برخی رسانه ها با اشاره به نماز خواندن البرادعی به سبک شیعیان در روز اول عید فطر در الازهر مصر به پاسخی که معاون رئیس جمهوری موقت مصر به تعجب کنندگان داده است پرداخته اند.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 92/5/20 ساعت 9:42 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
قرآن در باره هیچ موضوعی بیش تر از انسان گفت وگو نکرده است . انسان را دارای روح غیرمادی و برخوردار از سعادت ابدی به معنای واقعی کلمه معرفی کرده است . در حقیقت، هویت انسان و سرنوشت پس از مرگ او را «روح » تعیین می کند . از دیدگاه اسلام، روح، واقعیتی است ناشناخته و وصف ناپذیر .
«و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا .»
«می پرسند تو را از روح، بگو روح از فرمان پروردگار من است و شما را نداده اند از علم، مگر اندکی .» (5)
«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم .»
«انسان با وجود ضعف به نیکوترین صورتی آفریده شده است .» (6)
داستان آفرینش آدم، پدر انسانیت روشن گر مقام والای آدمی است، او مستقیما با اراده خدا، از گل ساخته شده و سپس در آن «روح » دمیده شده است . از این داستان، رمز دوگانگی تن و جان آدمی را می توان دریافت:
روان متعالی او، که به سوی خدا رهسپار است و طبیعت مادی او، که در چنگال وسوسه گناه گرفتار آمده است:
«و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا .»
«گرامی داشتیم فرزندان آدم را و برداشتیم ایشان را در بیابان و دریا و روزی دادیم ایشان را از پاکیزه ها و برتری دادیم ایشان را بر بسیاری از آن چه آفریده ایم برتری دادنی .» (7)
قرآن، به انسان ها، ارزشی والاتر از فرشتگان می بخشد، با این همه عنصر نخستین خلقت آدمی را خاک قرار داده است تا با وقوف به این حقیقت، از خود پرستی و غرور، دوری گزیند .
نافرمانی آدم، موجب گردید که از بهشت بیرون رانده شود . در باب انگیزه خروج آدم و حوا از بهشت، مفسران تعبیرات مختلفی کرده اند، ولی قدر مسلم، بیرون راندن آن ها به خاطر سرپیچی از فرمان خدا بوده نه بدان گونه که بعضی پنداشته اند به علت چشیدن میوه درخت ادراک (معرفت .) زیرا مطابق آیات قرآن، خداوند هرگز با علاقه و اشتیاق ایشان به معرفت اشیا نه تنها مخالفتی ندارد، بلکه پیوسته آدمی را به علم آموزی و تفکر تشویق می کند .
اسلام، اندیشه سقوط اخلاقی آدم در برابر تعرض شیطان و در نتیجه انحطاط اخلاقی انسانیت را، برخلاف نظر ادیان مسیحیت و یهود، مردود می شمارد . آن چه که انسانیت را توجیه می کند، حیات اخلاقی انسان هاست .
از دیدگاه اسلام، انسان موجود تیره بختی که تنها با لطف معجزه آسای خدا از مهلکه نجات یابد، تلقی نمی شود، بلکه انسان موجود خردمندی است که از آزادی و اختیار بهره مند است و توانایی شناخت نیک و بد را داراست . او مسؤول سرنوشت خویش است و در برابر قانون الهی قرار دارد تا رفتار خود را با دستورات آن هم آهنگ سازد .
اسلام به انسان مقام «خلیفة اللهی » بخشیده و به او توانایی و شایستگی ویژه ای (نسبت به سایر موجودات عالم) ارزانی داشته است . از دیدگاه قرآن، ایشان مظهر لطف و رحمت الهی در این عالم است . در حدیث قدسی، خداوند فرموده است:
«من گنجی پنهان بودم که می خواستم خود را آشکار سازم، از این رو بشر را آفریدم تا همگان مرا بشناسند .»
بنابر مفاد این حدیث، خداوند بشر را آفرید تا خود را به جهانیان معرفی کند .
تصوف (عرفان) اسلامی بر مبنای این حدیث پدید آمده و گسترش یافته است . انسان کامل، عالم اصغری است که از درخشش عالم اکبر ظهور یافته، از این رو، نماینده خدا در این جهان خاکی است . وجود او، مظهر وجود مطلق است . این خویشاوندی بدان گونه که مسیحیت باور دارد، انسان را با وجود مطلق، متحد نمی سازد، تنها پرتوی از آن مبدا بر او تابیده است; انسان نشانه ای از آن ذات و حقیقت ناشناختنی است .
آفرینش انسان، غایت و مقصودی در خود پنهان دارد و از سربیهودگی صورت نگرفته است . مقصود از خلقت انسان، سیر تکاملی روح است . موضوع بهشت و دوزخ و مجازات و پاداش در اسلام، به کلی برای تحقق این منظور و حصول این مقصود است، و این، همان خصوصیتی است که دین اسلام را نسبت به سایر ادیان ممتاز می سازد . قرآن نموداری از انسان برتر را به پیروان خود ارایه می دهد تا به مدد اندیشه و رفتار، بدان برتری دست یابند . همگی تدابیر اسلام در مورد بشر نظیر: اصل بیم و امید، پاداش و مجازات، به خاطر بالا بردن مقام انسان صورت می گیرد . حتی ترس از خدا به خاطر ایجاد اضطراب در دل ها نیست، بلکه هشداری است به انسان تا به خلافت الهی خود بیندیشد، مسئولیت خود را احساس کند و نیک و بد را باز شناسد .
اسلام می کوشد تا بین فضیلت انسان در مقام جانشین خدا در زمین، و خلقت خاکی و بی مقدار او، که موضوع بحث و مجادله فراوان فلاسفه است، نوعی سازش و هم آهنگی به وجود آورد . بدین منظور بدی ها و ندانم کاری های بشر را امور عدمی می داند . نقص، فقدان کمال است و زشتی، فقدان زیبایی . بنابراین، انسان برای نیل به کمال انسانیت و خداگونه شدن، باید جنبه های مثبت وجود خود را تکامل بخشد; زیرا کمبودها از ارزش انسانی او خواهد کاست .
از دیدگاه اسلام (برخلاف دو دیانت یکتاپرست دیگر، که در پی ریزی فلسفه سنتی مغرب زمین سهیم بوده اند) انسان و سایر مخلوقات، صفت و حالت واجب الوجود تلقی نمی شوند، روح خدا در پیکر مسیح حلول نکرده و او فرزند خدا نیست . انسان ها در رابطه با خدا و مزیت های دیگر، برابر آفریده شده اند و این عقیده که خداوند، به بعضی انسان ها مقام فوق بشری بخشیده مورد قبول قرآن نیست . اسلام علاوه بر آن که در ذات و صفات واجب الوجود با ادیان الهی پیش از خود اختلاف نظر دارد، در طریق وصول الی الله نیز با آن مذاهب هم آهنگ و هم داستان نیست . هر فرد مسلمان با عبادت و پرهیزگاری و اطاعت از دستورات قرآن که از وحی الهی سرچشمه گرفته است، خواهد توانست به خدا تقرب جوید و این تقرب به افراد برگزیده و ممتاز، اختصاصی ندارد . خدای اسلام به همه انسان ها یک سان می نگرد و همگان از عنایت و رحمت واسعه او بهره مندند .
باید اذعان کنیم که مبانی و اصول دیانت اسلام در حمایت از حقوق اقلیت ها، در قرن هفتم میلادی برای نخستین بار، گام بزرگی بوده است که در راه تامین عدالت و آزادی و برابری انسان ها برداشته شده است .
به شهادت تاریخ، در نخستین مراحل پیروزی اسلام، رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با کسانی که هنوز مسلمان نشده بودند، کاملا جوانمردانه بوده است .
در دورانی که سرنوشت انسان ها را زر و زور تعیین می کرده و آزادی، تنها متعلق به زورمندان و توان گران بوده است، پیامبر اسلام در جزیرة العرب، صدای آزادی و برابری در داده و امیدی در دل های محرومان و ستم کشان پدید آورده است . با توجه به این نکته، بی انصافی است که رفتار ناشایست یکی از فرمانروایان ستم گر را در گوشه ای از قلمرو اسلام، بهانه کرده و در عدالت اسلامی تردید روا داریم . شک نیست که حکام محلی، نسبت به رفتار بیگانگان واکنش هایی نشان می داده اند، ولی ملاک قضاوت باید ایدئولوژی اسلام و رفتار پیامبر و جانشینان او در سی سال اولیه ظهور این دیانت باشد، نه فی المثل رفتار معاویه و فرمانروایانی از این قبیل که متاسفانه به نام اسلام حکومت کرده اند .
در فقه اسلامی فصلی به «ذمه » اختصاص داده شده که به معنای امان یا حمایت آمده است . ذمه قراردادی بود که مسلمانان پس از پیروزی بر دشمن، به منظور حمایت و امان دادن به او تنظیم می کرده اند و به امضای طرفین می رسیده است . بنابر قرارداد مذکور، پیروان ادیان دیگری که سرزمینشان به تصرف سپاه اسلام در آمده بود، می توانستند در بین امت مسلمان به آسودگی زندگی کنند و حکومت اسلام امنیت آنان را از هر جهت ضمانت می نمود در قبال این ضمانت، اصل ذمه، مبلغی به بیت المال می پرداختند که «جزیه » نامیده می شد .
از نظر حقوقی، قرارداد با اهل ذمه را می توان عهدنامه سیاسی (کنوانسیون) تلقی نمود که پیروان یکی از ادیان الهی در سرزمین مغلوب، از سوی قوم غالب یعنی مسلمانان امان می یابند و هیچ کس حق تجاوز به حریم آنان را نخواهد داشت . در برابر این تعهد، قوم شکست خورده باید مبلغی را به صندوق حکومت بپردازد و مقررات عمومی اسلام را رعایت کند . این قرارداد دو جانبه، بیش تر به سود اقوام شکست خورده است تا اسلام، زیرا انگیزه انسانی و اخلاقی عامل موافقت با آن بوده است .
در این جا لازم است یادآور شویم که تنظیم قرارداد صلح با شرایط ذمه یا تامین و حمایت ملت شکست خورده یکی از تجلیات انسان دوستانه اسلام است که به کلی با آن چه در حقوق غرب نسبت به رفتار با ملل مغلوب آمده، تفاوتی آشکار دارد .
نکته جالب دیگر، روشن بینی و آشنایی مسلمانان با مسایل سیاسی در 1500 سال قبل است . یعنی در دورانی که حقوق سیاسی وجود نداشته و حاکم بر مقدرات مردم، زورمندی و توانگری بوده است، در قرارداد اهل ذمه، با روشنی و صراحت، وظایف و تکالیف طرفین و حقوقی که نسبت به هم دارند، مشخص شده که جای هیچ گونه ابهام و تفسیری را باقی نمی گذارد .
«جزیه » در حقیقت نوعی مالیات سرانه بود که از همه اقلیت ها وصول می شد . تنها کودکان، زنان و افراد سالخورده و علیل از پرداخت آن معاف بودند . نرخ جزیه یا مالیات، به توانایی مادی افراد بستگی داشته و از طبقات کم درآمد مبلغ کم تری وصول می شده است . سرپرست خانواده یا رئیس قبیله، مسؤول وصول جزیه برای حکومت بوده اند .
تحمیلاتی که به گروه اقلیت می شده، در قبال حمایتی که دولت اسلامی از آن ها به عمل می آورد; در مقایسه با رفتار ملل فاتح نسبت به افراد تابع کشور مغلوب، کاملا متعادل و انسانی بوده است . پرداخت مبلغی در ازای بهره مندی از مزایای قانونی اقامت در بین مسلمانان و یا الزام به حفظ نظم و اطاعت از مقررات اجتماعی اسلام، به خاطر امنیت جامعه، رفتاری خلاف عدالت محسوب نمی شود . مخصوصا که گروه های اقلیت، آزادی کامل داشته اند که در هر کجا مایلند اقامت گزینند و حکومت اسلام، حمایت از جان و مال و نوامیس آنان را متعهد بوده و حتی در برابر دشمن خارجی از آنان دفاع می کرده است .
نشانه هایی از بدرفتاری مسلمانان با گروه های اقلیت، موجود نیست، بر عکس، شواهد تاریخی در حسن سلوک و مهرورزی اسلام با این گروه ها وجود دارد . پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از دستورات صریح خود فرموده است:
«هرکس یکی از افراد مورد حمایت اسلام را از پا در آورد، بهشت را نخواهد دید .»
علی علیه السلام در خطبه های خود از برابری حقوق مسلمان و غیر مسلمان، یاد کرده و فرموده است:
«اینان جزیه می پردازند، ولی با مسلمانان برابرند .»
رهبران دینی یهودی و مسیحی، در انجام وظایف خود، آزادی کامل داشته اند و رسمیت آن ها مورد تایید حکومت بوده است . اعتمادی که اهل کتاب به پیامبر و جانشینان او داشتند، در قراردادها منعکس است، و هیچ گونه دلیلی بر ناخشنودی اقلیت مدینه و شهرهای دیگر از مجریان قانون اسلام در دست نیست .
تساهل دینی در اسلام، برخلاف برداشت اروپائیان از این واژه به بی بند و باری و سهل انگاری اطلاق نمی شود . دیانت اسلام به گروه های غیرمسلمانی که در درون جامعه مسلمان، زندگی می کنند، آزادی انجام فرایض دینی و حفظ آداب و رسوم قومی را داده و آن ها را در حمایت خود گرفته است . این رفتار مردمی، به تعبیر اسلام، «تساهل » نامیده شده و مجامع جهانی، امروزه این تفکر عالی اسلام را به مقررات حمایت از آزادی های انسان، افزوده اند و از سخت گیری های اکثریت نسبت به اقلیت، در میان افکار و عقاید خود، چشم پوشیده اند .
در تاریخ اروپا می خوانیم که قرن ها، آبای کلیسا نسبت به غیر مسیحیان سخت گیری و شکنجه روا می داشته اند و حتی به متفکران و اهل علم، اجازه ابراز عقاید و نظریات خود را (به علت آن که مخالف با مفاد انجیل است) نمی دادند . عده ای از دانشمندان در سراسر اروپا تحت فشار کشیشان قشری و جامعه متعصب بوده اند .
برداشت اسلام از حقوق اقلیت، هرگز نباید پدیده ای قرون وسطایی و قدیمی جلوه کند . پذیرش حق آزادی بیان و آزادی رفتار، برای انسان ها پدیده ای است که از احترام به شخصیت و اعتقاد به اصالت بشر، سرچشمه گرفته و هنوز هم تفکری پیشرفته است، و می تواند کمال مطلوب ابدی، برای فرهنگ بشری باشد . علمای حقوق بین الملل، مسلما ناگزیر خواهند بود در فرضیه های خود به منظور پی ریزی اساس تفاهم و هم بستگی بیش تر ملت ها، با اندیشه های مترقی اسلام آشنا شوند . این حقیقت مورد پذیرش تاریخ است که قرآن با ارایه مقرراتی در حمایت از گروه های اقلیت، توانسته است ضرورت کاربرد اصل تساهل دینی را در برخورد عقاید و آرای امروز نیز اعتبار بخشد . اصلی که در بسیاری از نظام های سیاسی - اجتماعی معاصر رعایت نمی شود . حقوقدانان بین المللی و بشر دوستان معاصر، هنوز به خاطر تدوین مقرراتی برای حفظ اقلیت های بیگانه در درون جوامع اروپایی تلاش می کنند .
نزول کتاب آسمانی قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله، تنها به خاطر تغییر رسوم و دگرگونی اخلاق عرب جاهلیت نبوده است . قرآن، کتابی است حاوی دستورات منسجم و کامل که اجرای آن در شرایط تاریخی و ضرورت های اجتماعی گوناگون کاملا امکان پذیر است . در مورد حقوق زن، نخست باید دیدگاه اسلام را در باره طبیعت زن دانست .
دیانت اسلام، زنان و مردان را برابر می داند و قوانین اسلام، عموما انسان را مورد حمایت قرار می دهد نه فرد یا گروه معینی را . با این همه در مواردی از حقوق زنان بیش تر پشتیبانی کرده و مخصوصا سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عدالت، مهربانی و نیک رفتاری با زنان را توصیه نموده و احادیث بسیاری در این باره موجود است . در مساله ازدواج که از نظر اسلام، بعد اخلاقی و تربیتی آن اهمیت فوق العاده ای دارد، اگر به مهریه تاکید شده باز به خاطر احترام و تامین زندگی آینده زن بوده است .
حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که زن را به موجود مقدس تعبیر کرده و در حدیث دیگر مالکیت خصوصی، حق استفاده از ارث و تساوی در برابر قانون را برای زن قایل شده است .
فقهای اسلام، از تفاوتی که در سهم ارث زن و مرد وجود دارد و مرد دو برابر زن ارث می برد، بدین صورت دفاع کرده اند که این امر نه تنها تضییع حقی نسبت به زنان نیست، بلکه امتیازی هم برای آنان محسوب می شود . می دانیم که در نظام اجتماعی اسلام، به طور کلی مرد مسؤول پرداخت هزینه خانواده از هر قبیل است . در حالی که مسؤولیت و مدیریت زن در خانواده نسبت به اموری است که برای او مستلزم هزینه ای نیست، بدین ترتیب ثروت و در آمد او مانند مرد، صرف مخارج خانواده نمی شود . حال اگر، بیش تر از او ارث می برد، هرگز به خاطر برتری مرد نسبت به زن نمی باشد، بلکه به علت مخارج بیش تری است که اجبارا مرد در زندگی برعهده دارد .
از بررسی قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله به این نتیجه می رسیم که دین اسلام سه نوع امتیاز برای زنان قایل شده است:
اول، حق زناشویی که از نظر اسلام در عین این که پیوند معنوی و پرشکوه مرد و زن مسلمان است، اقدامی در مسیر نظم جامعه و قرارداد عادلانه ای بین طرفین است .
دوم، رعایت احترام و ادب معاشرت در روابط زن و مرد است . با شناختی که اسلام از طبیعت سرکش مردان داشته، در این مورد راه های عملی ارایه داده و صرفا توصیه اخلاقی نکرده است .
سوم، تنظیم روابط زناشویی است . زناشویی صرفا اقناع غریزه جنسی نباید تلقی شود . انگیزه های انسانی و تربیتی، علل و موجبات اساسی زناشویی است . دورنمای این مزایای سه گانه که با یک دید کلی، می توان آن ها را به صورت اصل واحدی پذیرفت، نظر اسلام را نسبت به ارزش مقام زن روشن می سازد .
مطالعه تاریخ تمدن های گذشته حاکی از پرداختن انسان به رسوم و عادات شرم آوری بوده که انقلابات و تحولات اجتماعی نظیر اسلام، سرانجام آن را از میان برده است . از جمله این عادات، رفتار غیر انسانی مردان جاهلیت با زنان و دختران عشیره بوده که پیامبر با آن مبارزه کرده است .
از دیدگاه قرآن، زن در جامعه مسلمان، از همگی حقوقی که به مرد اختصاص داده شده، بهره مند است و اصولا هیچ گاه تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد .
«ما از هر چیز دوگونه آفریدیم، باشد که یگانگی ما را پذیرا شوید .» (13)
افسانه اغواگری حوا و برانگیختن آدم به گناه که در انجیل آمده، و زن را شاگرد شیطان نامیده است، مورد قبول اسلام نیست و این بی احترامی نسبت به زن نه تنها در قرآن دیده نمی شود، بلکه به شهادت بعضی آیات، برتری زن نسبت به مرد، پذیرفته شده است . (14)
در آیات مذکور، آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران و مادر عیسی علیه السلام نمونه پاکدامنی و استقامت در برابر شداید و سختی ها معرفی شده اند . بنابر احادیث معتبر، خدیجه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام دختر پیامبر و همسر علی علیه السلام در بزرگواری همانند مریم و آسیه اند . (15)
باید دانست که نظر قشریون و ظاهر گرایان مسلمان نسبت به زن، مطلقا با تعالیم اسلامی ربطی ندارد و نشانه بی اطلاعی و بی خبری این گروه های متعصب و بیگانه از حقایق اسلام است . این گروه ها برای زن همان حقوقی را قایلند که اعراب دوره جاهلیت قایل بودند، اینان به دستور پیامبر و تعالیم قرآن در موضوع برابری زن و مرد تسلیم نمی شوند و تنها به ظواهر دین پایبندند و با برداشت سطحی و ناقصی که از دین اسلام دارند، مقام عالی و با عظمتی را که قرآن به انسان (اعم از مرد و زن) ارزانی داشته، هرگز درک نکرده اند و در نتیجه با تندروی های ناشایسته ای به قضاوت در باره زن می پردازند . سخنانی چون «بهشت زیر پای مادران است » یا «بهترین شما کسی است که با همسر خود به مهربانی رفتار کند» ، هرگز بر زبان پیامبری که برای زن ارزش ملکوتی قایل نباشد، جاری نمی شود .
مبارزه ای که زنان مسلمان برای به دست آوردن حقوق و آزادی خود آغاز کرده اند، از پیکار زنان اروپا و آمریکا، آسان تر است، زیرا زن مسلمان برخلاف زنان مغرب زمین علیه قوانین ظالمانه ای که حقوق زنان را از یاد برده، قیام نکرده است، بلکه منحصرا با اندیشه هایی مبارزه می کند که گرفتار کوته بینی و عصبیت های جاهلیت اند و مانع رسیدن زنان به حقوق که اسلام برای آنان پذیرفته است می گردند .
دین اسلام، به مراتب بیش تر از مسیحیت و ادیان دیگر در مورد حقوق و آزادی های زن سخنی گفته است مانند: مالکیت خصوصی زن، مهریه، ارث، دریافت هزینه زندگی از شوهر سابق پس از طلاق، و امتیازات بسیار دیگر . دشواری زن مسلمان و مقاومت مردانی است که آماده اجرای احکام الهی در مورد او نیستند .
در کدام سیستم اقتصادی، از حق مالکیت زن، نظیر اسلام حمایت شده است؟ شور و حرارتی که پیامبر صلی الله علیه و آله در دفاع از آزادی و حقوق اقتصادی و اجتماعی زن، در هزار و چهارصد سال پیش، نشان داده است، واقعا شگفت انگیز است . ظهور اسلام، مقارن با فرمانروایی امپراطوران روم و ایران بود که اصولا مرد و زن از آزادی و عدالت بی بهره بودند . اروپای قرن بیستم، هنوز حقوقی را که اسلام برای زنان قایل شده است، به آنان نبخشیده است .
با توجه به این حقایق، زنان روشن فکر مسلمان، بهتر است برای مطالبه حقوق و آزادی های خود از دولت ها، به جای تکرار مطالب متفکران مغرب زمین، به اصول برابری و عدالت اسلام تمسک جویند . عدالت اسلام، از مطالعه در هم آهنگی و نظم و ترتیب کائنات پدید آمده است . نظامی که قدرت کامله خدا، ضامن استقرار و استمرار آن است . نظامی که از اصل مهم «هر چیزی به جای خویش نیکوست » پیروی می کند .
انکار نمی توان کرد که اسلام حق چند همسری را برای مرد پذیرفته و اجازه طلاق را به او داده است . باید دانست که نظر قرآن و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در موضوع تعدد زوجات، مبتنی بر علل و موجباتی بوده که در جامعه ابتدایی صدر اسلام وجود داشته است . نظام چند همسری، ستم و اهانت و تحقیر زن در عرب جاهلی، سنتی پا برجا و غیر قابل انکار تلقی می شد . هدف قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله از همان ابتدا، متوجه رفع ستم از زن و بهبود شرایط زندگانی او بوده است ولی عملی ساختن این تصمیم، با یک دستور قاطع و بی سابقه، با توجه به فضای فکری حاکم بر جامعه آن روز، امکان عقلی نداشته است . درست به همین علت، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، با تدابیر ویژه ای کوشیده است که عادات ناپسند و غیر انسانی چند همسری را از جامعه اسلام زایل سازد و در راه رسیدن به این هدف، نخستین گام را که محدود ساختن تعدد زوجات و تدوین ضوابطی برای زناشویی و طلاق باشد برداشته است . در مراحل بعد، اسلام با هرگونه تبعیض و ستم، نسبت به انسان ها اعم از مرد و زن، سیاه و سفید، برده و آزاد، مبارزه کرده است .
در مورد تعدد زوجات، هدف اسلام مبارزه با ستم گری نسبت به زنان و اجرای عدالت بوده و مخصوصا پافشاری قرآن بر اجرای عدالت، خود به خود مساله چند همسری را منتفی می سازد . اگر عدالت و احترام بر روابط زن و شوهر سایه نیفکند، یقینا تک همسری نیز تفاوتی با چند همسری ندارد و به هر حال آرامش خانواده به نابودی کشیده می شود .
در باب طلاق هم اگر درست بنگریم، برای زن و شوهر هر دو حقوقی در نظر گرفته شده است . ازدواج در حقیقت نوعی قرارداد است که زن و شوهر آن را امضا می کنند . این قرارداد در مواردی که یکی از طرفین، به شرایط آن عمل نکند، قانونا نافذ نخواهد بود و اعتبار خود را از دست می دهد . قرآن، درست هنگامی که عقد زناشویی به این مرحله از تزلزل برسد و تداوم زندگی مشترک ممکن نباشد، موضوع طلاق را (آن هم با شرایط عادلانه و در چند مرحله) مطرح می سازد .
در طلاق اسلام، صلح و آشتی و بازگشت به زندگی زناشویی پیش بینی شده و مخصوصا به زنان نیز، حق جدایی از شوهر، طبق شرایطی داده شده است . مرد به دل خواه خود و بدون دلیل، هرگز نمی تواند همسر خود را طلاق دهد و در صورت طلاق شرعی، مرد مکلف است علاوه بر مهریه، ضرر و زیانی را که همسر سابق او مطالبه می کند، تمام و کمال بپردازد و رضایت خاطر او را فراهم آورد . در قرآن کریم سوره مستقلی به طلاق اختصاص داده شده و تمامی ابعاد آن با دقت نظر و موشکافی تجزیه و تحلیل شده است . علاوه بر این سوره (که حاوی دستورالعمل های کافی برای شناسایی، حفظ و تامین حقوق مادی و معنوی بانوان است) در سوره های دیگر، ضمن آیات متعددی در موضوع نکاح و طلاق گفت وگو کرده است . با این همه دین اسلام، طلاق را به جراحتی بر پیکر جامعه تعبیر نموده است . و بر پایه این تعبیر، مقررات شدیدی در راه تامین معیشت همسران مطلقه، وضع نموده تا به انحراف و فساد کشیده نشوند و جامعه را آلوده نسازند .
کلیات مطالب و منابع در سایت:
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 92/5/14 ساعت 1:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
حقوق داخلی و حقوق بین الملل
در این زمینه می توان به سه دیدگاه اشاره کرد که دو دیدگاه را حقوقدانان غرب و دیدگاه سوم را اندیشمندان اسلامی ارائه نموده اند.
حقوقدانان غربی در زمینه رابطه حقوق بین الملل، دو دیدگاه کاملا متفاوت ارایه کرده اند:
یک دیدگاه، که در قدیم طرفداران بیشتری داشته است، نظریه ثنویت یا دوگانگی حقوق بین الملل و حقوق داخلی است. این نظریه بر این امر تأکید دارد که اصولا حقوق بین الملل از نظر مبانی، تشکیلات، قلمرو و موضوع و نیز از جنبه اجرا با حقوق داخلی کاملا متفاوت است. بنابراین حقوق بین الملل برای افراد کشور الزامی نیست و هر یک از دو حقوق در قلمرو مخصوص به خود لازم الاجرا هستند و در ظرف تعارض، حقوق داخلی بر حقوق بین الملل مقدم است مگر اینکه قوه مقننه مقررات بین الملل را همانند مقررات داخلی تصویب کند.1
دیدگاه دیگر، نظریه وحدت دو حقوق است که بیشتر حقوقدانان کنونی بدان معتقدند. بر اساس این دیدگاه، تمام اختلافات بین حقوق داخلی و حقوق بین الملل صوری است و این اختلافات به معنای دوگانگی این دو حقوق و عدم ارتباط این دو با یکدیگر نیست. بنابراین نظر، در مواردی که کشوری موجبات ضرر و زیان کشور دیگر یا اتباع آن را از طریق وضع مقررات داخلی متضاد با حقوق بین الملل یا هر عامل دیگری فراهم کرده باشد، عذر او در برابر سازمان های بین الملل به استناد قانون اساسی یا دیگر مقررات داخلی، پذیرفته نیست.
طبق نظریه وحدت دو حقوق، کشورها برای هماهنگی با مقررات بین الملل از همه ارزش های مکتبی خویش باید چشم بپوشند و در داخل کشورشان نیز در صدد اجرای کامل این ارزش ها نباشند و این چیزی است که لااقل از دیدگاه اسلام نادرستی آن آشکار است. دولت اسلامی نه تنها در چارچوب معیارهای اسلامی می تواند مقرراتی وضع کند یا به پیشنهادهایی پاسخ مثبت دهد، حقوق بین الملل موظف است که روشی را برگزیند که در عین هماهنگی با ارزش ها و ایدئولوژی های متفاوت ملت ها، مشکلات جهانی را حل کند. اسلام پا را از این فراتر گذاشته و دیگران را موظف می کند که از دیدگاهای متعارض با توحید و خداپرستی دست بردارند و به سوی حقوق بین الملل الهی گام بردارند: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَی کَلَمَة سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (آل عمران: 64); بگو ای اهل کتاب به سوی کلمه حقی که بین ما و شما یکسان است بیایید ]و آن کلمه حق، این است که [جز خداوند، کس دیگر را عبادت نکنیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را غیر از خدا ارباب و صاحب خود نگیریم پس اگر آن ها ]از حق[ روی برگرداندند شما بگویید که شهادت می دهید که ما تسلیم امر خداییم.
در این آیه شریفه مشاهده می کنیم که خداوند به مؤمنان اجازه نمی دهد که به بهانه همسویی با حقوق بین الملل از اصول اسلامی خود دست بردارند. بر این اساس، در تعارض حقوق بین الملل با حقوق داخلی کشورها، در صورتی که حقوق داخلی بر اساس معیارهای صحیح و خصوصیات مکتبی یک ملت به وجود آمده باشد، بر حقوق بین الملل مقدم است.
حقوق بشر از منظر اسلام و غرب
بین اندیشمندان اسلامی و متفکران غربی در مسئله حقوق بشر، اختلافات مبنایی وجود دارد. یک مورد اساسی و مبنایی به تعریف قانون صحیح و معتبر برمی گردد. متفکران غربی قانونی را معتبر می دانند که موافق با خواسته های انسان ها و در راستای انسان محوری باشد، از این رو، منشاء اعتبار قانون را آراء و خواسته های مردم می دانند. بررسی اعلامیه های جهانی حقوق بشر و میثاقین و... نشان می دهد که اینان، محور تمام تصمیم گیری ها را امیال نفسانی افراد می دانند و در واقع امیال نفسانی مشترک بین غربی ها را در قالب قوانین و به نام حقوق بشر جای داده اند.
اما از دیدگاه اسلام قانونی صحیح و معتبر است که از سوی خدا و از طریق وحی به دست ما رسیده باشد و مطابق با مصالح واقعی انسان ها باشد و از این رو، ارزش قانون به مطابقت با مصالح مادی و معنوی انسان ها است. طبق این دیدگاه، بشر تکویناً و تشریعاً بنده خداوند متعال است و برخلاف متفکران غربی که انسان را در برابر خدا هم آزاد می پندارند، بر تسلیم و فرمانبرداری انسان ها در برابر خدا تأکید میورزد. در مقدّمه اعلامیه اسلامی حقوق بشر آمده است: «با در نظر گرفتن عقیده توحید ناب، که ساختار اسلام بر پایه آن استوار شده است; عقیده ای که بشریت را فراخواند تا جز خدا کسی را پرستش نکرده و شریکی برای او قایل نشوند و احدی را به عنوان خدا به جای الله نگیرند. ... ـ این شریعت، معنویات و ماده را با هم درآمیخت.»
این قسمت از اعلامیه برگرفته از آیه 64 سوره آل عمران است که بر اطاعت انسان ها از خداوند تأکید نموده و از شرک ورزیدن نهی فرموده است. دعوت انبیا هم بر اساس عبودیت خداوند شکل گرفته است: (وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ)(بقره: 83); و زمانی که از بنی اسرائیل عهد و پیمان گرفتیم که جز خدا کسی را پرستش نکنند.
از دیدگاه اسلام، واضع قوانین خداوند است و در قرآن کریم در مورد افرادی که بدون توجه به این نکته، به وضع قوانین می پردازند آمده است: (إِنَّهُمْ کَانُوا إِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ) (صافات: 35); اینان این گونه بودند که تا به آن ها گفته می شد خدایی جز خدای یگانه نیست سرپیچی می کردند.
پس از آنچه بیان شد معلوم می شود که اساس تفکر اسلامی در منشأ قانونگذاری و مشروعیت مقررات حقوقی، خداوند متعال و وحی (توحید محوری) است و در اندیشه غرب اساس، انسان و خواسته های فردی او (انسان محوری) است.
مقایسه دیدگاه اسلام و غرب در مسئله آزادی
آزادی مفهومی است که به معنای رهایی و اعمال اختیار و اراده می باشد به نحوی که شخص بتواند بدون مانعی اراده خود را اعمال کند. آزادی در زمینه های زیر مطرح است:
1. آزادی عقیده; 2. آزادی اندیشه; 3. آزادی بیان و تبلیغ; 4. آزادی رفتار; 5. آزادی از هرگونه بردگی.
بررسی دیدگاه غرب در زمینه آزادی
موادی از اعلامیه حقوق بشر به بررسی آزادی ها و حد و مرز آن ها پرداخته است. ماده 18 و 19 بیان می دارد که هر کس، آزادی مطلق در بیان و عقیده و اندیشه دارد. ماده 18 تصریح می کند: «هر کس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و هم چنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان می باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هر کس می تواند از این حقوق منفرداً یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور عمومی برخوردار باشد» در ماده 19 آمده است: «هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و ردّ و اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.» البته این دو ماده مانع از آن شده که کشورها این آزادی ها را محدود نمایند و در این عمل خود به ماده 29 بند دوم همین اعلامیه استناد می کنند آنجا که می گوید: «هر کس در اجرای حقوق و استفاده از آزادی های خود، فقط تابع محدودیت های است که به وسیله قانون منحصراً به منظور تامین، شناسایی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران و برای مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در شرایط یک جامعه دموکراتیک وضع گردیده است.» بند سوم از همین ماده اعلان می دارد که این حقوق و آزادی ها، در هیچ موردی نمی تواند بر خلاف مقاصد و اصول ملل متحد اجرا گردد. پس آشکار می شود که از دیدگاه خود غربی ها آزادی ها، مشروط به موارد زیر هستند:
1. عدم مزاحمت با شناسایی و مراعات حقوق و آزادی های دیگران;
2. رعایت مقتضیات صحیح اخلاقی;
3. نظم عمومی جامعه، رفاه همگانی در شرایط یک جامعه دموکراتیک;
4. عدم مخالفت با مقاصد و اصول ملل متحد;
5. بر علیه حقوق و آزادی های مندرج در اعلامیه حقوق بشر حقی برای فردی یا جمعیتی ایجاد نشود.
در ماده 19 پیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی هم، چنین آمده است: «اعمال حق آزادی اندیشه و بیان، مستلزم وظایف و مسئولیت های ویژه ای است و در نتیجه ممکن است تابع محدودیت های معین بشود که البته باید در قانون تصریح شده و برای امور زیر ضرورت داشته باشد: احترام به حقوق یا حیثیت دیگران، حفظ امنیت ملی، نظم عمومی، سلامت یا اخلاق عمومی.»
در ماده 20 همین پیمان نیز، هرگونه تبلیغ برای جنگ و هرگونه دعوت به کینه ملی، نژادی یا دینی که محرک تبعیض یا خصومت یا اعمال خشونت باشد، ممنوع شده است. بنابراین، حق آزادی بیان مطلق نیست. اما همواره هرگونه محدودیت برای این حق باید بر معیارهای مشروعیت، قانونمندی، تناسب و ضرورت های دموکراتیک استوار باشد.»6
در ماده 14 اعلامیه حقوق بشر آمده است: «هر کس حق دارد در برابر تعقیب، شکنجه و آزار، پناهندگی جستوجو کند و در کشورهای دیگر پناه اختیار کند.» اما در بند دوم این ماده متذکر می شود که در موردی که تعقیب مبتنی بر جرم عمومی و غیرسیاسی یا رفتارهایی مخالف با اصول و مقاصد ملل متحد باشد، نمی تواند از این حق استفاده کند. پس می بینیم که این حق هم دارای محدودیتی است.
بررسی دیدگاه اسلام در باب آزادی
در اسلام بر آزادی انسان ها در مقابل غیر خداوند، تأکید زیادی شده است. بررسی آیات و روایات نشان می دهد که اهمیتی که اسلام برای آزادی قائل است هیچ دین و مذهب دیگری قائل نشده است. اما باید توجه داشت که این آزادی، آزادی در مقابل دیگران است و شامل آزادی از خدا، قوانین الهی و مقررات اخلاقی و منطقی مورد تایید دین اسلام نمی باشد. به عبارت دیگر، آنجا که صحبت از خدا می کنیم آزادی بندگان محدود می گردد. مفاد آیه 64 سوره آل عمران هم اعلان آزادی و حریت کامل انسان ها در مقابل غیر خدا است. نباید یک نفر جامعه را ملک خود بداند بلکه همه باید وارد مملکت خداوند شوند; چرا که صاحب اختیار همه، اوست تا تبعیض ها و ظلم و نابرابری ها ریشه کن شود. برای بررسی دقیق دیدگاه اسلام می توان آزادی ها را به چند دسته تقسیم کرد:
1. آزادی های شخصی: از دیدگاه اسلام هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد و کسی نمی تواند متعرض حیات یا زندگی شخص دیگر شود. حتی بر عهده حکومت است که از حق حیات و امنیت افراد دفاع و مراقبت نماید. قتل نفس، جرم محسوب می شود. در قرآن کریم در این باره آمده است: (أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً)(مائده: 32); هر کس، دیگری را بدون حق قصاص و یا بدون آنکه فسادی در زمین کرده باشد، به قتل برساند مثل آن است که همه مردم را کشته است. طبق این آیه، قتل یک نفر برابر با قتل همه افراد جامعه شمرده شده و از این رو، جرمی سنگین محسوب می شود و مجرم باید تاوان آن را پس بدهد; چرا که یک جامعه را با خطر رو به رو کرده است.
2. آزادی های عمومی و حقوق سیاسی: حدود 300 آیه در قرآن وجود دارد که مردم را به اندیشه و تفکر و تعقل دعوت می کند7 و این نشانه اهمیت آزادی در دیدگاه اسلام می باشد. در مورد آزادی دین و مذهب هم، این امر بر کسی پوشیده نیست که اسلام، کسی را به خاطر عقیده غیر اسلامی، مجازات نمی کند و بر این اساس اسلام اقلیت های مذهبی را به رسمیت شناخته است. اما در مورد آزادی بیان هم باید گفت: سیره پیامبر و ائمه(علیهم السلام) بر احترام به آزادی عقیده و انتقادپذیری بوده است. البته این آزادی ها تا هنگامی معتبر است که حقوق دیگران مراعات گردد و مزاحم آزادی های دیگران نباشد و امنیت جامعه را به خطر نیندازد. برخی از اندیشمندان مسلمان، قلمرو آزادی در اسلام را از جنبه دیگری مدّنظر قرار داده اند: «در فقه اسلامی، احکام به دو دسته الزامی و غیر الزامی تقسیم می شود که دستورات الزامی شامل واجبات و محرمات می گردد. احکام غیر الزامی، که در سه نوع مستحبات، مکروهات و مباحات مطرح می شود، در حقیقت قلمرو آزاد زندگی بشر می باشد. و انسان می تواند بر اساس این تقسیم بندی در خارج از قلمرو احکام الزامی، در انتخاب راه و شیوه زندگی آزاد باشد و در این قلمرو وسیع، به قانونگذاری در زمینه های مختلف زندگی از جمله حقوق بشر بپردازد. این قوانین را می توان بر اساس اصل احترام به قراردادها، به صورت قراردادی بر خود و دیگران الزام آور ساخت. در اسلام توصیه شده، که در این قلمرو آزاد زندگی بشر، که بسی فراخ تر از بخش مربوط به احکام الزامی است، از محدود ساختن خود و حتی از تکلیف در به دست آوردن حکم الزامی شرعی خودداری نماید. امام علی(علیه السلام) در این زمینه می فرمایند: «اِنَّ اللّه... سکت عن اشیاء و لم یدعها نسیاناً فلا تتکلفوها.»8خداوند در مورد اموری سکوت کرده و این سکوت او ناشی از نسیان و فراموشی نبوده بلکه خداوند از روی اراده در مورد این امور سکوت کرده است. پس شما در این موارد خود و دیگران را به تکلّف نیندازید. اسلام کمال اهمیت را برای آزادی های بشر قائل است مشروط براینکه موجب اهانتواخلال درشرفوکرامت انسان هانباشد.
مقایسه دیدگاه اسلام و غرب در مسئله اقلیت های دینی و مذهبی
در اعلامیه جهانی حقوق بشر در برخی از مواد به عدم تبعیض بین گروه های مذهبی اشاره شده است. از جمله ماده 2 تأکید دارد که هر کس بدون هیچ گونه تمایز، از تمام حقوق و کلیه آزادی هایی که در اعلامیه مذکور آمده است، بهره مند است. همچنین در ماده 16 بند 1 بیان می دارد که «هر زن و مرد بالغی حق دارد بدون هیچ گونه محددودیت از نظر نژاد، ملیت، تابعیت یا مذهب با همدیگر زناشویی کنند» و در ماده 18 تأکید دارد که «هر کس حق دارد از آزادی فکر و وجدان و مذهب بهره مند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین آزادی اظهار عقیده و ایمان می باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هر کس می تواند از این حقوق منفرداً یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور عمومی برخوردار باشد.»
جامعه بین الملل به مواد این اعلامیه هم بسنده نکرده و در 18 دسامبر 1992 نوآوری های قابل ملاحظه ای را در حمایت از حقوق اقلیت ها پدید آورد و اعلامیه ای را در این خصوص منتشر کرد. اما باید پذیرفت که علی رغم این تلاش ها حقوق اقلیت ها در مرحله اجرا، دچار مشکلات اساسی است. «نخستین سد در مقابل گسترش ابعاد حقوق اقلیت ها "حق اساسی دولت ها" است که توسط حقوق بین الملل عمومی حمایت می شود. بنا به بند 4 ماده 18 اعلامیه، هیچ یک از مفاد اعلامیه حاضر، نباید طوری تفسیر شود که هرگونه فعالیت مغایر با اهداف و اصول سازمان ملل متحد از جمله حاکمیت برابر، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی دولت ها مجاز باشد.»9
باید در نظر داشت که ایجاد یک نظام حمایتی بین المللی برای اقلیت ها، بدون توجه به منافع مسلم دولت ها قابل تصور و عملی نیست; زیرا دولت ها موضوع اصلی حقوق بین الملل محسوب می شوند و تأمین حقوق دولت ها از اهداف اصلی نظام بین الملل است. لذا در بند 2 از ماده 4 همین اعلامیه بر این امر تأکید شده است که اعمال خاصی که از نظر قوانین داخلی خلاف محسوب می شود یا مغایر با ضوابط بین المللی باشد، از حمایت این ماده مستثنی می باشد. در این ماده دولت ها موظف به اتخاذ تدابیری جهت ایجاد شرایط مساعد برای اقلیت ها هستند تا بتوانند ویژگی های هویت خویش را ابراز نمایند.
اشکال دیگر این است که مواد این اعلامیه ها خالی از ابهام نیست; زیرا تنها تعهد دولت ها این است که برای حمایت از حقوق اقلیت ها نهایت تلاش خود را مصروف دارند ولی دولت ها تعهدی نسبت به نتیجه این گونه اقدامات ندارند.
اشکال دیگر عدم نظارت بر اجرای صحیح این اقدامات است و همچنین به دلیل اینکه این اعلامیه خصیصه الزام آور بودن را ندارد لذا این مواد نمی تواند تأثیر چندانی بر رفتار دولت ها بگذارد.
ب. دیدگاه اسلام
در بررسی این مسئله از دیدگاه غرب به این امر پی بردیم که نهایت کاری که حقوق بین الملل پی گیری می کند رفع تبعیض است. اما در دیدگاه اسلام علاوه بر رفع تبعیض، باید حقوق متناسب با فرهنگ و آداب و مذهب اقلیت ها هم فراهم گردد.
«اقلیت های مذهبی نه تنها در حقوق عمومی با سایر ملت مساوی اند و آزادی کامل دارند بلکه در رقابت اجتماعی مانند معاملات، محدود به قوانین اسلامی نیستند. مثلا در خرید و فروش کالاهایی که در اسلام ممنوع است مانند خمر، خنزیر و آلات لهو به شرط آنکه در مذهب شان منعی وجود نداشته باشد و در صورتی که طرف معامله مسلمان نباشد، آزادند ولی نباید به این امور تظاهر کنند.»10
در اسلام نسبت به تساوی حقوق ملت های مسلمان و غیر مسلمان، آیات و روایات زیادی وجود دارد. در سوره حجرات آیه 13 چنین آمده است: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَر وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَاللَّهِ أَتْقَاکُمْ); ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریده ایم و شما را گروه ها و قبیله هایی قرار داده ایم تا همدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.
طبق این آیه، اسلام قوم گرایی و نژادپرستی را محکوم می نماید. در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است: «یا ایها الناس الا ان ربکم واحد و ان اباکم واحد الا لا فضل لعربی علی الاعجمی و لا لاعجمی علی عربی و لا لاسود علی الاحمر و لا لاحمر علی الاسود الا بالتقوی.»11; ای مردم همانا پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی است. فضلیتی برای عرب بر عجم و برای عجم بر عرب و سیاه پوست بر سرخ پوست و سرخ پوست بر سیاه پوست نیست مگر به تقوی.
اسلام در مورد حقوق مربوط به فرهنگ های خاص نه تنها مقرارت حقوقی و تکلیفی خود را به هیچ یک از اقوام و ملل تحمیل نمی کند، بلکه مطابق آیات شریف قرآنی و دیگر مبانی فقهی آن ها را در طرز اندیشه و رفتاری که درباره مقررات خود دارند، آزاد می گذارد.12
در این مورد آیه 64 سوره آل عمران، که قبلا ذکر گردید و آیه 8 سوره ممتحنه، می تواند مورد استناد قرار گیرد. در آیه 8 سوره ممتحنه آمده است: (لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ); و اما آن هایی که چنین نکردند و با شما نجنگیدند و شما را از سرزمین هایتان بیرون نکردند خدا شما را از احسان به آنان و رفتار عادلانه با ایشان نهی نکرده است; زیرا خدا عدالتورزان را دوست دارد.
مولای متقیان علی(علیه السلام) در فرمانش به مالک اشتر فرمود: «و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن بهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق»13; قلب خویش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن و همچون حیوان درنده ای نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری; زیرا آن ها دو گروه بیش نیستند: یا برادان دینی تو هستند و یا انسان هایی همچون تو.
وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران
تاکنون دیدگاه اسلام و غرب را در زمینه حقوق بشر بررسی کرده و این دو را با هم مقایسه نمودیم. اینک درصددیم تا از برخی مواضع جمهوری اسلامی ایران در زمینه حقوق بشر بحث به میان آوریم. مثلا چرا ایران اسلامی جلوه عملی و اجرایی احکام اسلامی را در قالب قوانین کشوری بیان نموده است و در واقع، به حقوق بشر اسلامی چهره عملی داده است؟ اما پیش از هر چیز باید یادآور شد که جمهوری اسلامی ایران برخی از معاهده های بین المللی مربوط به حقوق بشر را امضا کرده و متعهد به اجرای آن شده است. یکی از این معاهده ها، معاهده بین المللی رفع هر نوع تبعیض نژادی است که در سال 1969 به امضا حدود 150 کشور از جمله ایران رسید. این دولت ها متعهد شده اند سیاست هایی را دنبال کنند که هدف آن از بین بردن تبعیض نژادی و حمایت از گروه های قومی ای است که در معرض آسیب قرار دارند. البته، ماده 14 این معاهده کمیته ای را منظور نموده تا شکایت های افراد یا گروه هایی از افراد را بر ضد دولت ها بررسی کند. از این رو، این معاهده حق دادخواهی فردی را به رسمیت شناخته است.
معاهده ای هم در زمینه منع شکنجه در سال 1984 و رفع هر نوع تبعیض بر ضد زنان در سال 1981 به اجرا درآمده است. ولی به دلیل عدم عضویت ایران در این معاهدات، تعهدی در این خصوص ندارد. ولی جمهوری اسلامی به عنوان یکی از کشورهای سازمان ملل ملزم به رعایت حقوق بشر در تمام این زمینه ها می باشد; زیرا در این زمینه، اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشورهایی که راجع به حقوق بشر است، ایران را مکلف می کند که به این حقوق احترام بگذارد.
در اینجا این سؤال مطرح است که جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک کشور اسلامی، تا چه حد می تواند پذیرای این حقوق بین المللی باشد و آیا تا به حال توانسته در وضع قوانین داخلی، بین دیدگاه موجود جهانی در مورد حقوق بشر و دیدگاه اسلام پیوند برقرار کند یا خیر؟
برای پاسخ به این سوال، برخی قوانین اساسی و داخلی جمهوری اسلامی ایران، که برگرفته از احکام اسلامی است را بررسی می کنیم.
مجموعه فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، که شامل اصول 19 تا 41 می باشد، همچنین اصول سوم و نهم صریحاً حقوق انسانی اتباع ایرانی را همان گونه که در میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی مطرح گردیده، به رسمیت شناخته است.14 اصل برابری که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن تأکید شده از اصول مسلم حقوق اسلام است و در برخی از آیات قرآن از جمله آیه 13 سوره حجرات، بدان تأکید شده است.
در اصولی از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به مسئله برابری اشاره و تأکید شده است. از جمله در اصل سوم قانون اساسی رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی و همچنین تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم مردم در برابر قانون، از وظایف دولت جمهوری اسلامی ایران شمرده شده است. در اصل 19 قانون اساسی هم بیان می دارد که مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند این ها سبب امتیاز نخواهد شد. اصل 20 هم مقرر می دارد که همه افراد ملت اعم از زن و مرد، یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. البته به این نکته باید توجه داشت که مراد از تساوی حقوق، که در اصل 19 و 20 آمده، تساوی در برابر قانون است. دلیل ما اصل سوم قانون اساسی است که یکی از وظایف دولت را تأمین حقوق همه جانبه افراد و تساوی افراد و تساوی عموم در برابر قانون می داند.
اصل دیگری که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بر آن تأکید شده و از اصول مسلم حقوق اسلامی است، اصل آزادی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در مواد بسیاری بر این امر تأکید شده اشت. هر چند در حدود و اشکال آن اختلافاتی با دیدگاه جوامع غربی وجود دارد.
در اصل 12 آزادی عقیده و انجام اعمال مذهبی سایر مذاهب اسلامی پذیرفته شده است، آنجا که بیان می دارد: «دین رسمی ایران اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیر قابل تغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی دارای احترام کامل می باشند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی طبق فقه خودشان آزادند.»
در اصل 13 هم آزادی عقیده و انجام مراسم دینی اقلیت های مذهبی شامل زرتشتی، کلیمی و مسیحی را به رسمیت شناخته است. البته در اصل 14 علی رغم اینکه بیان می دارد که دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند در عین حال این امر را ذکر می کند که این امتیازات و آزادی ها تا هنگامی است که اینان بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند.
اما علی رغم این همه امتیازات و آزادی ها، که جمهوری اسلامی ایران برای اقلیت های مذهبی قائل شده، شاهد هستیم که مجامع بین المللی هر از چند گاهی ایران اسلامی را به نقض حقوق بشر از جمله نقض حقوق اقلیت های مذهبی محکوم می کنند که غالباً این مسئله در مورد فرقه ضاله بابیه و بهائیه است. ولی بر کسی پوشیده نیست که حزب و دسته باب و بهایی، یکی از دسته جات سیاسی مزدوری است که در قرن اخیر در هند، ترکیه و ایران بخصوص فلسطین و سایر کشورهای اسلامی و خاورمیانه آلت اجرای سیاست ها و جاسوسی برای دول استعمارگر شد و همواره تحت الحمایه آن دول، مشغول خیانت به شرق عموماً، و ملت ایران و دین اسلام خصوصاً بوده و هستند. ... اجمالا دسته بابی و بهایی یک بازی و ماجرای سیاسی بر ضد تمامیت استقلال کشور ایران بود و مزدور صهیونیزم بوده و هست که یک جاسوس روسی آن را به وجود آورد. سپس آلت اغراض ضد اسلامی و استعماری دو دولت بزرگ دیگر در ایران و کشورهای دیگر شد.15
اما در زمینه آزادی بیان هم اصل 24 قانون اساسی اظهار می دارد که نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد تفصیل آن را قانون معین می کند. این اصل به صراحت اعلام می دارد که آزادی بیان نباید به مبانی اسلام یا حقوق عمومی لطمه ای وارد کند و این در واقع با ماده 29 اعلامیه حقوق بشر بند دوم مطابقت می کند که حقوق در اعلامیه را تا جایی قابل تحقق می داند که با حقوق دیگر افراد و جامعه در تضاد نباشد. در اصل 26 قانون اساسی هم از آزادی احزاب، جمعیت ها، انجمن های سیاسی و صنفی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده سخن گفته و در اصل 27 بر آزادی تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها تأکید کرده است، ولی در هر دو اصل این قید ذکر شده که این گونه فعالیت ها نباید مخل به مبانی اسلام باشد. در اصل 28 هم آزادی شغلی را مورد اشاره قرار داده ولی با این قید که از نظر اسلام آن شغل ممنوع نباشد و با مصالح عمومی و حقوق دیگران در تضاد نباشد.
بررسی اصول دیگر قانون اساسی جمهوری اسلامی، که همه نشأت گرفته از احکام نورانی اسلام است، نشان می دهد که در اسلام آزادی به معنای وسیع تر از آنچه غربی ها ادعا می کنند وجود دارد و اقلیت ها در اسلام از ارزش والایی برخوردارند و عدالت و تساوی همه در برابر قانون از تأکیدات اسلام است و اگر ما به یک حقوق بشر ایده آل می اندیشیم، باید احکام اسلام را دقیقاً اجرا کنیم تا حق هیچ کس از افراد در سراسر جهان پایمال نگردد.
سیدمهدی سیدیان ـ قاسم شبان نیا
منابع در سایت:
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 92/5/14 ساعت 1:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
هنگامی که مفاهیم حقوق بشر را در بستر تعالیم اسلام مورد بررسی قرارد می دهیم قبل از هر نوع پیشداوری باید نکاتی را به عنوان پیش فرض در زمینه تبیین مبانی و مفاهیم حقوقی مد نظر قرارداد زیرا که بی توجهی و یا بی اطلاعی از این پیش فرضها و مرز بندیها در بسیاری از موارد موجب گمراهی وانحراف از تعالیم واقعی اسلام می گردد . اینک به برخی از این اصول و پیش فرضها به منظور روشنتر شدن موضوع بحث اشاره می شود . |
||
|
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 92/5/14 ساعت 5:0 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
برای تحلیل این موضوع اول باید این انقلاب ها را با دیگر انقلاب هایی که به پیروزی رسیدن و تاکنون استمرار دارند پرداخت:
به این تحلیل دقت کنید.....
----------------------------------------------------------------------------------------------
پیروزی انقلاب اسلامی سرآغاز تحولات گسترده عمیق و فزاینده در ایران و بسیاری از کشورهای جهان شد این حادثه بزرگ قرن بسیاری از معاملات سیاسی جهان و منطقه را به نفع مستضعفان تغییر داد و موج حرکتهای آزادیبخش و استکبارزدایی سراسر جهان را موجب شد پیروزی انقلاب اسلامی موجب درهم شکسته شدن میمنة استکبار جهانی گشته و ثابت کرد چگونه بسیاری از ناممکنها با ارادة جمعی یک ملت و با توکّل به خداوند متعال ممکن شده و یک رژیم تا دندان مسلّح و برخوردار از حمایتهای همه جانبه قدرتهای بزرگ با دست خالی مردم به زانو در آمده، انقلاب اسلامی موجب مجد و عظمت اسلام و احیای هویت دینی امت اسلامی و منشأ رشد معنویتگرایی شد تأثیرات انقلاب اسلامی ایران با گذشت ربع قرن از حیات پربرکت آن به گونهای است که نیکسون رئیس جمهور آمریکا معتقد بود جهان اسلام در قرن بیست و یکم یکی از مهمترین میدانهای زورآزمایی سیاست خارجی آمریکاست» عواملی که با وجود دشمنیها و کینهتوزیهای دشمنان انقلاب سبب تداوم پیروزی انقلاب اسلامی شده را باید در ویژگیهای خاص انقلاب اسلامی ایران جستجو نمود که عمدهترین آنها از این قرار است:
1. اسلامی بودن انقلاب و تکیه بر مذهب: تکیه بر ارزشهای دینی و پیاندازی حکومتی برخاسته از متن دین و سازگار با آرمانیترین اهداف و انتظارات بشر از اساسیترین ویژگیهای انقلاب اسلامی است که عامل اصلی انقلاب اسلامی محسوب میشود مرحوم امام فرمودند: «اسلام و حکومت اسلامی پدیدة الهی است که با به کار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین درجه تأمین میکند و قدرت آن دارد که قلم سرخ به ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند.» بنابراین انقلاب اسلامی تا وقتی در خط صحیح اسلام ناب با دقت حرکت کند و مردم روحیة دفاع از اسلام و ارزشهای اسلامی را زنده نگه دارند هیچ قدرتی نمیتواند نظام جمهوری اسلامی را از حرکت به سمت هدفهای خود باز دارد.
از جلوههای اسلامی بودن انقلاب اسلامی این است که مشروعیت حکومت برخاسته از اراده خداوند است «زیرا اساساً هیچگونه ولایتی جز با انتساب به اذن الهی، مشروعیت نمییابد هر چند همراه با مقبولیت باشد.» و این مشروعیت الهی حکومت، حقانیت حکومت و حاکم اسلامی را در گرو پایبندی به موازین اسلامی قرار میدهد و نه خواست مردم هر چند حکومت اسلامی برای تحقق عینی و فعلیت بخشیدن به احکام دینی پذیرش مردم را لازم دارد و باید اسباب و عوامل رضایت مشروع مردم را فراهم کند. بنابراین پیروزی انقلاب اسلامی پابرجاست چون مشروعیت حکومت از ناحیه خداوند است و این مشروعیت تا زمانی که پایبندی به موازین اسلامی و الهی باقی باشد، پابرجاست.
2. مردمی بودن انقلاب: از خصوصیات انقلاب اسلامی ایران این است که با خواست و اراده مردم همراه است «قیام جمعیتی بزرگ و یکدل و یک جان با حرکتی پر تلاش و هدفدار و هماهنگ روی خط رهبری مکتبی در اوج پاکی و صفا و ایثار، ذوب شده در اسلام و رهبر، یکی از خصائص ممتاز انقلاب اسلامی است که تاریخ آن را کمتر بخود دیده است.» مقام معظم رهبری فرمودند: انقلاب اسلامی دو خصوصیت استثنایی داشت یک خصوصیت اینکه مبنای این انقلاب ارزشهای دینی و اخلاقی و معنوی بود و خصوصیت دیگر این بود که انقلاب برپایه اراده و خواست مردم در تشکیل و ادارة حکومت باقی ماند»
3. رهبری صادقانه و حکیمانه: بیشک صداقت، صراحت، شجاعت، سازش ناپذیری، از جان گذشتگی صلابت و قاطعیت،عشق به اسلام، مقام عرفانی، وارستگی،شخصیت والای علمی و فقاهتی و سادگی معنیدار زندگی امام در ارائه الگوی رهبری مؤثر بوده است ولی آنچه که مهمتر از این شاخصهای برجسته، امام را به عنوان اسوه قرار داده و به وی نقشی برتر از یک رهبر انقلاب بخشیده این است که به تعبیر شهید مطهری(ره): «ندای امام از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت برمیخاست، مردمی که در طول چهارده قرن حماسه محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ، علی ـ علیه السلام ـ زهرا ـ سلام الله علیها ـ،حسن ـ علیه السلام ـ، حسین ـ علیه السلام ـ، زینب ـ سلام الله علیها ـ، سلمان و ابوذر... . و صدها هزار شخصیت اسلامی دیگر را شنیده بود بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند او را آئینة تمام نمای فرهنگ و هویت اسلامی خود که تحقیر شده بود دیدند.» رهبری انقلاب اسلامی در چارچوب ولایت فقیه که تداوم امامت است از عوامل مهم پیروزی و تدام موفقیت انقلاب اسلامی محسوب میشود مقام معظم رهبری فرمودند: اصل ولایت فقیه و پیوستن همه راههای اصلی نظام به مرکز ولایت نقطة درخشان نظام اسلامی است این اصل همان ذخیره پایانناپذیری است که باید مشکلات نظام جمهوری اسلامی را در حساسترین لحظات و خطرناکترین گردنههای مسیر پر خطر جمهوری اسلامی حل کند و گرههای ناگشودنی را بگشاید،»
در واقع «یک انقلاب در حد کمال مطلوب سه رکن اساسی دارد که عبارت است از برخورداری از یک ایدئولوژی و مکتب پویا و انقلابی و مشارکت گسترده و فعالانه و ایثارگرانه مردم از همه طبقات و ظهور و نهادینه شدن رهبری مورد قبول عموم مردم با ویژگیهای شخصی همچون نبوغ، اقتدار، صلابت و جسارت در تصمیمگیری و انقلاب اسلامی در هر سه رکن از تمامیت و عظمت بینظیری برخوردار بوده است. حفظ ویژگیهای این سه رکن اساسی اقتدار نظام و انقلاب میتواند همچنان تداوم و توسعه آن گردد و هر نوع آسیبی که به این سه رکن وارد آید موجبات زوال تدریجی و انحطاط انقلاب را فراهم خواهد کرد.»
4. اهداف بلند انقلاب اسلامی و تکیه بر نیازهای واقعی و فطری مردم
انقلاب اسلامی در همه ابعاد فردی و اجتماعی، داخلی و خارجی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اهداف بسیار بلندی برای حکومت ترسیم نموده است که این اهداف مأخوذ از قرآن و سنت بود و در شعارهای مردم تجلی یافته بود استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، حاکمیت ارزشهای الهی و نفی سلطه شرق و غرب، عدالت اجتماعی و... انقلاب اسلامی با تکیه بر نیازهای فطری واقعی مردم اهداف بلند نظام را در اصل سوم قانون اساسی در طی شانزده بند تبیین نموده که براستی هر بینندهای را مجذوب جامعیت خویش میسازد که بکار بستن این اهداف تضمینکننده سعادت نسل حاضر و تمامی نسلهای آینده خواهد بود. مقام معظم رهبری فرمودند: «اگر یک حرکت تاریخی همچون انقلاب اسلامی شعارهایش بر نیازهای ذاتی انسان نظیر عدالتخواهی، استقلال، آزادی واقعی، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و دفاع از مظلوم مبتنی باشد، به شرط آن که مسئولان و مردم به وظایف خود عمل کنند هیچگاه پیر نخواهد شد و همواره جوان و پویا و پرنشاط خواهد بود.»
5. دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی و جلوههای کارآمدی نظام جمهوری اسلامی.
دستاوردهای عظیم انقلاب اسلامی برای اسلام و مسلمین در داخل کشور و خارج از کشور بینظیر بوده است.
سرنگونی نظام شاهنشاهی و استمرار نظام جمهوری اسلامی، استقلال و تحمّل در اصول و رفتارهای سیاست خارجی، احیای اسلام و آوردن مذهب به متن زندگی مردم و بازگرداندن اسلام به صحنة جهان، دفاع از حقوق همه مسلمانان و بیداری و آگاهی بخشیدن به آنان، آشکار شدن ابعاد سیاسی اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حکومتی اسلام راستین و توانائیها و جامعیت مذهب شیعه و از بین بردن خودباختگی و ایجاد روحیه خودباوری در ملت ایران و مسلمانان جهان، شکستن هنمنه و ابهت قدرتهای بزرگ و... نمونهها و بخشی از سرفصلها و عناوین مهم دستاوردهای انقلاب اسلامی است همچنین مقایسهای اجمالی بین وضعیت اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی قبل از انقلاب با پس از پیروزی انقلاب که گواه کارآمدی نظام جمهوری اسلامی و پیشرفت سریع انقلاب علیرغم برخی کاستیها و مشکلات اقتصادی و اجتماعی است. تصوّر درست دستاوردهای انقلاب وکارآمدی انقلاب اسلامی تصدیق ضرورت تداوم انقلاب را در پی دارد، بررسی شناخت و احساس کارآمدی نظام اسلامی اقبال بیشتر به سوی انقلاب، عشق و علاقه، دلبستگی و وابستگی به انقلاب را پدید میآورد. درک دستاوردهای انقلاب، درک ارزش و اهمیت انقلاب، تبیین کارآمدی نظام و کارهای بزرگی که انجام شده امیدواری به آیندة روشن آمادگی برای قدردانی و شکر نعمت انقلاب را با کوشش در راه تداوم آن به همراه دارد.
6. وحدت ملی، از عوامل مهم پیروزی انقلاب اسلامی وحدت و یکپارچگی مردم بود که در سایر انقلابها کمتر دیده میشود و اسلام تنها چیزی بود که این یکپارچگی را بوجود آورد و جز این اگر شعار و شعور دیگر حاکم بود بیشک به این وحدت لطمه وارد میآورد و به اختلاف نظر میکشاند به دلیل اسلامی بودن نهضت بود که همه گروهها مختلف در یک مسیر و یک صف قرار گرفتند همین عامل پیروزی، عامل تداوم آن نیز هست یکپارچگی و وحدت مردم در صحنه و تأکید بر پیاده شدن ارزشها و معیارهای اسلامی و تبعیت از رهبری عاملی است که سبب پویائی و کارآمدی نظام و تداوم آن خواهد شد مرحوم امام در وصیتنامه الهی سیاسی خویش چنین فرمود: «بیتردید رمز بقاء انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است و رمز پیروزی را ملت میداند و نسلهای آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلی آن انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و مقصد... توصیه اینجانب به مسلمین و خصوص ایرانیان بویژه در عصر حاضر آن است که در مقابل این توطئهها عکسالعمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه ممکن افزایش دهند و کفار و منافقان را مأیوس نمایند.».
بنابراین انقلاب اسلامی و پیروزی آن پابرجاست چراکه انقلاب اسلامی نظامی است اسلامی و دینی و مردمی دارای رهبری شایسته که بر تأمین نیازهای واقعی مردم همت گماشته و اهداف بلندی را فراروی خود قرار داده و باوحدت کلمه و انسجام ملی به سمت دستیابی به این اهداف حرکت میکند و در این راه دستاوردهای بزرگی در داخل و خارج کشور بدست آورده و به موفقیتهای چشمگیری دست یافته که البته راه طولانی تا رسیدن به نقطه آرمانی و تحقق کامل اهداف انقلاب اسلامی پیش رو داریم که انشاء الله با مدد الهی و همت مسئولین نظام و مردم غیرتمند کشور مشکلات برطرف شده و وصول به این اهداف ممکن خواهد شد.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
------------------------------------------------------------------------------------------------
به نظر اینجانب حقیرانقلاب ها بیشتر موارد فوق دارند ولی اصلی ترین چیز ها را ندارند که یکی از آنها رهبری قوی می باشد ندارند ، چون یکی از دلایل مهم پیروزی واستمرار انقلاب ما وجود رهبری و ولایت است که برگرفته شده از رهبری امیر المومنین و دیگر ائمه علیه السلام می باشد که به دلیل عدم شیعه بودن این رهبری وجود ندارد و حضرت امام خمینی (ره) برای استمرار این انقلاب اصل ولایت فقیه که برگرفته از ولایت اهل بیت (ع) بر جامعه مسلمین است مطرح و تصویب وتثبیت نمود که با انتخاب رهبر آگاه و بصیر چون آیت الله خامنه ای (مظ) تاکنون این انقلاب با این همه فشار های داخلی وخارجی از ناحیه دشمنان باز هم این انقلاب پابرجا وزنده مانده است.و دیگری نبود وحدت است با وجود حاکم بودن سلفی های وهابی هیچوقت در تمام کشور های عربی وحدت صورت نمی گیرد ،و انش الله ریشه این فرقه ضاله که فرزند استکبار جهانی است سوزانده ومحو شود. الهی آمین
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 92/5/7 ساعت 11:17 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت