سفارش تبلیغ
صبا ویژن
معجزات پیامبر درصحاح السته

معجزات متفرّقه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله

(2) [صحیح بخارى‏] در کتاب «آغاز آفرینش» در باب نشانه‏هاى نبوت در اسلام، به سند خود، از «عبد الله» نقل کرده است، پیغمبر فرمود: ما آیات الهى را خیر و برکت مى‏دانیم در حالى که شما سبب ترس مى‏شمارید! در یکى از سفرها، همراه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله بودیم، آبى که باید از آن استفاده کنیم کاهش یافت، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر گاه اندکى آب یافتید بحضورم بیاورید، ظرفى را که اندکى آب در آن بود، به حضورش آوردند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستش را در آن فرو برد و خطاب به همراهان فرمود: بشتابید و از این آب با برکت که برکتش از سوى خداست، بهره گیرید! بخدا سوگند! در آنحال مشاهده مى‏کردم که چگونه آب از لابلاى انگشتانشان فواره مى‏زند! و هم او مى‏گوید: هر گاه در خدمت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم و حضرت غذا تناول مى‏فرمود، صداى تسبیح طعام را مى‏شنیدیم  !

(3) [همان کتاب‏] در باب پیشین، از «انس» روایت کرده است، مردى ترسا (مسیحى) اسلام آورد و سوره بقره و آل عمران را فرا گرفت، آنگاه به عنوان کاتب‏

و نویسنده پیغمبر، به کار پرداخت، طولى نکشید، از آئین اسلام اعراض کرد و به آئین ترسا بازگشت و همه جا مى‏گفت: محمد! بیش از آنچه که من براى او نوشته‏ام، مطلب دیگرى نمى‏داند؛ خداى تعالى، آن ترساى دروغگو را به سزاى عملش رساند و جانش را گرفت! و جسد او را دفن کردند، فردا صبح که کنار گور او آمدند، دیدند جسدش از گور بیرون افتاده است. گفتند: این کار را محمّد و یارانش، به خاطر آنکه از آئین آنها دست برداشته نسبت به وى روا دانسته، گورش را شکافته و بدن او را از قبر بیرون کشیده‏اند! ناچار شدند گور گودترى برایش حفر کنند و جسد او را در میان آن گور نهند. باز هم گور، جسد او را بیرون انداخت! فرداى آن روز که کنار قبر او آمدند، دوباره همان صحنه را دیدند! باز هم این عمل را به محمد و یاران او نسبت دادند. براى سومین بار تا آنجائى که مى‏توانستند گور بسیار عمیقى حفر کردند و جسد او را در میان آن گور نهادند، روز بعد که کنار قبرش آمدند، همان صحنه دوباره تکرار شده بود! این بار گفتند  :

این کار آدمیان نیست! جسد او را به همان حال گذاشتند و رفتند  .

(1) [همان کتاب‏] در کتاب «بیوع» در باب کیل بایع و معطى، از «جابر بن عبد الله» نقل کرده است، «عبد الله بن عمرو بن حرام» از دنیا رفت، در حالى که قرض‏دار بود و از او چیزى باقى نمانده بود تا متکفل طلبکاران باشد. با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ملاقات کردم از آن حضرت در خواست نمودم تا طلبکاران او را بحضور طلبیده از آنها بخواهد که از طلب خود دست بردارند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بنا به درخواست من، طلبکاران را بحضور طلبید و از آنها در خواست تا از طلب خود صرفنظر کنند ولى آنها نپذیرفتند  .

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به من فرمود: اکنون خرماهائى که در اختیار دارى در چند ردیف گرد آور چنانکه خرماى «عجوه» را جدا، خرماى «عذق زیدى» را جدا، سپس به من اطلاع بده. «جابر» گوید: من طبق دستور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عمل کردم‏

سپس خرماها را به حضورش فرستادم و حضرت در بالاى سفره یا در وسط آن قرار گرفت و طلبکارها را به حضور طلبید و به من فرمود: به هر یک از حاضران به اندازه طلبى که دارد، از این خرماها بده. پیمانه‏اى آورده و به اندازه طلبى که هر یک از حاضران داشتند از آن خرماها پیمانه کرده و حقّش را پرداختم و همگى آنها به حق خود رسیدند و خرماهاى من همچنان به حال خود باقى بود و چیزى از آن کم نشده بود  !

(1) [الادب المفرد بخارى ص 56] به سند خود، از «عبد الله» روایت کرده است، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مسیر خود، در یکى از منازل میان راه اتراق فرمود، در آنجا، مردى از همراهان، تخم «حرّه» اى (به ضم حاء، نام پرنده‏اى است کوچکتر از گنجشک) را از لانه‏اش برگرفت، وقتى پرنده با چنان دستبردى روبرو شد، بلافاصله در بالاى سر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شروع به بالا زدن کرد! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که از جریان اطلاع یافت، فرمود: کدام یک از شما به تخم این پرنده دستبرد زده است؟! آن مرد در پاسخ گفت: تخم این پرنده را من از لانه‏اش برداشتم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بمنظور آرامش خاطر این پرنده، تخم او را به لانه‏اش برگردان  .

(2) [صحیح مسلم‏] در کتاب «الجهاد و السیر» در باب جنگ حنین، به سند خود، از «ایاس بن سلمه» او هم از پدرش روایت کرده است، در جنگ حنین که حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودیم به مجردى که با دشمن روبرو شدیم، بر فراز عقبه‏اى قرار گرفتیم، در آن حال یکى از دشمنان آهنگ مرا نمود، او را هدف تیر قرار دادم، وى متوارى شد و از سرنوشتش دیگر اطلاعى پیدا نکردم، در این حال، متوجه شدم دشمن از محور و عقبه‏اى دیگر ظاهر گشته و با اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله درگیر شده و بر خلاف انتظار، لشکر اسلام ضربه دیده و مسلمانان پراکنده شده‏اند. در آن هنگام، دو «برد» پوشیده بودم: یکى به عنوان پیراهن و دیگرى به عنوان عبا، براى آنکه بهتر بتوانم از شر دشمنان در امان باشم، دامن پیراهن خود

را جمع کرده و همچنان که در حال فرار بودم، به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسیدم که حضرت در آن حال، بر قاطر سیاه و سپید رنگ خود سوار بود، فرمود: «ابن اکوع» ناراحت شده است و آنگاه که متوجه شد اصحاب شکست خورده‏اند، از مرکب خود به زیر آمد، مشتى خاک، از روى زمین برداشت و فرمود: «شاهت الوجوه»؛ «زشت باد صورتهاى ایشان»! و مشت خاک را بسوى آنان پاشید، هر دو چشم اهل آن گروه از خاک پر شد و در این هنگام، دشمنان پشت به جنگ کرده و پا به فرار گذاشتند! غنیمت‏هائى که در آن حال از دشمنان باقى مانده بود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در میان مسلمانان تقسیم کرد  .

(1) [همان کتاب‏] در کتاب «زهد» در باب حدیث طولانى «جابر»، به سند خود، از «عبادة بن ولید» نقل کرده است، من و پدرم به منظور تحصیل علم، از خانه بیرون آمده تا بتوانیم با فلان قبیله از انصار، پیش از آنکه از بین بروند، ملاقات کرده و از آنها بخواهیم تا ما را در فرا دادن علم یارى کنند. به این منظور، وارد قبیله مذکور شده و با نخستین کسى که روبرو گشتیم «ابو الیسر»- مصاحب رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله- بود (تا آنجا که گوید) سپس به راه خود ادامه دادیم تا در مسجد رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، به دیدار «جابر» موفق شدیم، که مشغول نماز بود (تا آنجا که گوید) «جابر» گفت: در یکى از سفرها، همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودیم، در حالى که به راه خود ادامه مى‏دادیم، در مسیر خود، به بیابان پهناور و بى‏انتهائى رسیدیم، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، در آنجا، بمنظور قضاى حاجت، از همراهان جدا شد. من هم آفتابه‏اى بدست گرفتم و به دنبال آن حضرت حرکت کردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به اطراف بیابان مى‏نگریست تا محل مناسبى را براى رفع حاجت پیدا کند، در آن نزدیکى، محل مناسبى به نظر مبارک حضرت نرسید. ناگهان در کناره آن بیابان، چشم حضرتش به دو درخت افتاد، آنگاه بسوى آنها عزیمت کرد، به مجردى که به یکى از آنها رسید شاخه‏اى از آن را بدست گرفت و فرمود: به اذن خدا، از من‏

اطاعت کن! شاخه درخت مانند شترى که چوب در بینى‏اش مى‏گذارند تا از ساربان اطاعت کند، از حضرتش اطاعت کرد، تا به درخت دیگرى که در محل دورترى بود رسید، حضرت فرمود: به اذن خدا، به یکدیگر بپیوندید، هر دو درخت به یکدیگر پیوستند! (تا آنکه گوید) چگونگى حال رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در آن هنگام، بر من پوشیده ماند. در این هنگام مشاهده کردم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بسوى من مى‏آید و آن دو درخت نیز از یکدیگر جدا شده و هر یک به صورت اوّل خود در آمده‏اند  !

(1) [صحیح ترمذى 2/ 285] به سند خود، از «ابن عباس» روایت کرده است، عربى از بیابان نشینان، حضور مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و به عرض رسانید: چگونه و به چه نشانى بفهمم که شما پیامبر و برگزیده خدا هستید؟

حضرت فرمود: به این دلیل، که از آن درخت خرما مى‏خواهم به نبوت من گواهى دهد! سپس به آن درخت، اشاره کرد؛ درخت خرما زمین را کاوید تا به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید! آنگاه حضرت فرمود: به جاى اول خود بازگرد، درخت به محل خود بازگشت! آن اعرابى اسلام آورد  .

(2) [صحیح نسائى 2/ 64] به سند خود، از یکى از صحابه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده، هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله یاران خود را به حفر خندق دستور داده بود، سنگى بسیار بزرگ پدیدار شد که مانع از کندن خندق بود. جریان آن سنگ به عرض مبارک رسید. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از محل خود برخاست و کنار آن سنگ آمد و رداى شریف از دوش برداشته و به یک طرف نهاد. آنگاه کلنگى بدست گرفت و آیه شریفه تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ را تلاوت فرمود و کلنگ را به آن سنگ زد یک سوم از آن سنگ شکست جناب «سلمان» که در آنجا حضور داشت گفته به مجردى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کلنگ را بر آن سنگ فرود آورد، برقى از آن جهید. دوم بار همان آیه را تلاوت کرد

و کلنگ را بر فراز آن سنگ فرود آورد ثلث دوم آن سنگ شکافته شد و برقى جهید (که «سلمان» ناظر آن بود) براى سومین بار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همان آیه را تلاوت کرد و کلنگ را بر روى آن سنگ فرود آورد و آخرین قسمت آنرا شکست. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، از خندق بیرون آمده ردا بر دوش افکند و در همانجا جلوس فرمود  .

«سلمان» به عرض مبارک رسانید: یا رسول الله! شاهد بودم هر بار که کلنگ شما بر فراز سنگ فرود مى‏آمد، برقى مى‏جهید! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به «سلمان» فرمود: به راستى در هنگام فرود آمدن کلنگ بر آن سنگ، شاهد جهش آن برق بودى؟ در پاسخ به عرض رسانید: به خدایى که تو را به راستى برگزیده است، شاهد جهش آن نور درخشنده بودم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آرى، ضربه اوّلى که بر آن سنگ نواختم، برقى از آن سنگ جهید که مدائن کسرا و اطراف آن و مدینه‏هاى دیگر را به چشم خود دیدم! رزمندگان پس از شنیدن این جریان، به عرض رسانیدند: یا رسول الله! از خدا بخواه تا آن شهرها به دست ما فتح گردد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این درخواست رزمندگان را به عرض کبریائى تقدیم داشت، سپس فرمود: ضربه دوم که بر آن سنگ فرود آوردم، شهرهاى قیصر روم و اطراف آنرا مشاهده کردم، اصحاب تقاضا کردند: از خدا بخواهید تا این شهرها را نیز به دست ما بگشاید و شهرهاى ایشان را در غنیمت ما در آورد، و بلاد ایشان را به نیروى ما ویران سازد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تقاضاى آنها را به عرض الهى رسانید  .

آنگاه فرمود: ضربه سوم را که فرود آوردم، شهرهاى حبشه و قریه‏هاى اطراف آنرا مشاهده نمودم. در این هنگام رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به حاضران فرمود: مادامیکه حبشه دعوت شما را اجابت مى‏کند او را به آئین خویش و همکارى با خودتان بخوانید و مادامیکه ترکها از شما اعراض کنند، شما هم از آنها اعراض نمائید  .

(1) [صحیح ابو داود 16/ 254] به سند خود، از «عبد الله بن جعفر» روایت کرده است، در یکى از روزها، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرا در ردیف خود، بر فراز مرکبش‏

سوار کرد و یکى از اسرار را به من بازگو کرد که من هنوز آن را با هیچیک از افراد، در میان نگذاشته‏ام، از امورى که حضرت بسیار مواظب بود پوشیده بماند، قضاى حاجت بوده که سعى داشت در ریگزار یا مخفیگاهى از نخلستان انجام پذیرد. در یکى از اوقات، بخاطر این موضوع، وارد محوطه باغ یکى از انصار شد، در آنجا شترى خوابیده بود، به مجردى که چشمش به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افتاد ناله‏اى کشید و اشک از دیدگانش فرو ریخت! و حضور پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و کفش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به سر و صورت خود مالید، سپس ساکت شد؛ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود  :

صاحب این شتر کیست و متعلق به چه شخصى است؟ جوانى از انصار، به حضور مبارک رسید و عرض کرد: یا رسول الله! این شتر از آن من است. حضرت فرمود:

آیا از خدا باکى ندارى! این حیوان را که خدا در اختیار تو گذاشته این چنین ناراحت مى‏سازى؟! این شتر از آزار و بارکشى بیش از حدّ، به من شکایت کرده است!

(1) [مسند احمد حنبل 2/ 303] به سند خود، از «ابن عباس» روایت کرده است، گفت: گروهى از قریش، در کنار «حجر» اجتماع کرده و به «لات» و «عزّى» و «منات»، بت سوّم «1» و «نائله» و «اساف» (همگى نام بتهاست) سوگند یاد کرده و دسته جمعى قرار گذاشتند: به مجردى که «محمد» را دیدیم، همزمان قیام کنیم آنگونه که گویا فقط یک مرد قیام مى‏کند. آنگاه همه با هم او را به قتل رسانیم! حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام از گفتگو و توطئه آنها اطلاع یافت و ناراحت گشته گریه کنان، به حضور محترم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و آنچه را که دیده و شنیده بود، حضرت را از آن آگاه ساخت، و افزود: آنها به این وسیله مى‏خواهند، قاتل تو، یک فرد مشخص نباشد تا قصاص گردد.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: براى من، آب وضو

بیاور. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وضو گرفت و وارد مسجد الحرام شد، به مجردى که چشم مخالفان به آن حضرت افتاد، گفتند: او محمد است! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بدون اندک بیمى پیش مى‏آمد و بر خلاف انتظار، دیدگان آنها، از دیدار فرو ماند و گردنهاشان، در سینه‏شان فرو رفت و نیروى حرکت از آنها گرفته شد چنانکه نتوانستند آن حضرت را ببینند و احدى از این هم‏پیمانان و توطئه‏گران، توان برخاستن از جاى خود را پیدا نکرد! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پیش آمد و بالاى سر آنها ایستاد و مشتى خاک برداشت و «شاهت الوجوه» گفت و مشت خاک را به سر و صورت آنها پاشید و پس از آن، مشتى ریگ، از ریگهاى مسجد بدست گرفت و توطئه‏گران را هدف ریگها قرار داد. و به هر کسى که یکى از آن ریگها اصابت کرد، در جنگ بدر، در حالى که کافر بود، کشته شد!

ادامه مطلب ...



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 89/10/16 ساعت 10:24 صبح موضوع فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


فضائل پیامبر د رکتب ششگانه اهل سنت2

وجوب نبوت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از روزگارى بود که حضرت آدم علیه السّلام در میان روح و جسد قرار داشت

(2) [صحیح ترمذى 2/ 282] به سند خود، از «ابو هریره» روایت کرده است، روزى که گروهى از اصحاب، در محضر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودند، پرسیدند: وجوب و گزینش مقام نبوت براى شما، از چه هنگامى بوده است؟ در پاسخ فرمود: از آن هنگام که حضرت آدم علیه السّلام در میان روح و جسد بود  .

(3) [مستدرک الصحیحین 2/ 600] به سند خود، از «عرباض بن ساریه سلمى» روایت کرده است که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مى‏فرمود: به راستى که در آغاز کتاب تکوین، در پیشگاه خداى تعالى به عنوان خاتم پیغمبران نام برده شده‏ام. و این موقعیت از آن هنگام نصیب من شد که آدم علیه السّلام در طینت آفرینش قرار گرفته بود  .

(4) [حلیة الاولیاء 7/ 122] به سند خود، از «میسرة الفجر» روایت کرده است که از مقام نبوى صلّى اللّه علیه و آله، پرسیدم: از چه هنگامى نام شما در پرونده رسالت نگاشته شده بود؟ حاضران از شنیدن این گفتار، ناراحت شده و او را از ابراز چنین‏

سؤالى، سرزنش کردند و امر به سکوتش نمودند  .

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به آنان، فرمود: او را از سؤالى که کرده است، ملامت نکنید و بگذارید تا پاسخ او را اظهار نمایم. آنگاه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نبوت من، از آن هنگامى است که حضرت آدم علیه السّلام در میان روح و جسد بود  .

(1) [تاریخ بغداد 3/ 70] به سند خود، از «ابو هریره» روایت کرده است که از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤال شد: از چه هنگامى حکم نبوت شما به امر الهى صادر شده است؟ فرمود: از هنگامى که خداى تعالى طینت حضرت آدم علیه السّلام را به دست تواناى خود سرشت و روح خویش را در او دمید

میلاد رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله

(2) [طبقات ابن سعد 1/ 63] با سندهاى متعدده، روایت کرده است که «آمنه بنت وهب»، مادر گرامى رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، گفت: از هنگامى که به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حامله بودم تا هنگامى که آن حضرت ولادت یافت، هیچگونه رنج و زحمتى در خود احساس نکردم، و هنگامى که به دنیا آمد، نور درخشانى همراه با او، مشاهده کردم که فاصله شرق و غرب را روشن نمود. آنگاه به دو دست خود تکیه زد و مشتى از خاک را در دست مبارک گرفت و سر بسوى آسمان بلند کرد  .

بعضى از راویان گفته‏اند: هنگامیکه متولد شد، بر دو زانوى خود، قرار گرفت و سر بطرف آسمان بالا برد و نورى از او درخشید که از درخشش آن، کاخهاى شام و بازارهاى آن را مشاهده مى‏کردم و گردنهاى شتران بصرى را مى‏دیدم. «1  »

(1) [طبقات ابن سعد 1/ قسم 1/ 64] به سند خود، از «ابن عباس»، او هم از «عباس بن عبد المطلب»، نقل کرده است که گفت: هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله متولد شد، ختنه شده و ناف بریده بود. در این موقع که «عبد المطلب» شگفت‏زده شده بود، موقعیت آن حضرت را دریافت و از این پیشآمد، فال نیک زد و گفت: این کودک داراى مقام ارجمندى است. چنان شد که او گفته بود  .

(2) [هیثمى در مجمع 8// 220] از «عثمان بن ابى العاص» روایت کرده است که مادرم گفت: به خاطر دارم که پیش از تولد رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به دیدار «آمنه بنت وهب» رفتم، در همان هنگام، آثار حمل از وى ظاهر گردید، ناخودآگاه به آسمان توجه کردم، دیدم ستارگان به زمین مى‏آیند، آنچنان که بیم آن داشتم که روى سرم فرو بریزند و هنگامى که متولد شد، نورى از حضرتش، مشاهده کردم که خانه و صحن آن را روشن ساخت و به هر چیزى که مى‏نگریستم آن را نورانى مى‏یافتم! «هیثمى» گفته، این روایت را «طبرانى» هم، نقل کرده است  .

(3) [تاریخ بغداد 1/ 329] به سند خود، از «انس» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: از امتیازاتى که دارم اینکه هنگام تولدم ختنه شده به دنیا آمدم و کسى عورت مرا ندید

اوصاف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در تورات و انجیل

(2) [مسند امام احمد حنبل 2/ 174] به سند خود، از «عطاء بن یسار» نقل کرده است که گفت: به ملاقات «عبد الله بن عمرو بن عاص» رفتم و از وى خواستم، مرا از اوصاف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، آنچنان که در تورات آمده است، آگاه سازد  .

وى گفت: به خدا سوگند! اوصاف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در تورات به همان گونه توصیف شده است که حق تعالى، در قرآن متذکر گردیده است. در قرآن کریم خطاب به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً؛ اى پیغمبر، ما تو را به آن دلیل برانگیختیم، تا گواه بر آفریدگان ما باشى و آنها را به بخشایش ما بشارت دهى و از شکنجه ما، بیمناک سازى  .

در تورات، اضافه بر آن چنین فرموده است: تو استوانه استوارى براى مردم مکه میباشى و تو، بنده و رسول منى، تو را «متوکّل» نامیدم. تو تندخو، و سخت‏دل نیستى و در بازارها، فریاد نمى‏کشى  .

«یونس» علاوه بر مطالب مذکور، چنین اضافه کرده است: پیغمبر ما، بدى را به بدى پاسخ نمى‏دهد و از کار جاهلان چشم پوشى مى‏کند و آنها را مى‏بخشد

و از این جهان به جهان دیگر نخواهد شتافت مگر اینکه مردمى را که از حق تعالى، منحرف‏اند، به راه راست هدایت کند و آنها را به یکتائى خدا بخواند و دیدگان کور را، بینا و گوشهاى کر را، شنوا و دلهاى تیره را، روشن گرداند  .

«عطا» گفته است: براى بهره‏گیرى بیشتر از اوصاف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با «کعب» ملاقات کردم و در پاسخ سؤال من، اوصاف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به همان طریق که شنیده بودم، بیان کرد، تنها تفاوتش آن بود که الفاظ را به زبان معمولى خودش مى‏گفت؛ چنانکه «عمیا» را که در اصل حدیث آمده است، «عمومى» و «صما» را «صمومى» و «غلفا» را «غلوفى» بیان کرده است  .

(2) [حلیة الاولیاء 5/ 386] به سند خود، از برادرزاده «کعب»، از «کعب» نقل کرده است که ما صفت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را در سطرى از کتاب خدا که در جمله‏

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ  »

است، دریافته‏ایم و در وصف پیروان او چنین آمده است  :

آنان «حمّاد» اند، یعنى همواره و در هر حال، از خدا سپاسگزارى مى‏کنند و او را به بزرگوارى یاد مى‏کنند و طلوع و غروب خورشید را رعایت کرده و نمازهاى پنجگانه را در اوقات معیّنه، انجام مى‏دهند و تا آنجا رعایت اوقات نماز مى‏کنند که اگر در جایگاه کثیفى هم باشند، به اقامه نماز مى‏پردازند! «ازار» مى‏پوشند و رعایت نظافت و طهارت مى‏کنند و هنگام راز و نیاز، مانند زنبوران در کندوى خودشان، به مناجات با خدا مى‏پردازند .

و در سطر دیگر چنین یافته‏ام: «محمد» که برگزیده ماست، تندخو و سخت دل نیست و در بازارها فریاد نمى‏کشد و بدى را به بدى، پاداش نمى‏دهد.

از کرده‏هاى افراد نادان، چشم‏پوشى مى‏کند و براى آنان آمرزش مى‏طلبد.

زادگاهش، مکّه است و هجرتش، به مدینه و آوازه و حکومتش، سراسر شام را فرا مى‏گیرد!

(2) [طبقات ابن سعد 1/ قسم 2/ 89] به سند خود، از «سهل»، آزادشده «عتیبه»، که مردى ترسا و از مردم «مریس» بود و روزگارش را به یتیمى، تحت‏

کفالت مادرش و عمویش، سپرى کرده بود و انجیل خوانده و از چگونگى آن، اطلاع داشته است، روایت کرده است که گفت: در یکى از روزها، کتاب عمویم را که خود نگاشته بود، مطالعه مى‏کردم و پیدا بود که یادداشتهائى از احوال خود و بستگانش را نوشته بود، در ضمن یادداشتها، به مطالبى که مربوط به خودم بود رسیدم و از دیدن آنها ناراحت شده و عبارتها را با دست خود محو کردم؛ در تعقیب آن به فصلهائى از یادداشتها رسیدم که آنها به یکدیگر چسبیده بود، آنها را از یکدیگر گشودم، در آنها اوصاف محمد صلّى اللّه علیه و آله به این شرح نوشته شده بود:

محمد صلّى اللّه علیه و آله اندامى متوسط دارد که نه طولانى است و نه کوتاه، چهره‏اش سپید رنگ است و موهاى سرش از دو طرف بافته شده، مهر نبوت در میان دو شانه‏اش جلوه‏گر است، عباپوشى را بسیار دوست مى‏دارد، صدقه نمى‏پذیرد، بر الاغ و شتر سوار مى‏شود و خود از حیوان، شیر مى‏دوشد و جامه کهنه و وصله‏دار مى‏پوشد و کسى که به اینگونه لباس بسنده کند، خود خواه و متکبر نمى‏باشد و او چنان لباسى استفاده مى‏کرد و متکبر نبود و او از بازماندگان حضرت اسماعیل علیه السّلام، و نامش «احمد» است.

«سهل» گفته است: هنگامى که به این بخش از اوصاف رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسیدم، عمویم وارد شد و به مجردیکه مرا سرگرم خواندن آن یادداشت‏ها دید، پیش آمده ضربه‏اى به من وارد آورد و گفت: چرا این اوراق را گشودى و به چه اجازه‏اى به خواندن آنها پرداختى؟ در پاسخ گفتم: در این اوراق، اوصاف پیغمبر احمد صلّى اللّه علیه و آله، نگاشته شده است. گفت: آرى! او هنوز ظهور نکرده است‏

ادامه مطلب .....



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 89/10/16 ساعت 10:2 صبح موضوع فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


فضائل پیامبر د رکتب ششگانه اهل سنت1

 نسب و خاندان آن حضرت و اینکه نسب آن حضرت از روزگار حضرت آدم علیه السّلام تا هنگامى که متولد شد، همواره از هر گونه آلودگى پاک و منزه بوده است

(2) [کنز العمال 6/ 300] از «ابن عباس»، روایت کرده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، مى‏فرمود: من محمّد فرزند «عبد اللّه» فرزند «عبد المطّلب»، فرزند «هاشم» فرزند «عبد مناف»، فرزند «قصىّ» فرزند «کلاب» فرزند «مرّة» فرزند «کعب»، فرزند «لؤىّ» فرزند «غالب» فرزند «فهر» فرزند «مالک» فرزند «نضر» فرزند «کنانه» فرزند «خزیمه» فرزند «مدرکه» فرزند «الیاس» فرزند «مضر» فرزند «نزار» فرزند «معدّ» فرزند «عدنان» «1» فرزند «ادّ» فرزند «ادد» فرزند «همیسع» فرزند «یشحب» فرزند «نبت» فرزند «حمیل» فرزند «قیدار» فرزند «اسماعیل» فرزند «ابراهیم» فرزند «تارخ» فرزند «ناحور» فرزند «اشوع» فرزند

«ارعوس» فرزند «فالغ» فرزند «عابر» (هود پیغمبر (ع)) فرزند «شانح» فرزند «ارفخشد» فرزند «سام» فرزند «نوح» فرزند «لمک» فرزند «متّوشلخ» فرزند «اخنوع» (ادریس پیغمبر (ع)) فرزند «یرد» فرزند «قینان» فرزند «انوش» فرزند «شیث» فرزند «آدم علیه السّلام» هستم.

مؤلف گوید: این سلسله نسب را «دیلمى» هم نقل کرده است.

(1) [کنز العمال 6/ 106] رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هنگامى که آدم علیه السّلام در بهشت بود، در پشت او بودم و هنگامى که حضرت نوح علیه السّلام در کشتى نشست، در پشت او بودم و هنگامى که ابراهیم علیه السّلام را در آتش افکندند، در صلب او بودم.

پدر و مادرم، هیچگاه به آلودگى دچار نگشتند و همواره خداى تعالى، مرا از صلب‏هاى پسندیده به رحمهاى پاکیزه و هدایت یافته، انتقال مى‏داد. دو شعبه و گروه بوجود نیامد مگر اینکه من، در بهترین آنان قرار گرفتم.

خداى تعالى، پیمان پیغمبرى مرا از همگان اخذ کرده است و پیمان مرا با آمدن دین اسلام برقرار داشته است. در تورات و انجیل از من یاد کرده است و همه پیغمبران، امتیازات مرا به پیروان خود گوشزد کرده‏اند. زمین به نور من روشن مى‏شود و ابر به خاطر من مى‏بارد، خداى تعالى کتاب خود، قرآن را به من آموخت و مرا به آسمان برد و نامى از نامهاى خودش را براى من اختیار کرد. آرى، صاحب عرش، محمود است و من محمّدم، به من وعده داد، آنهائى که مرا دوست بدارند، از حوض کوثر سیراب مى‏شوند. و مرا نخستین شفاعت‏گر و اوّلین کسى که شفاعتش مقبول پیشگاه خداست، قرار داد و مرا از بهترین قرنها که ویژه امّتم است، از مادر بوجود آورد.

بدیهى است پیروان من، بهترین ستایشگرانند که مردم را به کار پسندیده مى‏خوانند و از کار بد، بیم مى‏دهند.

مؤلف «کنز العمال» گوید: این حدیث را «ابن عساکر» از «ابن عباس» روایت کرده است.

 

(1) [طبقات ابن سعد معروف به «طبقات کبرى» 1/ 31] به سند خود، از حضرت صادق علیه السّلام و او هم از پدر بزرگوارش، امام محمد باقر علیه السّلام، او هم از حضرت على بن الحسین علیهما السّلام روایت کرده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

من از ازدواج زناشوئى صحیح ولادت یافتم و از آغاز، که از آدم علیه السّلام باشد، به هیچگونه آلودگى رحمى دچار نگشتم و چیزى از آلودگى جاهلى دامان مرا آلوده نساخت و به این نسبت تنها از رحم پاکیزه به دنیا آمدم.

مؤلف گوید: اخبارى که دلیل بر آنست که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آغاز هبوط حضرت آدم علیه السّلام از نکاح صحیح بوجود آمده و دامان شریفش هرگز آلوده نشده، بسیار است. و ما در این کتاب، تنها به یادآورى دو خبر از آن همه اخبار، اکتفا نمودیم‏ .   

  

برترى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر دیگران، از نظر فرقه و قبیله و عنوان خانوادگى و حسب و نسب

(2) [صحیح ترمذى 2/ 269] به سند خود، از «مطّلب بن ابى وداعه» روایت کرده است که در یکى از روزها، «عباس»، عموى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله حضور مبارک شرفیاب شد، مثل اینکه پیش از شرفیابى، سخنى شنیده بود که موجب توهّمش شده بود. آنگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله- که از اندیشه او اطلاع داشت، به محض ورود او براى رفع توهم وى- به فراز منبر تشریف برد و خطاب به حاضران فرمود: من کیستم؟ در پاسخ عرض کردند: شما رسول خدایید، فرمود: من، محمد بن عبد الله بن عبد المطّلبم. و اضافه کرد: به راستى، آنگاه که خداى تعالى، آفریدگان خویش را به پیوندهاى گوناگون آفرید، مرا در بهترین آفریدگان خویش، قرار داد. و آن فرقه را که از فرقه‏هاى دیگر، برتر و والاتر بود، به دو گروه تقسیم کرد و مرا در گروهى که بهتر از گروه دیگر بود، درآورد. پس از آن، فرقه‏هاى مختلف را به قبیله‏ها و عشیره‏ها، منقسم ساخت، آنگاه مرا در بهترین قبیله‏ها قرار داد. در این موقع، آنان را به خانواده‏هائى منتسب فرمود و مرا، در بهترین خانواده‏ها و از والاترین‏

پیوندها، از نظر حسب و نسب قرار داد  .

(1) [مستدرک صحیحین 4/ 73] به سند خود، از «عبد الله بن عمر» روایت کرده است که گفت: هنگامى که در کنار خانه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشسته بودیم، زنى از آنجا عبور کرد، در این هنگام یکى از حاضران گفت: این زن، دختر محمد است! «ابو سفیان» که در جمع حاضران بود، اظهار داشت: مثل محمّد در میان بنى هاشم، مثل گل خوشبوئى است که در میان کاه روئیده باشد  .

آن زن، سخن ناشایست وى را شنید، و بدون آنکه سخن بگوید، به راه خود ادامه داد و بحضور مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و جریان را بطورى که شنیده بود، به عرض مبارک تقدیم داشت  .

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از شنیدن آن سخن، خشمناک شد، از خانه بیرون آمد و در حالیکه آثار خشمناکى از چهره مبارکش نمایان بود، خطاب به حاضران فرمود  :

چه پیش آمده است که سخنان ناهنجارى از برخى از مردمان، به گوشم مى‏رسد و در ادامه آن، فرمود: به راستى، خداى تبارک و تعالى، آسمانها را بیافرید و بالاترین آسمانها را اختیار کرد و آفریدگانى را که خود مى‏خواست، در آنجا جاى داد سپس به آفرینش موجودات دیگر پرداخته و از میان آنها، فرزندان آدم علیه السّلام را برگزید و از همگى آنها، عرب را برگزید و از میان گروه عرب، قبیله «مضر» را انتخاب کرد و از این قبیله، گروه قریش را برگزید و از مردم قریش، بنى هاشم را اختیار کرد. و مرا از میان بنى هاشم، انتخاب فرمود  .

پس، من از بنى هاشمم که برگزیده برگزیدگانند. اینک، کسى که مرا دوست مى‏دارد، به خاطر علاقه‏مندى به من، عرب را هم دوست مى‏دارد و کسى که مرا دوست نمى‏دارد، بر اثر کینه‏ورزى با من، به مردم عرب اظهار علاقه‏مندى نمى‏کند و کینه آنان را در دل مى‏گیرد  .

(2) [ذخائر العقبى ص 10] از «واثلة بن اسقع» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى که خدا از فرزندان آدم علیه السّلام، حضرت ابراهیم علیه السّلام را

برگزید، و او را خلیل خود قرار داد و از فرزندان ابراهیم علیه السّلام، اسماعیل (ع) را اختیار کرد و از فرزندان اسماعیل (ع)، «نزار» را برگزید. و از فرزندان «نزار»، «مضر» را انتخاب کرد و از فرزندان «مضر»، «کنانه» را انتخاب کرد و از فرزندان «کنانه»، قریش را اختیار فرمود و از قریش، بنى هاشم را برگزید و از بنى هاشم، فرزندان «عبد المطلب» را اختیار نمود و مرا از فرزندان «عبد المطلب»، به سراپرده «اصطفى» درآورد  .

مؤلف «ذخائر» مى‏گوید: حدیث مزبور را به همین روش و سیاق «ابو القاسم حمزة بن یوسف سهمى» روایت کرده است و «مسلم» و «ترمذى» و «ابو حاتم» همین روایت را به اختصار، نقل کرده‏اند  .

(1) [کنز العمال 6/ 108] از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت در ضمن بیانیه‏اى فرمود: پیوند من از بهترین پیوندهاست، در عین حال به این پیوند مباهات نمى‏کنم و موقعیت من از مردم دیگر، بیشتر است و به این هم، افتخار و مباهات نمى‏نمایم  .

سپس خطاب به مردم، فرمود: کسى که نزد ما آید، پیش او خواهیم آمد  .

و کسى که ما را گرامى بدارد، او را گرامى مى‏داریم. و کسى که با ما مکاتبه نماید، با او مکاتبه مى‏نمائیم. و کسى که از درگذشتگان ما تشییع کند، از مردگان او تشییع خواهیم کرد، و کسى که قیام کند و حق ما را از مخالفان ما بگیرد، حق او را از مخالفان وى، خواهیم گرفت  .

اى مردم! با مردمان، در خور حسب و نسبشان رفتار کنید و با آنان در خور آئینى که دارند آمیزش نمایید. و در رابطه با مروّت و جوانمردیى که دارند، آنها را در جاى مناسب خودشان بنشانید. و با مردمان به مدارا رفتار کنید تا خدا شما را بیامرزد .

مؤلف «کنز العمال» گوید: این حدیث را «دیلمى» از «جابر بن عبد الله انصارى»، او هم از حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، روایت کرده است.

(2) [سیوطى در الدّر المنثور] ذیل آیه تطهیر، در سوره شریفه؟؟؟؟»،

و به نقل از حکیم «ترمذى» و «طبرانى» و «ابن مردویه» و «ابو نعیم» در کتاب «الدلائل»، از «ابن عباس» نقل کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى، خداى تعالى آفریدگان خود را به دو گروه تقسیم کرده است و مرا در گروه شایسته‏اى از آن دو گروه، قرار داد، چنانکه خود در قرآن به این دو گروه اشاره کرده است: أَصْحابِ الْیَمِینِ و أَصْحابُ الشِّمالِ (سوره واقعه، آیه‏هاى 41 و 91) و در این رابطه، من از اصحاب یمین و از بهترین آنان، هستم. پس از آن، آن دو گروه را به سه بخش تقسیم کرد و مرا در بخش بهترین آنها قرار داد، چنانکه فرموده است: فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (سوره واقعه، آیه 9) و من در جرگه سابقانم و از بهترین آنها، به‏شمار مى‏آیم.

(1) بعد از آن، بخشهاى سه‏گانه را به لباس عشیره‏ها آراست و مرا در بهترین قبیله‏ها قرار داد، چنانکه خود فرموده است: وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (سوره حجرات، آیه 13)؛ شما را به شعبه‏ها و قبیله‏هاى مختلف درآوردیم تا از این راه، به مقام شناخت خدا برسید و بدانید که خدا، شما را براى شناخت، آفریده است، به راستى که گرامى‏ترین شما مردم در پیشگاه پروردگار، پرهیزگارترین شماست.

با توجه به این آیه شریفه، من که پیغمبرم، در پیشگاه خداى تعالى، پرهیزگارترین و گرامى‏ترین شمایم و به اینکه از چنین موقعیتى برخوردارم، مباهات نمى‏کنم و به خود مغرور نمى‏گردم.

آنگاه، قبیله‏ها را به خانواده‏هائى تقسیم کرد و مرا در بهترین خانواده‏ها قرار داد، چنانکه فرموده است: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (سوره احزاب، آیه 33)؛ اراده خدا چنان است که شما خاندان را از هر گونه پلیدى، پاکیزه سازد و شما را به نیکوترین روشى، از هر گونه آلودگى، دور گرداند. در این رابطه، من و بستگانم، از هر گناهى پاک و پاکیزه‏ایم



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/14 ساعت 11:17 صبح موضوع فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


فضایل و مناقب پیامبر

فضائل و مناقب حضرت رسالت صلی الله علیه و آله وسلم / شرف و فضل پیامبر بر همانندانش از دیدگاه قرآن

 

دعوت الهی

خداوند می فرماید: «ای پیامبر! بگو این راه من است به سوی خدا می خوانم با بصیرت. من و هر که پیرو من است و خداوند را پاکیزه می دانم و از مشرکان نیز نیستم.»

ابوبکر واسطی گفت: منظور از «به خدا می خوانم با بصیرت» آن است که خود را نمی بینم و آنها را با گواهان خود به پذیرش وامی دارم. معنای دیگر «با بصیرت» این است که باورمندم که هیچ چیز از من نیست تا بهره ای در هدایت آفریده ها بخواهم و معنای دیگر این است که نه در سود و نه در زیان، ما دستی نداریم جز اینکه خدا آنها را به ما نزدیک سازد.

معنای «من و هر که پیرو من است» بنابراین آن است که هیچ کس به مراد خود نمی رسد مگر این که خدا بخواهد و «من از مشرکان نیستم» یعنی این که هدایت را از خود بدانم یا خودم دیگران را بدان بخوانم.

حق، خداست

گفته خداوند که: ای پیامبر! بگو پروردگارم فرمان به قسط داده و این که به هر مسجدی روی نمایید و نماز بخوانید و مخلصانه او را بخواهید و بخوانید چه همان گونه که شما را آورد باز خواهد برد.

معنایش آن است که ویژگی ها و برتری های خود را در نهان جهان بدان ها می نمایانم تا برای آن که می خواهیم و دوستش داریم روشن شود که حق خداست و همه چیز جز او تباه است. به همین جهت پیامبر گفت: راست ترین سخن که عرب گفته است این کلام است که: بدانید که تمامی چیزها به جز خدا تباه و نابود است.

درخواست از خدا

موسی از خداوند خواست و گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده ساز و کارم را آسان کن.» حال آن که به پیامبر بی درخواست گفته شد: آیا سینه ات را گشاده نساختیم. همین گونه ابراهیم، خدای را درخواست که: «روز رستاخیز خوارم مساز». خدا حبیب خود را بر خلیل برتری داد و به پیامبر ما گفت ـ بی سؤال ـ : روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نخواهد ساخت و بدو گفته شد: آیا سینه ات را گشاده نساختیم و از دوشت بارت را برنداشتیم... به راستی که با سختی آسانی است.

مخاطب حضرت حق

از دیگر نکته ها در این باب آن است که: خداوند همه آفریده ها را مخاطب ساخته و به سوی او خوانده و بدو راه نموده و پوشیده و پیدا را نشانش داده است و گفته: این چنین به ابراهیم نهان آسمان و زمین را نمایاندیم.

و گفته دیگر خداوند: «آیا به آفریده های خدا نمی نگردند.» و آیا در خویشتن نمی اندیشند؟ و آیا در شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده... . اما آن گاه که پیامبر را مخاطب می سازد می گوید: آیا نمی بینی ـ ای محمد ـ که خدا چگونه سایه را می گسترد. چون خطاب به دوست است به نام او آغاز می نماید و می گوید: آیا به پروردگارت نمی نگری...

خلیل و حبیب

در تفاوت خلیل (ابراهیم) و حبیب (محمد) گفته اند: خُلّت (دوستی) آن است که دل را به جنبش می آورد و محبت (دوستی) چیزی است که در هستی دل یعنی ژرفای آن جا گرفته باشد و محبت را محبت نامیده اند چون همه چیز را جز محبوب از دل می زداید. بنابراین، حبیب از خلیل برتر است و به ابراهیم گفت: «فرمانی را که گرفته ای به جای آر» و به پیامبر صلی الله علیه و آله ما فرمود: «به زودی چندانت ببخشیم که خشنود گردی».

همین گونه، گفت وگو در برتری حبیب بر خلیل است و دیگر این که حضرت آدم را وقتی خداوند از توبه اش یاد می کند، می گوید: «آدم خداوند را سرپیچید و گمراه گشت». از خطای آدم پیش از توبه یاد می کند و بعد خداوند او را برگزید و بر او بخشود و راه را نشانش داد.

اُنس و محبت

همچنین خطای داود را یاد می آورد و می گوید: «او را بخشودیم» و نیز از سلیمان آگاهی داده است که راستی که سلیمان را آزمودیم و بر صندلی چون پیکری انداختیمش بعد بازگشت و گفت: پروردگارا! مرا ببخش. اما به پیامبر می گوید: خدا ببخشاد تو را چرا آنها را اجازت دادی؟

برخی گفته اند: پیامبر را با مهر خود اُنس داد تا نهراسد و از عتاب بیمی در دل نیاورد و خداوند باز هم گفت: تا خداوند بیامرزد گناهان پیشین و پسین تو را. نخست از آمرزش سخن رانده و گناهش را بخشوده و بعد گناه را آورده است. همچنین برخی گفته اند که: همه آنها را که خداوند به تمامی پیامبران بخشیده مانند آنها را به تنهایی به پیامبر ما داده و برای او افزوده است شکافت ماه و جوشش آب از انگشتان و معراج و دیگر چیزها را.

سوگند به جان محمد

خداوند پس از آن پیامبران را یاد می کند و ویژگی های آنان را برمی شمارد برای ابراهیم، دوستی (خلّت) را و برای موسی، هم سخنی (کلام) را و برای سلیمان، قدرت (ملک) را و برای ایوب، بردباری (صبر) را یاد می کند اما برای پیامبر هیچ یک از کرامت های خود را اضافه نکرد و گفت: به جان تو سوگند ای محمد! که آنان ایمان نیاورده اند تا در اختلاف های خود تو را فرمانروا نسازند. و گفت: هر کدام با تو پیمان بندند با خدا پیمان بسته اند.

گفت: تو آنان را نکشتی بلکه خداوند آنان را کشت و تو تیر نیفکندی آنگاه که تیر انداختی، خدا تیر افکند.

جز این چیزی برای پیامبرش نگفت، چون او را این گونه فرزانه ساخت. پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «خداوندا! با تو است که دلیرم، با تو است که می تازم، با تو است که می کشم، با تو است که دگرگون می گردم».

معنای آیات

شبلی را از معنای این آیه پرسیدند: اگر بر آنها آگاه گردی از آنها می گریزی و پر از هراس آنها می شوی. گفت: یعنی اگر بر همه آنچه از ما جداست آگاه شوی، از آنها می گریزی و به سوی ما پناه می بری.

درباره آیه: پاک است خدایی که بنده اش را شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصی برد، مسجدی که پیرامونش را فرخنده ساختیم. برخی گفته اند: اگر معراج فقط روحی بود چنان که مخالفان گفته اند، نمی گفت: «بنده اش را» چون اسم بنده فقط بر جسم و پیکر راست می آید نه بر روح. در باب آیه: و بزرگواری خدا درباره تو بسیار است گفته اند: یعنی برگزیدن و برکشیدن تو کاری سترگ است چه پیامبری و رسالت را پاداشی نیست و صرف استحقاق است و اگر تنها برای پاداش و استحقاق بود او را بر دیگر پیامبران برتری نمی داد، چون آنها هم بیشتر از پیامبر عمر کرده اند و هم بیشتر او را پرستیده اند و نیز در باب آیه: برای حکم پروردگارت بردبار باش چون تو در چشم مایی. دیگران را می فرماید بردبار باشید تا پاداش گیرید اما پیامبر را می گوید در چشمان ما بردباری را پیشه کن، چه پیامبر را فراتر از آن می داند که در برابر کاری پاداش گیرد و آن برتری جایگاه ویژه او در پیشگاه خداست.

افضلیت رسول بر دیگر پیامبران

 

امّت اجماع کردند بر اینکه بعضی از پیامبران فاضل تر از بعضی دیگرند و هم بر این که محمّد صلی الله علیه و آله فاضل تر از همه است و بر آن چند حجت دلالت می کند:

حجّت اول: اینکه خدای تعالی می گوید: «وَ مَا أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ» پس چون رحمتی برای همه جهانیان باشد لازم می آید که از همه جهانیان فاضل تر باشد.

حجّت دوم: اینکه خدای تعالی می گوید «وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَکَ» و در معنیِ آن گفته اند که خدای تعالی یاد محمد صلی الله علیه و آله را به ذکر خود در کلمه شهادت مقرون ساخته و همین طور در اذان و در تشهُّد و حال آنکه پیامبرانِ دیگر چنین نیستند.

* * *

 

حجّت سوم: اینکه خدای تعالی طاعت او را به طاعت خود مقرون ساخته و می گوید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللّهَ» و نیز بیعت او را به بیعت خود، چنان که می گوید: «إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ یَدُ اللّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» و عزّت او را به عزّت خود وابسته و می گوید: «وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ» و هم رضای او را به رضای خود، چنان که می گوید: «وَ اللّهُ وَ رسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ» و سرانجام اجابت او را به اجابت خویش پیوند داده و می گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ».

حجّت چهارم: این است که خدای تعالی دستور داده که به هر سوره یی از قرآن تحدّی کند و لذا می گوید: «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» و کوتاه ترین سوره ها سوره کوثر است که عبارت از سه آیه است و خدا آنان را به همه سه آیه از آیات قرآن تحدّی کرده و چون همه قرآن شش هزار آیه است و این یک آیه است، لازم می آید که معجزِ قرآن معجزی یگانه نباشد، بلکه دو هزار معجزه را فزون تر باشد و چون این ثابت شد پس گوییم: خدای تعالی تشریف موسی را به هفت آیه بَیِّنه ذکر کرد، پس برای این که تشریف برای محمّد صلی الله علیه و آله به سبب این همه آیات حاصل آید، سزاوارتر است.

حجّت پنجم: اینکه معجزه رسول ما از معجزات انبیای دیگر فاضل تر است، پس واجب می کند که رسول ما فاضل تر از پیامبران دیگر باشد. بیان اولی به استناد به قول آن حضرت صلی الله علیه و آله است که: «القرآنُ فی کلامِ کَآدَمَ فی الموجودات» و بیان دومی چنین است که، خلعت هرگاه شریف تر باشد، خداوند آن نزد پادشاه گرامی تر باشد.

حجّت ششم: این است که معجزه آن حضرت صلی الله علیه و آله قرآن است و آن از جنس حروف و اصوات است و آنها اَعراضی هستند که باقی نمی مانند و حال آنکه معجزات پیامبران دیگر از جنس امور باقی است و لیکن خدای سبحان، معجزه محمد صلی الله علیه و آله را تا پایان دهر باقی ساخت و حال آنکه معجزات انبیای دیگر را فانی و منقضی گردانید.

حجّت هفتم: این است که خدای تعالی پس از آنکه احوال پیامبران را حکایت کرد گفت: «أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ» پس محمد صلی الله علیه و آله را فرمود به اقتدای به کسانی که پیش از او بودند. حال باید گفت که یا او را به اقتدایِ ایشان امر کرد در اصول دین و آن جایز نیست زیرا تقلید است و یا در فروع دین و آن نیز جایز نیست زیرا شرعِ او، شریعت های دیگر را نسخ کرد، پس باقی نمی ماند جز اینکه مراد به آن، محاسنِ اخلاق باشد.

پس گویی خدای تعالی می گوید: ما تو را بر احوال و سیرت های ایشان آگاه کردیم؛ پس تو زیباترین و بهترین آنها را برگزین و در همه آنها از ایشان اقتدا کن و این اقتضا می کند که در او همه خصال پسندیده که در آنها پراکنده بود جمع باشد و این واجب می کند که او از ایشان فاضل تر باشد.

حجّت هشتم: این است که آن حضرت صلی الله علیه و آله به سوی همه آفریدگان مبعوث بوده و این اقتضا می کند که مشقّت او بیشتر بوده باشد، پس واجب می کند که فاضل تر باشد، اما اینکه او بر همه خلق مبعوث بوده بنابر قول خدای تعالی است که: «وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ کافَّةً لِلنّاسِ» و امّا اینکه همین اقتضا می کند که مشقّت او بیشتر باشد، به دلیل این است که انسانی تنها بدونِ مال و یار و مددکاری، هرگاه به همه جهانیان بگوید: «یا اَیُّها الکافِرُونَ» همه دشمن او شوند و در این حال از همه ترسان باشد.

حجت نهم: این است که دین محمد صلی الله علیه و آله برترین ادیان است، پس لازم می آید که محمد صلی الله علیه و آله فاضل ترین پیامبران باشد. بیان معنیِ آن چنین است که خدای تعالی، اسلام را ناسخی برای ادیان دیگر قرار داده و واجب است که ناسخ فاضل تر باشد، زیرا آن حضرت صلی الله علیه و آله می گوید: «مَن سَنَّ سُنَّةً فَلَهُ اَجْرُها وَ اَجْرُ مَنْ عَمِلَ بها اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ» پس چون این دین فاضل تر و به ثواب بیشتر است، واضعِ آن نیز به ثواب از واضعان ادیان دیگر بیشتر است، پس لازم می آید که محمد صلی الله علیه و آله از پیامبران دیگر فاضل تر باشد.

حجّت دهم: این است که امت محمد صلی الله علیه و آله فاضل ترین امت ها است. پس واجب می کند که محمد صلی الله علیه و آله فاضل ترین پیامبران باشد. بیان بخش اول چنین است که خدای تعالی می گوید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ».

بیان بخش دوم چنین است که امت این فضیلت را برای پیروی محمد صلی الله علیه و آله به دست کردند. خدای تعالی می گوید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ» و فضیلتِ تابع مایه فضیلتِ متبوع است و نیز آن حضرت صلی الله علیه و آله به ثواب بیشتر بوده زیرا وی به انس و جن مبعوث بوده، پس واجب می کند که ثواب او بیشتر باشد زیرا کثرتِ پیروان را در علوّ شأن متبوع اثری هست.

حجّت یازدهم: این است که آن حضرت صلی الله علیه و آله خاتم رسولان بوده پس واجب می کند که فاضل تر باشد.

حجّت دوازدهم: این است که تفضیل بعضی از پیامبران بر بعضی دیگر به چند دلیل باشد. یکی از آنها کثرتِ معجزاتی است که دلیل بر صدق ایشان می کند و موجب تشریف ایشان است و از این ها در حتی پیامبر ما ـ که درود بر او باد ـ اموری است که از سه هزار بیشتر است.

فضائل رسول اللّه

 

آفتاب نوربخش

بدان که حضرت جلّت از عنایت بی علت خواجه صلی الله علیه و آله را نسبت از آدم و آدمیان منقطع می کند و نسبت او با عالم نبوت و رسالت درست می گرداند که «ما کانَ مُحمّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم وَ لکِنْ رَسولَ اللّه ِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ». محمد نه از شما و عالم شما بود و لکن رسول خدا و خاتم انبیا بود، همه عالم را از نور او روشنایی است؛ او را با عالم آب و گل چه آشنایی است؛ آدم طفیل محمّد بود، تو مپندار که محمد طفیل آدم بود.

آنکه شنیده ای که خواجه را سایه نبود، راست است از دو وجه: یکی وجه آنکه خواجه آفتاب بود که «وَ سِراجا مُنِیرا» و آفتاب را سایه نباشد، (دوم وجه، آنکه او سلطان دین بود و سلطان خود سایه حق باشد که «السُّلطان ظِلُّ اللّه ُ» و سایه را سایه نباشد)، چون سرو کار او با خلق بودی، آفتاب نوربخش بودی، خلق اولین و آخرین را از نور او آفریدند و چون با حضرت عزّت افتادی، سایه آن حضرت بودی تا سرگشتگان تیه ضلالت چون خواستندی که در حق گریزند، در پناه دولت و مطاوعت او گریختندی که «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّه َ».

کاروان امت

اگرچه انبیا علیهم الصلوة والسلام هر یک قافله سالار کاروان امّتی بودند که «تِلک الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلَی بَعضٍ» همه گزیدگان بودند و بعضی را بر بعضی برگزیدند تا پیشروی امتی کنند و به عرصات از راه دین و دروازه یقین درآورند؛ امّا خواجه صلی الله علیه و آله قافله سالاری بود که اوّل از کتم عدم قدم بیرون نهاد و کاروان موجودات را پیشروی کرد و به صحرای وجود آورد و چون وقت بازگشتن کاروان آمد، آن که پیشرو بود، دمدار شد.

کیمیای نبوت

فرمود که «فُضِّلَتُ عَلَی الاَنْبیا بِسِتٍّ» مرا بر انبیا فضیلت دادند به شش چیز: [اوّل آنکه هر پیغامبری را مسجدی معیّن بود که نماز در آن مسجد کردندی و جای دیگر نماز نشایستی کرد، چون نوبت به من رسید، همه بساط زمین را از بهر من مسجد کردند تا هر کجا من و امّت من نماز خواهیم کنیم.

و دیگر آنکه هیچ پیغامبر از حجاب نفس خویش به کلّی خلاص نیافته بود تا به شفاعت دیگری پردازد، و دیگر آنکه قوّت و شوکت هر یک از انبیا چندان بود که چون در مقابله خصم افتادندی، دفع خصم بکردندی ولیکن چون خصم دورتر افتادی، او را هزیمت نتوانستندی کردن و دیگر آنکه قوّت نبوّت چندان بودی هر کس را که در حال حیات رهبری امّت کنند، بعد از وفات به پیغمبری دیگر حاجت افتادی تا رهبری کنند.

ولیکن چون نبوت را نوبت به خواجه صلی الله علیه و آله رسید که محبوب ازل و ابد بود، کیمیای نبوت او به کمال قوتی بود که تصرّف آن چنان نفوذ یافت که جمله زمین دنیا را که اقطاع شیطان بود خانه خدای و مساجد عبدالرحمن گردانید و خاک تیره را به مرتبه آب طهور رسانید که «وَ تُرابُها طَهُورا» و غنیمت نجس کفّار را مال حلال پاک کرد و رایت شفاعت را به دست کفایت او داد و هر خلق که تا منقرض عالم خواهد آمد، جمله را امت او گردانید و یک ماهه خصمان را از سطوات خوف و صدمات رعب او هزیمت کرد.

فضائل امت رسول

 

عبداللّه عباس روایت کرد از رسول صلی الله علیه و آله که گفت: چون خدای تعالی موسی را الواح داد او در الواح نگرید و گفت: بار خدایا! کرامتی دادی مرا که کس را ندادی پیش از من.

خدای تعالی گفت: «اِنیّ اصطَفَیتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالاتی وَ بِکَلامی فَخُذ ما اتَیتُکَ وَ کُن مِنَ الشّاکِرین» آنچه تو را دادم بستان و نگاه دار بِه جِدّ و محافظت و چنان ساز که بر دوستی محمد صلی الله علیه و آله با پیش من آیی.

موسی علیه السلام گفت: بار خدایا محمد کیست؟ گفت: احمد است، آنکه من نام او بر عرش خود نقش کرده ام پیش از آنکه آسمان و زمین آفریدم به دو هزار سال، او پیغامبر من است و صفیّ و حبیب من است و گزیده من از خلقان من و او را دوست تر دارم از جمله خلقان و جمله فرشتگان.

* * *

 

موسی علیه السلام گفت: بار خدایا چون محمد به نزدیک تر این منزلت دارد هیچ امت هستند از امت او فاضل تر؟ حق تعالی گفت: یا موسی! فضل امت او بر دیگر امتان چنان است که فضل من بر خلقانم.

موسی علیه السلام گفت: بار خدایا! کاشکی تا من ایشان را بدیدمی. گفت: یا موسی! تو ایشان را نبینی و اگر خواهی که آواز ایشان بشنوی من تو را بشنوانم. گفت: بار خدایا! خواهم. حق تعالی گفت: یا امت احمد! جواب دادند از اصلاب آبا و ارحام اُمّهات و گفتند: «لَبَّیک اللّهُمَّ لَبَّیک، اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ» آنگه حق تعالی گفت: ای امّت محمد! «اِنَّ رَحْمَتی سَبَقَتْ غَضَبی». رحمت من سابق شد خشم مرا و عفو من عقاب مرا، بدادم شما را پیش از آن که از من خواستی و اجابت کردم پیش از آن که مرا بخواندی و بیامرزیدم شما را پیش از آن که در من عاصی شدی.

* * *

 

کعب گوید: می یابی در تورات که موسی گفت: بار خدایا! من ذکر جماعتی می یابم که ایشان حمد تو کنند و مراقبت آفتاب کنند برای اوقات نماز و چون بر کاری عزم کنند گویند: فُلان کار بکنیم. ان شاءاللّه

بار خدایا! ایشان را از امت من کن. حق تعالی گفت: ایشان امّت محمّدند.

کعب گوید: می یابی در تورات که موسی گفت: بار خدایا! من ذکر امّتی می یابم که ایشان صدقات و کفّارات بخورند و روا باشد ایشان را و امتان را صدقات و قربات خود بنهادندی تا آتش بسوختی، و موسی علیه السلام از صدقات بندگان و پرستاران خریدی و آزاد کردی و آنچه بماندی چاهی قعیر بکندی و در آن جا انداختی تا راجع نشود یا آن که داده بودندی و این امت مستجیب باشند و مستجاب باشند و شافع و مشفوع باشند. بار خدایا! ایشان را از امت من کن.

حق تعالی گفت: ایشان امّت محمّدند.

گفت: بار خدایا! در تورات صفت قومی می یابم که چون همّت کنند به طاعتی ایشان را هنوز ناکرده، یکی را یکی بنویسند. چون بکنند یکی را ده بنویسند تا به هفتصد. چون همّت کنند به سَیّئتی و نکنند چیزی برایشان ننویسند، چون بکنند، یکی را یکی بنویسند. بار خدایا! ایشان را از امّت من کن. گفت: ایشان امّت محمّدند.

گفت: بار خدایا! در تورات صفت قومی می یابم که ایشان امّت مرحومه باشند، ضعیفان باشند، کتاب به میراث برگیرند، بعضی از ایشان ظالمٌ لِنَفسه باشند و بهری مقتصد و بهری سابقٌ بالخیرات و جمله ایشان مرحوم باشند. ایشان را از امّت من کن. گفت: ایشان امّت محمّدند.

گفت: بار خدایا! در کتاب قومی را می یابم که مُصحف های ایشان دل هاشان باشد. لباس اهل بهشت پوشند، در نماز صف کشند، در مسجدها چون صف های فرشتگان. آواز ایشان در مساجد به تسبیح و تهلیل. از ایشان کس به دوزخ نرود که آن جا بماند همیشه. ایشان را از امّت من کن. گفت: ایشان امّت محمّدند.

چون موسی علیه السلام عجب ماند از چیزهایی که خدای نهاده بود، امت محمّد را گفت: بار خدایا! پس مرا از امت محمد کن. خدای تعالی این سه آیت داد او را: «قالَ یا موسی! اِنّی اصْطَفَیتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالتی و بِکَلامی...»

سرور اولاد آدم

 

جامع مراتب کمال

بدان که پیامبر ما صلی الله علیه و آله افضل و اکمل آفریدگان است، زیرا حضرتش سرور اولاد آدم و سیّد عالمیان است و او نخستین کسی است که خداوند نور او را آفرید و به خطاب «اگر تو نبودی هرگز افلاک را نمی آفریدم» مشرف گردید، پس آن حضرت، صاحب مرتبه کلیه ای است که جامع مراتب کمال ممکن برای انسان می باشد.

پس از این رو مرتبه دوم بعد از مرتبه الهیه می باشد، زیرا آن حضرت مظهر تمام صفات حق به ویژه اسم خاص حق تعالی یعنی «رحمن» است که این اسم شامل بر غایت کمال نبوت مقرون به ولایت است که از جهت صورت و معنی شمول دارد. این مقام به اعتبار قابلیت آن حضرت برای تجلی به تمام صفات و اسماء الهی و نیز قابلیت قبول فیض وجودی و هر کمال دیگری است که از این کمال سرچشمه می گیرد.

پس تمام آنچه را که انبیا و اولیا از اول تا خاتم دریافت می دارند از آن حضرت صلی الله علیه و آله می باشد. پس هر خیر و کمالی که دارند از آن حضرت است، زیرا مرتبه کلیه ای که اصل تمام مراتب است تعدد و تکثر در آن صحیح نیست و گرنه اجتماع امثال لازم می آید. زیرا وجود کلی اکملی مثل ندارد؛ پس آن حضرت صلی الله علیه و آله افضل خلایق و اکمل عالمیان است.

آفرینش نور پیامبر

جابربن عبداللّه روایت کرده که گفت: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم: اولین چیزی که خدا آفرید چه بود؟ فرمود: نور پیامبر تو است ای جابر! خداوند آن را آفرید سپس هر چیزی را از آن آفرید. سپس آن اندازه که خواست آن را در مقام قرب در برابر خود بپاداشت. سپس آن را چند قسم نمود. عرش را از قسمی، کرسی را از قسمی، حاملان عرش را از قسمی و خازنان کرسی را از قسمی دیگر آفرید. قسم چهارم در مقام خوف آن اندازه که خواست بپاداشت سپس آن را چند جزء کرد، فرشتگان را از جزئی، خورشید را از جزئی و ماه و ستاره را از جزئی آفرید.

قسم چهارم را در مقام رجاء آن اندازه که خواست بپاداشت سپس آن را چند جزء کرد. عقل را از جزئی، علم و حلم را از جزئی و عصمت و توفیق را از جزئی آفرید.

در کتاب «نور الانوار بمعرفة الابرار» از جابر روایت کرده که: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نخستین چیزی را که خدا آفرید نور من بود، آن را از نور خویش ابداع کرد و از جلال عظمت خود مشق ساخت. آن نور پیش رفته در اطراف قدرت به گردش پرداخت تا در طول هشتاد هزار سال به جلال عظمت رسید. سپس به جهت تعظیم پروردگار در برابر او به سجده افتاد. پس خداوند نور علی را از آن بیرون کشید و جدا ساخت. بنابراین نور من محیط به عظمت و نور علی محیط به قدرت بود.

سپس عرش، لوح، خورشید، نور، روز و چشم ها، عقل، معرفت، چشم های بندگان، گوش ها و دل هاشان را از نور من آفرید و نور من از نور خدا مشتق است. پس ما پیشینیانیم، ما پسینیانیم، ما پیشی گیرندگانیم ما تسبیح کنندگانیم، ما شفاعت کنندگانیم، ما کلمه خداییم، ما خاصان خداییم، ما دوستان خداییم ما وجه خداییم، ما جَنب خداییم، ما دست راست خداییم، ما امینان خداییم، ما گنجینه داران خداییم، ما دربان و حاجب غیب خداییم، ما معدن تنزیل و معنای تأویلیم و جبرئیل در خانه های ما فرود آمده است. ما محل های قدس اوییم، ما چراغ های حکمت و کلیدهای رحمت و چشمه های نعمتیم، ما شرف امت و سرور پیشوایانیم، ما ناموس عصر و برگزیدگان روزگاریم، ما سیاستمداران بلاد و سروران عبادیم، ما کفایت کنندگان و والیان و حامیان و دعوت کنندگان و سیراب سازندگان و شبانان راه نجاتیم. ما راه و سبیل و چشمه سلسبیلیم.

* * *

 

ما راه استوار و راه راستیم، هر که به ما ایمان آورد به خدا ایمان آورده و هر که بر ما رد کند، بر خدا رد کرده و هر که در ما شک نماید، در خدا شک نموده و هر که ما را بشناسد، خدا را شناخته و هر که از ما روی برگرداند، از خدا روی گردانیده و هر که ما را فرمان برد، خدا را فرمان برده. ما وسیله به سوی خدا و موجب رسیدن به خشنودی خداییم. عصمت و خلافت از آن ماست و نبوت و ولایت و امامت در میان ماست. ما کانِ حکمت و در رحمت و درخت عصمتیم، ما کلمه تقوی و نمونه برتر و حجت بزرگ تر و دستاویز محکمی هستیم که هر کس بدان چنگ زد نجات یافت و هر که از آن بازماند سرنگون گردید.

در سرنوشت الهی چنین است که دوست ما به آتش نرود و دشمن ما داخل بهشت نگردد.

زیرا خداوند در روز قیامت بندگان را در مورد آنچه به آنان عهد کرده بازخواست می کند نه درباره آنچه سرنوشت آنان قرار داده است.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/12 ساعت 7:52 عصر موضوع اهل بیت علیه السلام، فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید