نظام تشریع، ثواب و عقاب بر اساس اختیار انسان است و خداوند مطابق آیه ای می فرماید: «ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکر نعمت کند و خواه کفران نعمت نماید.» انسان را در انتخاب راه هدایت و خلافت از جهت تکوین (نه تشریع) آزاد گذاشته و اصولاً تکالیف رادر آن جهت متوجه بندگانش نموده است که در ترک و فعل آن مختار هستند و مکلفین از آن رو پاداش و کیفر می بینند که آن چه از خیر یا شر انجام می دهند به اختیار خودشان است و اگر خدا آنان را مجبور به اطاعت یا معصیت کند بطوری که مطیع قادر بر مخالفت و عاصی قادر بر اطاعت نباشد، دیگر ثواب و عقاب معنی ندارد وپاداش مطیع جزاف و کیفر عاصی ظلم خواهد بود و در حالی که به حکم عقل و به ضرورت آیات قرآن مسأله چنین نیست و این خود اثبات می نماید که انسان مختار آفریده شده.

با توجه به آن چه گفته شد این سوال زمینه پیدا می کند که طبق ظاهر برخی از آیات (و از جمله آیه 17 سوره کهف) وقتی خدا خود هدایت و گمراه می کند پس عقاب و پاداش چه مفهومی می تواند داشته باشد؟

ابتدا لازم است اقسام هدایت و ضلالت و نیز ضلالت منسوب به خدا را بدانیم:

الف: هدایت و ضلالت ابتدائی: این قسم از هدایت و ضلالت نتیجه عمل نمی باشد بلکه بطور مستقیم به حسن اختیار و سوء اختیار انسان ارتباط دارد: هر کس به حکم آزادی که دارد اگر از آن حسن استفاده را برده و از قوانینی که خدا برای تربیت و تکامل انسان مقدر نموده، تبعیت نماید و سر اطاعت به دامان پروردگار نهاده و از او اطاعت کند هدایت یافته است و هر کس از آزادی خود سوء استفاده کرده و راه نجات را کنار بگذارد و حریم پروردگار را رعایت نکند و مرتکب گناهان شود زمینه شقاوت و ضلالت خویش را فراهم نموده است.

ب: هدایت و ضلالت پاداشی و کیفری: این قسم نتیجه قهری عمل و فرع و بعد از عمل است و بعد از آن است که انسان راهی را برای پیمودن انتخاب کرده است و لذا با اختیار که در ابتدا به آن اشاره شده منافات ندارد. کردار انسان همیشه ثمرات، نتایج و بازتاب خاصی دارد از جمله اگر عمل نیک باشد نتیجه آن روشن بینی، توفیق و هدایت بیشتر بسوی خدا و انجام اعمال بهتر است و لذا قرآن بصیرت و دیده نافذ را نتیجه تقوی معرفی می نماید.

و یا می فرماید: «کسانی که در راه حق قدم می گذارند و مجاهده می کنند توفیق حق شامل حال شان شده و در پرتو هدایت الهی به سر منزل مقصود می رسند.» و یا حیات طیبه را بهره کسی می داند که ایمان آورده و عمل صالح بجا آورده است. و نیز آیات دیگر که بسیاری از برکاتی را که مشمول هدایت است، مترتب بر عمل نیک انسان ذکر می نماید.

و اگر عمل انسان معصیت، فسق، اسراف، ظلم.... باشد نتیجه آن به شهادت آیاتی از قرآن، ضلالت است که بعنوان مجازات در انسان پیدا و دامن گیر او می شود و او به اضلال کیفری مبتلا می گردد و لذا قرآن می فرماید: «خدا با این مَثَل گمراه نمی کند مگر فاسقان را» مشاهده می کنیم که ضلالت را دنباله و اثر فسق معرفی نموده است و یا می فرماید: «این چنین خدا اسرافگر شکاک را گمراه می کند» می بینید که گمراه شدن را نتیجه اسراف میداند و این بدان معنی است که تا کسی به ظلم، فسق، اسراف و بطور کلی به گناه آلوده نشود نعمت هدایت از او سلب و گمراه نمی شود امّا بعد از ارتکاب معاصی، ظلمت گناه، وجود او را فرا می گیرد و نور هدایت از قلب او بیرون رفته و از موهب هدایت محروم گشته و بر گمراهی او افزوده می شود و این همان ضلالت کیفری است که از آن به سلب توفیق که یکی از آثار اعمال خیر است تعبیر می شود. این که خدا دل های عده ای را به خاطر از حق برگشتن بر می گرداند، همان اضلال کیفری است.

حال با توجه به اقسام ضلالت باید گفت آن چه در قرآن از ضلالت، خدعه، مکر، کمک در طغیان، مسلط کردن شیطان و یا رفیق کردن شیطان را با بعضی از انسان ها، به خدا نسبت داده تمامی آن ها کیفر و نتیجه عمل انسان عاصی است که افراد طالب ضلالت را خدا بدان مبتلا می کند چون برخی افراد براستی طالب ضلالت اند و بسوء اختیار به استقبال ضلالت می روند این عده چون زمینه پذیرش حق را خود نابود کرده اند، قرانی که مایه هدایت متقین است برای این عده مایه ضلالت است و لذا در بسیاری از آیات می خوانیم که قرآن مایه هدایت متقین است.

بنابر این اضلال کیفری و این که خدا بنده اش را بخاطر لجاجت او و برای این که خود، فطرت خدا جوی خود را مسخ کرده و خودش بسوء اختیار راه ضلالت را در پیش گرفته، بعنوان مجازات و به تناسب خود انسان، او را گمراه و از حق دور کند هیچ محذوری ندارد و با اختیار انسان منافات ندارد. زیرا این ضلالت بعد از عمل انسان و بعد از آن است که راه ضلالت را در پیش گرفته است و آیاتی که دلالت دارد بر این که انواع خذلانها از سوی خدا به افراد شقی، ظالم، منافق... می رسد، متعرض همین ضلالت کیفری است مثلاً می فرماید:

خدا بر دل های منافقین مهر زده است. ما به کافران مهلت می دهیم تا گناهان بیشتری مرتکب شوند.اما ضلالت ابتدائی و این که خدا انسان را به گناه بکشاند بدون آن که او راه ضلالت را اختیار کرده باشد هیچ گاه به خدا نسبت داده نمی شود زیرا اولاً خدا سعادت و کمال بندگانش را خواسته و به همین جهت در مقام تشریع قوانینی را که انسان را به سعادت می رساند و از مهلکه ها نجات می دهد جعل کرده و در قرآن فرموده است: «دعوت خدا را بپذیرد هنگامی که شما را به چیزی دعوت می کند که زنده تان می کند»«خدا به عدل و احسان سفارش می کند... و از فحشاء و منکر و ظلم نهی می کند» «خدا به فحشاء امر نمی کند.»

ثانیاً اگر خدا از یک طرف انسان ها را به گناه بکشاند و از طرفی برای گنهکاران عذاب قرار بدهد، این ظلم است و ظلم از حکیم علی الاطلاق قبیح است. ثالثاً اضلال ابتدائی در مورد خدا با فلسفه تشریع، ارسال رسل و انزال کتب که هدایت و نجات بشر از هلاکت و رساندن به سعادت است، سازگاری ندارد و لازم می آید ارسال پیامبران لغو باشد و خدا منزه از آن است.

 نتیجه:

1ـ هدایت ابتدائی خدا همان ارشاد و راهنمایی است که توسط ارسال رسل و انزال کتب تحقق یافته و این هدایت نسبت به همه مردم است.

2ـ هدایت پاداشی و عطا شده خداوند مخصوص انسان های مطیع و مومن است که لطف الهی شامل حال شان شده و این لطف به خاطر تقوی و ایمان آن هاست.

3ـ گمراهی خداوند کفار و فاسقان را به علت عناد و لجاجت آن ها پس از نشان دادن راه می باشد در واقع خداوند لطفش را از این افراد به خاطر لجاجت و عناد از آن ها برداشته است و هیچ جبری وجود ندارد.

به قول سعدی شیرازی

راه است و چاه و دیده ی بینا و آفتاب                   تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش

چنـدین چراغ دارد و بی راهه می رود                  بـگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج1، ص 151 به بعد.

2. تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبائی، ج1، ص 149 به بعد.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/2/14 ساعت 10:22 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت