سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلایل کفر یزید و لعن بر او


چرا شیعیان یزید را کافر، فاسد و ملعون مى دانند؟ در صورتى که خال المؤمنین معاویه (که خود منصوب عمر و عثمان ـ خلفاى دوم و سوم ـ در امارت شام بود)، او را به خلافت منصوب نمود.

 یزید از خطاى خود که کشتن نوه پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) بود، پشیمان شد، توبه کرد و خدا نیز او را بخشید.
پاسخ: این استدلال که یزید چون به وسیله اسلاف خویش یعنى معاویه منصوب شده است پس باید بر حق باشد و مسلمین نیز تسلیم وى گردند و او را کورکورانه اطاعت نمایند، معقول و منطقى نمى باشد.
زیرا اگر این روش انتصاب خلفاى مسلمین، دلیل منطقى و معقولى مى بود باید در تعیین خلیفه اول از همین شیوه استفاده مى شد و او را به صورت شورایى انتخاب نمى کردند.
اما استدلال دوم که انتصاب معاویه به وسیله خلفاى قبلى، دلیل بر حقانیت او مى باشد با همین روش مى توان او را نالایق و غاصب خلافت نامید; چون خلیفه بعدى یعنى على(علیه السلام)او را از امارت شام عزل نمود، اما او به جنگ خلیفه چهارم برخاست و حکومت اسلامى را متزلزل ساخت.
از طرف دیگر با قرارداد صلح با امام حسن(علیه السلام) معاویه بر اریکه قدرت تکیه زد و یکى از بندهاى قرار داد عدم تعیین ولیعهد از طرف معاویه بود، لذا حکومت یزید از چند جهت نامشروع بود و معاویه در چند جا به آن اقرار کرده بود.
از نظر شیعیان، خلیفه و امام باید اولاً معصوم باشد و ثانیاً از جانب خداى متعال منصوب گردد تا واجب الاطاعه باشد.
از آنجایى که نه یزید و نه معاویه داراى چنین ویژگى هایى نبودند، بنابراین خلافت آن ها بر حق نبوده و در نتیجه از جانب خداى متعال و رسولش نیز نمى باشد.
اما در مورد قتل نوه رسول الله(صلى الله علیه وآله): کشتن بدون تقصیر پاره تن پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) یعنى همان کسى که پیغمبر درباره او فرموده است «حسین از من است و من از حسین
مى باشم(1)» به همراه 72 تن از کوچک و بزرگ این خاندان و اسارت زن و بچه و نوامیس آن ها، فقط یک خطا و لغزش قابل توبه نبوده، بلکه از معاصى کبیره غیر قابل آمرزش است.
هر چند باید خاطرنشان ساخت که گناهان یزید تنها منحصر به شهادت خاندان پیامبر نیست، زیرا او به وفور و آشکارا مرتکب گفتار و کردار کفرآمیز بسیارى شده است.
براى مثال سگ باز و دایم الخمر بوده است.
به طورى که ابتدا جام شراب را به سگ مى داده و سپس نیم خورده سگش را مى نوشیده است.
حتى اکثر علماى اهل سنت(2) به این ویژگى هاى زشت و ناپسند یزید معترفند.
ابوالفرج ابن جوزى در کتاب خود به نام «الرد على المتعصب...» همه اشعار و گفتار یزید را ثبت کرده و مثلاً یزید مى گوید: «هر چه هست همین دنیاست و غیر از این عالم، عالم دیگرى وجود ندارد.
پس دست از نعمت ها و لذت هاى این دنیا بر ندارید».
در جاى دیگر آورده است «برخیزید و پیاله ها را برگیرید و به ساز و آواز گوش فرا داده، از شراب ناب استفاده کنید و خرافات دین را کنار بگذارید.
آن چنان آواز مرا بخود جلب کرده که آنرا با صداى اذان تعویض نمى کنم و پیرزنهاى خواننده را با حوریان بهشتى معاوضه نمى کنم.
» حتى ابن جوزى در کتاب خود آورده است: هنگامى که اسراى کربلا را به شام آوردند، یزید دو بیتى زیر را سرود: «وقتى محمل اسراى آل رسول ظاهر شد کلاغى قارقار مى کرد (در عرب صداى کلاغ نحس است و به فال بد مى گیرند)، یزید خطاب به کلاغ گفت: اى کلاغ تو چه بخوانى و چه نخوانى من طلب خود را از پیغمبر گرفتم(3)».
این سخن یزید کنایه از آن است که نزدیکان و بستگانم را در جنگ هاى احد و بدر و حنین کشتند، من هم تلافى کرده و
فرزندانش را کشتم.
به همین مناسبت، مجلس جشن و سرورى را ترتیب داده بود و اشعار زیر را قرائت مى کرد.
یزید در آن اشعار، حیات اجداد کافر خودش را که در جنگ هاى فوق به دستور پیغمبر کشته شده بودند، آرزو مى کرد و مى گفت: «اى کاش بزرگان و پیران قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، زارى کردن قبیله خزرج را مى دیدند و از شادى فریاد مى زدند و مى گفتند: اى یزید! دستت قوى باد که بزرگان آن ها را کشتى و تلافى «بدر» را نمودى تا عدالت برقرار شود.
بنى هاشم با سلطنت بازى کردند و گرنه، نه خبرى از آسمان آمد و نه وحیى نازل شد.
اگر انتقام از فرزندان پیغمبر نگیرم، از فرزندان خندف(4) نیستم.
با کشتن فرزند على(علیه السلام) (انتقام خون اجداد خود را از على(علیه السلام) گرفتیم(5)».
زشتى و گناهان یزید آنقدر زیاد و عیان است که حتى اکثر علماى اهل تسنن مثل امام احمد حنبل او را کافر و ملعون دانسته و افرادى چون ابوالفرج ابن جوزى کتاب مستقلى(6)در این زمینه نوشته اند.
از طرفى حتى کسانى چون دمیرى که از یزید حمایت کرده و او را خلیفه مسلمین دانسته اند، در کتاب «حیات الحیوان» و نیز مسعودى در «مروج الذهب» گفته اند که او میمون هاى زیادى داشت، لباس هاى حریر و زیبا به تن آن ها مى کرد، گردن بندهاى طلا به گردن آن ها مى آویخت و آن ها را بر اسب سوار مى کرد.
بر گردن سگ هاى خود نیز طوق طلا مى انداخت و با دست خود آن ها را شستشو مى داد.
با جام طلا به آن ها آب مى داد و خود، نیم خورده سگان را مى خورد.
او پیوسته مست و مخمور بود.
مسعودى اضافه مى کند: یزید سیرت فرعونى داشت، لکن فرعون در مردم دارى از یزید عادل تر
بود.
به همین دلیل سلطنت وى لکه ننگى در تاریخ اسلام است.
گناهان او از جمله شرب خمر، کشتن آل رسول الله(صلى الله علیه وآله)، لعن وصى پیغمبر یعنى على ابن ابى طالب(علیه السلام)، آتش زدن و خراب کردن مسجد الحرام و فسق و فجور فراوان بود.
ابن جوزى در تذکره خود مى نویسد: در سال 62 هجرى عده اى از مردم مدینه به شام رفتند و پس از مشاهده کفریات و فجایع یزید به مدینه برگشته، بیعت خویش را با او شکسته، علناً او را لعن و نفرین مى کردند و فرماندارش را از شهر بیرون کردند.
پس از آن که یزید مطلع شد، بلافاصله سپاهى بزرگ و سنگین براى سرکوبى اهل مدینه روانه آنجا کرد.
مسلم بن عقبه، سه شبانه روز در آنجا قتل عام کرد.
به طوریکه خون در کوچه ها جارى شد و مردم در خون، فرو رفتند.
مرقد رسول الله(صلى الله علیه وآله) را خون فرا گرفت و مسجد و قرآن حضرت پر از خون شد.
در این واقعه، شمار کشتگان به ده هزار تن رسید.
بعد از این واقعه و بر اثر تجاوز لشکریانش، هزار زن بدون شوهر وضع حمل کردند.
جالب این که این واقعه را پیغمبر(صلى الله علیه وآله) پیش بینى نموده و بخارى و مسلم در صحیحین خود، علامه سمهودى در «تاریخ المدینه» و امام احمد حنبل در مسند آن را در کنار حدیثى از ایشان چنین نقل کرده اند: «کسى که اهل مدینه را از روى ظلم و ستم بترساند، خداى تعالى او را در روز قیامت بترساند و لعنت خدا و ملائکه و تمامى مردم بر او باد.
خداوند هیچ عملى را از او قبول نمى کند7)» و نیز فرموده است: «لعنت خدا بر هر که اهل شهر مرا بترساند(8)».
علامه شبراوى شافعى در کتاب خود راجع به لعن یزید مى گوید: «لعنت خدا بر او و یاران و اعوان او باد(9)».
علامه سمهودى از علماى اهل سنت در کتاب «جواهرالعقدین» مى گوید: عموم علماء بر لعن بر قاتلین حسین و کسى که دستور داد و کسى که اجازه داد و کسى که به آن رضایت داد، اتفاق نظر دارند.
عن عائشة قالت رسول الله... یبکی فقلت: ما یبکیک؟ قال: «اِنَّ جبرئیل أرانی التربة التی یقتل علیها الحسین فاشتد غضب الله على من یسفک دمه» و بسط یده فإذا فیها قبضة من بطحاء، فقال: یا عائشة والذی نفسی بیده أنّه لیحزننی فمن هذا من أمّتی یقتل حسیناً بعدی.
از عایشه نقل شده که پیامبر گریه مى کرد.
گفتم چرا گریه مى کنى؟ فرمود: جبرئیل خاکى که حسین بر آن کشته مى شود را به من نشان داد.
پس غضب خدا شدّت دارد بر کسى که خون او را مى ریزد.
آنگاه دست مبارک را دراز کرد و مقدارى خاک از بطحاء گرفت.
فرمود: اى عایشه قسم به کسى که جان من در دست اوست غمگین شدم از این که بعضى از امّتم حسین را بعد از من مى کشند.
(10)
قالت امّ سلمة کان النبی(صلى الله علیه وآله) نائماً فجاء حسین... فقعد على بطنه... فقال: انّما جائنی جبرئیل و هو على بطنی قاعد فقال: لی أَتُحِبُّه؟ فَقُلتُ: نعم، فقال: أمّتک ستقتله ألا أریک التربة التی یقتل بها؟ قال: فقلت بلى...
ام سلمه گفت: پیامبر در خواب بودند.
حسین(علیه السلام) آمد بر روى شکم پیامبر نشست.
پیامبر فرمود: در همین هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: آیا او را دوست مى دارى؟ گفتم: بله، جبرئیل گفت: امّت تو او را خواهند کشت.
آیا مى خواهى تربتى که بر آن کشته مى شود به تو نشان بدهم.
گفتم: بله.
پس بالى زد و این تربت را به من داد، آنگاه تربت قرمزى در دستش بود و گریه مى کرد و مى فرمود...»(11)

منابع :

1 .العمده، ص406 ; مسند احمد، ج 4، ص172 ; سنن ابن ماجه، ج 1 ص51 ; ینابیع المودة لذوى القربى، ج 2، صص34، 38، 91، 207، 208 و 283 ; سنن التدمذى، ج 5 ، ص324 ; شبهاى پیشاور، ص532 «حسینٌ مِنّى أنا مِنْ حُسَین».
2 .به جز غزارى و دمیرى.
3 .جواهر المطالب فى مناقب الامام على(علیه السلام)، ج 2، ص301 ; لواعج الاشجان، ص218 ; معالم المدرستین، ص155 ; وفیات الائمه (من علماء البحرین والقطیف)، ص455 ; شبهاى پیشاور، ص260
لما بدت تلک الرءوس و أشرقت *** تلک الشموس على ربی جیرون
صاح الغراب فقلت صح أو لا تصح *** فلقد قضیت من النبی دیونی
4 .یکى از اجداد یزید است.
5 .کتاب الاربعین، ص379 ; روضة الواعظین، ص191 ; شرح الاخبار، ج 3، ص252 ; شبهاى پیشاور، ص261
6 .ینابیع المودة لذوى القربى، ج 3، ص 33; ترجمة الامام الحسین، ص 386 «الرد على المتعصب العنید المانع عن لعن یزید لعنه الله»

7 .مسند احمد، ج 4، ص55 ; ینابیع المودة لذوى القربى، ج 3، ص34 ; البدایة والنهایه، ج 8 ، ص244 ; شبهاى پیشاور، ص265 «من أخاف أهل المدینة ظلماً أخافه الله و علیه لعنة الله و الملائکة والناس أجمعین لا یقبل الله منه یوم القیامة صرفاً و لا عدلاً».
8 .شبهاى پیشاور، ص265 «لَعَنَ اللهُ مَنْ أخاف أهل مدینتی»
9.شبهاى پیشاور، ص265 «فلعنة الله علیه و على أنصاره و على أعوانه ـ الاتحاف بحبّ الاشراف»، ص20

 10 .ابن عساکر شافعى تاریخ مدینه دمشق، ج14، ص195
11 .همان منبع، ج14، ص194

  



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 89/10/30 ساعت 7:37 عصر موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


احادیث درباب شدت محبت پیامبربه علی(ع)

   بیان احادیثى که از شدت محبت و علاقه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نسبت به على علیه السّلام حکایت مى‏کند

 (2) مؤلف گوید: پیش از این در باب «على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام آل پیغمبرند» در جلد اول، آوردیم که «امّ سلمه» روایت مى‏کند: در یکى از روزها، على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام بحضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شدند، بلافاصله رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله حسنین را در میان دامان خود گذاشت و چهره ایشان را بوسید. و آنگاه دستى به گردن على علیه السّلام و دست دیگرش را به گردن حضرت فاطمه علیها السّلام گذاشت و آنها را مى‏بوسید. و در باب نود و پنجم ترجمه حاضر آمده است: نسل همه پیغمبران در صلب خود آنهاست و نسل من در صلب على علیه السّلام است. حدیثى از «ابن عباس» نقل شده که گفت، در یکى از اوقات، بحضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و عرض سلام کرد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با کمال خوشروئى پاسخ او را داد. و از جا برخاست و على علیه السّلام را در آغوش گرفت و میان دو دیدگانش را بوسید و او را در طرف راست خود نشانید (تا آخر حدیث) از مضمون این دو

حدیث بدست مى‏آید که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله علاقه شدیدى به على علیه السّلام داشته است  .

و احادیث دیگر نیز حکایت مى‏کنند که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بى‏اندازه به آن حضرت علاقه مند بوده است و ما آن احادیث را- با شتابى که داشتیم- بدست آورده‏ایم که به شرح ذیل مى‏باشد و لازم است دقت کامل را نسبت به آنها به عمل آوریم  .

 (1) [صحیح ترمذى 1/ 58] از حضرت على علیه السّلام روایت مى‏کند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به من فرمود: یا على! آنچه براى خود دوست مى‏دارم، براى تو هم دوست مى‏دارم و آنچه مکروه طبع من است، براى تو هم مکروه مى‏دارم  .

مؤلف گوید: این حدیث را «ابو داود طیالسى» در [مسند 1/ 25] و «امام احمد» در [مسند 1/ 146] و «دارقطنى» در [سنن ص 44] و «متّقى» در [کنز العمال 4/ 229] آورده‏اند و «متّقى» گوید که «دورقى» این حدیث را نقل کرده است و در [8/ 58] گفته که «ابو اسحاق» در «امالى» و در [8/ 58] مى‏گوید: «قاضى عبد الجبار» هم در «امالى» نقل کرده است و در [8/ 195] گفته است: «عبد الرزاق» و «بیهقى» هم از آن یاد آورى کرده‏اند  .

 (2) [همان کتاب 2/ 301] به سند خود، از «امّ عطیّه» نقل مى‏کند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله لشکرى به جنگ با دشمن فرستاد که على علیه السّلام هم شرکت داشت. پس از آنکه لشکر عازم جنگ شد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم- در حالى که دستهایش را بسوى آسمان بالا برده بود- مى‏فرمود: پروردگارا! عمر مرا به پایان مرسان، مگر آنگاه که على را ببینم  .

 (3) [کنز العمال 5/ 282 و 6/ 158] از على علیه السّلام روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در روز خندق، اظهار داشت: پروردگارا! «عبیدة بن حارث» را در روز بدر از من گرفتى، و «حمزة بن عبد المطّلب» را در روز احد از من گرفتى، اینک این على علیه السّلام است! او را از من مگیر و مرا تنها مگذار که تو بهترین وارثان هستى  .

 «دیلمى» این حدیث را نقل کرده است  .

 (1) [مستدرک حاکم 2/ 620] به سند خود، از حضرت على علیه السّلام روایت کرده است که در یکى از اوقات بیمار شدم، رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به عیادتم آمد و من در آنحال چنین مناجات مى‏کردم  :

 «اللهمّ ان کان اجلى قد حضر، فارحنى؛ و ان کان متأخّرا، فارفعنى؛ و ان کان للبلاء فصبّرنى »

؛ «پروردگارا! اگر مرگ من فرا رسیده است، مرا آسوده ساز؛ و اگر اجل من به آینده موکول است، ناراحتى‏ها را از من دور کن؛ و اگر بیمارى من به علت آزمایش و امتحان است، به من شکیبائى و صبر مرحمت فرما». رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پرسید: چه مى‏گوئى؟ آنچه را که به عرض خدا رسانده بودم، بازگو کردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

 «اللهمّ اشفه اللهم عافه»

؛ «پروردگارا! به على علیه السّلام شفا کرم کن و او را عافیت بده». سپس فرمود: یا على! برخیز. به فرمان حضرت از جاى برخاستم، در حالى که هیچگونه احساس درد و ناراحتى نمى‏کردم و پس از آن هم هرگز بیمار نشدم! «حاکم» گفته است که این روایت با قواعد حدیث‏شناسى «بخارى» و «مسلم»، صحیح بشمار مى‏آید.

مؤلف گوید: این حدیث را «امام احمد حنبل» در [مسند 1/ 83 و 84 و 128] با اندک اختلافى و «ابو داود طیالسى» در [مسند 1/ 21]، «ابو نعیم» در [حلیة 5/ 96] و «محب طبرى» در [الریاض النضرة 2/ 216] روایت کرده و افزوده که «ابو حاتم» هم آنرا نقل کرده است.

 (2) [هیثمى در مجمع 6/ 69] از «رفاعة بن رافع بن مالک بن عجلان انصارى» روایت مى‏کند که روز بدر همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حرکت مى‏کردیم که ناگهان دیدیم پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نیستند. ناچار در محل خود توقف نمودیم. طولى نکشید پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام به ما رسیدند. اصحاب عرض کردند: ما شما را گم کردیم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آرى، على علیه السّلام پیچشى در دل خود احساس مى‏کرد و من او را همراهى کردم تا اینکه بهبود یافت.

 «طبرانى» این حدیث را روایت کرده است.

مؤلف گوید: «ابن عبد البرّ» هم آنرا در [استیعاب 2/ 461] نقل کرده است‏

منبع:

 فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏2، آیة اللّه فى العالمین حاج سید مرتضى‏ فیروزآبادى یزدى‏



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/29 ساعت 10:26 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


خدای تعالی برای دوست داشتن علی علیه سلام به پیامبردستورمی دهد

خداى تعالى به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دستور مى‏دهد تا مردم را به دوستى حضرت على علیه السّلام و «ابوذر» و «مقداد» تشویق نماید و به اطلاعشان برساند که خداى تعالى آنها و همچنین «عمّار» را دوست مى‏دارد

 (2) [صحیح ترمذى 2/ 299] به سند خود، از «ابن بریدة» از پدرش روایت مى‏کند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى خداى تعالى به من امر کرده است تا به اطلاع شما برسانم که چهار تن را باید دوست بدارید. و خدا خودش هم آن چهار تن را دوست مى‏دارد. پرسیدند: یا رسول اللّه! آن چهار تن کیانند؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ آنان سه مرتبه فرمود: على علیه السّلام یکى از آنهاست و سه تن دیگر، «ابوذر»، «مقداد» و «سلمان» هستند که باید آنها را دوست بدارید، و خداى تعالى هم آنها را دوست مى‏دارد  .

مؤلف گوید: «ابن ماجه» در «صحیح» خود، در باب فضائل اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله صفحه 4 و «حاکم» در [المستدرک 3/ 130] به ذکر حدیث‏

پرداخته، لیکن به نام «ابوذر»، «مقداد» و «سلمان» تصریح نکرده است و مى‏گوید  :

این حدیث، طبق قاعده «مسلم» صحیح است و «امام احمد» در [مسند 5/ 351] و «ابو نعیم» در [حلیة الاولیاء 1/ 190] و «هیثمى» در [مجمع 9/ 155] آورده و مى‏گوید که «طبرانى» در «الاوسط»، «ابن حجر» در [تهذیب التهذیب 10/ 286] و «ابن عبد البرّ» در [استیعاب 1/ 280 و 2/ 557] نقل کرده‏اند  .

 (1) [کنز العمال 6/ 428] از «ابن عباس» از حضرت على علیه السّلام روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بهشت مشتاق ملاقات چهار تن از یاران من است  .

پروردگارم هم دستور داده است تا آنها را دوست بدارم. در این هنگام، «صهیب رومى»، «بلال بن ابى رباح»، «طلحه»، «زبیر»، «سعد بن ابى وقاص»، «حذیفة بن یمان» و «عمار بن یاسر» پرسیدند: آن چهار تن چه کسانى هستند تا ما هم آنها را دوست بداریم؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ آنها نخست به «عمّار»، فرمود: خداى تعالى تو را به منافقان معرّفى کرده است. و اما آن چهار تن: نخستین آنها، على بن ابیطالب علیه السّلام است؛ دومین ایشان، «مقداد بن اسود کندى» است؛ سومین آنها، «سلمان فارسى» است؛ چهارمین ایشان، «ابوذر غفارى» است  .

 

 «متّقى» گوید: «طبرانى» این حدیث را در «الاوسط» نقل کرده است  .

مؤلف گوید: «هیثمى» هم در [مجمع 9/ 155] حدیث مزبور را آورده است و اشاره مى‏کند که «طبرانى» در «الاوسط» به نقل آن پرداخته است  .

 (2) [همان کتاب 6/ 429] از حضرت على علیه السّلام روایت مى‏کند که «جبرئیل» حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و گفت: اى محمد! خداى تعالى سه تن از اصحاب تو را دوست مى‏دارد، و تو هم آنها را دوست بدار آنها عبارتند از: على بن ابیطالب علیه السّلام، «ابوذر» و «مقداد». «ابو یعلى» این حدیث را روایت کرده است  .

مؤلف گوید: «هیثمى» در [مجمع 9/ 117 و 330] روایت کرده و در هر دو موضع گوید که حدیث مزبور را «ابو یعلى» نقل کرده است  .

 (1) [هیثمى در مجمع 9/ 117] از «انس» روایت کرده است که «جبرئیل» حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و گفت: اى محمد! خداى تبارک و تعالى سه تن از اصحاب تو را دوست مى‏دارد. بار دیگر فرود آمد و گفت: اى محمد! بهشت مشتاق ملاقات سه تن از اصحاب تو مى‏باشد. «انس» گفته است که تصمیم گرفتم سؤال کنم که آنان چه کسانى هستند، ولى ابهّت حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله مانع از این سؤال شد. در این هنگام با «ابو بکر» ملاقات کردم و به او گفتم که من و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تنها بودیم، «جبرئیل» نازل شد و گفت: اى محمد! بهشت مشتاق دیدار سه تن از اصحاب تو مى‏باشد. اطمینان دارم تو یکى از آنها مى‏باشى (!) پس از او با «عمر» گفتگو کردم و همان مطلب را نیز به او تذکر دادم سپس با على بن ابیطالب علیه السّلام ملاقات کردم و همان سخن را به وى یاد آورى کردم که به «عمر» و «ابو بکر» گفته بودم. حضرت على علیه السّلام فرمود: اینک، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب مى‏شوم و جریان را مى‏پرسم. هر گاه من یکى از آن سه تن باشم، از خدا سپاسگزارم که این افتخار را نصیب من کرده است، و اگر از آنها بشمار نیامدم، احساس هیچگونه ناراحتى نمى‏کنم، بلکه باز هم به حمد خدا مى‏پردازم. در این رابطه حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شدم و گفتم: یا رسول الله! همانا «انس» مى‏گوید: که «جبرئیل» بر شما نازل شده و گفته است که بهشت مشتاق دیدار سه تن از اصحاب شماست. اینک، اگر من یکى از آنها بشمار مى‏آیم، از خدا سپاسگزارم و اگر از آنها به حساب نمى‏آیم، باز هم سپاسگزارم! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: تو از آنهائى، تو از آنهائى. و دیگرى، «عمّار یاسر» است. و مشاهداتى دارد که فضیلت آنها آشکار و پاداش آنها بزرگ است و دیگرى، «سلمان» است که از ما اهل بیت بشمار مى‏آید. او را مصاحب خود گردان.

 «بزّاز» این حدیث را روایت کرده است.

 (2) [کنز العمال 3/ 154] حدیث مسندى را از «ابوذر» نقل کرده است که در

نخستین روزى که مهاجر و انصار در مسجد اجتماع کرده و آماده بیعت با «عثمان» بودند، على بن ابیطالب علیه السّلام وارد مسجد شد و خطابه‏اى ایراد فرمود: سزاوارترین سخن که گویندگان به آن آغاز مى‏کنند و مهمترین مطلبى که سخنرانان گفتار خود با به آن مى‏آرایند و سخن گویان بر زبان جارى مى‏سازند، ستایش خداى تعالى و ثنا گسترى از حضرتش نسبت به آنچه که او را سزاوار است، مى‏باشد درود بر نبى اکرم محمد صلّى اللّه علیه و آله (و حدیث را ادامه داده تا آنجا که فرمود) اینک، اى حاضران! شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آیا مى‏دانید که «جبرئیل» بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نازل شد و گفت: اى محمد! خداى تعالى دستور مى‏دهد که على را دوست بدارى و دوستدار على را هم دوست بدارى؛ چرا که خداى تعالى على علیه السّلام را دوست مى‏دارد و دوستدار او را هم دوست مى‏دارد. حاضران فرمایش حضرت را تصدیق کرده و گفتند: خداى مى‏داند آنچه را که مى‏فرمائى درست است و ما هم آنرا مى‏پذیریم.

 «ابن عساکر» این حدیث را نقل کرده است‏

منبع:

 فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت،ج2 ، آیة اللّه فى العالمین حاج سید مرتضى‏ فیروزآبادى یزدى



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/29 ساعت 10:21 صبح موضوع جایگاه حضرت علی (ع) نزد خداوند | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


دوستى على، ملاک پاکى نطفه


ابوبکر مى گوید: پیامبر را در خیمه با على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) دیدم، فرمود: اى جماعت مسلمانان، من در صلح و مسالمت با کسى هستم که با اهل خیمه در صلح باشد و با کسى که با آن ها در جنگ باشد در جنگم.
دوست دارم کسى را که آن ها را دوست داشته باشد.
دوست نمى دارد آن ها را مگر حلال زاده و دشمنى نمى کند با آنان مگر حرامزاده.
احمد بن حنبل و شافعى از مالک بن انس نقل مى کنند: ما اولاد حرامزاده را از راه بغض على مى شناسیم.

منبع :


1- الریاض النضر، حافظ محب الدین طبرى، ج2 ص189 ; الغدیر 4 ص323

2- اسنى المطالب ص8 ; نهایة ابن الاثیر، ج1 ص118 ; الغدیر 4 ص322

 



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 89/10/27 ساعت 9:1 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


نسل پیامبر(ص) ازعلی (ع) است

نسل هر پیغمبرى در پشت خود اوست و نسل پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در پشت على علیه السّلام است‏

 (2) [تاریخ بغداد خطیب بغدادى 1/ 316] به سند خود که به «منصور عباسى» و از او به «عبد اللّه بن عباس» منتهى مى‏شود، نقل کرده است که من و پدرم «عبّاس بن عبد المطّلب» در حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم، در این هنگام حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام وارد شد و سلام داد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پاسخ گفت و از آمدن على علیه السّلام خوشحال شد و از جاى برخاست و على علیه السّلام را در آغوش گرفت و میان دو دیدگانش را بوسید و او را طرف راست خود نشانید. «عباس» که ناظر جریان بود به عرض رسانید: یا رسول الله! آیا این شخص (على علیه السّلام) را دوست مى‏دارى؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ فرمود: اى عموى رسول اللّه! به خدا سوگند! حضرت پروردگار او را از من بهتر دوست مى‏دارد. در همین رابطه است که نسل هر پیغمبرى از پشت خود اوست و نسل من در پشت این شخص (على علیه السّلام) است  .

  مؤلف گوید: این حدیث را «محب طبرى» در [الریاض النضرة 2/ 168] نقل کرده و مى‏گوید: حدیث مزبور را «ابو الخیر حاکمى» هم نقل کرده است و در صفحه 213 اظهار مى‏دارد که «ابو الخیر قزوینى» هم آنرا روایت کرده است و «ابن حجر» در [صواعق ص 93] روایت کرده و مى‏گوید: حدیث مزبور را «ابو الخیر حاکمى» و مؤلف «کنوز المطالب فى بنى ابى طالب» آورده است و مؤلف «کنوز المطالب» در ضمن روایتش آورده است، آنگاه که روز جزا فرا مى‏رسد، مردم را به نام مادرشان مى‏خوانند تا حفظ آبروئى براى آنان باشد، مگر على علیه السّلام و نسل او را که به نام پدرهایشان دعوت مى‏کنند؛ زیرا شکى در نسب پاک ایشان نمى‏باشد  .

 (1) [هیثمى در مجمع 9/ 172] از «جابر بن عبد اللّه» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى که خداى تعالى نسل هر پیغمبرى را در صلب خود آن پیغمبر قرار داده است و نسل مرا در صلب على بن ابیطالب علیه السّلام مقرّر داشته است .

 «طبرانى» هم این حدیث را نقل کرده است.

 (2) [کنز العمال 6/ 152] و «مناوى» در [متن فیض القدیر 2/ 223] و «ابن حجر» در [صواعق ص 74] گفته‏اند که «طبرانى» از «جابر» و «خطیب» از «ابن عباس» روایت کرده‏اند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: همانا خداى تعالى نسل هر پیغمبرى را در صلب خود او قرار داده است و ذرّیه مرا در صلب على بن ابیطالب علیه السّلام مقرر داشته است



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/26 ساعت 1:58 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید