یا کافر بعد از مرگ

ابتدا اقسام کفر. کفر دو نوع است: یکی کفر از روی لجبازی و عناد که کفر مجود نامیده می‌شود و دیگری کفر از روی جهالت و نادانی و‌ آشنا نبودن به حقیقت. در مورد اوّل دلایل عقل و نقل گویاست که کافر مستحق عذاب است. ولی در مورد دوّم باید گفت: اگر از روی تقصیرکاری نباشد مورد عفو و بخشش خداوند قرار می‌گیرد. پس در هر قضاوتی ابتدا باید حساب قاصر و مقصّر را از هم جدا کنیم.
خداوند در قرآن می‌فرماید: ما چنین نیستیم که رسول نفرستاده (حجت تمام نشده)،‌ بشر را عذاب کنیم.
[1]
با توجه به اینکه در سؤال جنابعالی صحبت از عمل خیر شد؛ باید بدانیم که هر عمل دو جنبه دارد. یکی بعد مفید یا مضر بودن آن به حال دیگران و در اجتماع بشری. و دیگری بعد انتساب عمل به فاعل و انگیزه‌های نفسانی و روحی او در انجام آن عمل. بعد اوّل در دفتر تاریخ ثبت می‌گردد و عمل مفید مورد ستایش افراد و عمل مضر مورد نکوهش آنان خواهد بود. ولی بعد فاعلی و انگیزه‌ای عمل در دفاتر عُلوی و ملکوتی خداوند ثبت و ضبط می‌شود. و آن چه مهم است کیفیت عمل است نه کمیت آن. اعمال کافران ظاهری آراسته و فریبنده دارد. ولی چون برای هدف‌های مادی فردی انجام شده‌ نه برای خدا، چهره ملکوتی ندارد. درست است که برای خداوند فرق ندارد که عامل، خدا را می‌شناسد یا نه و عمل را به چه نیتی انجام می‌دهد؟ ولی برای آن فرد تفاوت دارد، که اگر انگیزه‌اش خدایی باشد، ‌عملش حسن فعلی و فاعلی پیدا می‌کند و به بالا صعود می‌کند و اگر انگیزه‌اش منافع مادی باشد تنها حسن فعلی پیدا می‌کند و به سوی ملکوت خدا بالا نمی‌رود تا عملش صورتی پیدا کند که در آن جهان مایه سعادت و لذت و سرور او باشد.
پس اشتباه است که بپنداریم اعمال کسانی که ایمان به خدا و قیامت ندارند به سوی خدا صعود می‌نماید و وجه علیینی دارد. البته عملی که به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانیت انجام گیرد در ردیف عملی که انگیزه فقط برای خود است،‌ نیست. با این حال نمی‌توان آن را از نظر ارزش با کاری که به خاطر رضای خدا و انگیزه الهی انجام می‌گیرد، برابر دانست. ولی بعید نیست که خداوند چنین کسانی را بی‌اجر نگذارد.
چنان که در روایات آمده است که خداوند کسانی مثل حاتم طایی را به خاطر کارهای خیری که در دنیا کرده‌اند عذاب نخواهد کرد، یا در عذاب آنها تخفیف خواهد داد.
[2] به عنوان نمونه علامه مجلسی روایتی را نقل می‌کند از امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ که فرمودند: «در بنی اسرائیل مردی مؤمن همسایه کافری داشت که آن فرد کافر نسبت به همسایه مؤمن خود نیکی و نیک رفتاری می‌کرد. وقتی از دنیا رفت خداوند برای او خانه‌ای از نوعی گل بنا کرد که مانع او از گرمای آتش بود و روزی او از خارج محیطش که آتش بود به او می‌رسید. به او گفته شد این به سبب نیکی و نیک‌رفتاری تو نسبت به همسایه مؤمنت می‌باشد». مرحوم مجلسی پس از نقل این روایت می‌گوید: این روایت دلیل است که عذاب برخی از جهنمیان از کفار به خاطراعمال نیکشان برداشته می‌شود.[3]
به عبارت دیگرعلاقه به خیر و احسان و عدل از آن جهت که خیر و عدل و احسان است بدون هیچ شائبه‌ای، نشانه‌ای از علاقه و محبت به ذات جمیل علی الاطلاق است. بنابراین بعید نیست که این گونه افراد واقعاً در زمره اهل کفر محشور نگردند، هر چند لساناً منکر شمرده می‌شوند.
اکنون یک قسم دیگر را بررسی می‌کنیم. و آن این است که غیر مسلمانانی که موحد و معتقد به قیامت هستند و برای خدا کار می‌کنند وضع‌شان چگونه است؟ مثل ادیسون و پاستور که افرادی مذهبی بوده‌اند و برای رضای خدا گام برداشته‌اند.
طبعاً این چنین مسیحیان متدین از آن جهت که مسلمان نبوده‌اند،‌از برنامه‌های اسلام بی‌بهره بوده‌اند. مثلاً شراب می‌نوشیدند و نماز های پنجگانه نمی‌خواندند. طبعاً از مزایای برنامه‌های اسلام هم محروم بوده‌اند. فرق میان چنین شخص نیکوکاری با مسلمانان نیکوکار این است که کافر نیکوکار از آن جهت که دارای برنامه صحیح نیست، موفقیتش ناچیز است. مثل بیماری است که خودسرانه دارو می‌خورد و تحت مراقبت پزشک نیست. ممکن است داروی شفابخش بخورد و یا مضر و کشنده. پس معلوم می‌شود که ایمان به انبیاء در هدایت و قبولی اعمال تأثیر بسیار زیادی دارد. و نباید انتظار داشت که یک کافر نیکوکار از آن جهت که نیکوکار است هم ردیف یک مسلمان نیکوکار باشد، اگر چه استحقاق پاداش و بهشت را ندارد. از مجموع مطالب بالا بر می‌آید که همه غیر مسلمانان از نظر پاداش داشتن در قبال اعمال خیر یکسان نیستند.
میان غیر مسلمانی که به خدا و قیامت معتقد نیست و غیر مسلمانی که به خدا و قیامت معتقد است ولی از موهبت ایمان به نبوت محروم است، تفاوت عظیم است. دسته دوّم ممکن است با شرایطی به بهشت بروند، چون امکان انجام یک عمل مقبول عند الله را دارند. ولی برای دسته اوّل ممکن نیست، چون مشرک و منکر خدا به واسطه شرک و انکار، باب نجات را برای ابد به روی خود بسته است. ولی همان طور که گفته شد عمل خیر آنها به دلیل اینکه حسن فعلی دارد احیاناً موجب تخفیف در عذاب آنها خواهد شد. ولی اهل کتاب در شرایطی هستند که می‌توانند ولو به طور ناقص عمل صالح انجام داده و نتیجه آن را بیابند.


[1] . سوره مبارکه اسراء، آیه 15.
[2] . مطهری،‌مرتضی، عدل الهی، صفحه 336، چاپخانه سپهر تهران، انتشارات صدرا، چاپ دوّم، 1352.
[3] . مطهری،‌ مرتضی، صفحه 337، به نقل از بحار الانوار، ج 3، صفحه 377.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/1/15 ساعت 9:42 صبح موضوع دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


آیا جن وفرشته وجود دارد؟

درباره اثبات وجود جن و فرشتگان از طریق علم پرسیده‎اید، پاسخ دقیق شما هنگامی میسر است که آشنایی بیشتری با چگونگی شناخت انسان از جهان اطرافش داشته باشیم که با توضیح مختصری در این باره پاسخ شما نیز مشخص خواهد شد.
ابزار شناخت انسان عبارتند از حس و عقل و دل.
[1] اموری که انسان درک می‎کند امور گوناگونی هستند که هر یک با ابزار خاص خود ادراک می‎شوند، امور حسی مثل گرما و سرما و زبری و نرمی و... همه فقط با حواس ظاهری درک می‎شوند و اموری مثل گرسنگی، تشنگی و محبّت و... نیز با حواس باطنی انسان قابل درک می‎باشند. برخی امور نیز وجود دارند که با عقل درک می‎شوند مثل استدلالها و برهان‎هایی که بر مسائل فلسفی اقامه می‎شوند.
علوم تجربی نیز علومی هستند که مقدمات آنها توسط حسّ ادراک می‎شوند ولی قوانین علمی که نتیجه آزمایشهای فراوان است و در ذهن جا می‎گیرند و در واقع محصول تجربه می‎باشند محصول مشترک حسّ و عقل می‎باشند. چرا که حواس ظاهری توان شناخت این امور را ندارند. مثلاً قانون انبساط اشیاء در گرما و یا انقباض اشیاء در سرما و قوانین مقاومت الکتریکی و... اشیاء و چیزهایی نیستند که فقط با چشم دیده و یا با گوش شنیده شوند بلکه به عنوان مثال چشم فقط بلندتر شدن اندازه ریل آهن را می‎بیند ولی این که علت این انبساط گرماست یا امردیگری، قابل دیدن نیست بلکه نتیجه‎ای است که عقل با مشاهده تکرار این عمل در زمانهای مختلف، به آن دست می‎یابد. تمام قوانین علوم تجربی همین طور می‎باشند ودر این علوم حسّ به تنهایی نمی‎تواند به انسان معرفتی بدهد.
حال اگر اموری وجود داشته باشند که با هیچ یک از حواس ظاهری یا باطنی درک نشوند، از دایره علوم تجربی خارج می‎شوند و وسیله شناخت آنها عقل یا دل خواهد بود، مثل اثبات وجود خدا از طریق برهان نظم یا با فطرت انسانی، و طبیعی است که اگر حس نتواند چیزی رادرک کند مثل خدا یا روح و... نمی‎تواند آن را اثبات کند و البته انکار نیز نمی‎تواند بکند بلکه فقط بر اساس علوم تجربی می‎توان اظهار بی‎اطلاعی کرد نه انکار یعنی در علوم تجربی نمی‎توان گفت خدا وجود ندارد بلکه فقط می‎توان گفت نمی‎دانیم که وجود دارد یا ندارد.
فرشتگان و جنّیان جزو اموری هستند که با هیچ یک از حواس ظاهری یا باطنی قابل شناخت نیستند و لذا نمی‎توان وجود آنها را با علوم تجربی اثبات و یا انکار کرد. و راه شناخت و اثبات آنها یا عقلی است و این که باید از طریق وحی و پیامبر وجود آنها را پذیرفت. چرا که عقل انسان نیز به دلیل این که محدودیت دارد قادر به فهم و شناخت همه چیز نیست. مثل این که جهنم کجاست و چگونه است و یا این که چرا نماز واجب است و... و فهم این مسائل فقط از طریق وحی امکان پذیر می‎باشد.
البته برای شناخت امور غیرمحسوس راه دیگری نیز وجود دارد که به آن شناخت نشانه‎ای یا آیتی
[2] می‎گویند. به این معنا که با دیدن و احساس نشانه‎های یک چیز، به وجود آن پی می‎بریم، مثل این که با مطالعه آثار ابن سینا نبوغ فلسفی او راکشف می‎کنیم. در حالی که اصلاً نبوغ قابل رؤیت نیست، و یا این که با مشاهده بر افروختگی و حرارت بدن کسی، پزشک بیماری او را شناسایی می‎کند. البته در این نوع از شناخت نیز وظیفه اصلی بر عهده عقل می‎باشد.
نتیجه آن که راه شناخت، منحصر به علوم تجربی نیست و اموری وجود دارند که علوم تجربی قدرت شناخت و اثبات وحتّی انکار وجود آنها را ندارند، و باید از راههای دیگری آنها را شناخت. فرشتگان و جنّیان و تمامی مجرّدات جزو این گونه امور هستند که ما با استفاده از قرآن و روایات به وجود آنها باور داریم. و البته علوم تجربی وجود آنها را نفی نمی‎کند چرا که چنان که گفته شد از دسترس علوم تجربی خارجند.


[1] . رک: سبحانی، جعفر، شناخت در فلسفه اسلامی، انتشارات برهان، تهران، 1375، ص 121 ـ 160.
[2] . همان، ص 193



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/1/15 ساعت 9:32 صبح موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


انداختن پول روی قبرها

مناظره عالم شیعی با رئیس آمرین به معروف

در قبرستان بقیع بر روی تابلویی نوشته شده بود: «لا یجوز رَمْیُ النُّقُودِ عَلَی القُبُورِ : انداختن پول، روی قبرها جایز نیست».
روزی رئیس آمرین به معروف به قبرستان بقیع آمد و وقتی که دید روی بعضی از قبرها پول نهاده‌اند، ما را دید، و گفت: «این پول‌ها را به زوّار بدهید، انداختن آن‌ها روی قبرها، حرام است».
دانشمند شیعی: به چه دلیل انداختن پول روی قبرها حرام است، آیا در قرآن یا سنّت پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ، از آن نهی شده است؟
با این که رسول خدا‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ فرمود: «هرچیزی جایز است، مگر این که از آن، نهی شود»، درباره انداختن پول روی قبرها، نهی نشده است.
رییس: قرآن می‌فرماید: «اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراء : همانا صدقه‌ها برای مستمندان است». (توبه‌‌ـ 60).
دانشمند شیعی: این پول‌ها را نیز مستمندانی که نگهبان قبرها هستند برمی‌دارند.
رئیس: نگهبانان، فقیر نیستند.
دانشمند شیعی: شرط نیست که آن‌ها فقیر باشند، زیرا در بخشش و کمک، لازم نیست که کمک شونده، فقیر باشد، اگر به خاطر هدفی، و فی‌سبیل‌الله همه اموال خود را به ثروتمندی ببخشی مانعی ندارد، چنانکه در عروسی‌ها پول بر سر عروس و داماد، شاباش می‌کنند، و افرادی که فقیر نیستند آن پول‌ها را برای خود برمی‌دارند، و در این آیه‌ای که ذکر نمودی، هشت مصرف برای صدقات ذکر شده، که یکی از آن‌ها «فی سبیل الله» است.
وانگهی مسلمین کنار قبر اولیاء خدا می‌روند و می‌گویند: «جان و مالم به فدایت» این سخن یک نوع ابراز علاقه و دوستی است، حال اگر به خاطر دوستی، شخصی همه یا بخشی از اموالش را ببخشد، شرعاً و عرفاً چه مانعی خواهد داشت؟!
خداوند از حلال و حرام کردن بی‌دلیل و پیش خود، منع نموده‌است و در آیه 116 نحل می‌خوانیم:
«وَ لا تَقُولوُا‌لماتَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَروُا عَلَی اللهِ الْکَذِبَ : به خاطر دروغی که زبان‌های شما توصیف می‌کند، نگوئید این حلال است و آن حرام،‌ تا بر خدا نسبت ناروا و دروغ بدهید».
آیا خداوند به شما اجازه داده که پیش خود قانون گزاری کنید، و هر چیزی را که مذاق شما با آن سازگار نیست، حرام یا بدعت یا شرک بدانید، شما به نام مبارزه با بدعت،‌ هر حلالی را حرام می‌کنید،‌ غافل از آن‌که حرام کردن حلال، خود یک نوع بدعت نابخشودنی‌ است، و آنان‌که چنین روحیّه‌ای دارند،‌ قطعاً بدانند، از راه راستگاری انحراف یافته‌اند، چنان‌که در ذیل آیه فوق نحل می‌خوانیم:
«اِنَّ الَّذِینَ یَفْتَروُنَ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ لایُفْلحُون : کسانی که بر خدا، دروغ می‌بندند، رستگار نخواهند شد».

 

منبع : سایت اندیشه قم



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/1/15 ساعت 9:26 صبح موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<   <<   76   77   78   79   80   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید