سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چراباید دراین پنج وقت نماز بخوانیم

 فرمود خداى تعالى در سوره بنى اسرائیل أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً یعنى برپایدار نماز را در وقت زوال آفتاب تا نصف شب یعنى نماز پیشین و پسین و شام و خفتن را و قران فجر را که آن نماز صبح است و فرمود در سوره طه وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى‏ یعنى نماز کن با حمد پروردگار خود پیش از بیرون آمدن آفتاب نماز صبح را و پیش از غروب آن نماز پیشین و پسین را و در وقتهاى شب بگذار نماز شام و خفتن را در طرفهاى روز از براى آنکه راضى شوى فرمود امیر المؤمنین (ع) پرسید یهودى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله را و گفت یا محمد از براى چه معین شده است این پنج نماز در پنج وقت بر امّت تو در ساعتهاى شب و روز پس فرمود پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بدرستى که آفتاب چون طلوع کند و برسد نزد زوال او را حلقه‏ایست که داخل مى‏شود در آن پس چون داخل‏شود در آن زوال کند پس تسبیح گوید خداى را هر چیز که در زیر عرش است از براى پروردگارمن در این ساعتست که صلوات میفرستد بر من در آن پروردگار من پس فرض کرد خداى تعالى بر من و امت من در این نماز و فرمود أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ و این ساعتیست که میاورند جهنم را در روز قیامت پس نیست هیچ مؤمن که موافقت کند در این ساعتها بسجود یا رکوع یا قیام الّا آنکه حرام کند خدا بدن او را بر آتش و اما نماز پسین پس این ساعتى است که خورد آدم علیه السلام در آن از درخت پس بیرون کرد او را خدا از بهشت و امر کرد فرزندان او را باین نماز و احتیاط کرد از براى امّت من فرض آن را و این دوست‏ترین نمازهاست بسوى خداى عز و جل و وصیت کرده است مرا بنگاهداشت آن از میان نمازها و فرمود حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‏ یعنى محافظت کنید بر جمیع نمازها خصوصا بر نماز پسین و اما نماز شام پس این ساعتى است که خداى تعالى قبول کرد توبه آدم را و بود میان خوردن او از آن درخت و میان قبول کردن خدا توبه آدم (ع) را سیصد سال از روزهاى دنیا و در آخرت یک روز مثل هزار سال دنیا مى‏شود و آن زمان از پسین بود تا شام پس نماز کرد آدم (ع) سه رکعت یک رکعت از براى گناه خود و یک رکعت از براى گناه حوّا و یک رکعت از براى آنکه قبول کرد خدا توبه او را پس فرض کرد خداى عزّ و جلّ این سه رکعت را بر امّت من و این ساعتى است که مستجاب مى‏شود در آن دعا و این آن نماز است که امر کرده است مرا پروردگار من و فرمود فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ پس نماز کنید بتسبیح خدا در وقتى که داخل شام میشوید و در وقتى که داخل صبح میشوید و اما نماز خفتن از براى آنکه در قبر تاریکست و در روز قیامت تاریکست پس امر کرد مرا پروردگار من باین نماز در
این وقت تا آنکه روشن کند باین قبرها را و تا آنکه بدهد مرا و امت مرا نورى بر صراط و نیست هیچ قدم که برود بنماز خفتن الا آنکه حرام گرداند خدا بدن او را از آتش و این نمازیست که برگزیده است آن را خداى از براى پیغمبران مرسل قبل از من و اما نماز صبح از براى آنکه آفتاب چون برمیتابد برد و شاخ شیطان پس امر کرد پروردگار من عز و جل که بگذارم پیش از برآمدن آفتاب نماز صبح را و پیش از آنکه سجده کنند او را کافران سجده کنند امت من خداى را عز و جل و تعجیل کردن این نماز دوست‏تر است نزد خداى عز و جل و این نمازیست که گواه میشوند آن را فرشتگان شب و فرشتگان روز گفت آن یهودى راست گفتى یا محمد (ص) حدیث کرد ما را محمد بن موسى المتوکل گفت حدیث کرد ما را على بن حسین بغدادى از احمد از امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود چون فرود آمد آدم علیه السلام از بهشت ظاهر شد بوى نشانى سیاه از سر تا قدم او پس بسیار شد غم او و گریه او بواسطه آنچه ظاهر شد بوى پس آمد او را جبرئیل (ع) و گفت او را که چیست که بگریه در آورده است تو را یا آدم فرمود که گریه میکنم از این سیاهى که ظاهر شده است بمن گفت برخیز یا آدم و نماز کن که این وقت نماز اولیست پس برخاست آدم (ع) و نماز کرد پس فرود آمد آن سیاهى تا گردن او پس آمد جبرئیل او را در وقت نماز دوم و گفت یا آدم برخیز و نماز کن که این وقت نماز دوم است پس برخاست و نماز کرد پس فرود آمد آن سیاهى تا سینه او پس آمد او را جبرئیل در وقت نماز سیّم و گفت یا آدم برخیز و نماز کن که این وقت نماز سیم است پس بر خاست و نماز کرد پس فرود آمد ان سیاهى تا ناف او پس آمد او را جبرئیل در وقت نماز چهارم و گفت یا آدم برخیز و نماز کن که این وقت نماز چهارم است پس برخاست و نماز کرد پس‏
فرود آمد آن سیاهى تا بدو پاى وى پس آمد او را جبرئیل در وقت نماز پنجم و گفت یا آدم برخیز و نماز کن که این وقت نماز پنجم است پس برخاست و نماز کرد پس بیرون آمد آن سیاهى جمیعا پس حمد گفت خداى را و ثنا کرد بر وى پس گفت او را جبرئیل یا آدم حال فرزندان تو در این نماز مثل حال تو است در این سیاهى هر که نماز کند از فرزندان تو در هر روز و شب پنج نماز بیرون مى‏آید از جمیع گناهان خود چنانچه بیرون آمدى تو از این سیاهى‏



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/2/12 ساعت 7:54 صبح موضوع دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


ریشه یابی و معانی نام کشورها

آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی)

آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما / آفتابی جنوبی (لاتین، یونانی)

آلبانی: سرزمین کوه نشینان

آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی، ژرمنی)

آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود

اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی)

اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)

ازبکستان: سرزمین خودسالارها (سغدی، ترکی، فارسی دری)

اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی)

استرالیا: سرزمین جنوبی (لاتین)

استونی: راه شرقی (ژرمنی)

اسرائیل: جنگیده با خدا (عبری)

اسکاتلند: سرزمین اسکات ها (لاتین)

افغانستان: سرزمین قوم افغان (فارسی)

اکوادور: خط استوا (اسپانیایی)

الجزایر: جزیره ها (عربی)

السالوادور: رهایی بخش مقدس (اسپانیایی)

امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه عربی (عربی)

اندونزی: مجمع الجزایر هند (فرانسوی)

انگلیس: سرزمین پیر استعمار (ژرمنی)

اوروگوئه: شرقی

اوکراین: منطقه مرزی (اسلاوی)

ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی

ایتالیا: شاید به معنی ایزد (یونانی)

ایران: سرزمین آریایی ها? برگرفته از واژه «آریا» به معنی نجیب و شریف

ایرلند: سرزمین قوم ایر (انگلیسی)

ایسلند: سرزمین یخ (ایسلندی)

باهاما: دریای کم عمق یا ریشدارها (اسپانیایی)

بحرین: دو دریا (عربی)

برزیل: چوب قرمز

بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان (لاتین)

بلژیک: سرزمین قوم بلژ از اقوام سلتی، واژه بلژ احتمالاً معنی کیسه می داده

بلیز: یا از نام دزدی دریایی به نام والاس یا از واژه ای بومی به معنای آب گل آلود

بنگلادش: ملت بنگال (بنگلادشی)

بوتان: تبتی تبار

بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا

بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار

بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین

پاراگوئه: این سوی رودخانه

پاکستان: سرزمین پاکان (فارسی دری)

پاناما: جای پر از ماهی (زبان کوئِوا)

پرتغال: بندر قوم گال از اقوام سلتی (لاتین)

پورتوریکو: بندر ثروتمند (اسپانیایی)

تاجیکستان: سرزمین تاجیک ها (فارسی دری)

تانزانیا: این نام از همامیزی تانگانیگا سرزمین دریاچه تانگا + زنگبار گرفته شده

تایلند: سرزمین قوم تای

ترکمنستان: سرزمین ترک + ایمان = ترکیمان = ترکمان = ترکمن سرزمین ترک هایی که مسلمان شده اند (مربوط به سده های آغازین اسلام)

ترکیه: سرزمین قوی ها (ترکی با پسوند عربی)

جامائیکا: سرزمین بهاران

جیبوتی: شاید به پادری بافته از الیاف نخل می گفتند (زبان آفار)

چاد: دریاچه (زبان بورنو)

چین: سرزمین مرکزی (چینی)

دانمارک: مرز قوم "دان"

دومینیکن: کشور دومینیک مقدس (اسپانیایی)

روسیه: کشور روشن ها، سپیدان

روسیه سفید / بلاروس: درخشنده روس / سفید روسی

رومانی: سرزمین رومی ها

زلاند نو: زلاند جدید (زلاند نام یکی از استان های هلند به معنای دریاست)

ژاپن: سرزمین خورشید تابان (ژاپنی)

سریلانکا: جزیره باشکوه (سنسکریت)

جزایر سلیمان: از نام حضرت سلیمان

سوئد: سرزمین قوم "سوی"

سوئیس: سرزمین مرداب

سودان: سیاهان (عربی)

سوریه: سرزمین آشور (سامی)

سیرالئون: کوه شیر

شیلی: پایان خشکی/ برف

عراق: شاید از ایراک به معنای ایران کوچک (فارسی)

عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبختواژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد استسعود یعنی خوشبخت.

فرانسه: سرزمین قوم فرانک از اقوام سلتی

فلسطین: یکی از اسامی قدیم رود اردن

فنلاند: سرزمین قوم "فن"

فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ

قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله قرقیزی

قزاقستان: سرزمین کوچگران قزاقی

قطر: شاید به معنای بارانی (عربی)

کاستاریکا: ساحل غنی (اسپانیایی)

کانادا: دهکده زبان سرخپوستی "ایروکوئی"

کلمبیا: سرزمین کلمب (کریستف کلمب) (اسپانیایی)

کنیا: کوه سپیدی (زبان کیکویو)

کویت: دژ کوچک هندی (عربی)

گرجستان: سرزمین کشاورزان (یونانی)

لبنان: سفید (عبری)

لهستان: سرزمین قوم "له"

لیبریا: سرزمین آزادی

مجارستان: سرزمین قوم مجار (مجاری)

مراکش: مغرب

مصر: شهر، آبادی

مقدونیه: سرزمین کوه نشین ها، بلندنشین ها (یونانی)

مکزیک: اسپانیای جدید (اسپانیایی)

موریتانی: سرزمین قوم مور (لاتین)

میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک فراسوی

نروژ: راه شمال

نیجر: سیاه (لاتین)

نیجریه: سرزمین سیاه (لاتین)

نیکاراگوئه: دریای نیکارائو (نام مردم آن منطقه) آگوئه (اسپانیایی)

واتیکان: گرفته شده از نام تپه ای به نام واتیکان (اتروسکی)

ونزوئلا: ونیز کوچک

ویتنام: اقوام "ویت" جنوبی (ویتنامی)

ویلز: بیگانگان (ژرمنی)

هلند: سرزمین چوب آلمانی

هند: پر آب (فارسی باستان)

هندوراس: ژرفناها (اسپانیایی)

یمن: خوشبخت

یونان: سرزمین قوم "یون



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 90/2/11 ساعت 7:55 صبح موضوع دانستنی های علمی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


چهره نفاق

مطّرف پسر مغیره بن شیعه می گوید: با پدرم نزد معاویه رفتم ، پدرم ، به حضور معاویه رفت و آمد می کرد و با او گفتگو می نمود، و بعد نزد ما می آمد و از عقل و سیاست و هوش معاویه سخنانی می گفت ، و او را می ستود. ولی یک شب پدرم مغیره ، به خانه آمد، دیدم بسیار غمگین است و در فکر فرو رفته ، پس از ساعتی ، دیدم همچنان غمگین است ، گمان بردم که اتفاق ناگواری برای او رخ داده است ، گفتم : ای پدر، چه شده که از آغاز شب تاکنون غمگین هستی و در فکر فرورفته ای ؟ پدرم در پاسخ گفت :پسرم ! از نزد کافرترین و ناپاکترین انسانها نزد تو آمده ام یا بنی جئت من عند اکفر النّاس واخبثهم . گفتم : او کیست ؟ گفت : معاویه است .
گفتم : چطور؟ گفت : در حضور معاویه بودم ، مجلس خلوت شد و من بودم و معاویه ، به او گفتم :ای رئیس مؤمنان ! سنّ و سال تو بالا رفته ، اکنون اگر به گسترش عدل و داد بپردازی برای تو بهتر است ، خوب است با برادران خود از بنی هاشم ، خوشرفتاری کنی ، و صله رحم نمائی ، سوگند به خدا اکنون در نزد آنها هیچ چیز نیست که از آن بترسی ، و آن چیز برای سلطنت تو خطرناک باشد، بنابراین اگر رابطه نیکی با آنها برقرار سازی ، ذکر و پاداشش برای تو باقی می ماند، و بعد از مرگ تو، تو را به نیکی یاد می کنند. معاویه در جواب نصایح من گفت : هیهات !، کدام ذکر است که باقی مانده و امید بقای آن است ؟ آن قدرت و حکومت قبیله تیم و ابوبکر بود که با مرگ ابوبکر، پایان یافت و جز نامی از ابوبکر (در تاریخ ) باقی نمانده است ، و آن حکومت و قدرت قبیله عدی و عمر بود که آنهمه شکوه داشت و ده سال ، سر پا بود، ولی با مرگ عمر، فرو ریخت و جز نام عمر (در تاریخ ) چیز دیگری باقی نمانده است . ولی در مورد ابن ابی کبشه (پیامبر (ص) ) نام او هر روز پنج بار در اذان با صدای بلند ذکر می شود و مردم شب و روز این جمله را می شنوند: و اشهد انّ محمدا رسول الله بنابراین ای بی پدر غیر از این مورد، چه عملی باقی می ماند و چه ذکر دوام می یابد که تو مرا نصیحت به ثواب و خوشرفتاری با بنی هاشم می کنی لا و الله الا دفنا دفنا: نه به خدا سوگند، از روش خود دست بردار نیستم ، مگر آن وقت فرا رسد که یاد پیامبر(ص ) را دفن کنم ، و مردم را به فراموش کردن آن ، عادت دهم . این است باطن خبیث معاویه ، که نقل کننده آن مغیره بن شعبه یکی از سرسپردگان دستگاه معاویه می باشد، آیا با توجه به این مطلب ، می توان گفت : که معاویه ذره ای دین داشته است ؟!


*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 90/2/8 ساعت 9:39 صبح موضوع داستان های آموزنده | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


دراسلام تبعیض نژادی ممنوع است

 
در حالی که پیامبراسلام (ص ) قاطعانه با تبعیض نژادی مبارزه می کرد و عملا افراد سیاه پوست و محروم وفقیر و غلام را در ازدواج و امور دیگر با سایر مسلمین مساوی می دانست وقتی که بنی امیه روی کار آمدند بار دیگر جریان تبعیضات نژادی دوران جاهلیت را زنده کردند، به عنوان نمونه : مرد مسلمانی از موالی (غلامان آزاده شده غیر عرب ) با دختری از اعراب بنی سلیم ازدواج کرد، محمد بن بشیر، از این واقعه ناراحت شد و به مدینه آمد و از حاکم مدینه ابراهیم بن هشام شکایت کرد. حاکم دستور داد بین آن غلام آزاد شده و همسرش جدائی افکندند و دویست تازیانه به آن غلام زد، و موی سر ابروها و ریشش را تراشید، و این گونه او را تحقیر و شکنجه داد که چرا با دختری از دختران عرب ، ازدواج کرده است . محمدبن بشیر کار حاکم را ستود، و اشعاری در مدح او گفت ، که از جمله آنها این شعر است :
قضیت بسنه و حکمت عدلا و لم ترث الخلافه من بعید
تو بر اساس سنت قضاوت کردی و به عدالت داوری نمودی و این کار تو بیانگر قرب تو به مقام خلافت است.

 

منبع : سایت اندیشه قم



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 90/2/8 ساعت 9:27 صبح موضوع داستان های آموزنده | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


عاقبت دشمنی با اهل بیت (ع)

 

عالم زاهد ومحب صادق مرحوم حاج شیخ محمد شفیع محسنی جمی - اعلی اللّه مقامه - که قریب دوماه است به دار باقی رحلت فرموده ، نقل انتقام علوی(ع ) نمود که در کنگان یک نفر فقیر در خانه ها مدح حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام می خوانده ومردم به او احسان می کردند، تصادفا به خانه قاضی سُنی ناصبی می رسد و مدح زیادی می خواند، قاضی سخت ناراحت می شود در را باز می کند و می گوید چقدر اسم علی را می بری چیزی بتو نمی دهم مگر اینکه مدح عمر کنی ! و من به تو احسان می کنم ، فقیر می گویداگر در راه عمر چیزی به من بدهی از زهرمار بدتر است و نخواهم گرفت . قاضی عصبانی می شود و فقیر را به سختی می زند، زن قاضی واسطه می شود و به قاضی می گوید دست از او بردار؛ زیرا اگر کشته شود تو را خواهند کشت ، بالاخره قاضی را داخل خانه می آورد و از فقیر کاملا دلجویی می کند که فسادی واقع نشود. قاضی به غرفه اش می رود پس از لحظه ای زن صدای ناله عجیبی از او می شنود، وقتی که می آید می بیند قاضی حالت فلج پیدا کرده و گنگ هم شده است . بستگانش را خبر می کند از او می پرسند چه شده ؟ آنچه که از اشاره خودش فهمیده شد این بود که تا به خواب رفتم مرا به آسمان هفتم بردند و بزرگی سیلی به صورتم زد و مرا پرت نمود که به زمین افتادم . بالجمله او را به مریضخانه بحرین می برند و قریب دوماه تحت معالجه واقع می شود و هیچ فایده نمی بخشد. او را به کویت می برند، مرحوم حاج شیخ مزبور فرمود، تصادفا در همان کشتی که من بودم او را آوردند و به اتفاق هم وارد کویت شدیم . به من ملتجی شد و التماس دعا می کرد، من به او فهماندم که از دست همان کسی که سیلی خورده ای باید شفا بیابی و این حرف به آن بدبخت اثری نکرد و بالجمله چندی هم به بیمارستان کویت مراجعه کرد فایده نبخشید و فرمود تا سال گذشته در بحرین او را دیدم به همان حال با فقر و فلاکت در دکانی زندگی می کرد و گدایی می نمود. نظیر حال این قاضی داستان ابوعبداللّه محدث است و خلاصه آن چنین است در مدینه المعاجز، صفحه 140 از شیخ مفید - علیه الرحمه - نقل نموده نزد جعفر دقاق رفتم و چهار کتاب در علم تعبیر از او خریدم ، هنگامی که خواستم بلند شوم گفت به جای خود باش تا قضیه ای که به دوست من گذشته برایت تعریف کنم که برای یاری مذهبت نافع است . رفیقی داشتم که از من می آموخت و در محله باب البصره مردی بود که حدیث می گفت ومردم از او می شنیدند به نام ابوعبداللّه محدث و من و رفیقم مدتی نزد او می رفتیم و احادیثی از او می نوشتیم و هرگاه حدیثی در فضائل اهل بیت (علیهم) املا می کرد در آن طعن می زد تا روزی در فضائل حضرت زهرا(علیها) به ما املا کرد سپس گفت اینها به ما سودی نمی بخشد؛ زیرا علی علیه السلام مسلمین را کشت و نسبت به حضرت زهرا هم جسارتهایی کرد!! جعفر گفت سپس به رفیقم گفتم سزاوار نیست که از این مرد چیزی یاد بگیریم چون دین ندارد و همیشه به علی و زهرا جسارت می کند واین مذهب مسلمان نیست ، رفیقم سخنانم را تصدیق کرد و گفت سزاوار است به سوی دیگری رویم و با او باز نگردیم . شب در خواب دیدم مثل اینکه به مسجد جامع می روم و ابوعبداللّه محدث را دیدم و دیدم که امیرالمؤ منین علیه السلام بر استر بی زینی سوار است و به مسجد جامع می رود، با خود گفتم وای اگر گردنش را به شمشیرش بزند پس چون نزدیک شد با چوبش به چشم راست او زد و فرمود ای ملعون ! چرا من و فاطمه را دشنام می دهی ؟ پس محدث دستش را روی چشم راستش نهاد و گفت آخ کورم کردی ! جعفر گفت بیدار شدم و خواستم به سوی رفیقم بروم و به او خوابم را بگویم ناگاه دیدم او به سوی من می آید در حالی که رنگش دگرگون شده گفت : آیا می دانی چه شده ؟ گفتم بگو، گفت دیشب خوابی درباره محدث دیدم و خوابش بدون کم و کاست با خواب من یکی بود با او گفتم من هم چنین دیدم و می خواستم بیایم با تو بگویم بیا تا با قرآن پیش ‍ محدث برویم وبرایش سوگند بخوریم که چنین خوابی دیده ایم و با هم توطئه نکرده ایم و عنایت علوی او را اندرز دهیم تا از این اعتقاد برگردد پس بلند شدیم به در خانه اش ‍ رفتیم ،در بسته بود، کنیزی آمد و گفت نمی شود او را حالا دید، دو مرتبه در را کوبیدیم باز همین جواب را داد، سپس گفت : شیخ دستش را روی چشمش گذاشته و از نیمه شب فریاد می زند و می گوید علی بن ابی طالب علیه السلام مرا کور کرد و از درد چشم فریادرسی می کند به او گفتیم ما برای همین به اینجا آمدیم ، پس در را باز کرد و داخل شدیم پس او را دیدیم به زشت ترین صورتها فریادرسی می کند و می گوید مرا با علی بن ابیطالب علیه السلام چکار که دیشب چشم مرا با چوبش زد و کورم کرد. جعفر گفت آنچه ما در خواب دیدیم او برایمان گفت ،به او گفتیم از اعتقادت برگرد و دیگر به ساحت مقدسش جسارت نکن ، گفت خدا پاداش خیر به شما ندهد اگر علی چشم دیگرم را کور کند او را بر ابوبکر و عمر مقدم نخواهم داشت ، از نزدش برخاستیم ، سه روز دیگر به دیدنش رفتیم دیدیم چشم دیگرش نیز کور شده و باز از اعتقادش ‍ برنگشت ، پس از یک هفته سراغش را گرفتیم گفتند به خاکش سپرده اند و پسرش مرتد شده و به روم رفته از خشم علی بن ابیطالب علیه السلام.

منبع : سایت اندیشه قم



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 90/2/8 ساعت 9:21 صبح موضوع داستان های آموزنده | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید