حسنین علیهما السّلام از خاندانى هستند که صدقه دادن به آنها حرام است
(2) [صحیح بخارى] در کتاب «زکات» در باب «گرفتن خرماى صدقه»، به سند خود، از «ابو هریره» روایت کرده است، هنگامى که موقع چیدن خوشههاى خرما فرا مىرسید، مردمى که نخلستان خرما داشتند خرماهاى زیادى به عنوان صدقه حضور مبارک مىآوردند تا پشتهاى از خرما گرد مىآمد. حسنین که حضور داشتند با آن خرماها بازى مىکردند. روزى یکى از آن دو، خرمائى را در دهان گذاشت، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به او نگاهى کرد و بلافاصله خرما را از دهان او بیرون آورد و فرمود: مگر نمىدانى این خرماها صدقه است و آل محمد صلّى اللّه علیه و آله از صدقه استفاده نمىکنند.
(3) [همان کتاب] در ذیل «جهاد و سیر» در باب کسى که به زبان فارسى، گفتگو مىکند، به سند خود، از «ابو هریره» روایت مىکند که حضرت حسن بن على علیه السّلام، یک دانه خرماى صدقه برداشت و در دهان خودش گذاشت. رسول
خدا صلّى اللّه علیه و آله به زبان فارسى، فرمود:
«کخ کخ» «1»
و اضافه کرد: مگر نمىدانى ما از صدقه استفاده نمىکنیم؟
مؤلف گوید: «بخارى» همین حدیث را در باب آنچه درباره صدقه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله رسید، ذکر کرده است و «مسلم» هم حدیث مزبور را در «صحیح» خود در کتاب «زکات» به طرق عدیدهاى آورده است و «احمد حنبل» هم در «مسند» و گروهى از محدثان نیز آن را نقل کردهاند.
(1) [مسند امام احمد حنبل 1/ 200] از «ابو الحوراء سعدى» روایت مىکند، در دیدارى که با امام حسن مجتبى علیه السّلام داشتم، از حضرتش تقاضا کردم تا خاطرهاى را که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به یاد دارد بیان فرماید. امام حسن علیه السّلام فرمود: در یکى از روزها، خرمائى از خرماهاى صدقه که براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آورده بودند تا در میان مستحقان تقسیم فرماید، برداشتم و به دهان گذاشتم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آن خرما را که با آب دهانمتر شده بود، از دهانم بیرون آورد و در میان آن خرماها افکند. مردى که حضور داشت اظهار کرد: چه مىشد اگر آن خرما را این کودک مىخورد؟! پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: این خرماها صدقه است و ما از خرماى صدقه تناول نمىکنیم.
مؤلف گوید: این روایت را به دو طریق دیگر روایت کرده است و «ابو داود طیالسى» هم در [مسند 5/ 163] این روایت را نقل مىکند.
(2) [همان کتاب 2/ 279] به سند خود، از «ابو هریره» نقل مىکند که در یکى از روزها، حضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم که خرماى صدقه آوردند. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به تقسیم کردن آنها پرداخت و حسن علیه السّلام در آن حال روى دامان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله قرار گرفته بود. پس از آنکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از تقسیم خرماها آسوده
شد، از جاى برخاست و امام حسن علیه السّلام را روى دوش گذاشت. در همین لحظه مقدارى از آب دهان حسن علیه السّلام بر روى بدن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چکید. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله سر برداشت و هویدا شد که حسن علیه السّلام خرمائى در دهان دارد و این لعاب از دهان اوست. بلافاصله پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله انگشت در دهان او فرو برد و خرما را بیرون آورد و فرمود: مگر نمىدانى صدقه بر آل محمد صلّى اللّه علیه و آله حرام است؟
مؤلف گوید: «احمد حنبل» این روایت را با اندک اختلافى، در صفحه 406 و 466 آورده است.
(1) [همان کتاب 3/ 489] به سند خود، از «ابو عمیر» نقل مىکند که در یکى از روزها، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم که مردى با طبق خرما بحضور مبارک شرفیاب شد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا این خرماها صدقه است یا هدیه؟
عرض کرد: صدقه است. حضرت فرمود: آنها را در اختیار حاضران بگذار. در این هنگام که امام حسن علیه السّلام حضور داشت و بازى مىکرد، خرمائى برداشت و در دهان گذاشت. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله انگشت در دهانش فرو برد و آن خرما را بیرون آورد و به سوئى افکند و فرمود: بر ما آل محمد صلّى اللّه علیه و آله صدقه حرام است.
این حدیث را به طریق دیگر هم روایت کرده است.
(2) [همان کتاب 2/ 201] به سند خود، از «ربیعه شیبان» روایت مىکند، در ملاقاتى که با حضرت حسین بن على علیه السّلام داشتم، عرض کردم: از خاطراتى که با پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله داشتید، برایم بیان کن. فرمود: در یکى از روزها، بالاى غرفه رفتم.
خرمائى برداشتم و آن را در دهان گذاشتم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد و فرمود: آن خرما را دور انداز، براى اینکه آن خرما، صدقه است و استفاده کردن از صدقه براى ما حرام است.
(3) [کنز العمال 3/ 320] از «ابو عمره رشید بن مالک» روایت مىکند که حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم، طبق خرمائى آوردند. حضرت پرسید:
این خرما صدقه است یا هدیه؟ در پاسخ به عرض رسید: صدقه است. دستور داد، اصحاب از آن طبق استفاده کنند. حسین بن على علیه السّلام که آنجا مشغول بازى بود، دست دراز کرد و خرمائى برداشت و در دهان گذاشت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خرما را از دهان او بیرون آورد و فرمود: ما آل محمد صلّى اللّه علیه و آله از صدقه استفاده نمىکنیم.
«متّقى» گوید: «ابن نجّار» این حدیث را روایت کرده است.
مؤلف گوید: احادیث زیاد و بیشمارى در خصوص حرمت صدقه بر آل محمد صلّى اللّه علیه و آله، روایت شده است بویژه در زندگى امام حسن علیه السّلام. و ما در اینجا به همین چند حدیث که روایت شد، اکتفا نمودیم.
منبع:
فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج4،
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:41 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
امام حسن و امام حسین علیهما السّلام دو عضو از اعضاى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بودند
(2) [مسند امام احمد حنبل 6/ 399] به سند خود، از «قابوس بن مخارق» از «امّ الفضل» روایت مىکند که در خواب دیدم یکى از اعضاى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در خانه من افتاده است. به ملاقات رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شدم و رؤیاى خود را به عرض مقدس رساندم. حضرت فرمود: خیر است، دیرى نمىیابد فاطمه علیها السّلام پسرى به دنیا مىآورد و تو امور شیر دادن او را در کنار امر شیر دهى فرزندت «قثم»، به عهده مىگیرى. طولى نکشید که امام حسن علیه السّلام از فاطمه علیها السّلام تولّد یافت و او را به دست من سپردند و من شیردهى او را انجام مىدادم.
همین حدیث را به طریق دیگر هم روایت مىکند. «ابن اثیر» در [اسد الغابة 2/ 10]، «ابن حجر» در [اصابه 5/ 231] و «بغوى» هم آنرا روایت کردهاند.
(3) [صحیح ابن ماجه] در ابواب تعبیر رؤیا صفحه 289، به سند خود، از
«قابوس» از «امّ الفضل» روایت مىکند، در ملاقاتى که با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داشتم، عرض کردم: در خواب دیدم که عضوى از اعضاى شما در خانه من است. فرمود:
خواب خوبى دیدهاى، بزودى از فاطمه علیها السّلام پسرى بدنیا مىآید که تو باید شیر دادن او را عهدهدار شوى. دیرى نپایید که حسن علیه السّلام- یا حسین علیه السّلام- از مادر متولد شد و او را با فرزندم «قثم» شیر مىدادم! «امّ الفضل» مىگوید: روزى این کودک را حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بردم، همینکه در دامان آن حضرت قرار گرفت، ادرار کرد. من (این عمل را نسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بىادبى احساس کردم) دست به شانه او زدم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: فرزندم را آزار دادى خدا تو را بیامرزد!
(1) [مستدرک حاکم 3/ 176] به سند خود، از «امّ الفضل» دختر «حارث» روایت مىکند که در یکى از اوقات، حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شده و عرض کردم: یا رسول الله! دیشب خواب وحشتناکى دیدم. پرسید: چه خواب دیدى؟
عرض کردم: خواب نگران کنندهاى! فرمود: جریانش را بیان کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعهاى از بدن شما جدا شد و در دامن من قرار گرفت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بر خلاف انتظار تو، این خواب خوبى است، بزودى- به خواست خدا- از فاطمه علیها السّلام فرزندى بدنیا مىآید و در دامن دایگى تو قرار مىگیرد.
چنانکه حضرت تعبیر فرموده بود، امام حسین علیه السّلام متولد شد و مرا به دایگى آن حضرت گماردند.
(2) [طبقات ابن سعد 8/ 204] به سند خود، از «سمّاک بن حرب» روایت مىکند که «امّ الفضل» همسر «عباس بن عبد المطلب» به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، عرض کرد: دیشب در خواب دیدم که گویا عضوى از اعضاى شما در خانه من است.
پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خواب خوبى دیدهاى، بزودى از فاطمه علیها السّلام پسرى متولد مىشود و تو او را با فرزندت «قثم» شیر خواهى داد. «سماک» گوید: چنانکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود، امام حسین علیه السّلام از فاطمه علیها السّلام متولد شد و «ام الفضل» دایگى او
را به عهده گرفت. «ام الفضل» گفته که در یکى از آن اوقات، امام حسین علیه السّلام را بحضور پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بردم. حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله کودک را از من گرفت و داشت او را نوازش مىکرد و مىبوسید، که ناگهان کودک در دامن پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، بول کرد.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى ام الفضل! فرزندم را بگیر که روى دامنم بول کرد. او را از حضرت گرفتم و به منظور ادب کردن نیشگان گرفتم طورى که صدایش به گریه بلند شد و گفتم: با رفتارى که کردى پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله را آزردى! پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: (او مرا ناراحت نکرد بلکه) اى ام الفضل! از اینکه تو فرزندم را به گریه آوردى، مرا آزردى!! سپس دستور داد آب حاضر کردند و یک بار آب روى جامه و بدنش ریخت و فرمود: اى امّ الفضل! هر گاه کودک پسر باشد و چنین رفتارى از او به ظهور برسد، با ریختن یک بار آب بر روى جامه یا بدن، پاک مىشود و نیازى به فشردن لباس نیست و اگر دختر باشد علاوه بر ریختن آب، قسمت نجس آن را هم باید فشرد.
مؤلف گوید: «ابن حجر» این حدیث را در [اصابه 8/ 267] با اندک اختلافى در الفاظ حدیث، نقل کرده است.
(1) [همان کتاب 8/ 204] به سند خود، از «قابوس بن مخارق» روایت مىکند که «ام الفضل» در خواب دید، گویا عضوى از اعضاى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در خانه او افتاده است. از این خواب وحشت کرد و بحضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و خوابش را به عرض رسانید. حضرت فرمود: خواب خوبى است، اگر خدا بخواهد، بزودى خداى تعالى پسرى به فاطمه علیها السّلام اعطا خواهد کرد که تو او را با فرزندت «قثم» شیر خواهى داد و دایگى او را به عهده خواهى گرفت. دیرى نپایید که امام حسین علیه السّلام متولد شد و کودک را در اختیار من گذاردند. و او را شیر دادم تا به راه افتاد. در یکى از اوقات، کودک را حضور مبارک بردم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله او را در دامت خود گرفت و نوازش مىکرد که ناگهان کودک روى جامه پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ادرار
کرد. «ام الفضل» از کار او ناراحت شد و با دست به پشت او زد. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله خطاب به «ام الفضل»، فرمود: خدا کار تو را اصلاح کند- و یا خدا تو را بیامرزد- فرزندم را ناراحت ساختى! «امّ الفضل» گفت: جامه را از تن بیرون کنید و یکى دیگر بپوشید تا آن جامه را بشویم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: احتیاجى به شستن این لباس نیست، هر گاه پسرى بول کند با ریختن آب بر روى جامه پاک مىشود و اگر دخترى بر جامهاى ادرار کند باید علاوه بر آب ریختن فشرده هم بشود.
(3) مؤلف گوید: «ابن اثیر» این حدیث را در [اسد الغابة 3/ 242] با اندک اختلافى، آورده است.
منبع:
فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج4،
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:39 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرزندان حضرت زهرا علیها السّلام را به نام حسن و حسین و محسن که به ترتیب نام عبرى فرزندان هارون علیه السّلام شبر و شبیر و مشبر مىباشند نامگذارى کرده است
(2) [الادب المفرد بخارى ص 120] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على علیه السّلام روایت مىکند، هنگامى که امام حسن مجتبى علیه السّلام به دنیا آمد او را به نام «حرب» نامیدم. طولى نکشید رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف فرما شد و فرمود:
فرزندم را بیاورید او را چه نامیدهاید؟ به عرض رسانیدم او را «حرب» نامیدهام.
فرمود: نه، بلکه او را حسن باید نامید. و هنگامى که حسین علیه السّلام متولد شد، باز هم او را «حرب» نامید، لیکن حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله او را طلبید و پرسید: این فرزندم را به چه نامى موسوم ساختهاید؟ عرض کردم: او را «حرب» خواندهام. فرمود:
چنان نیست، بلکه او را حسین باید نامید. سومین فرزند حضرت زهرا علیها السّلام که متولد شد، او را «حرب» نامیدم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بلکه او را محسن بنامید.
سپس فرمود: من این سه تن فرزندم را به نام فرزندان حضرت هارون، برادر
حضرت موسى علیه السّلام، شبر و شبیر و مشبر نامیدم.
(1) [مستدرک حاکم 3/ 165] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على علیه السّلام روایت مىکند، هنگامى که امام حسن مجتبى علیه السّلام از حضرت فاطمه علیها السّلام متولد شد، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به خانه ما تشریف آورد و فرمود: فرزندم را بیاورید و بگوئید او را به چه اسمى نامیدهاید؟ به عرض رسانیدم: او را «حرب» خواندهام.
فرمود: نه چنین است، بلکه نام او حسن است. هنگامى که امام حسین علیه السّلام متولد شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود: فرزندم را بیاورید و حضرت حسین علیه السّلام را آوردیم. فرمود: او را چه نامیدهاید؟ گفتم: او را «حرب» نامیدهایم.
فرمود: چنان نیست، بلکه نام او حسین است. فرزند سوم که متولد شد، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد. پس از آنکه کودک را دید و همان سؤال را کرد. گفتم: او را «حرب» خواندهام. فرمود: چنان نیست، بلکه نام محسن است. «1» سپس فرمود: من فرزندانم را، به نام فرزندان هارون علیه السّلام که شبر و شبیر و مشبر بود، بنام حسن و حسین و محسن علیهم السّلام نامیدهام. «حاکم» این حدیث را صحیح مىداند.
مؤلف گوید: «حاکم» حدیث مورد بحث را به طریق دیگر در همان صفحه یاد کرده است و مىگوید: این حدیث هم صحیح الاسناد است و «احمد» در [مسند 1/ 98]، «بیهقى» در [سنن 6/ 165 و 7/ 63]، «ابن اثیر» در [اسدالغابة 2/ 18 و 4/ 308]، «ابن عبد البر» در [استیعاب 1/ 139] و «متّقى» در [کنز العمال 6/ 221] از گروهى از محدثان روایت کردهاند و در باب «رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به نیابت از حسنین علیها السّلام عقیقه کرد و ...»، حدیث دیگرى از «کنز العمّال» از على علیه السّلام نقل
مىکنیم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرزندان مرا، به نام حسن و حسین و محسن نامید.
(1) [صواعق محرقه ابن حجر ص 115] «بغوى» و «عبد الغنى» در «ایضاح» از «سلمان» روایت مىکنند که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هارون علیه السّلام دو فرزند خود را به نام شبر و شبیر نامید، من هم دو فرزندم را مثل هارون علیه السّلام، حسن و حسین نامیدم.
(2) [ذخائر العقبى ص 120] از «اسماء بنت عمیس» روایت است که حضرت زهرا علیها السّلام فرزند بزرگوارش، حسن علیه السّلام، را به خانه من آورد. درست همین لحظه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود: اى اسماء! فرزندم را بیاور. امام حسن علیه السّلام را در پارچه زردى نهادم و به حضور مبارکش بردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
مگر به شما نگفتم کودک را در پارچه زرد رنگ نپیچید. بلافاصله کودک را در میان پارچه سفیدى پیچیدم و به حضورش بردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کودک را از من گرفت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. آنگاه از على علیه السّلام، پرسید که نام این فرزندم را چه نامیدهاى؟ على علیه السّلام گفت: من بر شما پیشى نمىگیرم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من هم در نامگذارى او، بر خدا سبقت نمىجویم. در این هنگام، «جبرئیل» نازل شد و گفت: اى محمد! پروردگار سلام مىرساند و مىفرماید:
موقعیت على علیه السّلام در نزد تو، مانند منزلت هارون به موسى است؛ با این تفاوت که پیغمبرى پس از تو مبعوث نمىشود. اسم فرزندت را به نام فرزند هارون نامگذارى کن. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسید: نام فرزند هارون چیست؟ «جبرئیل» در پاسخ گفت: نام او «شبر» است. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود که زبان من عربى است، «جبرئیل» فرمود: او را به نام حسن نامگذارى کن. پس از یکسال امام حسین علیه السّلام متولّد شد، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به خانه «اسماء» آمد و جریان را بطورى که بیان کردیم، «اسماء» بیان کرد و قصه نامگذارى را متذکر شد تا آنجا که «جبرئیل» گفت: نام این کودک را حسین بگذار.
(1) [مستدرک حاکم 4/ 277] به سند خود، از «محمد بن عقیل» از حضرت على علیه السّلام روایت مىکند که حضرت على علیه السّلام فرزند بزرگ خود را به نام «عمویش» «حمزه»، نامگذارى کرد و فرزند دیگرش، حسین علیه السّلام، را به نام عموى دیگرش، «جعفر»، نامید. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که از جریان اطلاع یافت، على علیه السّلام را بحضور طلبید. فرمود: مأمورم که نام این دو کودک را تغییر بدهم. على علیه السّلام فرمود: خداى تعالى و رسول او داناترند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نام آن دو بزرگوار را حسن و حسین تعیین فرمود. این حدیث، صحیح است.
مؤلف گوید: «احمد حنبل» این حدیث را در [مسند 1/ 159] ذکر کرده است.
(2) [مسند ابو داود طیالسى 1/ 19] به سند خود، از «هانى بن هانى» از حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام روایت مىکند، هنگامى که امام حسن علیه السّلام تولد یافت، گفتم او را «حرب» بنامید و من دوست دارم با چنان نامى که براى او مىگذارم خود را به کنیه «ابو حرب» بنامم. همان لحظه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف فرما شد و کودک را بحضور طلبید و فرمود: او را چه نامیدهاید؟ گفتیم:
«حرب». فرمود: نه چنین است، بلکه او را حسن بنامید. و هنگامى که امام حسین علیه السّلام متولد شد ما او را «حرب» نامیدیم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و فرمود:
نوزاد را چه نامیدهاید؟ گفتیم: «حرب». فرمود: او را حسین بنامید.
(3) [سنن بیهقى 9/ 304] به سند خود، از جعفر بن محمد از پدرش رسول اکرم- صلوات الله علیهم اجمعین- نقل مىکند که این نوزاد روز هفتم ولادتش، از سوى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حسن نامیده شد و کلمه حسین را از واژه، حسن، اشتقاق کرد و فاصله میان این دو بزرگوار بیش از اقل حمل که شش ماه است نبوده است.
مؤلف گوید: «حاکم» این حدیث را در [مستدرک 3/ 172] نقل کرده است.
(4) [اسد الغابه ابن اثیر 2/ 9] در ذیل شرح حال امام حسن بن على بن
ابیطالب علیهم السّلام، از «ابو احمد عسکرى» روایت مىکند که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله آن حضرت را حسن و کنیهاش را ابو محمّد نامید و این اسم بىسابقه بود و در جاهلیت هم کسى به این نام نامیده نشده است.
سپس گفته است: از «ابن اعرابى» از «مفضّل» نقل است که خداى تعالى، این دو اسم- حسن و حسین- را ذخیره داشت تا اینکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرزندان خویش- حسن و حسین- را به آن نام بنامد! مىگوید: گفتم که اگر اسم مزبور منحصر به آن دو بزرگوار است، پس چگونه برخى از یمنىها به این دو نام شناخته شدهاند؟ در پاسخ گفت: نام آنها حسن (به فتح حاء و سکون سین) و حسین (به فتح حاء و کسر سین است) نه حسن (به فتح حاء و سین) و حسین (به ضم حاء و فتح سین).
مؤلف گوید: «ابن اثیر» در [2/ 18] به سند خود، از «عمران بن سلیمان» روایت کرده است که گفت: حسن و حسین از نامهاى بهشتیان است و در جاهلیت چنین اسمى سابقه نداشته است.
(1) [اسد الغابه ابن اثیر 5/ 483] در ذیل احوال «سوداه» دختر «مسرح کندى»، مىنویسد: «عروة بن فیروز» از «سوداه» روایت مىکند که من در میان افرادى که شاهد زایمان حضرت زهرا علیها السّلام بودند حضور داشتم. همزمان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد و احوال حضرت زهرا علیها السّلام را جویا شد. گفتم: به درد زایمان مبتلا است. فرمود: باشد هنگامى که بچهاش تولد یافت به کارى نپردازد. پس امام حسن علیه السّلام قدم به جهان نهاد، او را در پارچهاى پیچیدم. رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله تشریف آورد. احوال حضرت زهرا علیها السّلام را جویا گردید. گفتم: فرزند پسرى خدا به او مرحمت فرمود و من نوزاد را در پارچهاى زرد رنگ پیچیدم. فرمود: آن فرزند را نزد من بیاور. کودک را بحضور مبارک بردم. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پارچه زرد رنگ را از اندام او بیرون آورد و آن حضرت را در میان پارچه سپید رنگى پوشانید و آب دهان
شریف را در میان دهان او ریخت و از آب دهان مبارکش به او آشامانید و حضرت على علیه السّلام را صدا زد و فرمود: او را چه نامیدهاى؟ عرض کرد: جعفر. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نه، نام او حسن است و نام فرزند پس از او هم، حسین است و تو ابو الحسن و ابو الحسین هستى.- صلوات الله علیهم اجمعین-
(1) مؤلف گوید: «ابن حجر» این حدیث را در [اصابه 8/ 117] در شرح حال «سواده آورده و «متّقى» در [کنز العمال 7/ 105] نقل کرده و مىگوید: «ابن منده» و «ابو نعیم» و «ابن عساکر» این حدیث را روایت کردهاند. «هیثمى» هم در [مجمع 9/ 174] به نقل آن پرداخته و مىگوید که حدیث مورد بحث را «طبرانى» به دو سند روایت کرده است.
منبع:
فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج4،
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/3 ساعت 11:17 صبح موضوع حسنین(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت