دشمنان علی(ع) یهودی یا نصرانی می میرند

گفتار پیامبر «ص» اى على آن کس که میمیرد و ترا دشمن میدارد پروائى ندارد ...

 (2) 74- خبر داد بما احمد فرزند مظفر فرزند احمد عطار فقیه شافعى و گفت: نقل کرد بما ابو محمد عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عثمان ملقب بابن سقا حافظ واسطى گفت: حدیث کرد بمن محمد فرزند على فرزند هاشم موصلىّ و گفت: نقل کرد بما محمد فرزند عبد اللَّه فرزند محمد مؤدب گفت نقل کرد بما محمد فرزند حارث مصرى گفت نقل کرد بما یزید فرزند زریع و گفت: حدیث کرد بما بهز فرزند حکیم از پدرش از جدش و جد او معاویه فرزند حیده قشیرى بود- گفت شنیدم از پیامبر خدا (ص) به على فرمود: اى على کسى‏
                  
که میمیرد در حالى که ترا دشمن میدارد پروائى ندارد که در دین یهود و یا دین نصارى مرده است.
یزید فرزند زریع گفت: به بهز فرزند حکیم گفتم: آیا پدرت از جدت از پیامبر (ص) نقل نموده است؟ گفت: به خدا: نقل کرد بمن پدرم از جدم و اگر نقل نکرده باشد خدا گوشهاى مرا با آتش بسته و کر بنماید. (1) 75- خبر داد بما احمد فرزند مظفر و گفت: خبر داد بما عبد اللَّه فرزند محمد حافظ گفت نقل کرد بمن محمد فرزند على فرزند هشام فرزند یونس لؤلؤى در کوفه گفت: نقل نمود بمن جدم هشام فرزند یونس لؤلؤى و گفت: حدیث کرد بمن حسین فرزند سلیمان رفاء و گفت: نقل نمود بمن عبد الملک فرزند عمیر از انس بن مالک گفت: با رسول خدا (ص) بودیم و جماعتى از اصحاب نیز نزد او بودند، گفتند: اى پیامبر خدا تو پیش ما از جانها و فرزندانمان محبوب‏تر هستید، گفت در این وقت على بن ابى- طالب آمد پیامبر (ص) بسوى او نگاه کرده و بر او گفت: دروغ گفت: آن کس که گمان کرده تو را دشمن میدارد و مرا دوست میدارد. (2) 76- خبر داد بما احمد فرزند مظفر فرزند احمد عطار گفت: نقل نمود بما عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عثمان مزنى حافظ و گفت: نقل کرد بما ابو حسین على فرزند حسین فرزند سعید قارى در نیل واسط و گفت: نقل کرد بما حسن فرزند صباح زعفرانى و از او پدرم پرسید گفت: حدیث کرد بما سفیان فرزند عیینه از فرزند ابو نجیح از مجاهد از ابن عباس گفت: در پیش پیامبر (ص) بودیم در آن هنگام على بن ابى طالب خشمناک آمد، پیامبر (ص) باو فرمود: چه چیز ترا بخشم آورده است؟ گفت پسران عمویت مرا در باره تو آزار میدهند، پیامبر خدا خشمناک بپا خواست و فرمود:
اى مردم کسى که على را بیازارد مرا آزرده است، بتحقیق على در ایمان نخستین شما و به پیمان خدا باوفاترین شما است، اى مردم کسى که على را بیازارد در روز قیامت در دین یهود و یا نصرانى برانگیخته مى‏شود.

جابر بن عبد اللَّه انصارى گفت: اى پیامبر خدا اگر چه گواهى و شهادت بدهد معبودى نیست جز خدا و اینکه تو محمد پیامبر خدا هستى، فرمود: اى جابر آن کلمه‏اى است مانع قرار میدهند از اینکه خونشان ریخته نشود، و مالهایشان مباح نگردد و اینکه جزیه ندهند در حالى که پست و زبون باشند.

 

منبع :

مناقب الإمام علی علیه السلام-ترجمه مرعشى نجفى، ص:85-84

 

 



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/22 ساعت 9:25 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


علی تنهاعمل کننده به آیه نجوا

على تنها کسى بود که به آیه نجوا عمل کرد

 (2) [تفسیر ابن جریر طبرى 28/ 14] به سند خود، از «لیث» از «مجاهد» روایت کرده است که حضرت على علیه السّلام فرمود: به راستى، آیه‏اى در قرآن کریم نازل شده است که هیچ کس پیش از من و پس از من، به آن آیه عمل نکرده است و آن آیه نجوا است یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... «ابن جریر» گفته است: عمل کردن به این آیه واجب بود سپس نسخ شد  .

مؤلف گوید: حدیث مزبور را «زمخشرى» در «کشّاف» در ذیل آیه مذکور که در سوره مجادله آمده، آورده است و در پایان آن مى‏نویسد: حضرت على علیه السّلام فرموده است که یک دینار پول در اختیار من بود، آنرا به چند درهم تبدیل کردم و هر گاه تصمیم داشتم در خصوص کارى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نجوا و مشورت کنم، یک درهم از آنها را پیش از مشورت با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، صدقه مى‏دادم. «ابن جریر» اضافه کرده است: حضرت على علیه السّلام تمام آنها را در برابر ده سؤالى که از حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله داشت، در راه خدا صدقه داد  !

 (1) «واحدى» در [اسباب النزول ص 308] از حضرت على علیه السّلام روایت کرده که فرمود: یک دینار پول داشتم آنرا با چند درهم عوض کردم و هر گاه مى‏خواستم با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مشورت و نجوائى کنم، پیش از مشورت با حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله، یکى از آن درهمها را صدقه مى‏دادم و به این ترتیب رفتار کردم تا درهمها تمام شد! سپس آیه نجوا، به آیه أَ أَشْفَقْتُمْ ... نسخ شد  .

 «فخر رازى» هم حدیث مزبور را در تفسیرش آورده و در پایان آن مى‏نویسد: «ابن جریج»، «کلبى» و «عطا» از «ابن عباس» روایت کرده‏اند که اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از مشورت کردن با آن حضرت ممنوع بودند مگر آنکه پیش از گفتگوى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، مبلغى صدقه بدهند؛ در این رابطه هیچ یک از اصحاب به این دستور توجهى نکرد و تنها على علیه السّلام بود که پیش از نجواى با رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله، یک دینار صدقه داد و با مقام نبوى گفتگو کرد سپس آیه نسخ آمد و حکم صدقه دادن پیش از نجوا، منسوخ گردید  .

 (2) «ابن جریر» در [تفسیر 28/ 14] به طریق دیگر، از «لیث» از «مجاهد» حدیث نجوا را نقل کرده و در آن حدیث از حضرت على علیه السّلام روایت نموده که یک دینار پول در اختیار داشتم آنرا با ده درهم عوض کردم و هر گاه براى نجوا و مشورتى حضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب مى‏شدم پیش از شرفیابى، یک درهم از آنها را صدقه مى‏دادم، تا اینکه آیه نجوا نسخ شد و کسى پیش از من به مضمون آیه نجوا عمل نکرد  .

 (3) [تفسیر ابن جریر 28/ 14] به سند خود، از «ابن ابى نجیح» از «مجاهد» در ذیل تفسیر آیه نجوا نقل کرده که اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از نجوا کردن با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ممنوع شدند مگر در صورتى که پیش از نجوا با آن حضرت، صدقه بدهند و به این دستور کسى جزء على بن ابیطالب علیه السّلام عمل نکرد و هنگامى که اراده کرد با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نجوا کند، یک دینار صدقه داد سپس آیه نجوا نسخ شد  .

مؤلف گوید: حدیث نجوا را «طبرى» به طریق دیگر- با اندک اختلافى- از «ابن ابى نجیح» روایت کرده است  .

 (1) [سیوطى در الدّر المنثور] در ذیل آیه نجواى سوره مجادله، از «سعید بن منصور»، «ابن راهویه»، «ابن ابى شیبه»، «عبد بن حمید»، «ابن منذر»، «ابن ابى حاتم»، «ابن مردویه» و «حاکم» با اطمینان به صحت حدیثش، از حضرت على علیه السّلام نقل کرده است که فرمود: به راستى، در کتاب خدا آیه‏اى است که پیش از من و پس از من، کسى به آن آیه عمل نکرده است و آن آیه، آیه نجواست. جریان این بود که پس از نزول آیه نجوا یک دینار پول در اختیار داشتم آنرا به ده درهم عوض کردم و هر گاه تصمیم داشتم با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نجوا کنم، یک درهم از آنها را صدقه مى‏دادم تا اینکه با آمدن آیه أَ أَشْفَقْتُمْ ...، آیه نجوا نسخ شد. اینست که کسى پیش از من به آن عمل ننمود  .

مؤلف گوید: «متّقى» همین حدیث را در [کنز العمال 1/ 268] نقل کرده است و گروهى از محدثان را که «سیوطى» در «الدّر المنثور» نام برده و اسامى آنها را ذکر کردیم، اسم برده و اضافه کرده: اینان حدیث مزبور را به سند خود متذکر شده‏اند. «محبّ طبرى» هم در [الریاض النضرة 2/ 200] به ذکر حدیث نجوا پرداخته و افزوده: «ابن جوزى» در «اسباب النزول» حدیث نجوا را آورده است  .

باز گوید: «عبد الرزّاق»، «عبد بن حمید»، «ابن منذر»، «ابن ابى حاتم» و «ابن مردویه» از حضرت على علیه السّلام روایت کرده‏اند که فرمود: کسى غیر از من، به مضمون آیه نجوا عمل نکرد تا اینکه آیه نجوا نسخ شد و آیه نجوا بیش از یک ساعت به حکم خود باقى نماند .

باز گفته است: «عبد بن حمید»، «ابن منذر» و «ابن ابى حاتم» از «مجاهد» نقل کرده‏اند گفت: اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از نجوا کردن با آن حضرت ممنوع گردیدند مگر در صورتى که پیش از نجوا کردن صدقه‏اى بپردازند و از آنجا که‏

موضوع پرداخت صدقه عنوان شده بود هیچ یک از اصحاب با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نجوا نکردند و تنها على بن ابیطالب علیه السّلام بود که دینارى صدقه داد و پس از آن به نجواى با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرداخت و در همین هنگام بود که چگونگى ده خصلت را از حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله سؤال کرد و پس از آن، آیه نجوا نسخ شد.

باز گفته است: «سعید بن منصور» از «مجاهد» روایت کرده است، کسى که نخست صدقه داد و بعد با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نجوا کرد و کسى که براى نخستین بار به پرداخت صدقه پیش از نجوا اقدام نمود، حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام بود و به دنبال آن خداى تعالى نجوا را به آیه فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ نسخ فرمود.

باز گفته است: «عبد بن حمید» از «سلمة بن کهیل» ذیل آیه نجوا، روایت کرده: نخستین کسى که به مضمون این آیه شریفه عمل کرد، حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام بود و پس از آن آیه نجوا نسخ شد.

 (1) [کنز العمال 3/ 155] از «عامر بن واثلة» روایت کرده است که گفت: در روز شورا که مردم براى تعیین خلیفه به مشورت مى‏پرداختند کنار خانه‏ام ایستاده بودم که در این هنگام سر و صدا اوج گرفت و شنیدم حضرت على علیه السّلام مى‏فرمود:

مردم با «ابو بکر» بیعت کردند در حالیکه بخدا سوگند، من از او، به امور خلافت شایسته‏ترم و حقى است که من در خور آن مى‏باشم (حدیث را ادامه داده است تا آنجا که خطاب به مردم) فرمود: اى مردم! شما را بخدا سوگند مى‏دهم، آیا در میان شما کسى هست که- جز من- برادر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشد؟ همه گفتند: خدا داناست که جز شما، دیگرى برادر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نمى‏باشد (تا آنجا که فرموده است) آیا در میان شما کسى جز من هست که دوازده مرتبه با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نجوا کرده باشد و هر بار پیش از نجوا صدقه داده باشد؟ آنگاه «آیه نجوا» را تلاوت فرمود. همگان اعتراف کردند: خدا مى‏داند جز شما، احدى به مضمون آیه نجوا

رفتار نکرد.

 (1) مؤلف گوید: در تعقیب احادیث مذکور یک حدیث باقى مانده است که مناسب است آنرا در پایان باب حاضر متذکر شویم و آن حدیث اینست:

 «زمخشرى» در «کشّاف» در تفسیر آیه نجوا در سوره مجادله، از «ابن عمر» روایت کرده است که حضرت على علیه السّلام داراى سه خصلت ویژه‏اى است که هر گاه یکى از آنها را دارا بودم، اثر وجودى آن خصلت براى من بیشتر بود از شتران سرخ‏مو که در اختیار داشتم: 1- همسرى او با فاطمه علیها السّلام؛ 2- اعطاء پرچم به او در روز خیبر؛ 3- آیه نجوا

منبع :

  فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت‏ -  آیة اللّه فى العالمین حاج سید مرتضى‏ فیروزآبادى یزدى‏



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/22 ساعت 7:46 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


آیه مودت درشان اهلبیت

  «آیه مودّت» در شأن نزدیکان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله که حضرت على، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السّلام میباشند، نازل شده است‏

راجع به آیه مودّت، قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ که در سوره شورى است و در شأن نزدیکان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است، اخبار زیادى رسیده که ما در این باب به اندازه‏اى که به آنها دست یافته‏ایم، اشاره مى‏کنیم  .

 (2) [تفسیر ابن جریر طبرى 25/ 16] به سند خود، از «سعید بن جبیر» در ذیل آیه مودّت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ نقل کرده است که مراد از «قربى» همانا نزدیکان رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏باشند  .

مؤلف گوید: «محبّ طبرى» حدیث مزبور را در کتاب «ذخائر» نقل کرده است و اشاره نموده که حدیث قربى را «ابن السرى» هم، نقل کرده است  .

 (3) [همان کتاب 25/ 17] به سند خود، از «أبو اسحاق» نقل کرده است که از

 «عمرة بن شعیب» پرسیدم: مراد از «قربى» در آیه مودّت، چیست؟ در پاسخ گفت  :

مراد از آن، نزدیکان پیغمبرند  .

 (1) [حلیة الاولیاء 3/ 201] به سند خود، از «جابر» نقل کرده است که یکى از بیابان نشینان، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و به عرض رسانید: اى محمّد! اسلام را بر من عرضه کن. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: گواهى بده که خدا یکتا و بى‏همتاست و محمّد، بنده و فرستاده اوست. بیابانى گفت: در برابر اینکه اسلام را بر من عرضه داشتى، آیا تقاضاى مزدى هم از من دارى؟ فرمود: در برابر اینکه اسلام را بر تو عرضه داشتم مزدى نمى‏خواهم و هر گاه از تو طالب مزدى باشم، اینست که نزدیکان مرا دوست بدارى. وى گفت: نزدیکان خودم را دوست بدارم یا نزدیکان تو را؟ حضرت فرمود: نزدیکان مرا. بیابانى عرضه داشت: اینک دست مرا بگیر تا با تو، به پذیرش دین اسلام بیعت نمایم. پس از انعقاد بیعت، به عرض رسانید: لعنت خدا بر آن کس باد که تو را و نزدیکان تو را دوست ندارد حضرت صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آمین  .

 (2) [سیوطى در الدّر المنثور] در ذیل تفسیر آیه مودّت در سوره شورى گفته است: «عبد بن حمید» و «ابن منذر» از «مجاهد» نقل کرده‏اند که اظهار داشته است: خداى تعالى در آیه مودّت به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دستور داده است که به شما بگوید: درخواستى از شما ندارم و مزدى در برابر انجام پیغمبرى خویش نمى‏خواهم مگر اینکه از شما تقاضا دارم از فرمان من پیروى کنید و پیغمبرى مرا بپذیرید و نزدیکان مرا دوست بدارید. وى نیز گفته است: «ابن مردویه» از طریق «ابن مبارک» از «ابن عباس» روایت کرده است که در ذیل آیه مودّت گفته است، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: موقعیت مرا با گرامیداشت و حفاظت از نزدیکان من، رعایت نمائید. باز گفته است: «ابو نعیم» و «دیلمى» از «مجاهد» از «ابن عباس» روایت کرده‏اند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در ذیل آیه شریفه مودّت، فرموده است  :

موقعیت مرا در گرامیداشت و حفاظت از نزدیکانم، رعایت نمائید و آنها را دوست بدارید. باز گفته است: «سعید بن منصور» از «سعید بن جبیر» روایت کرده است که مراد از قربى در آیه مودّت، نزدیکان پیغمبرند  .

 (1) [مستدرک الصحیحین 3/ 172] به سند خود، از حضرت على بن الحسین علیهما السّلام روایت کرده است، هنگامى که حضرت على علیه السّلام به شهادت رسید، امام حسن مجتبى علیه السّلام خطابه‏اى ایراد کرد. پس از حمد و ستایش از خداى تعالى- تا آنجا حدیث را ادامه داده که- امام حسن علیه السّلام خطاب به مردم فرمود: اى مردم! آنکه مرا مى‏شناسد، مى‏شناسد و آنکه مرا نمى‏شناسد، بداند من، فرزند على و فرزند پیغمبرم. من پسر آنکسى هستم که مردم را به رحمت خدا، مژده داد و از شکنجه خدا بیمناک فرمود. من فرزند کسى هستم که مردم را به فرمان خدا فرا خواند. من فرزند چراغ نورانى راه خدایم. من از خاندانى هستم که «جبرئیل» بسوى ما نازل مى‏شد و از سوى ما، به سوى خدا، صعود مى‏کرد. من از خاندانى هستم که خداى تعالى دوستى آنان را بر مسلمانان واجب گردانید. من از خاندانى هستم که خداى تعالى دوستى آنان را بر مسلمانان واجب گردانید و خطاب به پیغمبرش فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ و فرمود  :

وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً مراد از «اقتراف حسنه» (بدست آوردن حسنه)، دوستى ما خانواده است که اگر کسى دست بدامن محبت ما دراز کند، خداى تعالى به بهره‏ورى بیشتر او مى‏پردازد و او را از هر چیزى که پسندیده است، برخوردار مى‏گرداند  .

مؤلف گوید: «محبّ طبرى» این حدیث را در [ذخائر ص 138] متذکر شده است و اشاره کرده: حدیث مزبور از «زید بن حسن» نقل شده است و «دولابى» هم به یاد آورى از آن پرداخته است. «هیثمى» هم، حدیث مزبور را در [مجمع 9/ 146] نقل کرده است و افزوده است: حدیث مزبور از «ابو الطفیل» نقل‏

شده است و «طبرانى»، «ابو یعلى»، «بزّاز»، «احمد» به ذکر آن پرداخته‏اند و «ابن حجر» هم، در [صواعق ص 101] از حدیث مزبور یاد کرده است و اضافه نموده  :

حدیث مزبور را «بزّاز» و «طبرانى» نقل کرده‏اند  .

  [زمخشرى در کشّاف‏] ذیل تفسیر آیه مودّت قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ در سوره شورى گفته است: در روایت آمده هنگامى که آیه مودّت نازل شد، یکى از اصحاب معروض داشت: یا رسول اللّه! نزدیکان شما که مودّت آنان بر ما لازم است چه کسانند؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ فرمود: نزدیکان من که مودت آنها بر شما واجب است، على و فاطمه و دو فرزند ایشان هستند  .

مؤلف گوید: «فخر رازى» در «تفسیر کبیر» در ذیل آیه مودّت واقع در سوره شورى، در تعقیب روایت «کشّاف» اظهار داشته: از روایت مزبور بدست مى‏آید این چهار تن (على، فاطمه و حسنین علیهم السّلام) از نزدیکان پیغمبر اکرمند و زمانى که‏

ثابت شد افراد یاد شده از نزدیکان پیغمبرند، باید از ویژگى خاصى برخوردار باشند و تعظیم و احترام زیادترى لازم داشته باشند و دلیل بر این ویژگى و احترام خاص، وجوه چندى است که ذیلا مى‏آوریم  :

 (1) وجه اوّل: حق تعالى فرموده است: إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏ وجه استدلال بطورى که پیش از این بیان شد، آل محمد صلّى اللّه علیه و آله کسانى هستند که سرانجام کار و نسبت ایشان به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله منتهى مى‏شود. بدیهى است هر کسى و یا کسانى که سرانجامشان بهتر و بیشتر از دیگران، منتهى به رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله بشود همانها، آل او بشمار مى‏آیند. در این رابطه فاطمه، على، حسن و حسین علیهم السّلام ارتباطشان با رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله از همه بیشتر بوده و کسى اینگونه ویژگى را در شأن آنان انکار نکرده است و به تواتر ثابت است که شدّت تعلّق آنان به رسول گرامى صلّى اللّه علیه و آله، از دیگران زیادتر و بیشتر است  .

وجه دوم: بدون شک پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، حضرت فاطمه علیها السّلام را دوست مى‏داشته، به حدّى که فرموده است :

 «فاطمة بضعة منّى، یوذینى ما یوذیها»

؛ فاطمه پاره تن من است هر پیشآمد بر خلاف انتظارى که فاطمه را بیازارد مرا آزرده است. و به نقل متواتر ثابت شده است که رسول گرامى صلّى اللّه علیه و آله، على و حسن و حسین را دوست مى‏داشته و زمانى که علاقه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نسبت به آنها ثابت باشد، بر تمام امّت لازم است همچنان که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله آنان را دوست مى‏دارد، آنها هم، آن بزرگواران را دوست بدارند؛ بدلیل آنکه خداى تعالى فرموده است:

وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (سوره اعراف، آیه 158)؛ از پیغمبر ما پیروى کنید بدین امید که از هدایت برخوردار گردید. و فرموده است: فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ (سوره نور، آیه 63)؛ بدیهى است آنان که تصمیم دارند از فرمان پیغمبر ما سرپیچى نمایند، از سرانجام ننگین آن باید بر حذر باشند. و فرموده است: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ (سوره احزاب، آیه 21)؛

شکى نیست پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از سرانجام نیک و بد همه چیز خبردار است و به واقعیت همه چیزى رسیده است اینک در برابر فرمان چنین پیغمبرى کمال استقامت و پایمردى را داشته باشید و به فرمان او که بهترین الگوى پسندیده است، رفتار نمائید.

 (1) سخن از این بود که مودّت اهل بیت بر همگان لازم است. زیرا پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله اهل بیت طاهرین را، دوست داشته و هر کسى در دوستى آنان با پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله همراهى نداشته باشد، از فرمان او سرپیچى کرده و از هدایت نصیب و سهمى ندارد؛ پیغمبر واجب الطاعة است. مخالفت فرمان او، به حکم نهیى که در میان است، حرام مى‏باشد. و فرموده است: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ (سوره آل عمران، آیه 31)؛ (مردم به علاقه‏مندى خدا دل بسته‏اند و مى‏خواهند حضرت او را دوست بدارند.) تو اى پیغمبر، در پاسخ آنان بگو هر گاه تصمیم دارید اظهار علاقه‏مندى به خدا نمائید، نخست از فرمان من اطاعت کنید تا به جبران آنکه خدا را دوست مى‏دارید، خدا هم شما را دوست بدارد.

وجه سوم: دعا کردن براى اهل بیت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در اوج اهمیت است و از مناصب عالیه بشمار مى‏آید به همین مناسبت است که در پایان تشهد نماز دستور صادر شده است تا بر خاندان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله درود بفرستند و بگویند:

 «اللّهمّ صلّ على محمد و على آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد»

و اینگونه تعظیم و احترام، در خور هیچ فردى از افراد غیر آل پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله، روا نمى‏باشد. بدین ترتیب ادلّه سه گانه، دلیل بر آنست که حبّ آل محمد و علاقه‏مندى به ایشان بر یکایک امّت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله لازم است و مؤید این واقعیت و لزوم آنرا، مى‏توان از گفته «شافعى» استفاده کرد.  مترجم گوید: محصّب، محلى است در مکه مکرّمه در سر راه منى که آنرا «بطحاء» هم مى‏گویند و به جایگاهى در منى که رمى جمرات مى‏کنند، «محصّب» گفته‏اند. «خیف» با سکون یاء، طرف بالاى وادى را که آب از آنجا به پائین جارى مى‏شود گفته‏اند و «مسجد خیف» در محل منى مى‏باشد که در طرف بالاى وادى قرار گرفته است.

؛ اى سواره! گاهى که در محصّب از سرزمین منى، رسیدى به آنها که در خیف ساکنند و به آنها که از آنجا در سحرگاه کوچ مى‏کنند و به حاجیانى که عازم منى مى‏باشند و چون فرات به روش خاصى پیش مى‏روند، بگو اگر دوستى آل محمد دلیل بر رفض باشد، جنّ و انس گواهى بدهند که من «رافضى» هستم.

[ذخائر العقبى ص 25] از «ابن عباس» روایت کرده است، هنگامیکه آیه شریفه مودّت نازل شد، گروهى از اصحاب پرسیدند: یا رسول الله! نزدیکان شما که مودّتشان بر ما واجب است، چه کسانند؟ در پاسخ فرمود: على، فاطمه و حسنین علیهم السّلام هستند. «احمد حنبل» هم، این روایت را در «مناقب» آورده است.

مؤلف گوید: «هیثمى» هم، در [مجمع 7/ 103 و 9/ 168] روایت کرده و در هر دو مجلد اظهار داشته است: «طبرانى» هم، آنرا روایت کرده و «ابن حجر» در [صواعق ص 101] به نقل آن پرداخته است و اضافه کرده: «احمد حنبل»، «طبرانى»، «ابن ابى حاتم» و «حاکم» روایت مزبور را از «ابن عباس» نقل کرده‏اند

و «شبلنجى» در [نور الابصار ص 101] از تفسیر «بغوى» روایت مزبور را نقل نموده است

منابع

 فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت‏ -  آیة اللّه فى العالمین حاج سید مرتضى‏ فیروزآبادى یزدى‏



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/21 ساعت 10:59 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


دلایل ازدواج های متعدد پیامبر اسلام (ص)


اوّل: نگاهی کوتاه به فرهنگ ازدواج در جزیره العرب در زمان پیامبر(ص):

1ـ عرب های جاهلی نسبت به دختر،‌ بلکه جنس زن بی علاقه بودند، چون در محیطی که دائم مردم با هم به جنگ و خونریزی مشغول بودند و هر کس هر قدر که می توانست، به دیگران ظلم روا می داشت، خوف داشتند که در جنگ،‌ دختران اسیر شوند و باعث ننگ آن طایفه گردند، نیز به جهت وضع بد اقتصادی و این که دختران به فحشا رو آورند و ... به دختر علاقه ای نداشتند، بلکه دختر داری را ضد ارزش می شمردند و بعضاً به زنده به گور کردن دختران رو می آوردند.

2ـ چون جنگ و خونریزی در آن محیط امری متداول بود، و عرب جاهلی با اندک بهانه ای یک دیگر را می کشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعیتی بود و نسبت زنان به مردان افزایش چشمگیری پیدا می‌کرد (چون مردان به جنگ اقدام می کردند، نه زنان و کشته‌ها از مردان بود) که گزینة «چند زن داشتن» را برای رهایی از مشکل عدم تعادل جمعیتی پذیرفتند. این مشکل در اکثر نقاط از جمله در ایران هم وجود داشت، لیکن در عربستان بیشتر بود.

3ـ در آن وضع ناگوار اقتصادی، زن گرفتن از یک خانواده و قبیله نوعی کمک به آنان محسوب می شد، به همین جهت مشرکان قریش به دامادهای پیامبر(ص) فشار وارد می کردند که دختران پیامبر(ص) را طلاق دهند تا بر مشکلات پیامبر افزوده شود.

4ـ در محیطی که نا امنی و جنگ و خونریزی آسایش را از همگان ربوده بود، ازدواج از مهم ترین عامل بازدارندة از جنگ به شمار می آمد.

5ـ در آن وضع زن بیوه اگر شوهر نمی کرد، خوشایند نبود، بلکه زشت شمرده می‌شد. به مجرد آن که شوهر می مرد، یا از وی طلاق می گرفت و عدّه وفات یا طلاق سپری می شد، شوهری دیگر گزینش می شد، مانند «اسماء بنت عمیس» که اوّل همسر جعفر بن ابی طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبکر در آمد و بعد از درگذشت ابوبکر همسر امام علی(ع) شد. این شیوه در آن فرهنگ متداول بود.



نکتة دوم: نگاهی گذرا به ازدواج پیامبر(ص).

1ـ پیامبر(ص) در 25 سالگی با حضرت خدیجه که چهل سالش بود و قبلاً یک یا دوبار شوهر کرده بود و با مرگ شوهر بیوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بیست و پنج یا بیست و هشت سال با وی زندگی کرد و همسر دیگری نگرفت.

2ـ همة‌ همسران پیامبر(جز عایشه) بیوه بودند. آنان پیش از آن که به همسری پیامبر(ص) در آیند، یک یا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و یا شهادت شوهر و انقضای عدّه به عقد پیامبر(ص) در آمدند.

3ـ عمدة‌ ازدواج های پیامبر(ص) در شرایط سخت و دشوار جنگی صورت گرفته بود، مانند شکست مسلمانان در جنگ اُحد که وضع مسلمانان بسیار ناراحت کننده بود.

4ـ پیامبر(ص) از قبایل مهم عرب مانند تیم، عدی، بنی امیه، نیز یهودیان مدینه همسر انتخاب کرد، ولی از قبایل انصار زن نگرفت.

دقت در این امور به ما می فهماند که ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهش‌های نفسانی، بلکه در جهت اهداف عالی بود که ذیلاً بیان می‌شود.

بی شک پیامبر در ازدواج های متعدد دنبال خوشگذرانی ها نبود، چون:

اوّلاً: اگر چنین بود، می بایست در سنین جوانی به این امر مبادرت می کرد، نه در سنین پیری و آن هم در شرایط سخت و دشوار.

ثانیاً: خوشگذرانی انگیزة آن حضرت بود، می بایست جهت گیری هایش در گزینش همسر، این ادعا را اثبات کند. حضرت دنبال زنان زیبا و جذّاب از جهت امور جنسی و جوانی نبود، حتی به خواستگاری برخی از زنان مانند «ام سلمه» رفت و او تعجب نمود دراین سن و سال که کسی حاضر نمی شود با او ازدواج کند، چرا پیامبر دنبال زنان جوان نمی رود و به خواستگاری او کسی را فرستاده است.

ثالثاً: آنانی که با انگیزة کامیابی جنسی به ازدواج های متعدد رو می آورند،‌ ماهیت زندگی آنان به گونه ای دیگر است. آنان به زرق و برق ظاهری زندگی، لباس و زینت زنان و رفاه و خوشگذرانی رو می آورند؛ درحالی که سیره و زندگی پیامبر اسلام(ص) خلاف این را نشان می‌دهد. پیامبر(ص) در برابر خواست همسران خویش در مورد زرق و برق زندگی، آنان را مخیّر کرد که یا همین ساده زیستی را برگزینند و به عنوان همسر پیامبر باقی بمانند و یا از حضرت طلاق بگیرند و بروند دنبال زرق و برق زندگی.

علامة طباطبایی در این باره می نویسد: داستان تعدّد زوجات پیامبر(ص) را نمی توان بر زن دوستی و شیفتگی آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن که برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگی که تنها به خدیجه اکتفا نمود و هم چنین در پایان زندگی که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن‌دوستی آن حضرت دارد. (1)

رابعاً: دو تن از زنان پیامبر(ص) کنیز بودند. اگر هدف پیامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود،‌این دو چون که کنیز بودند، بدون ازدواج، پیامبر(ص) می توانست از آنان بهره مند شود. با این تحلیل ازدواج بی فایده بود.

بنابراین اهداف و حکمت های ازدواج پیامبر(ص) را می بایست در اهداف بلند و ارزشی جستجو نمود که مهم ترین آن بدین شرح است:

1ـ هدف سیاسی ـ تبلیغی:

یکی از اهداف ازدواج های پیامبر(ص) هدف سیاسی – تبلیغی بود؛ یعنی با ازدواج موقعیتش در بین قبایل مستحکم گردد و بر نفوذ سیاسی واجتماعیش افزوده شود و از این راه برای رشد و گسترش اسلام استفاده نماید.

حضرت به خاطر دست یابی بر موقعیت های بهتر اجتماعی وسیاسی، در تبلیغ دین خدا و استحکام آن و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنی‌های آنان وحفظ سیاست داخلی وایجاد زمینة مساعد برای مسلمان شدن قبایل عرب، به برخی ازدواج ها رو آورد.

در راستای این اهداف پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر از قبیله بزرگِ «تیم»، با حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ «عدی»، با ام‌حبیبه دختر ابوسفیان از قبیلة نامدار بنی‌امیه، ام سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی اسد، میمونه از بنی هلال و صفیه از بنی‌اسرائیل پیوند زناشویی برقرار نمود. ازدواج مهم ترین پیوند و میثاق اجتماعی است، به ویژه در آن فرهنگ تأثیر بسیاری از خود به جا می گذارد.

در آن محیطی که جنگ و خونریزی و غارتگری رواج داشت، بلکه به تعبیر «ابن‌خلدون» جنگ و خونریزی و غارتگری جزو خصلت ثانوی آنان شده بود،(2) بهترین عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پیوند زناشویی بود. به همین جهت پیامبر(ص) با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با قبایلی که بیش از دیگران با پیامبر(ص) دشمن بودند، مانند بنی امیه و بنی اسرائیل،‌ ازدواج نمود. امّا با قبایل انصار که از سوی آنان هیچ خطری احساس نمی شد و آنان نسبت به پیامبر(ص) دشمنی نداشتند، ازدواج نکرد. «گیورگیو» نویسندة مسیحی می نویسد: محمد(ص) ام حبیبه را به ازدواج خود در آورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود و از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه پیامبر با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان وسایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و ام‌حبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانواده های مکه شد.(3)

2ـ هدف تربیتی

پیامبر(ص) حمایت از محرومان و واماندگان را جزء آیین نجات بخش خویش قرار داد. قرآن مردم را به حمایت از واماندگان ومحرومان و ایتام فرا می خواند. پیامبر(ص) در مناسبت های مختلف مردم را به این کارخداپسندانه تشویق نمود، و در عمل برای مردان بیچاره و وامانده در کنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سکنی داد.

این حمایت عملی و صفه نشینی مربوط به مردان بود، اما دربارة زنان با توجه به موقعیت آنان، این گونه راه حل برای رهایی آنان از مشکلات پسندیده نبود، بلکه رسول خدا(ص) برای زنان راه حل دیگری را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داری که بازتاب شرایط اجتماعی بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشویق نمود که زنان بی سرپرست و یتیم دار را به تناسب حالشان، با پیوند زناشویی به خانه های خویش راه بدهند، تا آنان و یتیمانشان از رنج بی سرپرستی و تنهایی و فقر مالی و عقده های روانی رهایی یابند؛ و خود نیز در عمل به این کار تن داد تا مسلمانان در عمل تشویق شوند و در مسیر رفع محرومیت واماندگان قدم بردارند.

پیامبر(ص) با زنان بیوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان یتیمشان به خانة خویش راه داد،‌ تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشکلات گام برداشته باشد و هم الگوی خوبی برای مردم در این امر باشد.

3ـ هدف رهایی کنیزان:

اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله در جهت آزادی اسیران گام برداشت. رسول خدا(ص) از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران بهره جست که ازدواج از جملة آن‌ها است. جویریه و صفیه کنیز بودند. پیامبر(ص) این دو را آزاد کرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدین وسیله به مسلمانان بیاموزد که می‌شود با کنیز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شریک زندگی قرار داد. در ازدواج پیامبر با جویریه بسیاری از کنیزان آزاد شدند. توضیح این که: جویریه در غزوه بنی مصطلق اسیر شده بود و در سهم غنیمتی رسول خدا(ص) قرار گرفت. حضرت وی را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود. کار حضرت برای یارانش الگوی خوبی شد و تمامی اسیران غزوه بنی مصطلق که حدود دویست تن بودند،‌ آزاد شدند.

«گیورگیو» دانشمند مسیحی می نویسد: محمد با جویریه ازدواج کرد. یارانش این عمل را نپسندیدند و آن را با تعجب می نگریستند. فردای آن روز کم کم اسیران خود را آزاد کردند، چون که نمی توانستند بپذیرند که بستگان همسر پیامبر(ص) بردة آنان باشند.(4)

4ـ نجات زن و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن بستگان مشرک و کافر

برخی از زنانی که مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و یا ارتداد شوهر، بی سرپرست می شدند و زندگی بر آنان بسیار مشکل بود و در وضع بسیار اشفته ای به سر می بردند، همانند ام حبیبه، دختر ابوسفیان که همراه شوهرش به حبشه هجرت کرد و در آن جا بی سرپرست شد. نه می توانست در آن جا بماند و نه به مکه نزد پدرش برگردد.

پیامبر(ص) وقتی که از مشکل وی با خبر شد، پیکی برای نجاشی پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبیبه را به عقد پیامبر در آورد. این ازدواج باعث شد که وی از بی سرپرستی نجات پیدا کند و به دامن بستگان مشرک خویش نغلتد.

5ـ‌ طرد سنت غلط و جاهلی:

در اسلام «پسرخوانده» حکم پسر واقعی را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نیست. در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را بر پسر خوانده سرایت می دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام این حکم را باطل نمود.(5) پیامبر(ص) به دستور خدا با «زینب بنت حجش» که همسر مطلقه زیدبن حارثه، پسرخواندة پیامبر بود، ازدواج نمود، تا حکم جاهلی را در عمل باطل کند و مردم پذیرای نقض حکم جاهلی باشند.(6)

اگر این ازدواج صورت نمی گرفت، ممکن بود زیدبن حارثه، یا پسرش اسامه بن زید، بعد از رحلت پیامبر به عنوان پسر و وارث پیامبر مطرح می شد و مسیر امامت و وراثت خاندان پیامبر(ص) دگرگون می شد.

افزون بر این امور ازدواج های پیامبر از اهداف و حکمت های دیگری برخوردار بود که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن‌ها خودداری می‌شود.

در پایان به بیان نکته ای دیگر می پردازیم: در اسلام چند همسر گزینی برای مردان محدود است. مرد نمی تواند بیش از چهار همسر دائمی در یک زمان داشته باشد.

قرآن می‌گوید: با رعایت عدالت می‌تواند چهار همسر داشته باشد.(7) تا قبل از نزول این حکم مردان بیش از چهار همسر دائمی داشتند.

همة زنان پیامبر(ص) قبل از نزول این حکم به عقد پیامبر(ص) در آمده بودند. خداوند به پیامبرش دستور داد که از این پس حق نداری با کسی ازدواج نمایی، و حتی اگر همة زنانت را طلاق بدهی، به جای آنان نمی توانی با زنان دیگری ازدواج نمایی.(8) این حکم از احکام اختصاصی پیامبر(ص) است، همان گونه که وجوب خواندن نماز شب و ... از مختصات پیامبر بود.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 89/10/20 ساعت 8:51 صبح موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


نزول سوره هل اتی درشان اهل بیت

 

سوره «هل اتى» در شأن حضرت على، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السّلام نازل شده است‏

 (2) [اسد الغابة ابن اثیر جزرى 5/ 530] در ذیل گزارش احوال «فضّه نوبیه» به سند خود، از «مجاهد» از «ابن عباس» روایت کرده است در ذیل آیه شریفه یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً؛ به نذر خود وفا مى‏کنند و از روزى بیمناکند که گزند آن همه جا را فرا گرفته است و از خوراکى که مورد استفاده خود آنهاست، صرف نظر مى‏کنند و آنرا به بینوا و بى‏سرپرست و گرفتار مى‏خورانند  .

گفته است: امام حسن و امام حسین علیهما السّلام بیمار شدند، رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و گروهى از عرب به عیادت آنان رفتند و پیشنهاد کردند که براى بهبودى حسنین علیهما السّلام نذر کند. حضرت على علیه السّلام در پاسخ فرمود: هر گاه خداى تعالى این دو فرزند را بهبودى عطا فرماید، سه روز به شکرانه بهبودى آنان، روزه خواهم گرفت و حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام هم، چنین نذر کرد و «فضّه نوبیه» هم گفت: هر گاه این دو

سیّد و سرور من، از بیمارى بهبودى پیدا کنند، به شکرانه بهبودى آنان، روزه خواهم گرفت  .

 (1) خداى تعالى نذر آنان را پذیرفت و لباس بهبودى بر اندام آنان راست آورد و این در حالى بود که در خانه آل محمد صلّى اللّه علیه و آله هیچ چیزى حتّى اندک غذائى هم وجود نداشت. حضرت على علیه السّلام براى تهیّه افطارى به نزد «شمعون خیبرى» رفت و سه صاع جو قرض گرفت و آنها را به خانه آورد. حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام یک صاع از آنها را دستاس کرد و چند گرده نان پخت. حضرت على علیه السّلام به مسجد رفته بود پس از آنکه نماز مغرب و عشا را با پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بجاى آورد، به خانه بازگشت. سفره افطارى گسترده شد و نان جوین در برابر حضرت على علیه السّلام گذاشته شد، هنوز اندکى از آن تناول نفرموده بود که مسکین بینوائى در پشت در خانه توقف کرد و گفت  :

 «السّلام علیکم اهل بیت محمّد  »

بینوائى از مسلمان زادگانم، غذائى بدست نیاورده‏ام، طعامى به من ارزانى دارید تا خداى تعالى از مائده‏هاى بهشت به شما ارزانى فرماید. حضرت صداى بینوا را شنید، خود و حاضران، نانهاى خویش را به آن بینوا دادند و آن شب را با آشامیدن آب افطار کردند. فرداى آن شب را بنا به نذرى که داشتند، روزه گرفتند. حضرت زهرا علیها السّلام یک صاع دیگر از آن جو را آرد کرد و نان پخت حضرت على علیه السّلام نماز مغرب و عشاء را با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بجاى آورد و به منزل بازگشت. سفره افطارى گسترده شد، چند گرده نان جوین روى سفره گذاشتند، هنوز اندکى از آنها تناول نشده بود که یتیم بى‏سرپرستى پشت در خانه توقف کرد و صدا زد  :

 «السّلام علیکم اهل بیت محمّد  »

یتیم بى‏سرپرستى هستم از فرزندان مهاجران، پدرم در جنگ به شهادت رسیده است، غذائى نخورده‏ام از آنچه حاضر دارید به من کمک کنید. مانند شب گذشته حضرت و دیگران نانهاى خود را به آن یتیم ارزانى داشتند و خود با آب افطار کردند. روز سوم، سومین صاع جو را حضرت زهراى مرضیه علیها السّلام آرد کرد و نان پخت. حضرت از مسجد بازگشت، نانهائى که به کف با کرامت حضرت‏

زهرا علیها السّلام پخته شده بود، در روى سفره گسترده براى افطار در برابر هر یک از حاضران قرار گرفت، هنوز مقدارى از آنها تناول نشده بود که اسیرى پشت در خانه توقف کرد

 (1) و گفت  :

 «السّلام علیکم اهل بیت النبوّة  »

و اضافه کرد: ما را اسیر مى‏کنید و بر ما از هر جهت سخت مى‏گیرید و در عین حال هزینه زندگى و خوراک ما را تأمین نمى‏کنید! اینک گرسنه‏ام، غذائى به من بدهید. حضرت و دیگران، غذاى خود را هم به اسیر اعطا کردند و سرانجام سه شبانه‏روز بر آنها گذشت که چیزى جز آب نیاشامیدند؛ روز چهارم که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به ملاقات آنان آمد مشاهده کرد از گرسنگى تاب و توان ظاهرى را از دست داده‏اند، همان لحظه آیه شریفه هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ تا لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً نازل شد. «ابن اثیر» پس از نقل جریان مزبور، اظهار داشته: «ابو موسى» هم این حدیث را نقل کرده است  .

مؤلف گوید: حدیث مزبور را «زمخشرى» در کتاب «کشّاف» در تفسیر آیه وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً در سوره «هل اتى» آورده است و متذکر شده که «واحدى» هم، بنقل آن پرداخته است. «فخر رازى» در «تفسیر کبیر» حدیث مزبور را نقل کرده و اشاره نموده: «واحدى» که از اصحاب ما، یعنى از «اشاعره» مى‏باشد، در کتاب «البسیط» مى‏نویسد: آیه «جَزاهُمْ» در شأن على علیه السّلام نازل شده است و مؤلف «کشّاف» که از «معتزله» است، این واقعه را ذکر کرده و از «ابن عباس» نقل نموده است  .

 (2) [واحدى در اسباب النزول ص 331] در بیان نزول آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً در سوره «هل اتى» از «عطا» از «ابن عباس» نقل کرده است که در یکى از اوقات، حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام اجیر شد تا نخلى را از اوّل شب تا صبح در برابر مقدارى جو، آبیارى کند. پس از انجام قرار داد و آبیارى نخل، مقدارى جو که مزد آبیارى حضرتش بود گرفت و به خانه‏

آمد. یک سوم از آن جو را آرد کرده از آرد آن، حریره ساختند، به مجردى که پخته شد و در سفره گذاشتند تا تناول نمایند، بینوائى بر در منزل حضرت على علیه السّلام توقف نموده و تقاضا کرد تا کمکى به وى نمایند. تمام آن حریره را به وى دادند  .

سپس یک سوم دیگر را حریره ساختند، به مجردیکه خواستند تناول کنند، یتیمى بر در سراى ایشان قرار گرفت و تقاضاى کمک کرد. همگى، آن حریره را به وى دادند. پس از آن، یک سوم باقیمانده را حریره ساختند، هنوز تناول نکرده بودند که اسیرى از مشرکان بر در ولایت سراى آن حضرت قرار گرفت و تمنّاى کمک کرد. همگى، حریره باقیمانده را به وى دادند و بدین ترتیب، تمام روز را به گرسنگى بسر بردند و آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ در شأن آنان نازل شد .

مؤلف گوید: «محب طبرى» این حدیث را در [الریاض النضره 2/ 227] نقل کرده و گوید: «حریره»، غذائى است که با آرد تهیه مى‏شود و روغنى در آن بکار نمى‏برند و اشاره کرده که «حسن» و «قتاده» گفته‏اند: اسیر مزبور از مشرکان بوده است. «سعید بن جبیر» اظهار داشته: اسیر مذکور از محبوسى از مسلمان بوده است و در کتاب [ذخائر ص 102] به این حدیث اشاره شده است.

 (1) [سیوطى در الدّر المنثور] در ذیل تفسیر آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً در سوره «هل اتى» گفته است: «ابن مردویه» از «ابن عباس» روایت کرده است که آیه وَ یُطْعِمُونَ ... در شأن حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام و حضرت فاطمه علیها السّلام، دختر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، نازل شده است.

 (2) [نور الابصار شبلنجى ص 102] گفته است: در «المسامرات» شیخ اکبر آمده است، «عبد الله بن عباس» در ذیل آیه شریفه یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً گفته است امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در حالیکه کودک بودند بیمار شدند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باتفاق «ابو بکر» و «عمر» به عیادت آنان رفت. «عمر خطاب» به حضرت على علیه السّلام گفت: اى ابا الحسن! اگر براى بهبودى‏

فرزندانت نذر کنى، امید است خداى تعالى آن دو را عافیت و سلامتى دهد.

 (1) حضرت على علیه السّلام در پاسخ پیشنهاد او، فرمود: به شکرانه اینکه خداى تعالى آن دو را شفا کرم کند، سه روز روزه خواهم گرفت. حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام فرمود: من هم به شکرانه عافیت آنان روزه مى‏گیرم و حسنین علیهما السّلام فرمودند: ما هم براى صحت و عافیت خودمان روزه مى‏گیریم. «فضّه»، خادمه درگاه حضرت على علیه السّلام، گفت: من هم به همین مناسبت روزه مى‏گیرم. حضرت پروردگار نذر آنان را پذیرفت و لباس عافیت بر اندام آندو بزرگوار پوشانید. فرداى روزیکه حسنین علیهما السّلام به برکت نذرى که کرده بودند عافیت یافتند، همگى روزه گرفتند و این در حالى بود که در خانه آنان طعامى وجود نداشت. حضرت براى تهیه افطارى روزه‏داران، به خانه همسایه‏اش «شمعون یهودى» که به شغل ریسندگى اشتغال داشت، تشریف‏فرما شد و فرمود: آیا حاضرى مقدارى پشم در اختیار من بگذارى تا آنها را دختر محمّد، در برابر سه صاع جو، بریسد؟ در پاسخ گفت: آرى. یهودى مقدارى پشم و سه صاع جو به حضرت على علیه السّلام داد. حضرت پشمها و سه صاع جو را به خانه آورد و جریان را به اطلاع حضرت زهرا علیها السّلام رسانید. حضرت زهرا علیها السّلام پیشنهاد حضرت على علیه السّلام را پذیرفت و اطاعت کرد، و یک سوم از آن پشمها را رشت و یک صاع از جو را آرد کرد و پنج گرده نان جوین به عدد افراد تهیه نمود. پس از آنکه حضرت على علیه السّلام فریضه مغرب و عشاء را با رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله بجاى آورد، به منزل آمد. سفره افطار گسترده شد و دور سفره نشستند، به مجردیکه حضرت على علیه السّلام خواست نخستین لقمه را تناول فرماید، بینوائى پشت در خانه ایستاد و گفت: «السّلام علیکم یا اهل بیت محمد» من بینوائى از بینوایان مسلمان هستم، از آنچه تناول مى‏کنید به من ارزانى دارید تا به جبران آن، خداى تعالى از مائده‏هاى بهشتى به شما اعطاء فرماید. حضرت على علیه السّلام لقمه‏اى را که براى تناول آماده کرده بود، به زمین گذاشت و خطاب به حضرت زهرا علیها السّلام، فرمود:

ادامه مطلب ...

        



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 89/10/20 ساعت 8:18 صبح موضوع آیات در شان اهل بیت | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<   <<   91   92   93   94   95   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید