نماز بدون درود بر «محمّد و آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله» پذیرفته نمىشود
(2) [سنن بیهقى 2/ 379] به سند خودش، از «ابو مسعود» نقل کرده است که گفته: هر گاه نماز گزارم و در آن نماز، بر «محمد و آل محمد» درود نفرستم، یقین دارم که نماز کاملى بجاى نیاوردهام.
مؤلف گوید: بار دیگر حدیث مزبور را با اندک فاصلهاى روایت کرده است و در آن حدیث، بجاى «صل على محمد و آل محمد»، «على محمد و آل محمد» آورده است و «دارقطنى» هم، در [سنن خود/ 163] به ذکر این حدیث پرداخته است.
(3) [سنن دارقطنى ص 136] به سند خود، از «ابو مسعود انصارى» روایت کرده است، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: کسى که نماز بگزارد و در آن نماز، بر من و اهل بیتم درود نفرستد، نمازش مقبول نخواهد بود.
(4) [ذخائر العقبى ص 199] از «جابر» روایت کرده است که مىگفت: هر گاه نماز بگزارم و در آن نماز، بر «محمد و آل محمد صلّى اللّه علیه و آله» درود نفرستم، گمان ندارم آن
نماز مقبول پیشگاه الهى قرار بگیرد.
(1) [الصواعق المحرتة ص 88] شافعى گفته است:
یا اهل بیت رسول اللّه حبّکم فرض من اللّه فى القرآن انزله
کفاکم من عظیم القدر انّکم من لم یصلّ علیکم لا صلوة له
؛ «اى خاندان رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، محبت و علاقهمندى به شما، از سوى خدا تعالى واجب شده است و وجوب آنرا خداى بزرگ در قرآن کریم نازل کرده است.
درباره بزرگى شما همین بس که هر گاه کسى در هنگام نماز درود بر شما نثار نکند، نمازش مقبول پیشگاه حق تعالى نخواهد بود».
مؤلف گوید: دو بیت مزبور را «شبلنجى» در [نور الابصار ص 104] آورده است و بزودى در باب آینده به بخشى از اخبار اشاره مىشود که در آنها آمده است که در تشهّد نماز دستور داده است، بر «محمّد و آل محمّد» درود بفرستند. چنانکه در این حدیث آمده است: «هر گاه یکى از شما به تشهّد نماز مىپردازد، بر اوست که بگوید:
«اللّهمّ صلّ على محمّد و (على) آل محمّد»
از این حدیث پیداست که امر به گفتن صلوات فرموده است و «امر» هم، دلیل بر وجوب است و هر گاه یکى از واجبات نماز بدون جهت ترک شود، نماز باطل است و مقتضاى قاعده، بطلان نماز است تا آنجا که اگر آن واجب، بطور سهو هم ترک شود، باز هم، نماز باطل است مگر اینکه دلیلى بر صحت آن نماز دلالت کند، از قبیل:
«لا تعاد الصلوة الّا من خمس»
(تا به آخر حدیث). «فخر رازى» در تفسیرش، در ذیل تفسیر «آیه مودّت»، سوره «شورا» اظهار داشته است: درود فرستادن بر آل پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از موقعیت بزرگ و بىسابقهاى برخوردار است؛ به همین دلیل است که دعاى براى اهل بیت را پایانگیر تشهّد نماز قرار داده است و فرموده است در پایان تشهّد بگویید:
«اللّهم صلّ على محمّد و على آل محمّد»
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 11:18 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
حضرت على علیه السّلام مانند پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نماز مىگزارد
(2) [صحیح بخارى] در کتاب «صلوة» در باب اتمام تکبیر در رکوع، به سند خود، از «مطرّف» از «عمران بن حصین» روایت کرده است که گفت: در بصره با على علیه السّلام نماز گزاردیم و همانجا متذکر شدیم که این مرد، به گونهاى نماز گزارد که ما آنگونه نماز را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دیده بودیم. آرى، او مانند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به رکوع مىرفت و تکبیرى مىگفت و چون سر از رکوع برمىداشت باز، تکبیر مىگفت .
(3) [همان کتاب] در کتاب «صلوة» در باب اتمام تکبیر در سجود، به سند خود، از «مطرف بن عبد الله» روایت کرده است که گفت: من و «عمران بن حصین» پشت سر على بن ابیطالب علیه السّلام نماز مىگزاردیم که متوجه بودیم هر گاه به سجده مىرود، تکبیر مىگوید و هر گاه سر از سجده بر مىدارد باز، تکبیر مىگوید و پس از انجام هر دو رکعت، تکبیر مىگوید پس از اتمام نماز، «مطرّف» دست «عمران بن حصین» را گرفت و گفت: امروز نمازى که على علیه السّلام بجاى آورد، مرا بیاد نماز
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله انداخت و یا گفت: امروز على علیه السّلام بگونهاى نماز گزارد که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نماز مىگزارد .
(1) [صحیح ابن ماجه] در کتاب «صلوة» در باب تسلیم، به سند خودش، از «ابو موسى» روایت کرده است که گفت: در روز جنگ جمل، حضرت على علیه السّلام بگونهاى نماز خواند که ما را بیاد نماز رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله انداخت و یاد آورى ما، یا از آنجهت بود که کیفیت نماز آن حضرت را از خاطر برده بودیم، و یا به آن کیفیت نماز مىخواندیم! بارى پس از آنکه نماز را سلام گفت، على علیه السّلام به راست و چپ خود سلام داد .
مؤلف گوید: این روایت را «احمد حنبل» در [مسند خود 4/ 393 و 400 و 415] به دو طریق، روایت کرده است و اندک اختلاف لفظى در کار برده است .
کنیهها و بخشى از لقبهاى حضرت على علیه السّلام
(2) [صحیح بخارى] در کتاب «آغاز آفرینش» در باب مناقب حضرت على علیه السّلام، به سند خود، از «ابو حازم» روایت کرده است که مردى پیش «سهل بن سعد» آمد و گفت: امیر مدینه در روى منبر على علیه السّلام را بنامى که شایسته مقام او نبود، یاد کرد، «سهل» گفت: به چه اسمى از آن حضرت یاد کرد؟ در پاسخ گفت: او را به عنوان «ابو تراب» نام برد! «سهل» از شگفتى او خندید و گفت: کسى بغیر از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله او را به این عنوان، نخوانده است و هیچ اسمى براى آن حضرت، محبوبتر از این اسم نبوده است. براى اینکه هر چه بیشتر به حقیقت این موضوع پى ببرم، گفتم: اى ابا عبّاس، چگونه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله او را به این اسم نامیده است؟
در پاسخ گفت: در یکى از روزها، حضرت على علیه السّلام بخانه فاطمه علیها السّلام وارد شد و بیرون آمد و بلافاصله عازم مسجد شد و در آنجا به پهلو خوابید، طولى نکشید که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به خانه فاطمه علیها السّلام آمد و پرسید: پسرعمویت کجاست؟ فاطمه علیها السّلام در پاسخ گفت: على علیه السّلام به مسجد رفته است. پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله وارد مسجد شد،
توجه کرد که عبا از روى حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام افتاده و پشت على که روى زمین قرار گرفته و خاک آلود است، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خاک را از پشت على علیه السّلام پاک کرد و دوبار خطاب به او، گفت :
یا ابا تراب
! از خواب برخیز و بنشین .
مؤلف گوید: همین حدیث را «بخارى» با اختلاف اندکى در کتاب «صلوة» در باب خوابیدن مردها در مسجد، و در کتاب «ادب» در باب کنیه نهادن به «ابو تراب»، و در کتاب «استیذان» در باب خواب قیلوله در مسجد، متذکر شده است. و همچنین «بخارى» در کتاب «الادب الفرد» در باب کسى که دیگرى را به کنیه بنامد که اثرى از آن چیز در آن باشد، آورده است .
«مسلم» هم، در صحیحش در کتاب «فضائل الصحابه» در باب فضائل على بن ابیطالب علیه السّلام و «ابن جریر طبرى» هم، در [تاریخ 2/ 124] متذکر شدهاند .
(1) [خصائص نسائى ص 39] به سند خود، از «عمّار بن یاسر» روایت کرده است که من و على بن ابیطالب علیه السّلام در غزوه عشیره که در بطن ینبع اتفاق افتاد به مرافقت یکدیگر به انجام وظیفه مىپرداختیم. هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آنجا وارد شد، مدت یکماه در آنجا اقامت گزید. و با «بنى مدلج» و هم سوگندان آنان از مردم «ضمره» مصالحه کرد و از آنان وداع نمود، در این رابطه، حضرت على علیه السّلام به من، فرمود: اى ابا الیقظان آیا حاضرى با گروهى از بنى مدلج که به کار چشمه خود پرداختهاند ملاقات کرده تا ببینیم آنان چه مىکنند و رفتارشان چگونه است؟
بعرض رسانیدم: در صورتى که مایل باشید، حاضرم همراه شما بدیدارشان بروم. بنا به پیشنهاد حضرت على علیه السّلام بسوى آنها رفتیم و ساعتى به طرز رفتارشان نظارهگر بودیم، طولى نکشید که احساس خستگى کرده و تمایل بخواب پیدا کردیم در این هنگام از کنار آنها دور شده و در سایه درخت خرما در روى خاک آرمیدیم. بخدا سوگند! کسى مانع از خواب ما نشد مگر اینکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کنار ما تشریففرما گشته و ما را که خاک آلود شده بودیم، از خواب بیدار کرد
و خطاب به على علیه السّلام، فرمود :
یا ابا تراب
! چگونه است تو را خاک آلود مشاهده مىکنم. پس از این فرمود: آیا مىخواهید به شما اطلاع دهم از دو مردى که شقىترین و بدبختترین مردمانند؟ در پاسخ گفتیم: آرى! فرمود: یکى از آن دو تن، «احیمر ثمود» است که ناقه صالح را پى کرد و دیگرى کسى است که ضربتى بر سر تو وارد مىآورد آن چنانکه محاسنت را از خون سرت آلوده مىسازد! مؤلف گوید: این حدیث را «احمد حنبل» در [مسند 4/ 262] و «حاکم» در [مستدرک الصحیحین 3/ 140] و «طحاوى» در [مشکل الاثار 1/ 351] و «متّقى» در [کنز العمال 6/ 399] متذکر شدهاند و اظهار داشته است این حدیث را «بغوى» و «طبرانى» و «ابن مردویه» و «ابو نعیم» و «ابن عساکر» و «ابن النجّار» هم، متعرض شدهاند .
(1) [کنز العمال 4/ 390] روایت کرده است که در یکى از روزها، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وارد مسجد شد، مشاهده کرد که حضرت على علیه السّلام خوابیده در حالى که عبا از روى بدنش یک طرف افتاده و پشتش از خاک زمین، خاک آلود شده است .
رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله با دست مبارکش خاک را از پشت حضرت على علیه السّلام پاک کرد و فرمود :
اى أبا تراب
! از خواب برخیز. از آن به بعد، هیچ اسمى را حضرت على علیه السّلام بهتر از آن اسم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله براى او نهاده بود، نمىدانست. این حدیث را «ابو نعیم» در باب «معرفت» از «سهل بن سعد ساعدى» روایت کرده است .
(2) [هیثمى در مجمع 9/ 111] از «ابن عباس» روایت کرده است، گفت :
آنگاه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله میان مهاجر و انصار، برادرى برقرار کرد و برادرى از آنان، براى على علیه السّلام معیّن نکرد. حضرت على علیه السّلام از این پیشآمد ناراحت شد و از آن محل بیرون آمد و در کنار جوى آبى دست زیر سر گذاشت و خوابید. در این هنگام باد وزید و بدن حضرتش را خاک آلود ساخت. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که على علیه السّلام را
ندید، تصمیم گرفت تا آن حضرت را پیدا کند و در مسیر خود کنار آن جوى رسید مشاهده کرد على علیه السّلام دست زیر سر گذاشته و به خواب رفته است. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با پا اشارهاى به حضرت على علیه السّلام نمود و فرمود: یا على! از جا برخیز که تو شایستگى نخواهى داشت مگر اینکه
«أبو تراب »
باشى. سپس فرمود: آنگاه که برادرى، میان مهاجر و انصار، برقرار کردم و تو را با هیچیک از آنان برادرى ندادم و تو به خشم آمدى، آیا خرسند نیستى از اینکه منزلت تو نسبت به من برابر با انتساب و ارتباط هارون با موسى باشد؟ با این تفاوت که پس از من، پیغمبرى نخواهد بود. آگاه باش کسى که تو را دوست داشته باشد، از ایمنى و ایمان کامل برخوردار است و کسى که کینه تو را در دل داشته باشد، خداى تعالى او را به مرگ جاهلیت بمیراند و به حساب او، بر اساس آئین اسلام رسیدگى مىشود. این حدیث را «طبرانى» در «کبیر» و «اوسط» روایت کرده است .
مؤلف گوید: «متّقى» هم، این حدیث را در [کنز العمال 6/ 154] روایت کرده است .
(1) [نور الابصار ص 94] گفته است: لقبهاى امام على علیه السّلام «مرتضى»، «حیدر»، «امیر المؤمنین» و «انزع البطین» (بزرگ شکم) است و کنیه «1» آن حضرت :
«ابو الحسن» «ابو السّبطین» و «ابو تراب» کنیهاى که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله براى آن حضرت تعیین فرموده است.
(2) [الریاض النضرة 2/ 155] گفته است: حضرت على علیه السّلام ملقّب به این القاب است: «بیضة البلد»، «امین»، «شریف» و «هادى»، «مهتدى» و «ذو الاذن الواعیة» و در حدیث صحیح آمده است آن حضرت فرمود:
«انا الّذى سمّتنى امّى حیدرة»
(تا آنجا که نوشته است) «حیدرة» نام «شیر» است. هنگامى که آن حضرت از «فاطمه بنت اسد» متولد شد، فاطمه او را به نام پدر خود، نامگذارى کرد. و هنگامى که «ابو طالب» بر او وارد شد، از اسمى که مادرش براى او انتخاب کرده بود، اظهار ناراحتى و کراهت نمود و او را بنام «على» نامید.
مؤلف گوید: علاوه بر القابى که یاد شد، حضرت على علیه السّلام لقبهاى دیگرى دارد که- انشاء الله تعالى- در بخشى از ابواب آینده، به آنها اشاره خواهیم کرد.
از آن جمله است: «یعسوب الدین»، «امام المتقین» و «قائد الغرّ الحجّلین» و امثال اینها
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 10:47 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
در برترى ایمان حضرت على علیه السّلام
(2) [کنز العمال 6/ 156] در ضمن روایتى آورده است که هر گاه آسمانها و زمین را در کفه ترازو بگذارند و ایمان حضرت على علیه السّلام را در کفّه دیگر آن، ایمان حضرت على علیه السّلام بر آسمانها و زمین برترى خواهد یافت و سنگینتر از آنها خواهد بود. این حدیث را «دیلمى» از «ابن عمر» نقل کرده است .
(3) [الریاض النضرة 2/ 226] از «عمر خطّاب» نقل شده است که گفت :
وجود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را شاهد مىگیرم که از آن حضرت شنیدم، مىفرمود: هر گاه آسمانهاى هفتگانه را در کفه ترازو بگذارند و ایمان حضرت على علیه السّلام را در کفّه دیگر آن، ایمان على علیه السّلام، از آسمانها سنگینتر خواهد بود
باب دوازدهم در اینکه على علیه السّلام نخستین نمازگزار بود
(2) [صحیح ابن ماجه ص 12] به سند خود، از «عبّاد بن عبد الله» روایت کرده است که حضرت على علیه السّلام فرمود: من بنده خدا، و برادر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و صدّیق اکبرم؛ و اگر کسى پس از من، مراتب یاد شده را ادّعا کند، دروغگو است .
من هفت سال پیش از همه مردم، نماز گزاردم .
مؤلف گوید: این روایت را «حاکم» در [مستدرک الصحیحین 3/ 111] روایت کرده است و در پایان حدیث مزبور این جمله را اضافه کرده است: «پیش از آنکه یکى از این امت به عبادت خدا اقدام نماید» و «ابن جریر طبرى» هم، در [تاریخ 2/ 56] به نقل حدیث مزبور پرداخته است .
(3) [مستدرک الصحیحین 3/ 112] به سند خود، از «حبة بن جوین» از حضرت على علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: هفت سال پیش از آنکه یکى از این امت به عبادت خدا بپردازد، من همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به عبادت حضرت پروردگار مىپرداختم .
مؤلف گوید: «متقى» در [کنز العمال 6/ 394] این حدیث را از «حاکم» و «ابن مردویه» نقل کرده است .
(1) [اسد الغابة 4/ 18] به سند خود، از «ابو ایوب انصارى» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مدت هفت سال فرشتگان الهى بر من و على علیه السّلام درود مىفرستادند و این در آن هنگام بود که مرد دیگرى جز على علیه السّلام، با من نماز نمىگزارد .
مؤلف گوید: این حدیث را «محب طبرى» در [ریاض النضرة 2/ 165] از «ابو الحسن خلعى» نقل کرده است و این جمله را اضافه نموده: «علت درود فرشتگان آن بوده است، هنگامى که ما نماز مىگزاردیم، به غیر از من و على، دیگرى در نماز ما شرکت نداشت». لیکن «ابو الحسن خلعى»، مدت هفت سال را نکرده است .
(2) [خصائص النسائى ص 3] به سند خود، از حضرت على علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: کسى از این امت را نمىشناسم که بغیر از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و من، به عبادت خدا پرداخته باشد و من نه سال پیش از آنکه دیگران به عبادت خدا اشتغال بورزند، خدا را عبادت مىکردم .
(1) [مستدرک الصحیحین 3/ 111] به سند خود، از «ابن عباس» نقل کرده است که گفت: حضرت على علیه السّلام از چهار خصلت پسندیده برخوردار بود که جز او، در دیگران آن صفات یافت نمىشد: 1- نخستین عرب و عجمى بود که با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نماز گزارد؛ 2- نخستین دلاورى بود که در تمام جنگها، پرچم اسلام را به اهتزاز در مىآورد؛ 3- شخصیتى بود که در روز «مهراس» کمال شکیبائى را در همراهى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بظهور رسانید؛ 4- کسى بود که جسد شریف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را غسل داد و در قبر گذاشت .
مؤلف گوید: این حدیث را «ابن عبد البر» در [استیعاب 2/ 457] آورده است. «ابو السعادات ابن اثیر جزرى» در کتاب «النهایة فى غریب الحدیث و الاثر» چنین مىگوید: در حدیث آمده است روز جنگ احد، حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله احساس تشنگى نمود، حضرت على علیه السّلام از «مهراس» آبى آورد که هم از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله رفع تشنگى نماید و هم پیشانى مبارک پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را که خونین شده بود، شستشو دهد. پس از این مىنویسد: «مهراس»، سنگ بسیار بزرگ و تو خالى است که میتواند آب زیادى را در خود جاى دهد و گاهى بزرگى آن به اندازهاى است که میتوان، از آن حوضهاى کوچکى تشکیل داد. دیگرى گفته: «مهراس» در این حدیث، نام آبى است در محل «احد ».
پیش از این، در باب نهم از «حاکم» به سند خود، از «قیس» نقل کردیم که «سعد» خطاب به سوارهاى که به حضرت على علیه السّلام ناسزا مىگفت، گفت: چرا از على علیه السّلام بدگوئى مىکنى؟ با آنکه او نخستین بزرگوارى است که اسلام آورده است و نخستین مردى است که با آن حضرت نماز گزارده است و در همان باب گذشت که، «ابو حنیفه» به سند خود از «حبّه» روایت کرده است از حضرت على علیه السّلام شنیدم که مىفرمود: من نخستین کسى هستم که اسلام اختیار کردم و با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله
نماز گزاردم .
(1) [خصائص نسائى ص 3] به سند خود، از «عفیف کندى» نقل کرده است که گفت: در روزگار جاهلیت وارد مکه شدم و تصمیم داشتم براى خانوادهام، لباس و عطر بخرم، در این رابطه با «عباس بن عبد المطلب» که مردى بازرگان و تاجر بود، ملاقات کردم، آنگاه که در کنار «عباس» نشسته بودم، و به خانه کعبه در حالیکه آفتاب حلقهوار در آسمان بر خانه کعبه مىتابید، نظاره مىکردم در همین موقع مردى ظاهر شد و سر بالا کرد و به آفتاب که در دائره نصف النهار قرار گرفته بود، توجهى نموده و به دنبال آن، برابر کعبه ایستاد، طولى نکشید جوانى (کم سن و سال) آمد و در جانب راست او ایستاد و باز فاصلهاى نشد زنى آمد، پشت سر هر دوى آنها ایستاد، در این حال، آن مرد به رکوع رفت و آن دو تن، به پیروى از او، به رکوع رفتند، پس از اندک فاصلهاى آن مرد سر از رکوع برداشت، آن دو نفر هم، به حال قیام درآمدند. سپس آن مرد به سجده رفت و آنها هم، به تبع او، به سجده رفتند. از مشاهده این احوال به «عباس»، گفتم: عمل مهمى را امروز دیدم. «عباس» گفت: آرى! امر مهمى است. از من پرسید: آیا مىدانى اینان چه کسانى هستند؟ گفتم: نه! «عباس» گفت: آن مرد محمّد بن عبد اللّه، برادرزاده من است؛ آیا مىدانى آن غلام کیست؟ (غلام فرزند نه ساله را گویند) گفتم: نه! گفت :
او على، برادرزاده من است؛ پرسید: آیا آن زن را مىشناسى؟ گفتم: نه! گفت: آن زن خدیجه، دختر «خویلد» و همسر محمّد صلّى اللّه علیه و آله است .
آرى برادرزادهام به اطلاع من رسانیده است، پروردگار او که پروردگار آسمان و زمین است، به وى دستور داده است تا دینى را که به آن عمل مىکند، ترویج نماید و مردم را به آن آئین، دعوت کند. بخدا سوگند! در روى زمین بغیر این سه تن، دیگرى وجود ندارد که از آئین او پیروى کند .
مؤلف گوید: این حدیث را «احمد حنبل» در [مسند 1/ 209] روایت کردهاست
(2) [الریاض النضرة 2/ 159] از «ابن اسحاق» نقل کرده است که یکى از علماء گفته است: هنگامى که وقت نماز فرا مىرسید، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همراه با
على بن ابیطالب علیه السّلام، به یکى از درّههاى مکه مىرفت و در آنجا، به اقامه نماز مىپرداخت و رفتار خویش را از عمویش، «ابو طالب»، و عموهاى دیگرش، پوشیده مىداشت و پس از اقامه نماز شبهنگام بازمىگشتند و این شیوه را تا مدتى که خدا مىخواست، ادامه دادند .
(1) در یکى از برخوردها، «ابو طالب» متوجه شد که آنان نماز مىگزارند، به عرض مبارک تقدیم کرد: اى برادرزاده! مىبینم به آئین تازهاى رفتار مىکنى؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آرى، اى عمو جان! این طریقهاى که مشاهده مىکنى، آئین خدا و فرشتگان و رویّه رسولان و آئین پدر ما، ابراهیم علیه السّلام است. به روایت دیگر، در پاسخ «ابو طالب»، فرمود: این طریقهاى است که خدا مرا به منظور پیغمبرى، بسوى بندگان خود، فرستاده است. در این رابطه، اى عمو جان! تو از دیگران، شایستهترى که اندرز مرا بپذیرى تا تو را به راه هدایت رهبرى نمایم و سزاوارترى که دعوت مرا، اجابت کنى و در راه به ثمر رسیدن فرمان الهى، بمن کمک نمائى. «ابو طالب» گفت: اى برادرزاده، به خدا سوگند! نمىتوانم از دین پدرانم دست بردارم و از رویّه آنان سرپیچى کنم؛ لیکن به خدا سوگند، تعهد مىکنم مادامى که جان در بدن دارم، از هیچگونه کمک و همراهى از تو دریغ نداشته باشم و به خود اجازه ندهم که کمترین ناراحتى به تو برسد .
گویند همانا در برخوردى که «ابو طالب» با فرزند ارجمندش حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام داشت، به او گفت: اى فرزند! این چه رویّه و آئینى است که براى خود اختیار کردهاى؟ حضرت على علیه السّلام در پاسخ فرمود: با این رویّه که مشاهده مىکنى به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ایمان آورده و گفتار او و آئین وى را پذیرفتهام و با او براى خدا نماز گزارده و از وى پیروى کردهام. گویند همانا حضرت على علیه السّلام پس از این، فرمود: حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله تو را بسوى خیر و صلاح دعوت کرد، شایسته است دعوت او را اجابت کنى .
«ابن اسحاق» این حدیث را روایت کرده است .
مؤلف گوید: این حدیث را «ابن جریر طبرى» در [تاریخ 2/ 58] از «ابو اسحاق» نقل کرده است.
(1) [کنز العمال 7/ 56] از «ابن مسعود» نقل کرده است که نخستین چیزى که از رویّه و روش پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آموختم، در این رابطه بود که به اتفاق عموهایم وارد مکه شدیم و خواستیم به پارهاى از تحقیقاتى که در نظر داشتیم، دست یابیم، مردم ما را به دیدار «عباس بن عبد المطلب» راهنمائى کردند. به این منظور به دیدار او شتافتیم. در آن هنگام در کنار چاه زمزم نشسته بود، ما که مشتاق دیدارش بودیم، در نزد او قرار گرفتیم. آنگاه مردى از باب «صفا»، وارد مسجد الحرام شد که چهره گندم گون داشت و موهاى مجعّد او تا بناگوشش را فرا گرفته، بینیش کشیده و تنگ پرده بود، دندانهایش از سپیدى مىدرخشید و چشمهایش سیاه فام بود، محاسنش انبوه و دست و پایش پرگوشت بود. دو جامه سپید بر اندامش افتاده بود و چهره مبارکش مانند ماه شب چهارده مىدرخشید، در جانب راست او جوان زیبا چهرهاى که به حدّ بلوغ رسیده- یا نرسیده- حرکت مىکرد و در پشت سر او زنى قرار داشت که کاملا خود را پوشیده بود و به این ترتیب بسوى «حجر الاسود» مىرفتند که وقتى به حجر رسیدند، نخست آن مرد که پیشاپیش حرکت مىکرد، استلام حجر نمود پس از او، آن جوان به استلام حجر پرداخت و بعد از جوان، آن زن استلام حجر نمود. بعد از استلام حجر، هفت مرتبه به طواف خانه کعبه پرداختند. در این رابطه از «ابو الفضل» (عباس بن عبد المطلب)، پرسیدم: آیا این رویّه ویژه شما بوده است که ما از چگونگى آن اطلاعى نداریم و یا رویّه تازهاى است که پیش آمده است؟ عباس قبل از پاسخ، به معرفى آنان پرداخت، گفت: این مرد برادرزادهام، محمد بن عبد الله صلّى اللّه علیه و آله، و آن نوجوان، على بن ابیطالب علیه السّلام است و آن زن، خدیجه کبرى علیها السّلام، همسر محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و گفتنى است که در تمام روى زمین، از کسى شنیده نشده است که خدا را به این دین
و آئین، عبادت کند و تنها این سه تن هستند که به این آئین، رفتار مىکنند. این حدیث را «یعقوب بن شیبه» و «ابن عساکر» روایت کردهاند.
(1) مؤلف گوید: «هیثمى» این حدیث را در [مجمع 9/ 222] از «طبرانى» نقل کرده است و پس از گفته «ابن مسعود» که اظهار داشته بود: «همراه با او، جوان تازه سال و زنى به طواف پرداختند»، اضافه کرده است: «پس از آن به استلام رکن پرداخت و دستها را بالا برد و تکبیر گفت و آن جوان کم سنّ و سال و آن زن هم به پیروى از او، دستها را به تکبیر بالا بردند و حالت قیام او به طول انجامید، سپس به رکوع آمد و رکوع را طولانى کرد سپس سر از رکوع برداشت و همچنان که ایستاده بود، قنوت خواند سپس به سجده رفت و آن جوان و آن زن هم، به سجده رفتند و بالاخره در تمام کارهائى که او انجام مىداد، آنها هم، به پیروى از او، انجام مىدادند». از «ابن مسعود» نقل کرده است، هنگامى که وارد مکه شدیم، کارهائى مشکل آفرین را مشاهده کردیم که تا آن هنگام، ندیده بودیم. براى رفع این مشکلات با «عباس بن عبد المطّلب» ملاقات کردیم و خطاب به او، گفتیم: اى ابالفضل، رویّه و دینى را امروز دیدیم که تا به حال، آن دین را نشناخته و گمان هم نمىکنیم که در میان شما هم سابقه داشته باشد؛ آیا آنچه مشاهده کردیم مرام تازهاى است؟ «عباس» گفت: آرى، به خدا سوگند! مرام تازهاى است. سپس گفت:
آیا این افراد را مىشناسى؟ اظهار بىاطلاعى کردیم و «عباس» گفت: این مرد برادرزادهام، محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه علیه و آله است و آن جوان، على بن ابیطالب علیه السّلام است و آن زن، «خدیجه دختر خویلد» است. به خدا سوگند! در روى زمین به غیر از این سه تن، کسى دیگر نیست که به این آئین رفتار نماید
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 10:40 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
حضرت على علیه السّلام نخستین کسى است که اسلام را اختیار کرده است
(2) [صحیح ترمذى 2/ 301] از «ابو حمزة» که مردى از انصار بود، روایت کرده است که از «زید بن ارقم» شنیدم، مىگفت: نخستین کسى که افتخار تشرّف به آئین اسلام را پذیرفت، على علیه السّلام بود .
مؤلف گوید: این حدیث را «حاکم» در کتاب [مستدرک الصحیحین 3/ 136] روایت کرده است و صحت آنرا تصدیق نموده است و «نسائى» نیز در کتاب [خصائص ص 2] نقل کرده است و «ابن سعد» هم، در [طبقات 3/ قسم 1/ 12] روایت کرده است و «ابن اثیر» هم در [اسد الغابة 4/ 17] و «متّقى» هم، در [کنز العمال 6/ 400] نقل کرده و اضافه نموده است: این حدیث را «ابن ابى شیبه» روایت کرده است و «احمد بن حنبل» در مجلد چهارم مسندش این حدیث را به دو سند، روایت کرده یکى در صفحه 368 و دیگرى در صفحه 371 و این حدیث را «ابن جریر طبرى» در [تاریخ طبرى 2/ 55] به دو سند نقل کرده است .
(1) [تاریخ ابن جریر طبرى 2/ 57] از «محمد بن منکدر» و «ربیعة بن ابى عبد الرحمن» و «ابو حازم مدنى» و «کلبى» روایت کرده است که به اتفاق گفتهاند :
حضرت على علیه السّلام نخستین بزرگوارى است که اسلام آورده است. «کلبى» اضافه کرده است: اسلام او، در سنین نه سالگى بوده است .
(2) [مستدرک الصحیحین 3/ 465] از «ابن عباس» روایت کرده است، «ابو موسى اشعرى» گفت: على علیه السّلام نخستین بزرگوارى است که به رسول گرامى صلّى اللّه علیه و آله پیوسته و آئین او را پذیرفته است. «حاکم» گوید: این حدیث از سند صحیح برخوردار است .
(3) [همان کتاب 3/ 136] از «سلمان فارسى» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نخستین کسى که کنار حوض کوثر بر من وارد مىشود، نخستین کسى است که اسلام آورده است، او همانا على بن ابیطالب علیه السّلام است .
مؤلف گوید: این حدیث را «خطیب بغدادى» در [تاریخ بغداد 2/ 18] روایت کرده است و همچنین «ابن عبد البرّ» در [استیعاب 2/ 457] و «ابن اثیر» در [اسد الغابة 4/ 17] و «مناوى» در «کنوز الحقایق» نقل کرده و اضافه نموده است: این حدیث را «دیلمى» متذکر شده است و «متّقى» در [کنز العمال 6/ 400] یادآورى کرده و مىنویسد: این حدیث را «ابن ابى شیبه» نقل کرده است و «هیثمى» در [مجمع 9/ 102] متعرض شده است و مىافزاید: «طبرانى» آنرا نقل کرده است .
(4) [همان کتاب 3/ 499] از «قیس بن ابى حازم» روایت کرده است که گفت :
در بازار مدینه به گردش مىپرداختم در مسیر خود به دکانهاى روغن زیتون فروشى رسیدم، سوارهاى را دیدم، که گروهى از مردم اطراف او را فرا گرفتهاند و آن سواره بر حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام ناسزا مىگوید، در این هنگام، «سعد بن ابى وقّاص» فرا رسید و توقف کرده، پرسید: این سواره کیست؟ در پاسخ گفتند: مردکى است که به حضرت على علیه السّلام ناسزا مىگوید. پیش آمد و جمعیت مردم را شکافت
تا در برابر آن مرد قرار گرفت و گفت: اى مرد! چرا به على علیه السّلام ناسزا مىگوئى؟ مگر نه اینست که او نخستین کسى است که اسلام اختیار کرده است؟ و اوّلین کسى است که با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نماز خوانده است؟ مگر نه اینست که او از همه مردم پارساتر، و از همگان داناتر است (تا آنجا که گفته است) مگر نه اینست که او داماد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و پرچمدار او، در جنگهاى آنحضرت است؟ سپس «سعد بن ابى وقاص» رو به قبله ایستاد و دستهایش را بالا برد و گفت: پروردگارا! براستى که این از ولیّى از اولیاى تو عیبجوئى مىکند و به او ناسزا مىگوید، اینک پروردگارا پیش از آنکه این جمعیت متفرق شوند، قدرت خویش را در نابودى این مردک، به آنها نشان بده. «قیس» مىگوید: به خدا سوگند! هنوز مردم متفرق نشده بودند که اسب، او را بسوى دکان روغن فروشى پرتاب کرد، چنان سرش به زمین خورد که سر و مغزش شکافت! «حاکم» گوید: این حدیث بنابر رویه «بخارى» و «مسلم»، از احادیث صحیح است .
(1) [مسند احمد حنبل 5/ 21] از «معقل بن یسار» نقل کرده است، در یکى از روزها که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله سرگرم وضو گرفتن بود، حضور مبارکش شرفیاب شدم. پس از اندک فاصلهاى، فرمود: آیا مىخواهى از «فاطمه» عیادت کنى؟ در پاسخ گفتم: البته، مایلم از ایشان، عیادتى بعمل آورم. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در حالى که بر من تکیه داشت، از محل خود برخاست و فرمود: بزودى سنگینى آنرا دیگرى متحمل مىشود و پاداش آن، از آن تو خواهد بود. «معقل» گوید: با آنکه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بر من تکیه داشت ولى من هیچگونه احساس سنگینى در خود نمىکردم، در همین حال، بحضور فاطمه علیها السّلام شرفیاب شدم، پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله احوال فاطمه علیها السّلام را جویا شده و فرمود: خود را چگونه مىیابى؟ حضرت فاطمه علیها السّلام در پاسخ به عرض رسانید: به خدا سوگند! اندوه و بینوائى من از حدّ گذشته است و دردمندیم زیاد
شده است .
«ابو عبد الرحمن» گفته است: در کتابى که بخطّ پدرم بود، حدیث مزبور را یافتم که داراى این جملات بود: پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله خطاب به فاطمه علیها السّلام فرمود: آیا شادمان نیستى از اینکه تو را به همسرى مردى در آوردم که پیش از سایر پیروانم، اسلام اختیار کرده و علم و دانش او، از همگان بیشتر و بردبارى او، از دیگران افزونتر است؟
مؤلف گوید: این حدیث را «متّقى» در [کنز العمّال 6/ 153] و «هیثمى» در [مجمع 9/ 101 و 114] متذکر شدهاند و هر دو تن گفتهاند: این حدیث را «طبرانى» هم، نقل کرده است. «متقى» گوید: این حدیث را «طبرانى» در «الکبیر» روایت کرده و «هیثمى» گوید: سند این حدیث، از رجال موثّقى برخوردار است .
(1) [مسند ابو حنیفه ص 247] از «حبّه» روایت کرده است، از حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام شنیدم که مىفرمود: من نخستین کسى هستم که اسلام اختیار کرده و با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نماز خواندهام .
مؤلف گوید: این حدیث را «خطیب» بغدادى در [تاریخ بغداد 4/ 233] روایت کرده است .
(2) [الاصابة 4/ قسم 1/ 118] مىنویسد: «ابن شاهین» از طریق «ابراهیم بن جعفر»، او هم از پدرش، «جعفر بن عبد الله بن سلمه»، او هم از «عمرو بن مرّة جهنى» و «عبد الله فضاله مزنى» که دوست یکدیگر بودهاند، از «جابر» روایت کرده است، مسلمانان به اتفاق ابراز داشتهاند که على بن ابیطالب علیه السّلام نخستین کسى است که اسلام آورده است.
(3) [همان کتاب 8/ قسم 1/ 183] مىنویسد: «ابن منده» از روایت «على بن هاشم بن برید» نقل کرده است که «لیلاى غفارى» گفته است: من در جنگها حضور پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودم و به مداواى مجروحان مىپرداختم و به
عیادت بیماران مىرفتم آنگاه که حضرت على علیه السّلام بسوى بصره حرکت کرد، همراه آن حضرت، عازم بصره شدم، در ملاقاتى که با «عایشه» دست داد، از وى پرسیدم: آیا فضیلتى راجع به حضرت على علیه السّلام، از حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنیدهاى؟ در پاسخ گفت: آرى! بخاطر دارم در یکى از روزها که من و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در خانه بودیم، على علیه السّلام- که جامه پنبهاى پوشیده بود- وارد شد و در میان من و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله نشست، به او گفتم: مگر جاى دیگر در این خانه گشادهتر از اینجا، پیدا نکردى که در میان من و پیغمبر نشستى؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى عایشه! برادر مرا براى من، واگذار؛ چرا که او، نخستین کسى است که اسلام آورد، و آخرین کسى است که پیمان خود را با من استوار مىدارد و اولین کسى است که روز قیامت، با من ملاقات مىکند.
(1) [اسد الغابة 5/ 520] به سند خود، از «حارث» از حضرت امیر المؤمنین على علیه السّلام روایت کرده است که «ابو بکر» و «عمر» به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شده و حضرت زهراى مرضیه علیها السّلام را از آن حضرت، خواستگارى کردند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خواستگارى آنان را پاسخ نداد و از ازدواج حضرت زهرا علیها السّلام با آنان، امتناع ورزید. وقتى که آن دو تن به آرزوى خود نرسیدند، «عمر» در ملاقاتى که با حضرت على علیه السّلام داشت، خطاب به آن حضرت گفت: تو یا على، شایستهاى که دختر پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را به همسرى خود درآورى. على علیه السّلام فرمود: من تهیدستم و جز زرهى که آنرا در معرض گرو درآورم، چیز دیگرى ندارم. سرانجام حضرت على علیه السّلام به خواستگارى آن حضرت اقدام کرد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پیشنهاد خواستگارى او را پاسخ داد. هنگامى که پاسخ خواستگارى على علیه السّلام به اطلاع حضرت زهرا علیها السّلام رسید، گریست؛ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ملاقات حضرت زهرا علیها السّلام تشریف فرما شد و فرمود: اى فاطمه! چرا گریه مىکنى؟ به خدا سوگند! تو را به همسرى بزرگوارى در آوردم که عملش، از همگان بیشتر، و بردباریش، از همه
بیشتر، و نخستین کسى است که اسلام آورده است.
مؤلف گوید: این حدیث را «متّقى» در [کنز العمال 6/ 392] روایت کرده است. و از حضرت على علیه السّلام نقل کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فاطمه زهرا علیها السّلام را به همسرى من در آورد- تا آخر حدیث- و اضافه کرده است: این حدیث را «ابن جریر» روایت کرده و صحت آنرا امضا کرده است و «دولابىّ» هم در کتاب «الذّریّة الطّاهرة» به نقل این حدیث پرداخته است.
(1) [الریاض النضرة 2/ 182] از «انس» روایت کرده است، هنگامى که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام را به همسرى حضرت على علیه السّلام در آورد، به «امّ ایمن» فرمود: وسائل زفاف دخترم را فراهم کن و او را به خانه على علیه السّلام هدایت نما و به زهرا بگو تا پیش از آنکه من با او ملاقات کنم، به انجام کارى شتاب نکند. پس از آنکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نماز عشاء را بجا آورد. کوزه آبى را بدست گرفت و به اندازهاى که خدا مىخواست، دعا خواند و در آن کوزه دمید و با همان کوزه به خانه على علیه السّلام رهسپار شد، به على علیه السّلام فرمود: از آب این کوزه بیاشام و با آن وضو بگیر. به حضرت زهرا علیها السّلام هم، فرمود: از آب این کوزه بیاشام و با آن وضو بگیر. پس از آن، در خانه را به روى آن دو نفر بست و از خانه بیرون رفت، در همین حال فاطمه علیها السّلام گریست! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چرا گریه مىکنى؟ با آنکه تو را به همسرى بزرگ مردى در آوردهام که از همه مردم، پیشتر اسلام اختیار کرده است و از همه آنها، اخلاقش بهتر و والاتر است.
این حدیث را «ابو الخیر حاکمى» هم، روایت کرده است.
ادامه مطلب ...
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 89/10/18 ساعت 11:17 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت