نسب و خاندان آن حضرت و اینکه نسب آن حضرت از روزگار حضرت آدم علیه السّلام تا هنگامى که متولد شد، همواره از هر گونه آلودگى پاک و منزه بوده است
(2) [کنز العمال 6/ 300] از «ابن عباس»، روایت کرده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، مىفرمود: من محمّد فرزند «عبد اللّه» فرزند «عبد المطّلب»، فرزند «هاشم» فرزند «عبد مناف»، فرزند «قصىّ» فرزند «کلاب» فرزند «مرّة» فرزند «کعب»، فرزند «لؤىّ» فرزند «غالب» فرزند «فهر» فرزند «مالک» فرزند «نضر» فرزند «کنانه» فرزند «خزیمه» فرزند «مدرکه» فرزند «الیاس» فرزند «مضر» فرزند «نزار» فرزند «معدّ» فرزند «عدنان» «1» فرزند «ادّ» فرزند «ادد» فرزند «همیسع» فرزند «یشحب» فرزند «نبت» فرزند «حمیل» فرزند «قیدار» فرزند «اسماعیل» فرزند «ابراهیم» فرزند «تارخ» فرزند «ناحور» فرزند «اشوع» فرزند
«ارعوس» فرزند «فالغ» فرزند «عابر» (هود پیغمبر (ع)) فرزند «شانح» فرزند «ارفخشد» فرزند «سام» فرزند «نوح» فرزند «لمک» فرزند «متّوشلخ» فرزند «اخنوع» (ادریس پیغمبر (ع)) فرزند «یرد» فرزند «قینان» فرزند «انوش» فرزند «شیث» فرزند «آدم علیه السّلام» هستم.
مؤلف گوید: این سلسله نسب را «دیلمى» هم نقل کرده است.
(1) [کنز العمال 6/ 106] رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هنگامى که آدم علیه السّلام در بهشت بود، در پشت او بودم و هنگامى که حضرت نوح علیه السّلام در کشتى نشست، در پشت او بودم و هنگامى که ابراهیم علیه السّلام را در آتش افکندند، در صلب او بودم.
پدر و مادرم، هیچگاه به آلودگى دچار نگشتند و همواره خداى تعالى، مرا از صلبهاى پسندیده به رحمهاى پاکیزه و هدایت یافته، انتقال مىداد. دو شعبه و گروه بوجود نیامد مگر اینکه من، در بهترین آنان قرار گرفتم.
خداى تعالى، پیمان پیغمبرى مرا از همگان اخذ کرده است و پیمان مرا با آمدن دین اسلام برقرار داشته است. در تورات و انجیل از من یاد کرده است و همه پیغمبران، امتیازات مرا به پیروان خود گوشزد کردهاند. زمین به نور من روشن مىشود و ابر به خاطر من مىبارد، خداى تعالى کتاب خود، قرآن را به من آموخت و مرا به آسمان برد و نامى از نامهاى خودش را براى من اختیار کرد. آرى، صاحب عرش، محمود است و من محمّدم، به من وعده داد، آنهائى که مرا دوست بدارند، از حوض کوثر سیراب مىشوند. و مرا نخستین شفاعتگر و اوّلین کسى که شفاعتش مقبول پیشگاه خداست، قرار داد و مرا از بهترین قرنها که ویژه امّتم است، از مادر بوجود آورد.
بدیهى است پیروان من، بهترین ستایشگرانند که مردم را به کار پسندیده مىخوانند و از کار بد، بیم مىدهند.
مؤلف «کنز العمال» گوید: این حدیث را «ابن عساکر» از «ابن عباس» روایت کرده است.
(1) [طبقات ابن سعد معروف به «طبقات کبرى» 1/ 31] به سند خود، از حضرت صادق علیه السّلام و او هم از پدر بزرگوارش، امام محمد باقر علیه السّلام، او هم از حضرت على بن الحسین علیهما السّلام روایت کرده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
من از ازدواج زناشوئى صحیح ولادت یافتم و از آغاز، که از آدم علیه السّلام باشد، به هیچگونه آلودگى رحمى دچار نگشتم و چیزى از آلودگى جاهلى دامان مرا آلوده نساخت و به این نسبت تنها از رحم پاکیزه به دنیا آمدم.
مؤلف گوید: اخبارى که دلیل بر آنست که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آغاز هبوط حضرت آدم علیه السّلام از نکاح صحیح بوجود آمده و دامان شریفش هرگز آلوده نشده، بسیار است. و ما در این کتاب، تنها به یادآورى دو خبر از آن همه اخبار، اکتفا نمودیم .
برترى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر دیگران، از نظر فرقه و قبیله و عنوان خانوادگى و حسب و نسب
(2) [صحیح ترمذى 2/ 269] به سند خود، از «مطّلب بن ابى وداعه» روایت کرده است که در یکى از روزها، «عباس»، عموى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله حضور مبارک شرفیاب شد، مثل اینکه پیش از شرفیابى، سخنى شنیده بود که موجب توهّمش شده بود. آنگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله- که از اندیشه او اطلاع داشت، به محض ورود او براى رفع توهم وى- به فراز منبر تشریف برد و خطاب به حاضران فرمود: من کیستم؟ در پاسخ عرض کردند: شما رسول خدایید، فرمود: من، محمد بن عبد الله بن عبد المطّلبم. و اضافه کرد: به راستى، آنگاه که خداى تعالى، آفریدگان خویش را به پیوندهاى گوناگون آفرید، مرا در بهترین آفریدگان خویش، قرار داد. و آن فرقه را که از فرقههاى دیگر، برتر و والاتر بود، به دو گروه تقسیم کرد و مرا در گروهى که بهتر از گروه دیگر بود، درآورد. پس از آن، فرقههاى مختلف را به قبیلهها و عشیرهها، منقسم ساخت، آنگاه مرا در بهترین قبیلهها قرار داد. در این موقع، آنان را به خانوادههائى منتسب فرمود و مرا، در بهترین خانوادهها و از والاترین
پیوندها، از نظر حسب و نسب قرار داد .
(1) [مستدرک صحیحین 4/ 73] به سند خود، از «عبد الله بن عمر» روایت کرده است که گفت: هنگامى که در کنار خانه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشسته بودیم، زنى از آنجا عبور کرد، در این هنگام یکى از حاضران گفت: این زن، دختر محمد است! «ابو سفیان» که در جمع حاضران بود، اظهار داشت: مثل محمّد در میان بنى هاشم، مثل گل خوشبوئى است که در میان کاه روئیده باشد .
آن زن، سخن ناشایست وى را شنید، و بدون آنکه سخن بگوید، به راه خود ادامه داد و بحضور مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و جریان را بطورى که شنیده بود، به عرض مبارک تقدیم داشت .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از شنیدن آن سخن، خشمناک شد، از خانه بیرون آمد و در حالیکه آثار خشمناکى از چهره مبارکش نمایان بود، خطاب به حاضران فرمود :
چه پیش آمده است که سخنان ناهنجارى از برخى از مردمان، به گوشم مىرسد و در ادامه آن، فرمود: به راستى، خداى تبارک و تعالى، آسمانها را بیافرید و بالاترین آسمانها را اختیار کرد و آفریدگانى را که خود مىخواست، در آنجا جاى داد سپس به آفرینش موجودات دیگر پرداخته و از میان آنها، فرزندان آدم علیه السّلام را برگزید و از همگى آنها، عرب را برگزید و از میان گروه عرب، قبیله «مضر» را انتخاب کرد و از این قبیله، گروه قریش را برگزید و از مردم قریش، بنى هاشم را اختیار کرد. و مرا از میان بنى هاشم، انتخاب فرمود .
پس، من از بنى هاشمم که برگزیده برگزیدگانند. اینک، کسى که مرا دوست مىدارد، به خاطر علاقهمندى به من، عرب را هم دوست مىدارد و کسى که مرا دوست نمىدارد، بر اثر کینهورزى با من، به مردم عرب اظهار علاقهمندى نمىکند و کینه آنان را در دل مىگیرد .
(2) [ذخائر العقبى ص 10] از «واثلة بن اسقع» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى که خدا از فرزندان آدم علیه السّلام، حضرت ابراهیم علیه السّلام را
برگزید، و او را خلیل خود قرار داد و از فرزندان ابراهیم علیه السّلام، اسماعیل (ع) را اختیار کرد و از فرزندان اسماعیل (ع)، «نزار» را برگزید. و از فرزندان «نزار»، «مضر» را انتخاب کرد و از فرزندان «مضر»، «کنانه» را انتخاب کرد و از فرزندان «کنانه»، قریش را اختیار فرمود و از قریش، بنى هاشم را برگزید و از بنى هاشم، فرزندان «عبد المطلب» را اختیار نمود و مرا از فرزندان «عبد المطلب»، به سراپرده «اصطفى» درآورد .
مؤلف «ذخائر» مىگوید: حدیث مزبور را به همین روش و سیاق «ابو القاسم حمزة بن یوسف سهمى» روایت کرده است و «مسلم» و «ترمذى» و «ابو حاتم» همین روایت را به اختصار، نقل کردهاند .
(1) [کنز العمال 6/ 108] از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت در ضمن بیانیهاى فرمود: پیوند من از بهترین پیوندهاست، در عین حال به این پیوند مباهات نمىکنم و موقعیت من از مردم دیگر، بیشتر است و به این هم، افتخار و مباهات نمىنمایم .
سپس خطاب به مردم، فرمود: کسى که نزد ما آید، پیش او خواهیم آمد .
و کسى که ما را گرامى بدارد، او را گرامى مىداریم. و کسى که با ما مکاتبه نماید، با او مکاتبه مىنمائیم. و کسى که از درگذشتگان ما تشییع کند، از مردگان او تشییع خواهیم کرد، و کسى که قیام کند و حق ما را از مخالفان ما بگیرد، حق او را از مخالفان وى، خواهیم گرفت .
اى مردم! با مردمان، در خور حسب و نسبشان رفتار کنید و با آنان در خور آئینى که دارند آمیزش نمایید. و در رابطه با مروّت و جوانمردیى که دارند، آنها را در جاى مناسب خودشان بنشانید. و با مردمان به مدارا رفتار کنید تا خدا شما را بیامرزد .
مؤلف «کنز العمال» گوید: این حدیث را «دیلمى» از «جابر بن عبد الله انصارى»، او هم از حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، روایت کرده است.
(2) [سیوطى در الدّر المنثور] ذیل آیه تطهیر، در سوره شریفه؟؟؟؟»،
و به نقل از حکیم «ترمذى» و «طبرانى» و «ابن مردویه» و «ابو نعیم» در کتاب «الدلائل»، از «ابن عباس» نقل کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى، خداى تعالى آفریدگان خود را به دو گروه تقسیم کرده است و مرا در گروه شایستهاى از آن دو گروه، قرار داد، چنانکه خود در قرآن به این دو گروه اشاره کرده است: أَصْحابِ الْیَمِینِ و أَصْحابُ الشِّمالِ (سوره واقعه، آیههاى 41 و 91) و در این رابطه، من از اصحاب یمین و از بهترین آنان، هستم. پس از آن، آن دو گروه را به سه بخش تقسیم کرد و مرا در بخش بهترین آنها قرار داد، چنانکه فرموده است: فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (سوره واقعه، آیه 9) و من در جرگه سابقانم و از بهترین آنها، بهشمار مىآیم.
(1) بعد از آن، بخشهاى سهگانه را به لباس عشیرهها آراست و مرا در بهترین قبیلهها قرار داد، چنانکه خود فرموده است: وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (سوره حجرات، آیه 13)؛ شما را به شعبهها و قبیلههاى مختلف درآوردیم تا از این راه، به مقام شناخت خدا برسید و بدانید که خدا، شما را براى شناخت، آفریده است، به راستى که گرامىترین شما مردم در پیشگاه پروردگار، پرهیزگارترین شماست.
با توجه به این آیه شریفه، من که پیغمبرم، در پیشگاه خداى تعالى، پرهیزگارترین و گرامىترین شمایم و به اینکه از چنین موقعیتى برخوردارم، مباهات نمىکنم و به خود مغرور نمىگردم.
آنگاه، قبیلهها را به خانوادههائى تقسیم کرد و مرا در بهترین خانوادهها قرار داد، چنانکه فرموده است: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (سوره احزاب، آیه 33)؛ اراده خدا چنان است که شما خاندان را از هر گونه پلیدى، پاکیزه سازد و شما را به نیکوترین روشى، از هر گونه آلودگى، دور گرداند. در این رابطه، من و بستگانم، از هر گناهى پاک و پاکیزهایم
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/14 ساعت 11:17 صبح موضوع فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
فضائل و مناقب حضرت رسالت صلی الله علیه و آله وسلم / شرف و فضل پیامبر بر همانندانش از دیدگاه قرآن
دعوت الهیخداوند می فرماید: «ای پیامبر! بگو این راه من است به سوی خدا می خوانم با بصیرت. من و هر که پیرو من است و خداوند را پاکیزه می دانم و از مشرکان نیز نیستم.» ابوبکر واسطی گفت: منظور از «به خدا می خوانم با بصیرت» آن است که خود را نمی بینم و آنها را با گواهان خود به پذیرش وامی دارم. معنای دیگر «با بصیرت» این است که باورمندم که هیچ چیز از من نیست تا بهره ای در هدایت آفریده ها بخواهم و معنای دیگر این است که نه در سود و نه در زیان، ما دستی نداریم جز اینکه خدا آنها را به ما نزدیک سازد. معنای «من و هر که پیرو من است» بنابراین آن است که هیچ کس به مراد خود نمی رسد مگر این که خدا بخواهد و «من از مشرکان نیستم» یعنی این که هدایت را از خود بدانم یا خودم دیگران را بدان بخوانم. حق، خداستگفته خداوند که: ای پیامبر! بگو پروردگارم فرمان به قسط داده و این که به هر مسجدی روی نمایید و نماز بخوانید و مخلصانه او را بخواهید و بخوانید چه همان گونه که شما را آورد باز خواهد برد. معنایش آن است که ویژگی ها و برتری های خود را در نهان جهان بدان ها می نمایانم تا برای آن که می خواهیم و دوستش داریم روشن شود که حق خداست و همه چیز جز او تباه است. به همین جهت پیامبر گفت: راست ترین سخن که عرب گفته است این کلام است که: بدانید که تمامی چیزها به جز خدا تباه و نابود است. درخواست از خداموسی از خداوند خواست و گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده ساز و کارم را آسان کن.» حال آن که به پیامبر بی درخواست گفته شد: آیا سینه ات را گشاده نساختیم. همین گونه ابراهیم، خدای را درخواست که: «روز رستاخیز خوارم مساز». خدا حبیب خود را بر خلیل برتری داد و به پیامبر ما گفت ـ بی سؤال ـ : روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نخواهد ساخت و بدو گفته شد: آیا سینه ات را گشاده نساختیم و از دوشت بارت را برنداشتیم... به راستی که با سختی آسانی است. مخاطب حضرت حقاز دیگر نکته ها در این باب آن است که: خداوند همه آفریده ها را مخاطب ساخته و به سوی او خوانده و بدو راه نموده و پوشیده و پیدا را نشانش داده است و گفته: این چنین به ابراهیم نهان آسمان و زمین را نمایاندیم. و گفته دیگر خداوند: «آیا به آفریده های خدا نمی نگردند.» و آیا در خویشتن نمی اندیشند؟ و آیا در شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده... . اما آن گاه که پیامبر را مخاطب می سازد می گوید: آیا نمی بینی ـ ای محمد ـ که خدا چگونه سایه را می گسترد. چون خطاب به دوست است به نام او آغاز می نماید و می گوید: آیا به پروردگارت نمی نگری... خلیل و حبیبدر تفاوت خلیل (ابراهیم) و حبیب (محمد) گفته اند: خُلّت (دوستی) آن است که دل را به جنبش می آورد و محبت (دوستی) چیزی است که در هستی دل یعنی ژرفای آن جا گرفته باشد و محبت را محبت نامیده اند چون همه چیز را جز محبوب از دل می زداید. بنابراین، حبیب از خلیل برتر است و به ابراهیم گفت: «فرمانی را که گرفته ای به جای آر» و به پیامبر صلی الله علیه و آله ما فرمود: «به زودی چندانت ببخشیم که خشنود گردی». همین گونه، گفت وگو در برتری حبیب بر خلیل است و دیگر این که حضرت آدم را وقتی خداوند از توبه اش یاد می کند، می گوید: «آدم خداوند را سرپیچید و گمراه گشت». از خطای آدم پیش از توبه یاد می کند و بعد خداوند او را برگزید و بر او بخشود و راه را نشانش داد. اُنس و محبتهمچنین خطای داود را یاد می آورد و می گوید: «او را بخشودیم» و نیز از سلیمان آگاهی داده است که راستی که سلیمان را آزمودیم و بر صندلی چون پیکری انداختیمش بعد بازگشت و گفت: پروردگارا! مرا ببخش. اما به پیامبر می گوید: خدا ببخشاد تو را چرا آنها را اجازت دادی؟ برخی گفته اند: پیامبر را با مهر خود اُنس داد تا نهراسد و از عتاب بیمی در دل نیاورد و خداوند باز هم گفت: تا خداوند بیامرزد گناهان پیشین و پسین تو را. نخست از آمرزش سخن رانده و گناهش را بخشوده و بعد گناه را آورده است. همچنین برخی گفته اند که: همه آنها را که خداوند به تمامی پیامبران بخشیده مانند آنها را به تنهایی به پیامبر ما داده و برای او افزوده است شکافت ماه و جوشش آب از انگشتان و معراج و دیگر چیزها را. سوگند به جان محمدخداوند پس از آن پیامبران را یاد می کند و ویژگی های آنان را برمی شمارد برای ابراهیم، دوستی (خلّت) را و برای موسی، هم سخنی (کلام) را و برای سلیمان، قدرت (ملک) را و برای ایوب، بردباری (صبر) را یاد می کند اما برای پیامبر هیچ یک از کرامت های خود را اضافه نکرد و گفت: به جان تو سوگند ای محمد! که آنان ایمان نیاورده اند تا در اختلاف های خود تو را فرمانروا نسازند. و گفت: هر کدام با تو پیمان بندند با خدا پیمان بسته اند. گفت: تو آنان را نکشتی بلکه خداوند آنان را کشت و تو تیر نیفکندی آنگاه که تیر انداختی، خدا تیر افکند. جز این چیزی برای پیامبرش نگفت، چون او را این گونه فرزانه ساخت. پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «خداوندا! با تو است که دلیرم، با تو است که می تازم، با تو است که می کشم، با تو است که دگرگون می گردم». معنای آیاتشبلی را از معنای این آیه پرسیدند: اگر بر آنها آگاه گردی از آنها می گریزی و پر از هراس آنها می شوی. گفت: یعنی اگر بر همه آنچه از ما جداست آگاه شوی، از آنها می گریزی و به سوی ما پناه می بری. درباره آیه: پاک است خدایی که بنده اش را شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصی برد، مسجدی که پیرامونش را فرخنده ساختیم. برخی گفته اند: اگر معراج فقط روحی بود چنان که مخالفان گفته اند، نمی گفت: «بنده اش را» چون اسم بنده فقط بر جسم و پیکر راست می آید نه بر روح. در باب آیه: و بزرگواری خدا درباره تو بسیار است گفته اند: یعنی برگزیدن و برکشیدن تو کاری سترگ است چه پیامبری و رسالت را پاداشی نیست و صرف استحقاق است و اگر تنها برای پاداش و استحقاق بود او را بر دیگر پیامبران برتری نمی داد، چون آنها هم بیشتر از پیامبر عمر کرده اند و هم بیشتر او را پرستیده اند و نیز در باب آیه: برای حکم پروردگارت بردبار باش چون تو در چشم مایی. دیگران را می فرماید بردبار باشید تا پاداش گیرید اما پیامبر را می گوید در چشمان ما بردباری را پیشه کن، چه پیامبر را فراتر از آن می داند که در برابر کاری پاداش گیرد و آن برتری جایگاه ویژه او در پیشگاه خداست. افضلیت رسول بر دیگر پیامبران
فضائل رسول اللّه
فضائل امت رسول
سرور اولاد آدم
|
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/12 ساعت 7:52 عصر موضوع اهل بیت علیه السلام، فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/7 ساعت 1:38 عصر موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
الاحقر عبدالرضا معصومی فرزنداحمد عضوسپاه پاسداران آغاجاری(امیدیه) به وحدانیت خداوندهردوعالم شهادت می دهم . اعتقادکامل به دین مقدس اسلام دارم وشهادت می دهم که آخرین پیامبرحضرت محمد(ص) می باشد .به امامت حضرت علی ویازده امام بعداز وی شهادت می دهم . اکنون که عازم جبهه می باشم . تنها حسب الامر وظیفه شرعی وبرای یاری اسلام وحسین زمان (امام خمینی) وبنا بر نیاز جبهه عازم شدم وهیچ اجباری در کار نبوده است .
خدایا!اکنون که برای احیای دینت آمده ایم به ماتوفیق ده تاخون خودرادرراه تونثارکنیم ومارادراین راه ثابت قدم دار.
خدایا! ایمان ماضعیف وتحمل ماکم است ؛یاریمان کن وماراازانحراف فکری وتوکل به غیرخودت بازدارتا شعارمان همیشه در عمل لااله الاالله باشد .
خدایا! شیطان نفس قوی است ومادرمقابل دسیسه های اوبسیارضعیفیم و تنها تکیه مان به توست ؛ دستمان رابگیر وازورطه ی هولناک دنیا نجاتمان ده .
من چه توصیه ای می توانم به این ملت بکنم . مردمی که تازیانه خورده . شکنجه ها کشیده وداغ محرومیت برپیشانیش نقش بسته است . ملتی که هم اکنون پیشروو بت شکن شده وامروز پاسدار, مشعلی است که با خون بیش از یک صد هزار شهید می سوزد ونورافشانی می کند .
این ملت نیک می داند که این مشعل رامکتب , وحدت ورهبربه دست ماداده وآن زبانی که به تفرقه گشوده شود وارزش روحانیت اصیل را بکوبد وازاطاعت رهبرانقلاب (پیرجماران)سربتابد . خون های شهداراپایمال نموده است و سزای چنین کسی جزغضب الهی چیز دیگری نیست .
امروز مسئولیت ملت مسلمان ما حراست وپاسداری از تمامی این ارزش هاست و اسلام نیازمند به ایثار شماست . هرچه بیشتر خون به پای درخت انقلاب ریخته شود؛ تنومندتر می گردد وبهار سبزفرداراشاداب ترخواهدساخت.
ای عزیزان قدر شهدا رابدانیدکه اتقلاب مدیون شهدا است . حتی وصیت نامه ما هم نشات گرفته از همین وصیت نامه های شهدا است .
ازامت شهیدپرورتقاضادارم که امام راتنهانگذارند که آزادی و نجات ما دراین زمان در گرواطاعت ایشان است . قدر امام را بدانید که ایشان یکی از نعمت های بارز خداوند جهت تمام کردن حجت برمااست .
سخنی باهمرزمان سپاهی ودوستان :
ازبرادران هم رزم سپاهیم تقاضا دارم که رفع مشکلات خانوادگی را بر کارسپاه ترجیح ندهند وخودشان رافدای اسلام کنند . خدای ناکرده این مشکلات باعث نشود از خدمت به اسلام دوربمانند و حتی اگر بنا برمصالحی از سپاه در آمدید جبهه رارها نسازید حتی در لباس یک بسیجی هم که شده در جنگ شرکت کنید و باری از دوش این انقلاب بردارید . از مسئولین سپاه عاجزانه تقاضا دارم کاری بکنند که برادران عزیزسپاهیم تا حدامکان درسطح شهروند معمولی این مملکت از لحاظ ضروریات زندگی مشکلی نداشته باشند که وجودبرخی از مشکلات از قبیل حقوق بسیار کم , نداشتن مسکن ولوازم ضروری زندگی باعث می شود که برادران عزیزم در سپاه تمام هم وغمشان در جبهه وجنگ نباشد وبعضا هم مجبورند ازسپاه استعفا دهند . تا بتوانندمشکلات فوق را حل نمایندوهمچنین نگذارندطوری شود که همه سپاه راامور دنیوی فراگیرد .
بگذارید من پاسداردرفقربسوزم وبراین فقر که افتخاراولیاالله بوده است افتخار کنم اما آزادگی را با درگیر شدن در مسائل مادی ازدست ندهم.
ازهمشهری های عزیزم وسایردوستانم تشکرمی کنم واگر غیبتی درباره آنها نموده ام یا حقوقی شرعی برمن دارند خواهشمندم مرا مورد عفو قراردهندکه انشاالله خدا از گناهشان در گذرد . از همه آشنایان و همسایگان وسایر دوستانم حلالیت می طلبم و عاجزانه تقاضا دارم شهادت به مومن بودن این حقیر بدهند . امیدوارم که خدا به خاطر مومنین هم که شده مرا ببخشاید.
سخنی با خانواده عزیز :
قبلا که در جبهه می جنگیدم حس می کردم که به دنیا علاقه ای ندارم . اگر از آن هم بگذرم ارزشی ندارد . وکاری انجام نداده ام چون به آن علاقه ای نداشتم اما اکنون که با تمام وجود اززندگی خود احساس رضایت می کنم از دنیا می گذرم . دنیایی که خانواده خوبم درآن قرار دارند دنیایی که دوستش دارم وهمسر خوب و شایسته ام درآن است که با تمام وجود به وی عشق می ورزم .
خدایا! اکنون که از این دنیا که دوستش دارم تنها وتنها به خاطر تومی گذرم . امید که با رحمتت راهنمای من , خانواده وهمسرم شوی وسعادت دیدارت راحتی برای یک لحظه به من عطا کنی اگر چه به قیمت از دست دادن جان وجدایی از خانواده ام باشد.
خانواده عزیزووهمسرگرامیم همانطوری که در کتاب خدا آمده ؛ خداوند بندگانش را در این دنیا می آزماید وبه حضرت ابراهیم (ع) دستورمی دهد به دست خود سر جگر گوشه ات اسماعیل (ع) را جدانما وحضرت یعقوب (ع) را به دوری از یوسف(ع) مبتلا می کند .
خدا می خواهد با شهادت من , شما را امتحان کند پس صابر باشید وبکوشید که در این امتحان سربلند بیرون آیید. هیچ گاه نگویید چرا رضا مرد یا اینکه کسی را به جهت مرگ سرزنش کنید زیرا هیچ فرزندی متعلق به خانواده اش نیست وفرزند شما هم مخلوقی ازمخلوقات خداوند است که به صورت ودیعه به شما سپرده شده است خوشحال باشید که امانت خدارا سالم به اوتحویل دادید مبادا خدای ناکرده بعد از مرگ من تغییر رفتار دهید وبه انقلاب ومسئولین بدبین شوید .اگر کسی به انقلاب ومسئولین حرفی می زند سعی کنید هدایتش کنید ؛ زیرا هر که از راه امام وانقلاب جدا شود دیگر امیدی به نجات او نیست .
اما توای مادرعزیز:
از تو تشکر می کنم که این قدر نسبت به من محبت داشتی و همراه پدر عزیزم مرا تربیت نمودید . از خانواده عز یزم خواهشمندم در صورت امکان هر ماه بخشی از حقوقم را صدقه بدهید وبقیه اش را به همسرم پرداخت نمایید . پدر ومادر عزیزم خواهشمندم که مرا مورد عفو قرار دهید . اگر تندی نموده ام و یا برخورد ناشایستی انجام داده ام مرا عفوکنید . امیدوارم خداوند از گناهان شما هم در گذرد .
همسر خوبم :
از تو تشکر می کنم که در این مدت با مشکلات زیادوکمبودهای فراوان درکنارمن بودی . ازتوکاملا خوشنودم .انشاالله اگر با تو تندی نموده ام مرا عفوخواهی نمود زیرا قصدم این بود که محبتم نسبت به من کم شود .و بعد از مرگ کمتر از دوری من غمگین شوی .
همسرم ! دخترم زینب را که بسیاربرایم عزیز است با تربیت اسلامی بزرگ کن ودرس شهادت وشجاعت را را به او بیاموز که رهرو واقعی حضرت زینب (س) شود.
خدایا ! آخرین کلامم راروی کاغذ نوشتم وبرروی نوار ضبط کردم تا در آن دنیا شهادت دهد که تنها به خاطر دین تو عازم جبهه شدم . آخرین خواهش در دنیا آمرزش و عفو گناهانم می باشد .
خدایا ؛ خدایا ؛ تا انقلاب مهدی , خمینی را نگه دار.
انا لله واناالیه راجعون
بنده حقیر درگاهت عبدالرضا معصومی
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/7 ساعت 1:3 عصر موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
سردار شهیدعبدالرضا معصومی درسال 1339درشهرستان بهبهان درخانواده اصیل,متدین ومستضعف چشم به جهان گشود . بعدازمدتی خانواده ایشان به امیدیه نقل مکان نمودند .شهید در دوران کودکی فردی بسیارفعال وپرجنب وجوش بودندورابطه بسیارعمیق عاطفی بین شهید ومادرش به وجود آمده بود.
شهیدازدوران کودکی درکنار تحصیل درتامین معاش خانواده تلاش می نمود وماحصل کارش رادراختیارخانواده می گذاشت . درایام نوجوانی به مسجدگام نهاد وباشرکت در مراسم مذهبی وکلاس های مذهبی درصدد یافتن گمشده خویش بود .
دوران جوانی ایشان مصادف باتحولات انقلاب اسلامی واوج مبارزات مردم با رژیم شاه بود .ایشان به همراه سایر دوستان خود درمسجددرمسجدحجت(عج) وکتابخانه امام صادق(ع)با شرکت درفعالیت های ضدرژیم نقش مهمی درآگاهی ومبارزات منطقه داشت .
برادرپورعطایکی از دوستان شهیدنقل می کند: درماه محرم سال56 همزمان بااوج گیری مبارزات مردمی تصمیم گرفتیم هنگام برپایی مراسم سخنرانی وسوگواری امام حسین (ع) علیه رژیم شاه شعار بدهیم واین درحالی بود که جاسوسا ت وماموران ساواک کلیه تجمعات را به شدت نظارت می کردند . قراربراین بود دربین روضه باخاموش نمودن فیوزبرق مسجد علیه رژیم شاه شعاردهیم ولی پس ازخاموشی هیچکس جرات شعار دادن نداشت. ولی شهیدمعصومی باگفتن شعار مرگ برشاه همه را به جای خود میخکوب کرد . پس از آن ماموران ساواک اقدام به بستن درب مسجدنمودند ولی بچه هاموفق شدند شهید معصومی را فراری دهند .شهیدمدتی در نانوایی یکی ازاهالی محل مخفی شد وبعداز مدتی بهبهان فرارنمود . ماموران رژیم با ارعاب حاضرین هویت شعاردهنده رامشخص وبامراجعه وضرب وشتم پدرشهید از ایشان تعهد گرفتند که پس از مراجعه ایشان راتحویل ساواک بدهند .
ازجمله فعالیت های شهید وسایرجوانان مسجدحجت(عج) پخش اعلامیه ها ورساله امام خمینی(ره) بود . با پیروزی انقلاب اسلامی شهید ودوستانش با تشکلیل انجمن اسلامی امیدیه علیا وظیفه حفاظت از مردم ومبارزه با گروهک ها و مقابله با تهاجم تفکرات الحادی را عهده دار شدند .
دوران خدمت سربازی شهید همزمان با جنگ تحمیلی بود . وایشان با توجه به فرمان امام مبنی برتقویت سپاه پاسداران به عضویت در سپاه منطقه در آمدند پس از مدتی جهت انجام ماموریت به کردستان اعزام شدوبه مدت دوسال به دفاع از مردم مظلوم کردستان در مقابل رژیم بعث صدام وحزب کومله کردستان پرداخت .
برادر شهیدنقل می کند : مدتی از شهادت رضا گذشته بود که عده ای از اهالی مریوان کردستان به منزل آمدند وپس از گریه فراوان ابراز داشتند که شهیدمعصومی طی که مدتی که درمریوان مشغول خدمت بود درکمک به فقرا وانجام انجام کارهای زیربنایی نظیر ساخت پل و.. خدمات فراوانی به منطقه نموده است . آنجا که متوجه شدیم که ایشان چرا خدمت در کردستان به خدمت در منطقه خودترجیح می دهد . آری او نمی خواست کسی از کارهای مخلصانه اش خبر دار شود . در همین ایام او در کردستان مجروح شد و جهت مداوا به بیمارستان ولیعصر(عج) تهران اعزام شد.
این شهیدسرافراز در سال 1363 با یکی از آشنایان خود ازدواج نمود ودر هنگام عقدشرط نمود که کسی نباید مانع حضور او در جبهه شود . بحمدالله ثمره این ازدواج دختری به نام زینب وپسری به نام حسین می باشد .
صله ی رحم , مهربانی , کمک به ضعفا ومستمندان , احترام به والدین , دوری ازریا , دینداری ونماز شب ازجمله خصلت های شهید می باشد .
1. مسئولیت های شهید درزمان جنگ :
2. مسئولیت پاسگاه شهرمریوان .
3. مسئولیت درسپاه پاسداران شهرستان امیدیه (آغاجری).
4. مسئول تداراکات تیپ امام حسن(ع).
5. شرکت در عملیات های مختلف از جمله بدر , خیبر با عنوان مسئول دسته و ... .
6. مسئول پرسنلی ومعاون پادگان شهیدحبیب الهی اهواز .
سرانجام در تاریخ 22 بهمن سال 64 هنگام عملیات والفجر 8 در منطقه فاو – محور ام الرصاص – در حالی که می خواست به عنوان بسیجی ناشناس در میدان نبرد حاضر شود . توسط مسئولین شناخته می شود و با قبول مسئولیت معاونت گردان جعفرطیار . در حالی که سعی داشت رزمندگان اسلام را به سمت دیگر خط هدایت کند مورد اصابت گلوله مزدوران فریب خورده استکبار قرار می گیرد و به آرزوی دیرین خود می رسد تا خستگی زندگی مادی را باطراوت زندگی اخروی معاوضه نماید . روحش شاد وراهش پررهرو باد .
خاطراتی از شهید
نوشته شده در ساعت 9:46 شماره پست: 18
از زبان برادر شهید:
پس از عملیات خیبرزنگ منزل به صدا در آمدوفتی در را باز کردیم . دیدیم شهید با لباس خاکی از عملیات برگشته ولندکروزش را پارک نموده است . پس از احوال پرسی غمی عجیب را درچهره اش مشاهده نمودم . ایشان گفتند : دادا ش آماده باش به مسجد جهت نماز مغرب برویم . وقتی وضو را گرفتم رضا را ندیدم . از مادر پرسیدم رضا کجاست ؟ مادر گفت حتما به مسجد رفته . در مسجد بچه ها مرتب سراغ رضا را می گرفتند و می گفتند : ماشین رضا دم در خانه بود مگر از عملیات برگشته ؟ خلاصه آن شب در مسجد او را ندیدم و به خانه برگشته واتاق را گشتم . وقتی چراغ اتاق بالا را روشن کردم دیدم صورت رضا از شدت اشک خیس شده بود . گفت داداش چراغ را خاموش کن . گفتم چه شده ؟ گفت : اکثر بچه هاشهیدشدند .حبیب (برادرزن شهید ) هم جلوی چشم خودم شهید شد ؛ ولی من شهید نشدم . آری اگر من هم لیاقت داشتم شهید می شدم .
اززبان روحانی پادگان شهید حبیب الهی :
چند روز قبل از شهادتش نزد من آمد و گفت : حاج آقا ! خواب دیدم که ماری سیاه به پیشانیم نیش زده و نیشش از پشت سرم بیرون آمده . گفتم انشاالله خیر است .آری هنگام شهادتش گلوله سیمینوف دشمن بعثی پیشانی نورانی اش را شکافت واز پشت سرش بیرون آمد تا سومین وصیت نامه اش ؛آخرین وصیت نامه اش باشد وخداوندخواست تا به بگوید بنده من اگر در عملیات بدر وخیبر تورانزد خود نبردم . خواستم تا بر پیشانیت . مهر بندگیت را ببینم و خون ترا آن چنان که در وصیت نامه نوشته ای آبیاری کننده در خت انقلاب قرار دهم .
از زبان برادر رزمنده رضا بهبهانی :
شهید معصومی در یکی از عملیات ها فرمانده ما بود ویک سنگر تیربار عراقی, مدام از ما شهید ومجروح می گرفت . در این موقع شهید معصومی خودشجاعانه پیش رفت و مدتی نگذشت که سنگر را تصرف نمود وتیربار را با خود آورد .
از زبان یکی همرزمان شهید :
شهید معصومی را چند روز قبل از شهادتش دیدم پس از احوال پرسی رو به من کرد وگفت : من در فلان روز و در فلان منطقه شهید می شوم . بعد از چند روز این پیشگویی دقیقا رخ داد .
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/7 ساعت 12:57 عصر موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت