امیرالمؤ منین على علیه السلام مى فرماید: من براى کسى که بر سر سفره بنشیند و بسم الله بگوید ضامن هستم که از (ضرر زدن ) غذا شکایت نکند، ابن کوا گفت : یا امیر المؤ منین من دیشب بسم الله گفتم و غذا خوردم در عین حال غذا به من اذیت و آزار رساند، حضرت فرمود: شاید تو چند نوع غذا خورده اى و براى بعضى بسم الله گفته اى ولى براى بعضى نگفته اى اى لکع (و در کتاب دعائم این جمله را زیاد کرده عرض کرد: بلى ، چنین است به خدا قسم اى
امیر مؤ منان ) لکع به معنى پست و برده و احمق آمده ).
امیر المؤ منین على علیه السلام فرمود: من هیچ وقت دچار تخمه نشدم ، به او گفته شد چطور؟ فرمود: چون لقمه اى به دهان نگذاشتم مگر اینکه نام خدا را (بر زبان ) جارى ساختم (و بسم الله گفتم ) و باز امیر المؤ منین به کمیل فرمود: اى کمیل : هر موقع غذا خوردى بگو (( (بسم الله الرحمن الرحیم ) باسم الذى لایضر مع اسمه و فیه شفاء من کل الا سواء. (به نام خداوند بخشنده مهربان ) به نام کسى (غذا خوردن را شروع مى کنم ) که با اسم و نام او هیچ ضرر و آسیبى (به من ) نمى رسد و در (نام ) نمى رسد او شفاء هر بدى و دردى است .
داود گفت : به امام صادق علیه السلام عرض کردم : چگونه و چطور بسم الله بگویم ؟ حضرت فرمود: هنگامى که ظرفهاى مختلفى (سر سفره ) است براى هر ظرفى یک بسم الله بگو، عرض کردم : اگر فراموش کردم که بسم الله (براى هر کدام ) بگویم ، حضرت فرمود: میگوئى (( بسم الله على اوله و اخره .)) به نام خدا بر اولین و آخرین آنها
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/2/14 ساعت 12:4 عصر موضوع دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
نظام تشریع، ثواب و عقاب بر اساس اختیار انسان است و خداوند مطابق آیه ای می فرماید: «ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکر نعمت کند و خواه کفران نعمت نماید.» انسان را در انتخاب راه هدایت و خلافت از جهت تکوین (نه تشریع) آزاد گذاشته و اصولاً تکالیف رادر آن جهت متوجه بندگانش نموده است که در ترک و فعل آن مختار هستند و مکلفین از آن رو پاداش و کیفر می بینند که آن چه از خیر یا شر انجام می دهند به اختیار خودشان است و اگر خدا آنان را مجبور به اطاعت یا معصیت کند بطوری که مطیع قادر بر مخالفت و عاصی قادر بر اطاعت نباشد، دیگر ثواب و عقاب معنی ندارد وپاداش مطیع جزاف و کیفر عاصی ظلم خواهد بود و در حالی که به حکم عقل و به ضرورت آیات قرآن مسأله چنین نیست و این خود اثبات می نماید که انسان مختار آفریده شده.
با توجه به آن چه گفته شد این سوال زمینه پیدا می کند که طبق ظاهر برخی از آیات (و از جمله آیه 17 سوره کهف) وقتی خدا خود هدایت و گمراه می کند پس عقاب و پاداش چه مفهومی می تواند داشته باشد؟
ابتدا لازم است اقسام هدایت و ضلالت و نیز ضلالت منسوب به خدا را بدانیم:
الف: هدایت و ضلالت ابتدائی: این قسم از هدایت و ضلالت نتیجه عمل نمی باشد بلکه بطور مستقیم به حسن اختیار و سوء اختیار انسان ارتباط دارد: هر کس به حکم آزادی که دارد اگر از آن حسن استفاده را برده و از قوانینی که خدا برای تربیت و تکامل انسان مقدر نموده، تبعیت نماید و سر اطاعت به دامان پروردگار نهاده و از او اطاعت کند هدایت یافته است و هر کس از آزادی خود سوء استفاده کرده و راه نجات را کنار بگذارد و حریم پروردگار را رعایت نکند و مرتکب گناهان شود زمینه شقاوت و ضلالت خویش را فراهم نموده است.
ب: هدایت و ضلالت پاداشی و کیفری: این قسم نتیجه قهری عمل و فرع و بعد از عمل است و بعد از آن است که انسان راهی را برای پیمودن انتخاب کرده است و لذا با اختیار که در ابتدا به آن اشاره شده منافات ندارد. کردار انسان همیشه ثمرات، نتایج و بازتاب خاصی دارد از جمله اگر عمل نیک باشد نتیجه آن روشن بینی، توفیق و هدایت بیشتر بسوی خدا و انجام اعمال بهتر است و لذا قرآن بصیرت و دیده نافذ را نتیجه تقوی معرفی می نماید.
و یا می فرماید: «کسانی که در راه حق قدم می گذارند و مجاهده می کنند توفیق حق شامل حال شان شده و در پرتو هدایت الهی به سر منزل مقصود می رسند.» و یا حیات طیبه را بهره کسی می داند که ایمان آورده و عمل صالح بجا آورده است. و نیز آیات دیگر که بسیاری از برکاتی را که مشمول هدایت است، مترتب بر عمل نیک انسان ذکر می نماید.
و اگر عمل انسان معصیت، فسق، اسراف، ظلم.... باشد نتیجه آن به شهادت آیاتی از قرآن، ضلالت است که بعنوان مجازات در انسان پیدا و دامن گیر او می شود و او به اضلال کیفری مبتلا می گردد و لذا قرآن می فرماید: «خدا با این مَثَل گمراه نمی کند مگر فاسقان را» مشاهده می کنیم که ضلالت را دنباله و اثر فسق معرفی نموده است و یا می فرماید: «این چنین خدا اسرافگر شکاک را گمراه می کند» می بینید که گمراه شدن را نتیجه اسراف میداند و این بدان معنی است که تا کسی به ظلم، فسق، اسراف و بطور کلی به گناه آلوده نشود نعمت هدایت از او سلب و گمراه نمی شود امّا بعد از ارتکاب معاصی، ظلمت گناه، وجود او را فرا می گیرد و نور هدایت از قلب او بیرون رفته و از موهب هدایت محروم گشته و بر گمراهی او افزوده می شود و این همان ضلالت کیفری است که از آن به سلب توفیق که یکی از آثار اعمال خیر است تعبیر می شود. این که خدا دل های عده ای را به خاطر از حق برگشتن بر می گرداند، همان اضلال کیفری است.
حال با توجه به اقسام ضلالت باید گفت آن چه در قرآن از ضلالت، خدعه، مکر، کمک در طغیان، مسلط کردن شیطان و یا رفیق کردن شیطان را با بعضی از انسان ها، به خدا نسبت داده تمامی آن ها کیفر و نتیجه عمل انسان عاصی است که افراد طالب ضلالت را خدا بدان مبتلا می کند چون برخی افراد براستی طالب ضلالت اند و بسوء اختیار به استقبال ضلالت می روند این عده چون زمینه پذیرش حق را خود نابود کرده اند، قرانی که مایه هدایت متقین است برای این عده مایه ضلالت است و لذا در بسیاری از آیات می خوانیم که قرآن مایه هدایت متقین است.
بنابر این اضلال کیفری و این که خدا بنده اش را بخاطر لجاجت او و برای این که خود، فطرت خدا جوی خود را مسخ کرده و خودش بسوء اختیار راه ضلالت را در پیش گرفته، بعنوان مجازات و به تناسب خود انسان، او را گمراه و از حق دور کند هیچ محذوری ندارد و با اختیار انسان منافات ندارد. زیرا این ضلالت بعد از عمل انسان و بعد از آن است که راه ضلالت را در پیش گرفته است و آیاتی که دلالت دارد بر این که انواع خذلانها از سوی خدا به افراد شقی، ظالم، منافق... می رسد، متعرض همین ضلالت کیفری است مثلاً می فرماید:
خدا بر دل های منافقین مهر زده است. ما به کافران مهلت می دهیم تا گناهان بیشتری مرتکب شوند.اما ضلالت ابتدائی و این که خدا انسان را به گناه بکشاند بدون آن که او راه ضلالت را اختیار کرده باشد هیچ گاه به خدا نسبت داده نمی شود زیرا اولاً خدا سعادت و کمال بندگانش را خواسته و به همین جهت در مقام تشریع قوانینی را که انسان را به سعادت می رساند و از مهلکه ها نجات می دهد جعل کرده و در قرآن فرموده است: «دعوت خدا را بپذیرد هنگامی که شما را به چیزی دعوت می کند که زنده تان می کند»«خدا به عدل و احسان سفارش می کند... و از فحشاء و منکر و ظلم نهی می کند» «خدا به فحشاء امر نمی کند.»
ثانیاً اگر خدا از یک طرف انسان ها را به گناه بکشاند و از طرفی برای گنهکاران عذاب قرار بدهد، این ظلم است و ظلم از حکیم علی الاطلاق قبیح است. ثالثاً اضلال ابتدائی در مورد خدا با فلسفه تشریع، ارسال رسل و انزال کتب که هدایت و نجات بشر از هلاکت و رساندن به سعادت است، سازگاری ندارد و لازم می آید ارسال پیامبران لغو باشد و خدا منزه از آن است.
نتیجه:
1ـ هدایت ابتدائی خدا همان ارشاد و راهنمایی است که توسط ارسال رسل و انزال کتب تحقق یافته و این هدایت نسبت به همه مردم است.
2ـ هدایت پاداشی و عطا شده خداوند مخصوص انسان های مطیع و مومن است که لطف الهی شامل حال شان شده و این لطف به خاطر تقوی و ایمان آن هاست.
3ـ گمراهی خداوند کفار و فاسقان را به علت عناد و لجاجت آن ها پس از نشان دادن راه می باشد در واقع خداوند لطفش را از این افراد به خاطر لجاجت و عناد از آن ها برداشته است و هیچ جبری وجود ندارد.
به قول سعدی شیرازی
راه است و چاه و دیده ی بینا و آفتاب تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش
چنـدین چراغ دارد و بی راهه می رود بـگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج1، ص 151 به بعد.
2. تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبائی، ج1، ص 149 به بعد.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/2/14 ساعت 10:22 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
: چرا خداوند در قرآن می فرماید: من هر که را بخواهم هدایت و هر که را بخواهم گمراه می کنم، چرا همه نباید به یک اندازه مورد عنایت خدا برای هدایت قرار بگیرند؟ بر اساس کدام تفاوت این تفاوت هدایت صورت می گیرد؟
از آنجا که بحث از آزمایش الهی و تأکید بر ایمان و انجام وظایف غالباً این توهم را ایجاد می کند که مگر برای خدا مشکل است که همه انسان ها را اجباراً به قبول حق وادار سازد، لذا آیه به پاسخ این توهم پرداخته می گوید:
«و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة؛ اگر خدا می خواست همه شما را امت واحدی قرار می داد».
«امت واحده» از نظر ایمان و قبول حق، اما در شکل اجباریش، ولی بدیهی است این پذیرش حق نه گامی به سوی تکامل است نه دلیلی بر افتخار پذیرنده آن، لذا سنت خدا این است که همگان را آزاد بگذارد، تا با اختیار خود، راه حق را بپویند.
ولی این آزادی به آن معنی نیست که از ناحیه خدا، هیچ گونه کمکی به پویندگان این راه نمی شود، بلکه آنها که قدم در راه حق می گذارند و مجاهده می کنند، توفیق خداوند شامل حالشان می شود، و در پرتو هدایت او به سر منزل مقصود می رسند، و آنها که در راه باطل گام می گذارند از این موهبت محروم می گردند و بر گمراهیشان افزوده می شود.
لذا بلافاصله می گوید: «ولکن یضل من یشاء و یهدی من یشاء؛ لکن خدا هر کس را بخواهد گمراه می کند و هر کس را بخواهد هدایت».
اما این هدایت و اضلال الهی هرگز سلب مسئولیت از شما نمی کند، زیرا گام های نخستین آن از خود شما است، به همین دلیل اضافه می کند «و لتسئلن عما کنتم تعملون؛ شما به طور قطع در برابر اعمالی که انجام می دادید مسئولید، و از شما بازپرسی می شود».
این تعبیر که از یک سو انجام اعمال را به خود انسان ها نسبت می دهد، و از سوی دیگر تأکید بر مسئولیت آنها در برابر اعمالشان می کند، از قرائن روشنی است که مفهوم هدایت و اضلال الهی را در جمله قبل، تفسیر می نماید، که این هدایت و اضلال، هرگز جنبه اجباری ندارد.
توضیح اینکه: همیشه اعمال و کردار انسان، نتایج و ثمرات و بازتاب خاصی دارد، از جمله اینکه اگر عمل نیک باشد، نتیجه آن، روشن بینی و توفیق و هدایت بیشتر به سوی خدا و انجام اعمال بهتر است.
شاهد این سخن آیه 29 سوره انفال است که می فرماید: «یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکمْ فُرْقَاناً؛ ... اگر پرهیزگاری پیشه کنید خداوند حس تشخیص حق از باطل را در شما زنده می کند و به شما روشن بینی عطا می فرماید».
و اگر دنبال زشتی ها برود، تاریکی و تیرگی قلبش افزون می گردد، و به سوی گناه بیشتر سوق داده می شود و گاه تا سر حد انکار خداوند می رسند، شاهد این گفته آیه 10 سوره روم می باشد که می فرماید:
«ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون؛ عاقبت افرادی که اعمال بد انجام می دهند به اینجا منتهی شد که آیات خدا را تکذیب کردند و مورد استهزاء قرار دادند»!.
و در آیه دیگر می خوانیم: «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ؛ هنگامی که از حق برگشتند خداوند دلهای آنها را برگردانید».
در آیه مورد بحث نیز شاهد این گفته آمده است آنجا که می فرماید: «وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ؛ خداوند گمراه نمی کند جز افراد فاسق و بد کردار را»
بنابراین انتخاب راه خوب یا بد از اول در اختیار خود ما است، این حقیقت را وجدان هر انسانی قبول دارد، سپس باید در انتظار نتیجه های قهری آن باشیم.
کوتاه سخن اینکه: هدایت و ضلالت در قرآن به معنی اجبار بر انتخاب راه درست یا غلط نیست، بلکه به شهادت آیات متعددی از خود قرآن «هدایت» به معنی فراهم آوردن وسائل سعادت و «اضلال» به معنی از بین بردن زمینه های مساعد است، بدون اینکه جنبه اجباری به خود بگیرد.
و این فراهم ساختن اسباب (که نام آن را توفیق می گذاریم) یا بر هم زدن اسباب (که نام آن را سلب توفیق می گذاریم) نتیجه اعمال خود انسان ها است که این امور را در پی دارد، پس اگر خدا به کسانی توفیق هدایت می دهد و یا از کسانی توفیق را سلب می کند نتیجه مستقیم اعمال خود آنها است.
این حقیقت را در ضمن یک مثال ساده می توان مشخص ساخت هنگامی که انسان از کنار یک پرتگاه یا یک رودخانه خطرناک می گذرد هر چه خود را به آن نزدیکتر سازد جای پای او لغزنده تر و احتمال سقوطش بیشتر و احتمال نجات کمتر می شود و هر قدر خود را از آن دور می سازد جای پای او محکمتر و مطمئن تر می گردد و احتمال سقوطش کمتر می شود، این یکی هدایت و آن دیگری ضلالت نام دارد.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/2/14 ساعت 10:16 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
یکی از عوامل سازنده کیفیت بیان و تکلم، احساسات درونی است. معمولا افرادی که از درون دارای آرامش کافی نبوده و از تحریک پذیری بالا و عصبیت رنج می برند در کیفیت بیان آنها هم نمود خواهد داشت. آنها تند تر صحبت می کنند. گاه با حالتی از لکنت حرف می زنند. گاها حرف ها یادشان می رود و ...
بنابراین اگر می خواهد کیفیت حرف زدن و بیان خود را بالا ببرید باید درون خود را آرام نگه داشته و حتی الامکان در این مواقع به صورت مستمر آرامش را به خود القاء نمایید. تلاش شما برای ادای آرام کلمات، ایجاد طمأنینه در بیان، ایجاد احساس اعتماد به نفس و باور توانمندی های درونی و ... می تواند نحوه صحبت کردن شما را ارتقا دهد. اگر در هنگام صحبت آرامش داشته بر کلمات تمرکز کنید، و به جای فکر کردن به کل موضوع و آخر جمله بر تک تک کلمه ها تمرکز و آنها را به آرامی بیان کنید به هدف خود خواهید رسید.
یکی از عوامل سازنده کیفیت بیان و تکلم، احساسات درونی است. معمولا افرادی که از درون دارای آرامش کافی نبوده و از تحریک پذیری بالا و عصبیت رنج می برند در کیفیت بیان آنها هم نمود خواهد داشت.
برای قوی شدن قدرت بیان و صحبت در مورد موضوعات مختلف چه باید کرد؟
برای موفقیت در این مورد، توجهتان را به نکات زیر جلب می کنیم :
1 - زیاد مطالعه کنید تا با واژه ها و کلمات و جمله بندی های مختلف بیشتر آشنا شده و هنگام نیاز از آن استفاده کنید و سطح قدرت و توان خود را بالا ببرید.
2 - با دوستان و نزدیکان سر سخن را باز کنید و درباره یکی از موضوعات روز و عمومی صحبت کنید و یا درباره نقطه نظرات دیگران فعال برخورد کنید و اظهار نظر نمایید تا با روش و روحیه مواجهه با دیگران آشنا شوید و توان روانی و روحی شما بالا برود.
3 - سعی کنید در کلاس درس درباره یکی از موضوعات رشته تحصیلی و مواد درسی خود، مطالعه بیشتری انجام داده و در قالب کنفرانس و یا سوال و جواب، مطالب گرد آوری شده را به دیگر دانشجویان منتقل کنید.
4 - کتاب هایی که درباره سخن و سخنوری و فن ایراد سخنرانی، نوشته شده است مطالعه کنید. مانند " آیین سخنرانی، دیل کارنگی " انتشارات پیمان و نیز سخن و سخنوری، نوشته مرحوم فلسفی.
5 - برای سخنرانی کردن و روان صحبت کردن با دیگران، سعی کنید اعتماد به نفس خود را بالا ببرید که لازمه آن تسلط داشتن بر موضوع سخن است. که باید این اهرم را در اختیار داشته باشید و بعد از آن در برابر هر ذهنیتی که به شما ناتوانی را القا می کند ایستادگی کرده و بلکه خود را کاملاً مسلط و توانا بشمارید و همین اوصاف را به خود تلقین کنید و با خود بگوئید من توانا، قادر، مسلط بر خود، سخنرانی ماهر و زبر دست هستم و تحت تائثیر جو و محیط و ایرادات دیگران و حتی مزاحمتهای شنوندگان قرار نمی گیرم و... .
6 - کارهای نخستین را از اقدامات کوچک تر آغاز کنید و سنگ بزرگ بر ندارید پر واضح است که هر فعالیت را باید از کارهای کوچک شروع کرد تا جرائت و توانایی شما بالا برود.
7 - به هنگام ارائه سخن به فعالیت های دیگران (چه پسندیده چه ناپسند) توجه نکنید و تمام اهتمام خود را متوجه انجام سخنرانی خود نمائید و در همین حال که خونسردی خود را حفظ می کنید به دیگران توجه نداشته و توجه خود را به عمل خود معطوف دارید.
8 - سخنرانی خود را از موضوعات کوچک، کاملاً در دسترس، آسان، مورد علاقه و رغبت خود و با سابقه علمی قبلی انتخاب کنید تا از ادامه آن احساس غربت و بیگانگی نکنید.
9 - قبل از پرداختن به سخنرانی مدتی با خود تمرین کنید و همان سخنان را در ذهن مرور کنید.
10 - همیشه از راهنمایی علمی افراد آشنا با مطلب بهره بگیرید و قبلاً از آنها مشورت بگیرید.
آدم هایی که از کودکی در خانواده هایی بزرگ شده اند که ابراز احساسات در آن رایج نبوده و افراد در ارتباط با یکدیگر در حیطه احساسات کلامی هزینه ای نداشته اند. در بروز درونیات خود دچار مشکل می شوند. این موضوع به این معنا نیست که آنان احساسات کمی هم داشته باشند. نه. بلکه آنها با شیوه های ابراز احساسات آشنا نبوده و از نوعی بازداری و کنترل شدید احساسات و عواطف برخوردارند.
ابراز احساسات جنسیت نمی شناسد و می تواند سوپاپ اطمینانی برای سلامت روان اشخاص باشد. لذا برای بر طرف کردن این مشکل نیاز است تا فرد با پذیرشی که برای خود به وجود می آورد به تدریج مهارت های بازگویی درونیات و ذهنیات و رازهای شخصی را در حد عادی و معمول بیاموزد. افراد در اطراف خود دارای حریم های شخصی نامرئی هستند. ضخامت این حریم شخصی در افراد مختلف متفاوت است در برخی خیلی نازک و در برخی دیگر بسیار ضخیم است. افرادی که حریم های بسیار نازک دارند اسرار زیادی از خود را برای دیگران فاش می کنند و مسلماً گاهی نیز به دلیل این فاش سازی مورد سو استفاده قرار می گیرند و افرادی که حریم های ضخیمی دارند در برقراری ارتباط با دیگران دچار مشکل می گردند.
ابراز احساسات جنسیت نمی شناسد و می تواند سوپاپ اطمینانی برای سلامت روان اشخاص باشد.
بنابراین حفظ تعادل در این حریم شخصی می تواند انسان را در سلامت بهینه نگه دارد.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 90/2/13 ساعت 12:50 عصر موضوع دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 90/2/13 ساعت 12:8 عصر موضوع دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت