بسماللّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و حبیبنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطیبین الأطهرین و صحبه المنتجبین و السّلام على عباد اللّه الصّالحین.
اللّهمّ صلّ على علىّبنموسىالرّضا المرتضى الامام التّقىّ النّقىّ و حجّتک على من فوق الأرض و من تحت الثّرى الصّدّیق الشّهید صلاة کثیرة تامّة نامیة زاکیة متواصلة مترادفة کأفضل ما صلّیت على احد من عبادک و اولیائک.
خداوند را سپاس - از صمیم قلب عرض میکنم - که دیدار با شما مردم عزیز استان خراسان شمالى، که شهر شما و استان شما معروف است به بابالرضا، در روز زیارتىِ مخصوص امام رضا اتفاق افتاد. اگرچه ما امروز توفیق نداریم که از نزدیک در حرم مطهر امام هشتم باشیم، اما از این منطقه که متعلق به آن حضرت است، عرض سلام کردیم و میکنیم.
این منطقه که امروز به نام «خراسان شمالى» شناخته میشود، یکى از مناطق مهم خراسان است؛ هم از جهت موقعیت جغرافیائى و طبیعى، و هم از جهت خصوصیات مردمى و انسانى و فرهنگها و خلقیات و رفتار. این خصوصیات را از دیرباز در مردم این منطقهى مهم و حساس شناختهایم؛ استانى با طبیعت زیبا، با منابع طبیعى غنى و متنوع، با عمق و غناى فرهنگىِ کاملاً برجسته و ممتاز، با استعداد فراوان کشاورزى و دامى و سایر فعالیتهاى مربوط به منطقه، با جاذبههاى گردشگرىِ متأسفانه ناشناخته - که بسیارى از مردم کشور هنوز جاذبههاى گردشگرى این منطقه را درست نمیشناسند - و یکى از برترین خصوصیات، عبور سالیانهى میلیونها مردم مسافرِ مشتاق بارگاه علىبنموسىالرضا (علیه ءالاف التّحیّة و الثّناء). با این خصوصیات جغرافیائى و منطقهاى، منطقهى خراسان شمالى داراى موقعیت حساسى است. لیکن از اینها مهمتر، خصوصیات مردمى است. مردمِ اینجا را از دیرباز با شور و نشاط و سرزندگى در همهى میدانها شناختهایم. در همهى عرصههائى که حضور مردم در آن عرصهها آشکار است، مردم استان خراسان شمالى را، مردم بجنورد را، و دیگر مناطق این استان را با سرزندگى، با نشاط و آمادهبهکارى شناختیم؛ همه جا هم این را نشان دادند.
همین جا من از حضور امروز مردم در خیابانها، هم تشکر میکنم - که همین نشاط و سرزندگى و حضور و آمادگى، در حرکت مردم در این یک ساعت و نیم دو ساعتى که ما در خیابان بودیم، محسوس بود؛ این را از دیرباز در این مردم شناختهایم - هم عذرخواهى میکنم. جوانهاى عزیز در خیابان آنچنان تراکمى را ایجاد کرده بودند که حقیقتاً من که داخل خودرو نشسته بودم، نگران میشدم از فشارى که بر این مردم عزیز وارد مىآمد. بالاخره، هم متشکریم، هم عذرخواه.
این نشاط و سرزندگى در همهى عرصههاى زندگى این مردم دیده میشود. در بیست و هشتم صفر که از سرتاسر استان مردم راه مىافتند به طرف مرقد علىبنموسىالرضا (علیهالسّلام)، از همهى شهرستانها بیشتر، مسافران و خودروهاى بجنوردند. این را مشهدىها میدانند؛ خود بنده هم که مشهدى هستم، این را میدانم. در زیارت، این نشاط و حضور و آمادگى محسوس است.
در عرصهى دفاع مقدس هم که پیش آمد، عین همین را انسان مشاهده کرد. 50 سردار برجستهى لشکرهاى مربوط به خراسان و تیپ جوادالائمه (علیهالسّلام) مال خطهى خراسان شمالىاند. 2772 شهید از این منطقه در راه خدا جان خودشان را دادهاند. این استان بیش از 6000 جانباز دارد؛ همچنین آزادگان و رزمندگان و ایثارگران فراوان. این همان روحیهى حضور، آمادگى، سرزندگى و نشاط است.
مردم این استان، در همه چیز همین جورند. وقتى نوبت کشتى با چوخه هم میرسد، باز دهها هزار تماشاچى مىایستند آنجا، مىنشینند آنجا، کشتى را تماشا میکنند. این خصوصیات، خصوصیات مهمى است. غیرت مرزبانى این منطقه هم مرتبط با همین خصوصیات است. البته فقط اینها نیست؛ برجستگىهاى این استان بیش از اینهاست.
این استان استعدادهاى درخشانى دارد. آنطورى که به من اطلاع دادند، این استان جزو ده استان برتر کشورى از لحاظ استعداد و توانائى علمى است. در المپیادهاى دانشآموزى، جزو برترینهاى کشور محسوب میشود. اینها استعداد است. البته بنده خودم هم در دوران طلبگى در مشهد نمونههائى از همین استعدادهاى درخشان و برجسته را آنجا دیدم، که حالا طرحش اینجا لزومى ندارد؛ انشاءاللّه در جمع علما و طلاب عرض خواهم کرد. مردم این منطقه، غیورند؛ دیندارند؛ مرزبانند؛ سرزنده و بانشاط و شجاعند. این خصوصیات، خصوصیات برجستهاى است.
چرا اینها را عرض میکنیم؟ براى اینکه خوب است مردم مناطق گوناگون کشور ما برجستگىهاى خودشان را بدانند و به این برجستگىها افتخار کنند. جوان بجنوردى افتخار کند که مربوط به این شهر است. جوان مربوط به این استان، از هر قومى از اقوام که هست، افتخار کند که متعلق به این استان است؛ متعلق به این منطقه است؛ متعلق به این مردم است. یکى از برجستگىهاى دیگر این استان هم همین همراهى و همزیستى مهربانانه و برادرانهى قومیتهاى مختلف است - از کُرد و فارس و ترک و تات و ترکمن - که با سلامت و مهربانى و برادرى در کنار هم زندگى کردهاند؛ که این در منطقه کاملاً محسوس است، مشهود است؛ و این را خیلى باید قدر دانست.
خب، از همین جا من وارد مطلب اصلىِ مورد نظر خودم بشوم. عزیزان من! برادران! خواهران! این امتیازات را شنیدید. این نشاط و سرزندگى و آمادهبهکارى از بعد از انقلاب تا امروز در سرتاسر کشور وجود دارد؛ و این یک موهبت بزرگ است براى ملتى که درصدد حرکت به جلو است، درصدد ترقى و تعالى است، دنبال حیات طیبه است. این حالت آمادهبهکارى، نشاط، سرزندگى و پاى کار بودن، نعمت بزرگى است؛ ولى این کافى نیست. براى رفتن به قلهها، شرطهاى دیگرى هم وجود دارد. اولاً باید یک نقشهى راه وجود داشته باشد؛ یعنى هدف حرکت معلوم باشد، چشمانداز حرکت معلوم باشد، خط سیر این حرکت ترسیم شده باشد، بعد هم فهم دائمى و درست و رصد کردن دائم از این حرکت. این براى یک ملت لازم است. امروز اینها جزو مسائل اصلى ماست.
من اصرار دارم که بالخصوص جوانهاى عزیز ما و نخبگان کشور به مسائل اصلىِ امروز توجه داشته باشند؛ ما امروز اینها را لازم داریم. هدفهاى این حرکت، از اول انقلاب ترسیم شد؛ هم در شعارهاى مردم، هم در بیانات امام (رضوان اللّه تعالى علیه) نقشهى راه به طور اجمالى معلوم شد؛ بعد هم در طول زمان، در این سى سال، نقشهى راه تدوین شد، پخته شد، تکمیل شد؛ امروز ملت ایران میداند که چه میخواهد و دنبال چیست.
اگر بخواهیم هدفهاى ملت ایران را در یک مفهوم خلاصه کنیم که بتواند تا حدود زیادى خواستههاى عمومى کشور و ملت را بیان کند و آن را در بر بگیرد، آن مفهوم کلیدى عبارت است از پیشرفت؛ منتها با تعریفى که اسلام براى پیشرفت میکند. پیشرفت در منطق اسلام، متفاوت است با پیشرفت در منطق تمدن مادى غرب. آنها یک بُعدى مىبینند، آنها با یک جهت - جهت مادى - به پیشرفت نگاه میکنند. پیشرفت در نظر آنها، در درجهى اول و به عنوان مهمترین، عبارت است از پیشرفت در ثروت و پیشرفت در علم و پیشرفت نظامى و پیشرفت فناورى. پیشرفت در منطق غربى اینهاست؛ اما در منطق اسلامى، پیشرفت ابعاد بیشترى دارد: پیشرفت در علم، پیشرفت در اخلاق، پیشرفت در عدالت، پیشرفت در رفاه عمومى، پیشرفت در اقتصاد، پیشرفت در عزت و اعتبار بینالمللى، پیشرفت در استقلال سیاسى - اینها همه در مفهوم پیشرفت، در اسلام گنجانده شده است - پیشرفت در عبودیت و تقرب به خداى متعال؛ یعنى جنبهى معنوى، جنبهى الهى؛ این هم جزو پیشرفتى است که در اسلام هست و در انقلاب ما هدف نهائى ماست: تقرب به خدا. هم «دنیا» در این پیشرفتى که مورد نظر است، ملحوظ شده است، هم «آخرت». اسلام به ما آموخته است که «لیس منّا من ترک دنیاه لأخرته و لا ءاخرته لدنیاه»؛(1) دنیا را براى آخرت نباید ترک کرد، همچنان که آخرت را نباید فداى دنیا کرد. در یک روایتى میفرماید: «اعمل لدنیاک کأنّک تعیش ابدا»؛ یعنى برنامهریزى دنیا را فقط براى چند روزهى زندگىِ خودت نکن؛ براى پنجاه سال برنامهریزى کن. این را مسئولان کشور، مسئولان برنامههاى عمومىِ مردمى باید مورد توجهشان قرار بدهند. نگوئیم ما که معلوم نیست پنجاه سال دیگر زنده باشیم، چرا برنامهریزى کنیم. نخیر، جورى برنامهریزى کن که گوئى بناست تا آخر دنیا زنده باشى؛ همچنان که اگر براى خودت و به نفع خود بخواهى برنامهریزى کنى، با چه جدیت و دقتى میکنى، براى نسلهاى آینده هم که تو در آن وقت نیستى، همان جور برنامهریزى کن؛ «اعمل لدنیاک کأنّک تعیش ابدا». نقطهى مقابل هم: «و اعمل لأخرتک کأنّک تموت غدا»؛(2) براى آخرتت هم جورى عمل کن، مثل اینکه فردا بناست از این دنیا بروى. یعنى هم براى دنیا سنگ تمام بگذار، هم براى آخرت سنگ تمام بگذار. پیشرفت اسلامى، پیشرفت در منطق انقلاب، یعنى این؛ یعنى همهجانبه.
هدف، پیشرفت است؛ منتها رصد کردن مرحله به مرحله هم لازم است، که این کارِ نخبگان است. امروز شرائط ما چگونه است، موانع ما چیست، نقاط قوّت ما کدام است، نقاط ضعف ما کدام است، فرصتهامان کدام است، تهدیدها چیست، چه کار باید بکنیم، براى بهرهمندى از فرصتها و جلوگیرى از خطر تهدیدها چگونه برنامهریزى کنیم؛ اینها کارهائى است که باید نخبگان در هر مرحلهاى انجام دهند؛ هم در برنامهریزىها آن را به کار ببرند، و هم مردم را آگاه کنند؛ چون مردم میخواهند با چشم باز و با بصیرت حرکت کنند، بدانند چه میکنند، بدانند کجا میروند. وقتى اینجور شد، مردم با همهى وجود وارد میدانهاى دشوار خواهند شد.
خب، حالا من اگر بخواهم یک قضاوتى بکنم نسبت به این هدفى که گفته شد، قضاوت من قضاوت مثبت است. در طول دوران سى سالهى انقلاب، ما به طور مرتب پیشرفت کردهایم. البته فراز و فرود بوده است، تندى و کندى بوده است، ضعف و قوّت بوده است، اما هرگز پیشرفت کشور و ملت به سوى آن قلهى مورد نظر متوقف نشده است. ضعفهائى وجود داشته است؛ باید ملت، مسئولان و نخبگان - نخبگان سیاسى، نخبگان علمى، نخبگان روحانى - تصمیم بگیرند این ضعفها را برطرف کنند.
پیشرفت کشور را تسریع کنیم. امروز چه چیزهائى میتواند ما را موفق کند و چه چیزهائى میتواند براى ما مشکلات به وجود بیاورد؟ من یک مثالى بزنم: یک گروه کوهنورد را در نظر بگیرید که میخواهند خودشان را برسانند به قلهى برجستهى این کوه که داراى منافع است، داراى افتخار است. همّ آنها در درجهى اول، پیش رفتن و کار کردن و تلاش کردن است. البته در راه ممکن است مشکلاتى پیش بیاید، خطرهائى وجود دارد. آنچه براى آنها در درجهى اول ضرورى است، عبارت است از اینکه تلاش کنند، کار کنند، تحرک داشته باشند، عزم راسخ داشته باشند، امید خود را از دست ندهند، نسبت به رسیدن به اهداف ناامید نشوند، صبر داشته باشند، برنامهریزى داشته باشند، هشیارى و آمادگى براى مواجههى با مشکلات داشته باشند. ممکن است در هر راهى مشکلات و خطرهائى پیش بیاید، که من اشاره خواهم کرد به آنچه که در سى سالهى انقلاب در مقابل مردم عزیز ما پیش آمده و مردم از این مشکلات عبور کردهاند. پس سازوبرگ اصلى این حرکت عظیم و بزرگ عبارت است از همین عزم راسخ، همین امید، همین کار و تلاش پیگیر، همین برنامهریزى، همین آمادگى و هشیارى. اگر این سازوبرگ اصلى وجود داشت، اگر این ارکان اصلى را دارا بود، این مجموعهاى که دارد حرکت میکند - در مثال ما، کوهنوردان؛ و در واقعیت، ملت ایران - بر تمام مشکلات فائق مىآید و میتواند همهى دشمنان خود را به زانو در بیاورد. اساس، این است. اگر این سازوبرگ وجود داشته باشد، هیچ مشکلى به معناى واقعىِ کامل، مشکل نیست؛ هیچ خطرى خطر نیست. خطر واقعى چیست؟ خطر واقعى این است که ملت این سازوبرگ اصلى را از دست بدهد؛ یعنى روحیهى کار و تلاش را از دست بدهد، دچار تنبلى شود؛ روحیهى امید را از دست بدهد، دچار یأس شود؛ صبر و مقاومت را از دست بدهد، دچار شتابزدگى شود؛ برنامهریزى را فراموش کند، دچار بىبرنامگى و سردرگمى شود؛ اینها خطر است. اگر یک ملتى توانست این روحیهى برجستهى خود را که آمیختهاى از امید و عزم و ایمان و تلاش و حرکت است، حفظ کند، هیچ مشکلى در مقابل او مشکل نیست.
حالا برگردیم صحنهى ایران عزیز و ملت بزرگ ایران را مشاهده کنیم. من مایلم آنچه را که میگویم، آنچه را که دربارهى آن فکر میکنم، منطبق با منطق باشد؛ نمیخواهیم حرف شعارى بزنیم. با لاف و گزاف گفتن در مسائل گوناگون، بخصوص در مسائل انقلاب، بنده موافق نیستم. ببینیم منطقى چیست، واقعیتها چیست.
ملت ایران یک عرصهى رویاروئى با یک مجموعهى دشمن دارد، دشمنى را هم آنها شروع کردند، در رأس دشمنها هم شبکهى خطرناک خبیث صهیونیستى است، که متأسفانه بعضاً دولتهاى غربى و بخصوص دولت آمریکا تحت تأثیر این شبکهاند. اینها از اول انقلاب با انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى مخالفت کردند؛ کینهى این مردمى را که انقلاب کردهاند، به دل گرفتهاند؛ الان هم همین جور است. حالا در این صحنهى رویاروئى، یک طرف ملت ایران است، یک طرف هم برخى از قدرتهائى که کینهورزانه با ملت ایران دشمنى میکنند. وقتى عرصه را نگاه میکنیم، اگر یک نگاه به ملت عزیزمان بکنیم، مىبینیم ملت ما داراى عزم است، داراى امید است، داراى استعداد برتر است، داراى نسل جوانِ پرانگیزه و پرتلاش است. این حضور نسل جوان، در همهى میدانها خودش را دارد نشان میدهد: در میدان علم، که امروز در دنیا به آن اعتراف میکنند؛ در میدان فناورى، در میدانهاى گوناگون اجتماعى؛ آن وقتى که پیش آمد، در دفاع مقدس؛ امروز هم در آمادگىهاى گوناگون. اینها را امروز ملت ایران دارد؛ چشمانداز بیست ساله را هم دارد، ابزارهاى لازم براى حرکت به سمت جلو را هم دارد، منابع طبیعى هم دارد، معادن ارزشمند هم دارد.
آنچه را که در کشورمان از منابع اساسى در اختیار داریم، از متوسط جهان بیشتر است. من بارها گفتهام: ما تقریباً یکصدم جمعیت دنیائیم، کشور ما هم تقریباً یکصدم وسعت دنیاست؛ اما منابع اصلىاى که ما داریم، از یکصدم بسیار بیشتر است. در بعضى از منابع، در میان همهى کشورهاى دنیا درجهى اوّلیم؛ مثل منابع انرژى - نفت و گاز - که امروز در میان همهى کشورهاى دنیا، در رأس فهرست، ما هستیم. این خصوصیات ماست.
اقلیم ما اقلیم متنوعى است. کشور ما کشور وسیعى است. همه چیز، متناسب با نیازهاى ما وجود دارد. طبیعتِ خوب داریم، معدنِ خوب داریم، مردمِ خوب داریم، استعدادِ خوب داریم، مسئولان دلسوز مردمى هم در سه قوه داریم، نیروهاى مسلحِ پاى کار و آماده و شجاع هم داریم، روحانیت فاضل و دلسوز و علاقهمند هم داریم، دانشگاهها و مدارس پر جمعیت هم داریم - چهار میلیون جمعیت دانشجو، و میلیونها جمعیت دانشآموز - اینها امکانات ماست، استعداد ماست؛ عزم و اراده و امید هم در ملت ما وجود دارد.
حرکتمان از اول انقلاب تا امروز سیر صعودى داشته است. نتیجهى این حرکتِ سیر صعودى هم پیشرفتى است که تا امروز حاصل شده است. آن مقدارى که به تناسب سالها ما به دست آوردهایم، با توجه به دشمنىهائى که با ما شده است، برجسته است و پیشرفتها جلوى چشم همه است. در امور زیربنائى، کشور پیشرفت کرده است؛ در خدمات مردمى، کشور پیشرفت کرده است؛ در معنویات، کشور پیشرفت کرده است؛ در دانش و فناورى هم همین جور. زیربناهائى که ما در آنها برجسته و ممتاز هستیم، در درجهى اول عبارت است از ثبات سیاسى کشور. دولتهاى گوناگونى سر کار آمدند، با وجود اختلاف نظرها و سلائق سیاسى، لیکن ثبات کشور از اول انقلاب تا امروز استمرار داشته است و کشور به سمت هدفها حرکت کرده است. منازعات و درگیرىهاى خطى و جناحى و سیاسى نتوانسته است ثبات سیاسى کشور را از بین ببرد؛ این مهمترین زیربناست.
البته زیربناهاى اقتصادى بسیار مهمى، هم از لحاظ قانونى، هم از لحاظ واقعى و عملى وجود دارد. همین سیاستهاى اصل 44 جزو زیربناهاى قانونى است. زیربناهاى مواصلاتى، ارتباطى، حمل و نقل، جادهها، بزرگراهها، خطوط ریلى و هوائى، فیبر نورى، نیروگاهها، سدها؛ اینها کارهائى است که از اول انقلاب تا امروز انجام گرفته؛ آن هم اغلبِ نزدیک به همه، به دست جوانان و زبدگان و برجستگان علمى کشور خودمان. اینها چیزهاى کمى نیست، اینها را ما به دست آوردهایم.
یکى از مهمترین موجودىهاى باارزش ما، همین نسل جوانِ تحصیلکرده است. نسل جوان تحصیلکرده، هم شجاعت دارد، هم امید دارد، هم نشاط و تحرک دارد. من همین جا در داخل پرانتز عرض بکنم؛ یکى از خطاهائى که خود ما کردیم - بنده خودم هم در این خطا سهیمم - این مسئلهى تحدید نسل از اواسط دههى 70 به این طرف باید متوقف میشد. البته اوّلى که سیاست تحدید نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، لیکن از اواسط دههى 70 باید متوقف میشد. این را متوقف نکردیم؛ این اشتباه بود. عرض کردم؛ مسئولین کشور در این اشتباه سهیمند، خود بندهى حقیر هم در این اشتباه سهیمم. این را خداى متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد. نسل جوان را باید حفظ کرد. با این روند کنونى اگر ما پیش برویم - من چندى پیش هم در ماه رمضان در سخنرانى گفتم - کشور پیر خواهد شد. خانوادهها، جوانها باید تولید مثل را زیاد کنند؛ نسل را افزایش دهند. این محدود کردن فرزندان در خانهها، به این شکلى که امروز هست، خطاست. این نسل جوانى که امروز ما داریم، اگر در ده سال آینده، بیست سال آینده و در دورهها و مرحلههاى آیندهى این کشور بتوانیم آن را حفظ کنیم، همهى مشکلات کشور را اینها حل میکنند؛ با آن آمادگى، با آن نشاط، با آن شوقى که در نسل جوان هست، و با استعدادى که در ایرانى وجود دارد. پس ما مشکل اساسى براى پیشرفت نداریم.
البته مشکلاتى وجود دارد - که من به آنها اشاره خواهم کرد - مشکلاتى است در سطح کشور، منطقهى شما هم از همین مشکلات دارد؛ که در درجهى اول، مسئلهى بالا رفتن قیمتهاست، مسئلهى اشتغال است؛ اینها جزو گرفتارىهاى مردم است؛ مخصوص اینجا هم نیست، در سرتاسر کشور است. دوستان ما، قبل از سفر من نظرخواهى کردند، از مردم پرسیدند؛ دیدیم اینجا هم عین همان چیزى است که در جاهاى دیگر وجود دارد. مسئلهى بالا رفتن قیمتها و مسئلهى اشتغال و بیکارى، جزو دغدغههاى اصلى است. این مشکلات وجود دارد؛ لیکن مشکلات اساسى و عوارضى که کشور، ملت و مسئولین نتوانند آنها را حل کنند، وجود ندارد.
در طول سى و سه سال انقلاب، خطرهائى از این بزرگتر پیش آمده است. کشور این خطرها را برطرف کرده، از اینها عبور کرده است. آتشهائى خواستند روشن کنند، ولى به مقصود خود نرسیدند. در درجهى اول، در همان اولین ماههاى پیروزى انقلاب، مسئلهى تحریک قومیتها در سرتاسر کشور بود. خب، کشور ما کشور قومیتهاى متنوع است. سعى کردند این قومیتها را به جان هم بیندازند. در همین منطقهى شما، یک عده کمونیستِ بىاعتقاد به دین و به وطن سعى کردند اقوام مؤمن و نجیب ترکمن را با مجموعهى انقلاب مخالف کنند. چه کسى در مقابل اینها ایستاد؟ در درجهى اول، خود عناصر مؤمنِ ترکمن در مقابل اینها ایستادند. علماى بانفوذ ترکمن - که بعضى از دنیا رفتهاند، بعضى هم بحمداللّه زنده هستند - خودشان در مقابل اینها ایستادند. جوانهاى سایر مناطق کشور هم، هم در اینجا، هم در مناطق گوناگون دیگر، رفتند ایستادگى کردند. تحریک میکردند، آتش را روشن میکردند، روى آتش نفت میریختند، از طرق مختلف سعى میکردند آتش را گسترده کنند؛ اما به دست ملت ایران و عمدتاً به دست خود آحاد آن کسانى که میخواستند آنها را در مقابل انقلاب اسلامى قرار بدهند، آتش خاموش شد. در منطقهى کردستان هم خود کُردها، پیشمرگان مسلمان کُرد و علماى مؤمن کُرد، پیشگام و پیشقدم بودند. مناطق دیگر هم همین جور. این مشکل اوّلى بود که پیش آوردند. بعد جنگ تحمیلى را راه انداختند. هشت سال جنگ، شوخى است؟ خواستند انقلاب را از پا در بیاورند، به زانو در بیاورند؛ نتوانستند. ملت از این مرحله عبور کرد.
بعد مسئلهى تحریم را مطرح کردند. امروز دشمنان ما، رادیوها، بعضىها هم با اینها همزبان میشوند، هى مسئلهى تحریم را بزرگ میکنند، بزرگ میکنند. تحریم مال امروز و دیروز نیست؛ از اوائل، تحریم وجود داشته است. البته تشدید کردند، اثر نکرده؛ باز تدبیر دیگرى اندیشیدند، اثر نکرده است. تحریم از اول بوده است. امروز دشمنان ما - چه دولت آمریکا، چه بعضى از دولتهاى اروپائى - تحریم را مرتبط کردهاند به مسئلهى انرژى هستهاى. دروغ میگویند. آن روزى که اینها تحریمها را برقرار کردند، انرژى هستهاى در کشور نبود؛ صحبتش هم نبود. آنچه که اینها را از ملت ایران عصبانى میکند و به اینجور تصمیمها وادار میکند، سرافرازى ملت ایران است، گردنکشى ملت ایران است. این روحیهى استقلال، این روحیهى قدر خود شناختن، این روحیهى عدم تسلیم که به برکت اسلام و قرآن در ملت ایران به وجود آمده، این است که آنها را عصبانى میکند؛ براى همین هم است که با اسلام بدند، براى همین هم است که به پیغمبر اسلام اهانت میکنند؛ میدانند که اسلام وقتى در یک کشورى رسوخ کرد، روحیهى استقلال در آن کشور آنچنان خواهد بود که دیگر زیر بار آنها نمیرود. آنها افراد ضعیف و زبون را در رأس کشورها یا به دست مىآورند یا منصوب میکنند، براى اینکه از آنها اطاعت کنند. وقتى جائى مثل کشور ما، مسئولین را مردم معین میکنند، حضور مردم در همهى صحنهها حضور برجستهاى است، آنها چه کار میتوانند بکنند؟ مردم مؤمن، مردم معتقد به مبانى اسلامى، مردم روحیهگرفتهى به برکت اسلام، در مقابل اینها کوتاه نمىآیند؛ لذا اینها هم عصبانىاند؛ حالا امروز اسمش را میگذارند انرژى هستهاى! وانمود میکنند که اگر ملت ایران از انرژى هستهاى صرفنظر کند، تحریمها برداشته میشود. دروغ میگویند. از روى بغض و کینهاى که دارند، تحریمهاى غیر منطقى میکنند؛ تحریمهائى که همهى عقلا و انسانهاى باانصاف عالم وقتى نگاه میکنند، مىبینند اینها کارهاى غیر منطقى و در واقع وحشیانه است؛ این یک جنگِ با یک ملت است. البته در این جنگ هم به توفیق الهى مغلوب ملت ایران خواهند شد.
البته مشکلاتى به وجود مىآورند، بعضى از بىتدبیرىها هم این مشکلات را افزایش میدهد - اینها هست - ولى اینها چیزى نیست که جمهورى اسلامى نتواند اینها را حل کند. به توفیق الهى، ملت ایران از همهى این مشکلات عبور خواهد کرد. ملت ایران و مسئولین کشور از این بزرگترها و دشوارترهایش را حل کردهاند؛ اینها که چیزى نیست. اندک مشکلى پیش مىآید، ابراز خوشحالى میکنند. در همین چند روزى که نوسان قیمت ارز و ریال، خبر اصلىِ اولِ خبرگزارىهاى آنها را تشکیل میداد، صریحاً ابراز خوشحالى کردند. متانت و وقار دیپلماسى را هم رعایت نمیکنند؛ بچگانه و کودکانه ابراز خوشحالى میکنند که براى ملت ایران مشکل درست کردیم، براى جمهورى اسلامى مشکل درست کردیم؛ این را صریح میگویند! دو سه ساعت یک عده در دو تا خیابان تهران مىآیند چند تا سطل زباله را آتش میزنند، آنها آن طرف دنیا اظهار خوشحالى میکنند که آره، شلوغ شد، شلوغ شد! وضع ما بدتر است یا وضع شما؟ الان نزدیک یک سال است که خیابانهاى کشورهاى عمدهى اروپائى شب و روز تظاهرات است؛ در فرانسه تظاهرات است، در ایتالیا تظاهرات است، در اسپانیا تظاهرات است، در انگلیس تظاهرات است، در یونان تظاهرات است. مشکل شما بمراتب پیچیدهتر از مشکل ماست. شما اقتصادتان قفل است؛ خوشحالى میکنید که اقتصاد ایران ضعیف شده؟ شما بدبختید، شما رو به رکود و انهدام و اضمحلالید. جمهورى اسلامى با این مشکلات از پا در نمىآید.
مشکلات اصلى، امروز گریبان خود غربىها را گرفته. الان یکى از مسائلى که در انتخابات ریاست جمهورى آمریکا در درجهى اول مطرح است، مشکلات اقتصادى است؛ مردم بیچارهاند، گرفتارند، طبقات ضعیف در آنجا دارند پامال میشوند. این جنبش 99 درصدى که گفته شد، یک واقعیت است؛ البته سرکوب میکنند. گرفتار اقتصادى، کشورهاى آنهایند؛ آن وقت اینجا به کمتر از آن، به کوچکتر از آن، آنها ابراز خوشحالى میکنند!
بدانند جمهورى اسلامى به فضل الهى، به حول و قوهى الهى، بر این مشکلات فائق خواهد آمد و آنها را باز هم در حسرت شکست دادن ملت ایران خواهد گذاشت. به حول و قوهى الهى و با هشیارى مردم و تدبیر مسئولان، مشکلات برطرف خواهد شد. هم مردم وظیفه دارند، هم ما مسئولان وظیفه داریم؛ همه باید به وظائفمان عمل کنیم. وقتى به وظیفه عمل کردیم، کارها پیش خواهد رفت. هشیارى مردم نقش دارد. ببینید در تهران یک عدهاى به نام بازارى آمدند در خیابانها اغتشاش کنند، فوراً بازارىهاى محترم با موقعشناسى اعلامیه دادند، اعلان کردند که اینها دروغ میگویند، اینها از ما نیستند. این کارِ درستى است. اگر هشیارى قشرهاى مختلف مردم و موقعشناسى آنها بوقت به سراغشان بیاید، این باارزش است. این کار، کار باارزشى بود که انجام دادند. حرف من در فتنهى 88 هم همین بود. در فتنهى 88، چند روز بعد از انتخابات به آن عظمت، یک عدهاى آمدند اظهار مخالفت کردند، یک عده هم از این فرصت استفاده کردند؛ سلاح گرفتند، کار را به آشوب و تشنج کشاندند، پایگاه بسیج را گلولهباران کردند. حرف ما این بود: آن کسانى که به نام آنها این کارها انجام میگرفت، باید همان وقت اعلامیه میدادند، اعلام بیزارى میکردند، میگفتند اینها از ما نیستند؛ اما نکردند. اگر این کار را میکردند، فتنه زودتر ریشهکن میشد؛ مسائل بعدى هم پیش نمىآمد. این هشیارى، موقعسنجى، لحظه را به حساب آوردن، خصوصیت برجسته و مهمى است که باید ملت ما در همهى موارد متوجه باشند؛ آنجائى که دشمنى و توطئهى دشمن حس میشود، به صورت لحظهاى باید همه حساسیت نشان بدهند. این از ناحیهى مردم.
از ناحیهى مسئولین کشور هم، آنها اتحاد لازم را با هم داشته باشند؛ همدلى داشته باشند، برنامهریزى داشته باشند، مسئولیتشناسى و مسئولیتپذیرى داشته باشند، تقصیرها را گردن هم نیندازند، حدود قانون اساسى را نسبت به خودشان حفظ کنند. قانون اساسى ما نقص ندارد، کمبود ندارد. نقش مجلس معلوم است، نقش دولت معلوم است، نقش رئیس جمهور معلوم است، نقش قوهى قضائیه معلوم است؛ هرکدام وظائفى دارند، باید به وظائفشان عمل کنند؛ با هم همدلى کنند، با هم همراهى کنند، با هم همزبانى کنند. «پس زبان همدلى خود دیگر است / همدلى از همزبانى بهتر است».
ما بحمداللّه در این زمینه هم مشکلى نداریم. مسئولین کشور دلسوزند. ما همهمان بشریم، همهمان انسانیم، خطاهائى میکنیم، اشتباهاتى از ما سر میزند؛ لیکن اشتباهات همهاش قابل جبران است. خوشبختانه مسئولین، مسئولین دلسوزى هستند؛ در رؤساى قوا، در بدنههاى قوا، دلسوزى کم نیست، علاقهمندى به سرنوشت نظام کم نیست؛ همهشان دلسوزند، همهشان علاقهمندند؛ کار را انشاءاللّه پیش میبرند، الان هم مشغول تلاشند.
توصیهى من هم این است: فراموش نکنیم که کار، تلاش، امید، صبر و برنامهریزى، لازمهى حرکت از این مسیرهاى مهم است. مسیرى که ما داریم حرکت میکنیم، مسیر مهمى است؛ یک مسیرى است که میتواند تاریخ جهان را متحول کند؛ کمااینکه دارد تاریخ منطقه را متحول میکند؛ مىبینید. کى خیال میکرد که در منطقهى مهمِ حساسِ شمال آفریقا و غرب آسیا - همین منطقهاى که اروپائىها دوست دارند به آن «خاورمیانه» بگویند - این حوادث مهم اتفاق بیفتد؟ اتفاق افتاده است، تمام هم نشده است. حوادثى هم که اتفاق مىافتد، به زیان غرب و بخصوص به زیان آمریکا و تهدید رژیم صهیونیستى است. حالا یاوهگوئىهاى مسئولان رژیم صهیونیستى که اینقدر اهمیت ندارد که انسان بخواهد به اینها پاسخ دهد. یک مقدار آنها میگویند، یک مقدار بعضى از غربىها میگویند. عمده، آمریکائىها و دنبالهروهاى آنهایند؛ اروپائىها خیلى انگیزهاى ندارند. همراهى اروپائىها با آمریکا در این قضیه، یک همراهى عاقلانه و خردمندانهاى نیست؛ دارند خودشان را مثل پیشمرگ آمریکا، قربان آمریکا میکنند؛ حماقت میکنند. مردم ما از خیلى از کشورهاى اروپائى خاطرهى بدى ندارند. ما از فرانسه، از ایتالیا، از اسپانیا خاطرهى بدى نداریم. بله، از انگلیس خیلى خاطرهى بد داریم؛ انگلیس را میگوئیم «انگلیس خبیث»؛ لیکن کشورهاى دیگر اروپائى نه. با این کارى که اینها دارند میکنند - همراهى با آمریکا - که به نظر ما کاملاً غیرخردمندانه است، دشمنى ملت ایران را به خود جلب میکنند؛ خودشان را در چشم ملت ایران منفور میکنند.
ما از این گردنهها عبور خواهیم کرد. ملت ما چابکتر و شجاعتر و تواناتر از این است که در بین این راهها بماند. سى و سه سال است که ما داریم در این مشکلات طى طریق میکنیم؛ روزبهروز هم عضلات ما قوىتر، آمادگى ما بیشتر، تجربهى ما گرانبهاتر شده. ما که گیر نمیکنیم، شما گیر میکنید. شما با جلب نفرت ملت ایران، براى خودتان مشکل درست میکنید. اینها اشتباه میکنند. ملت ایران از اینها عبور خواهد کرد. البته شرطش همین است: ملت، آحاد گوناگون مردم، ایستادگىشان، پاى کار بودنشان، ثباتشان، هشیارىشان، موقعشناسىشان، به جاى خود، مثل همهى دورانهاى بعد از انقلاب تا امروز باشد؛ مسئولین هم به وظائفشان عمل کنند؛ مطمئناً آنچنان که آرزوى مردم است، قضایا پیش خواهد رفت؛ این مشکلات اقتصادى هم برطرف خواهد شد.
البته اساس قضیه، امروز عبارت است از تولید ملى. علاج اصلى و بنیانى، عبارت است از تولید ملى؛ همانى که ما در شعار سال عرض کردیم: تولید ملى، کار و سرمایهى ایرانى. گرانى را این از بین میبرد، تولید را این افزایش میدهد، اشتغال را این به وجود مىآورد، بیکارى را این از بین میبرد، سرمایههاى ملى را به کار مىاندازد، روحیهى استغناء ملت ایران را تقویت میکند. مسئولین کشور در سطوح مختلف باید هرچه میتوانند، به مسئلهى تولید ملى توجه کنند. البته خطاب ما در درجهى اول به مسئولین درجهى یک است در سطوح بالاى کشورى؛ چه در مجلس، چه در دولت؛ لیکن سطوح بعدى، سطوح پائینى، سطوح استانى، همه باید توجه کنند.
در این استان، مثل استانهاى دیگر، توجه مسئولین - چه نمایندگان مجلس، چه نمایندگان دولت - باید به رفع مشکلات مردم باشد؛ که در درجهى اول، همین مسئلهى تولید و بهکارگیرى امکانات بومى است. مطمئناً در این استان، با وجود آب، با وجود زمین حاصلخیز، با وجود طبیعت مستعد کشاورزى، با وجود دامدارى غنى که توانسته نیازهاى بسیارى را در خارج از این استان هم برآورده کند، با وجود صنایعى که میتواند پائیندستىهاى زیادى داشته باشد - صنایع بزرگى در این استان هست که پائیندستىهاى این صنایع میتواند مورد توجه قرار بگیرد - اشتغال و تولید و شور و نشاط مردمى افزایش پیدا خواهد کرد. اینها چیزهائى است که باید مورد اهتمام مسئولین این استان باشد.
صحبتها طول کشید. مایل نبودم در آفتاب، شما برادران و خواهران عزیز را اینقدر معطل کنم. البته حرفها زیاد است، حرفهاى من هم تمام نشد؛ لیکن خب، در چند روز آینده، در جاهاى مختلف مهمان شما مردم عزیز این استان هستیم؛ عرایضى داریم، عرض خواهیم کرد. با جوانها، با روحانیون، با مسئولین گوناگون فرهنگى و علمى، با بسیج، با دیگر قشرهاى گوناگون، با بعضى از شهرها، مطالب فراوانى را که فکر میکنم مفید است به شما عرض کنم، عرض خواهم کرد. امیدواریم خداى متعال برکات خودش را بر شما نازل کند.
پروردگارا! به محمد و آل محمد، برکات خود، رحمت خود، فضل خود، عافیت خود را بر مردم این استان نازل کن. پروردگارا! جوانها را حفظ کن. پروردگارا! دست دشمنان را قطع کن. پروردگارا! به محمد و آل محمد، ما را در راهى که مورد رضاى تو و مورد رضاى اولیاى توست، ثابتقدم بدار. شهداى عزیز ما و روح مطهر امام شهدا را با اولیائت محشور کن.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
1) من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 156
2) همان
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 91/7/23 ساعت 5:34 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
.
.
. نکتهى اول این است که این شور و نشاط را باید حفظ کرد؛ نباید گذاشت و اجازه داد که عوامل گوناگون و مؤثرات گوناگون، این شور و نشاط همگانى را ضعیف کند یا از بین ببرد. مطمئناً یک نقطهى مورد نظر دشمنان پیشرفت این کشور این است که به ملت ما حالت خمودگى بدهند؛ یعنى همین شور و نشاط را خاموش کنند، این شعله را فروبنشانند. نباید تسلیم این خواست مغرضانه و خصمانهى دشمنان شد. اینکه شما مشاهده میکنید صدها مرکز رادیوئى و تلویزیونى، بعلاوهى صدها مراکز گوناگون سایبرى و محیط مجازى در نقاط مختلف دنیا دارند تلاش میکنند تا پیام یأس و ناامیدى را به اذهان ملت ما تلقین کنند، به خاطر همین است. وقتى ناامیدى به وجود آمد، وقتى یأس وجود داشت، نشاط از بین میرود و شور و تحرک خاموش میشود. یکى از اصلىترین عوامل تبلیغات گوناگون امپراتورى خبرى دنیا همین است که جوانان ما را از تلاش و حرکت - که ناشى از شور و آرمانخواهى آنهاست - باز بدارد. ما در نقطهى مقابل باید سعى کنیم این را نگه داریم. عقیدهى بنده این است که بزرگداشت و زنده نگهداشتن نام سرداران و شهیدان و رزمندگان و آن جوانانى که قبل از نسل کنونى - که شما جوانها باشید - وارد میدان شدند و در دشوارترین عرصهها با شور و نشاط حضور پیدا کردند، میتواند بر شور و نشاط جوانان ما بیفزاید.
یکى از چیزهاى اساسىاى که امروز میتواند ضد این تحرک عمل کند و متأسفانه به وسیلهى باندهاى مرموز توسعه داده میشود، مواد مخدر است. به اعتقاد بنده، خود جوانها باید با همان شور و نشاطى که اشاره کردیم، با مواد مخدر مبارزه کنند. آنها میخواهند جوانهاى ما را اسیر کنند؛ حالت تخدیرشدگى، بىتفاوتى و بهزمینخوردگى را بر جوانان ما تحمیل کنند. آن که باید در مقابل این توطئه با استحکام بایستد، در درجهى اول، خود جوانها هستند. البته مسئولین دولتى مسئولیت دارند، دستگاههاى ذىربط مسئولیت دارند، اما هیچ عاملى به قدر عامل درونىِ مردم نمیتواند در مقابل اینگونه انحرافها بایستد و مقاومت کند. این یک نکته است. قطعاً این حالت ایستادگى جوانهاى ما در این استان میتواند آنچه را که باندهاى مهلک و مضر دنبال میکنند، خنثى کند. این یک نکته در مورد این شور و نشاط. اولاً آن را باید نگه داشت و باید توجه کرد که دشمن درصدد آن است که این شعلهى نشاط و تحرک و سرزندگى را از جوانهاى ما سلب بکند. نکتهى دیگر اینکه از همین روحیه باید براى مواجههى با آن مسئلهى مهم - یعنى آن خطر بزرگ مواد مخدر - استفاده کرد و با آن پدیده مبارزه کرد.
منتخبی ازبیانات مقام معظم رهبری (مظ) در اجتماع مردم اسفراین
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 91/7/23 ساعت 5:29 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین والصّلاة والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین سیّما بقیّةاللّه فى الأرضین.
یکى از جلساتى که در سفرهاى ما براى بنده شیرین و دلپذیر است، جلسهى با روحانیون و علما و فضلا و طلاب جوان است. دلائل این احساس هم از نظر من روشن است و یکى دو تا هم نیست. اگر کسى فلسفهى روحانیت را بداند، و اگر کسى در دل حوزهها با این طلاب جوان حشر و نشر داشته باشد، خوب تشخیص میدهد که چرا کسى مثل بنده در سنین دههى هفتاد عمر، از جوانان طلبه و آغاز راه واردشده روحیه میگیرم و احساس نشاط میکنم. خوشبختانه در دورهى بعد از انقلاب، طلاب شامل خواهران هم هستند. دختران دانشجو، پسران دانشجو، دانشجویان علوم دینى، طلاب، آمادهسازان خویش براى حضور در نقاط حساس جبهههاى مقدم و حساس دیناند. روحانیت این است.
خب، امشب هم ما تا آنجائى که حال و توان اجازه بدهد، با شما عرایضى را عرض میکنیم؛ با امید فراوان به اینکه انشاءاللّه این حرفها در دلهاى پاک و نورانى شما اثر بگذارد و آن تحول و حرکت و تکمیلى که این مسیر نیاز دارد، با همت شماها، با خواست شماها و با ارادهى مسئولان محترم حوزهها تحقق پیدا کند.
اولاً عرض بکنیم؛ این منطقهى بجنورد، یعنى منطقهاى که امروز «خراسان شمالى» نامیده میشود، از فاروج بگیرید تا نزدیک مرز گلستان و جنگل گلستان - شرقى و غربى و شمال و جنوبى هم که معلوم است - یک منطقهى استعدادخیز است. نمیخواهیم مبالغه کنیم از لحاظ کثرت علمائى که از این منطقه برخاستند و آنها را با بعضى از شهرهائى که عالمان زیادى داشتند، مقایسه کنیم؛ اما میخواهیم عرض کنیم علمائى که ما شناختیم که از این منطقه برخاستند، بسیارىشان جزو برجستگان استعداد بودند.
حالا یک نفرى که من خودم ایشان را زیارت کردم و در درسشان شرکت کردم، مرحوم آقاى آمیرزا حسن بجنوردى هستند. وقتى ایشان در سال 40 یا 41 براى زیارت مشهد و قم از نجف به ایران آمدند، امام بزرگوار (رضوان اللّه تعالى علیه) اصرار کردند که شما باید در قم بمانید. یعنى شخصیت علمى او جورى بود که امام بزرگوار با آن روحیهى سختگیرى که در زمینهى علم و علمیات و همراهى علمیات با معنویات و اخلاق داشتند، به این مرد اصرار کردند که شما باید در قم بمانید. ایشان هم قبول کردند، قرار درس هم گذاشته شد، ولى متأسفانه همان روزى که قرار بود ایشان بیایند مدرسهى فیضیه درس بگویند، سکته کردند، بیمار شدند؛ لذا مجبور شدند نمانند و برگردند نجف. البته من در نجف هم چند جلسهاى درس ایشان را درک کردم. مرحوم آقاى آمیرزا حسن بجنوردى در مسجد طوسى درس میگفتند و عدهاى از فضلاى ناب در درس ایشان شرکت میکردند. ایشان مجمعى بود از استعداد و ذوق و حافظه. این برجستگى را ما در ایشان دیدیم. ایشان یکى از کسانى است که از این منطقه برخاسته.
رفیق و همدرس ایشان، مرحوم آقاى حاج میرزا احمد بجنوردى مرتضوى بود. این دو نفر - که ظاهراً هم اهل خراشاه بودند - اولِ طلبگى از بجنورد آمدند مشهد، در درس مرحوم آقازاده و مرحوم آقاى حاج آقا حسین قمى شرکت کردند. پدر من در آن وقت جزو فضلاى مشهد بودند؛ اینها را میشناختند، با اینها مرتبط بودند، از اینها خیلى تعریف میکردند. بعد هم اینها رفتند نجف. بعد از آن هم مرحوم والد ما مشرف شدند نجف، در نجف هم با اینها مربوط بودند. آقاى حاج میرزا احمد بعد از چند سالى برگشت بجنورد. ایشان در بجنورد روحانى متصرفِ قدرتمندِ مردمىِ بانفوذ در سرتاسر این منطقه بود. با اینکه آن وقت حکومت با روحانیون بد بود و اگر روحانىاى بانفوذ بود، هر طور میتوانستند، سعى میکردند او را از نفوذ بیندازند - یا او را با خودشان همراه کنند، یا انگشتهاى نفوذ او را ببرّند و قیچى کنند - در مورد مرحوم حاج میرزا احمد نتوانستند این کار را بکنند. ایشان اینجا روحانى بود، مرد بسیار محترمى بود؛ مشهد هم که مىآمد - ما آن وقت طلبهى مشهد بودیم - علماى مشهد از ایشان تجلیل میکردند، دیدن ایشان میرفتند، احترام میکردند.
قبل از اینها، مرحوم شیخ محمدتقىِ معروف بجنوردى بود. ایشان در مشهد امام جماعت معتبر و موجّه مسجد گوهرشاد و معروف به عبادت و زهد و علم - همه با هم - بود. البته زمان ایشان مال قرن قبل از ماست، در حدود صد سال قبل ایشان فوت کردند؛ لیکن از آن زمان تا همین چند سال قبل از این، خانهى شیخ محمدتقى در بالاخیابان مشهد و در کوچهاى که به نام ایشان بود: کوچهى شیخ - مشهدىها کوچهى شیخ و منزل شیخ را کاملاً میشناسند - محل اجتماع مردم بود. مهمترین مجلس عزاى دههى عاشورا، همین منزل بود؛ که مردم نذورات زیادى میکردند، مىآوردند. پسر ایشان، مرحوم شیخ مرتضى، از علماى مشهد، راه ایشان را ادامه داد. بعد فرزند ایشان، مرحوم آشیخ رضا بود؛ که ما آشیخ رضا را زیارت کرده بودیم. مرحوم آقاى حاج میرزاحسنعلى مروارید، داماد آقاى آشیخ رضا بودند. ببینید، اینها برجستههاى این منطقهاند. بله، از لحاظ کمیت زیاد نیستند، اما زبدهاند، برجستهاند.
این استعداد را ما در زمان طلبگىِ خودمان هم دیدیم. به دوستان گفتم؛ ما در درس کفایه و مکاسب مرحوم آشیخ هاشم قزوینى که شرکت میکردیم، یک طلبهاى بود که استعداد او از همهى طلاب آن درس، که شاید نزدیک دویست نفر شرکت میکردند و آن وقت خیلى زیاد بود - حالاها این عددها به خاطر وسعت حوزهها چیزى نیست؛ اما آن زمان دویست تا طلبه پاى یک درس، چیز مهمى بود - بالاتر بود. او در درس کفایه اشکال میکرد و حاج شیخ را به بحث وامیداشت. ایشان اهل همین منطقه بود - ظاهراً مال منطقهى آشخانه بود - اسمش هم شیخ حسین کُرد بود؛ جزو کُردهاى این منطقه بود. متأسفانه در آن دوران، این استعدادها نه شناخته میشد، نه وقتى شناخته شد، مورد استفاده قرار میگرفت. کسى سؤال نمیکرد فلان استعداد کجا رفت، چه شد، درس را تا کجا خواند، چقدر توانست در پیشرفت علم منشأ اثر باشد. آن زمان اینجورى بود؛ امروز نباید اینجور باشد، و نیست.
در بین همین شهداى روحانى، من با دو نفر از نزدیک آشنائى داشتم. البته طلاب جوانى بودند که رفتند جنگ، جهاد کردند و به شهادت رسیدند. من اسمهاى اینها را دیدم، ولى توفیق آشنائى با اینها را از نزدیک نداشتم؛ لیکن من با دو نفر از نزدیک آشنائى داشتم: مرحوم آشیخ قاسم صادقى گرمهاى - که اهل گرمه بود - و مرحوم طیبى. مرحوم حاج شیخ قاسم صادقى چندین سال با بنده مباحثه میکرد؛ ما با هم شرح لمعه و مکاسب را مباحثه میکردیم. ایشان آیت استعداد بود. او هم اگر چنانچه درس میخواند و ادامه میداد، یقیناً یک عالم برجستهاى میشد؛ اما آن وقت معمول نبود که از طلبه بپرسند: شما که هستى؟ چه هستى؟ چه کار میخواهى بکنى؟ راهنمائى کنند، دستگیرى کنند، به او کمکهزینهى تحصیلى بدهند، برایش امکانات تحصیل فراهم کنند؛ آن روزها این حرفها نبود. ایشان هم رفت مشغول کارهاى دیگر شد. البته در انقلاب، هم ایشان، هم مرحوم طیبى آمدند نمایندهى مجلس شدند و در بین هفتاد و دو شهید حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسیدند.
ببینید، پس اینجا مرکز استعداد است. از خود بجنورد بگیرید تا این مناطق اطراف - اسفراین، شیروان، فاروج - بعد این طرف، شهرستانهاى دیگرى که در اینجا هستند؛ چه آن منطقهاى که برادران سنى ما هستند، چه آن قسمتى که شیعه هستند.
برادران سنى هم حق دارند. همین روحانیت ترکمن سنى - من صبح گفتم - نقشآفرینى کردند در خواباندن فتنهاى که کمونیستها میخواستند در این منطقه به نام ترکمنها به راه بیندازند. من از نزدیک علمائى را میشناختم که اهل انگیزه بودند، اهل فکر بودند، اهل اقدام بودند؛ اینها نقشآفرینى کردند.
اینجا جایگاهى است که یک حوزهى علمیهى کامل، با سطوح عالى درسى، با کیفیتِ خوب میتواند فراهم شود. استاد باید بیاید. این منطقى نیست که طلبه حتماً در دورانهاى اولیهى درس هجرت کند، برود به حوزههاى بزرگ، بعد هم دیگر برنگردد؛ این نمیشود. در همین شهرستانهاى اطراف خراسان بزرگ، علماى بزرگ داشتیم. من به خیلى از این شهرها رفتم؛ مجتهدین درجهى یک در آنجا اقامت داشتند. در بیرجند دو تا مجتهد بودند که اگر چنانچه در نجف بودند، به احتمال زیاد جزو مراجع تقلید میشدند: مرحوم تهامى و مرحوم آشیخ محمدحسین آیتى. اینها در بیرجند مانده بودند و متعلق به مردم بیرجند شده بودند. در قوچان، کسى مثل مرحوم آقا نجفى قوچانى مىآید ساکن میشود، که یکى از شاگردان برجستهى مرحوم آخوند خراسانى است. در بجنورد - عرض کردیم - مرحوم حاج میرزا احمد مرتضوى بود، و در شهرستانهاى دیگر هم همین جور؛ علماى بزرگ و علماى برجستهاى بودند.
بعضى میگویند خب آقا، آن وقت ارتباطات بین شهرهاى بزرگ و شهرهاى کوچک آسان نبود؛ علما مجبور بودند آنجا بنشینند. این استدلال بعکس نتیجه میدهد. امروز که ارتباط آسان است، شما یک رایانه میگیرید، پاى رایانه مىنشینید، از بهترین درسهاى حوزههاى بزرگ مستقیماً استفاده میکنید. پس امروز باید به حوزههاى بزرگ نروند، نه آن روز. شما شبههى علمى داشته باشید، سوار ماشین میشوید، دو سه ساعته خودتان را میرسانید مشهد، میروید پیش یک عالم دینى، شبهه را برطرف میکنید، برمیگردید. امروز با پیشآمدن امکانات فراوان، حوزههاى شهرستانها باید رونق بگیرد؛ باید کمّاً و کیفاً توسعه پیدا کند.
این طرح هجرتى که بنده چندین سال قبل از این مطرح کردم، موجب گسترش فعال روحانیت در سرتاسر کشور میشود. باید از حوزههاى بزرگ هجرت کنند، بیایند در شهرستانها بمانند؛ چه اهل آنجا باشند، چه نباشند. افراد گاهى هم اهل آنجا نیستند. مرحوم محقق سبزوارى - صاحب ذخیره و صاحب کفایه و ملاى معروف و شیخالاسلام بزرگ اصفهان در دوران صفویه - بلند میشود از اصفهان مىآید مشهد ساکن میشود. آن وقت اصفهان بزرگترین شهر ایران بود، مشهد یک شهر کوچکى مثل یک ده بزرگ بود. مدرسهى باقریهى مشهد - که طلبههاى قدیمى مشهد آن را دیده بودند و امروز خراب شده - مدرسهاى است که ایشان تعمیر کرده. مىآمدند، میماندند، ولو شهر خودشان هم نبود. مرحوم میرزا مهدى شهید اصفهانىالاصل، که یکى از چهار شاگرد برجستهى مرحوم وحید بهبهانى است - که چهارتا شاگرد او به نام «مهدى» است و به آنها میگویند «مهادى اربعه» - مىآید مشهد میماند، در همین جا هم به شهادت میرسد. در طول این سالها، علماى بزرگى در بین اعقاب او حضور داشتند. چه اشکال دارد اهل آنجا هم نباشند، اما بیایند؟ فضلاً از اینکه اهل آنجا باشند. اگر اهل آنجا باشند، باید بیایند.
فضلاى بجنوردىِ مشهد و قم بنشینند بین خودشان ده نفر را انتخاب کنند، آنها را بفرستند اینجا، حوزه هم موظف باشد امکانات فراهم کند؛ بیایند اینجا، درسها را بگویند. حالا میگویند تا سطح ده تدریس میشود. بالاتر بگویند، درس خارج بگویند. بله، طلبهاى که اینجا درس خارج خوانده و قریبالاجتهاد شده، مانعى ندارد و خوب است که دو سال، سه سال، پنج سال هم برود در یک حوزهى دیگرى - مثلاً حوزهى قم یا حوزهى مشهد - حضور پیدا کند و بعد برگردد اینجا. وقتى یک روحانىِ ملاىِ باسوادِ عمیق در این روزگار - که روزگار فکر و فرهنگ و گسترش اندیشههاى نو در سرتاسر دنیاى اسلام است - در یک شهرِ اینجورى باشد، میدانید چه اتفاقى مىافتد؟
امروز این شهر یا این استان، نزدیک به چهل هزار دانشجو دارد. از این چهل هزار دانشجو چندتاشان با شما طلبهها مرتبطند؟ با چندتاشان مىنشینید حرف میزنید؟ تعدادى از شما ممکن است به بعضى از مجامع آنها دعوت شوند و بروند؛ پنجاه نفر، صد نفر آنجا باشند، برایشان سخنرانى کنند. مسئله این نیست. باید بالمشافهه حرف بزنید، طرف مقابل را بسازید؛ این احتیاج دارد به وقت، احتیاج دارد به کار، احتیاج دارد به سواد کافى، احتیاج دارد به ملاحظهى نیازهاى فکرى و فرهنگى، و احتیاج دارد به عشق؛ این کار باید اتفاق بیفتد.
خب، شما بحمداللّه جمعیت زیادى هستید - هم خانمها، هم آقایان - در اینجا انسان مشاهده میکند. باید درس بخوانید، خوب درس بخوانید، عالم شوید، ملا شوید، قوى شوید، قدرت تجزیه و تحلیل افکار نو را پیدا کنید. مطالعات جنبى هم داشته باشید. بعضى از این درسهائى که در حوزهها معمول شده، در قم یا تهران، میتواند به صورت مطالعات جنبى استفاده شود؛ مثل ادبیات فارسى، اخلاق و بعضى درسهاى دیگر - البته ادبیات عرب لازم است؛ آن جزو ابزار کار ماست - لزومى ندارد اینها حتماً در برنامههاى درسى وارد شود. البته من دخالت نمیکنم، سلیقهام را عرض میکنم؛ برنامهریزان بنشینند رویش فکر کنند.
طلبه باید دستش از کتاب رها نشود؛ کتاب بخواند، همه جورش را بخواند، در دورهى جوانى بخواند. این ذخیرهى حافظه را که بىنهایت داراى ظرفیت است، هرچه میتوانید، در دورهى جوانى پر کنید. ما هرچه در جوانى در حافظه انباشتیم، امروز موجود است؛ هرچه در دوران پیرى - که بنده همین حالا هم با همهى گرفتارىها، بیش از جوانها مطالعه میکنم - به دست مىآوریم، ماندگارى ندارد. الان شما جوانید. این منبع قیمتىِ ارزشمند را از اطلاعات ارزشمند، از آگاهىهاى مفید و لازم در زمینههاى مختلفى که براى تبلیغ به آنها احتیاج دارید، هرچه میتوانید، انباشته کنید؛ از این استفاده خواهید کرد.
آنچه که لازم است عرض بکنم - که از همهى این مطالب مهمتر است - نسبت حوزههاى علمیه است با انقلاب و نظام اسلامى. هیچ کس در عالم روحانیت، اگر انصاف و خرد را میزان قرار بدهد، نمیتواند خودش را از نظام اسلامى جدا بگیرد. نظام اسلامى یک امکان عظیمى را در اختیار داعیان الىاللّه و مبلّغان اسلام قرار داده. کِى چنین چیزى در اختیار شما بود؟ امروز یک طلبهى فاضل در تلویزیون مىنشیند نیم ساعت حرف میزند، ده میلیون، بیست میلیون مستمع از روى شوق به حرف او گوش میدهند. کِى چنین چیزى براى من و شما در طول تاریخ روحانیت، از اول اسلام تا حالا، وجود داشته؟ این اجتماعات بزرگ کِى وجود داشت؟ این نمازجمعهها کِى وجود داشت؟ این همه جوان مشتاق و تشنهى معارف کِى وجود داشت؟ امروز این جوانهاى دانشجو و غیر دانشجو را که مشاهده میکنید - حالا من دانشجوها را میگویم - همهشان تقریباً و تغلیباً مشتاقند از مفاهیم اسلامى و معارف اسلامى چیزهائى را بشناسند و چیزهائى را بفهمند و سر در بیاورند. من و شما باید زمینه فراهم کنیم که بتوانیم به آنها جواب دهیم. این فرصت تا امروز کِى براى روحانیت وجود داشته؟ علاوه بر این، ابزارهاى تسهیلکننده، مثل رایانهها و ارتباطات اینترنتى و فضاى مجازى و سایبرى هم که الان در اختیار شماست. اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعى که شما آنها را نمیشناسید، برسانید؛ این فرصت فوقالعادهاى است؛ نبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خداى متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد: از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما براى ترویج معارف اسلامى چه استفادهاى کردید؟ نظام اسلامى یک چنین خدمتى به ما معممین و روحانیون کرده. مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟
این که یک آقائى در یک گوشهاى عبایش را بکشد به کول خودش، بگوید من به کارهاى کشور کار ندارم، من به نظام کار ندارم، افتخار نیست؛ این ننگ است. روحانى باید از وجود یک چنین نظامى که پرچمش اسلام است، قانونش فقه اسلامى است، با همهى وجود استقبال کند. مراجع تقلید کنونى، مکرر متعددىشان به بنده گفتند که ما تضعیف این نظام را به هر کیفیتى حرام قطعى میدانیم. خیلىشان از روى لطف به من پیغام میدهند یا میگویند که ما تو را مرتباً دعا میکنیم. این نشان دهندهى قدرشناسى از نظام اسلامى است. حالا یک معممى یک گوشهاى بیاید خودش را از نظام کنار بگیرد؛ بهانه هم این است که ما فلان انتقاد را داریم. خیلى خوب، صد تا انتقاد داشته باش؛ دویست تایش به خود ما عمامهاىها وارد است. مگر به ما انتقاد وارد نیست؟ وجود انتقاد و عیب در یک مجموعه مگر موجب میشود که انسان این همه محسّنات و نقاط قوت را در آن مجموعه نبیند و ملاحظه نکند؟ در روحانیت هم همین جور است؛ عیوب الى ماشاءاللّه. بنده آخوندم، طلبه هستم، از قبل از بلوغ طلبه بودم تا الان؛ بیائید براى شما همین جا یک فهرست از بر بنویسم. صد تا اشکال در ما هست؛ اما این صد تا اشکال موجب میشود ما از روحانیت اعراض کنیم؟ ابداً. در مقابل این صد تا اشکال، هزار تا حُسن وجود دارد. در کسر و انکسار مصالح و مقاصد است که انسان میتواند خط مستقیم را پیدا کند.
حوزههاى علمیه باید خود را سربازان نظام بدانند، براى نظام کار کنند، براى نظام دل بسوزاند، در خدمت تقویت نظام حرکت کنند؛ و این درست عکس آن چیزى است که سیاست سرویسهاى امنیتى انگلیس و آمریکا و اسرائیل و دیگران و دیگران دنبال میکنند. آنها تلاش میکنند بلکه بتوانند یک منفذى پیدا کنند. یک آخوندى یک گوشهاى حرفى میزند، که علىالظاهر برخلاف خواست و فهم و عقیدهى کلى نظام است، بزرگش میکنند؛ آن آدم را اگر کوچک هم باشد، از او یک تصویر بزرگى درست میکنند، براى اینکه فاصلهى بین نظام و روحانیت را برجسته کنند؛ القاء کنند که چنین فاصلهاى وجود دارد. بنابراین حوزههاى علمیه نمیتوانند سکولار باشند. اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است.
معناى حرف من این نیست که حالا همه باید از روز اول بیایند در مشاغل نظام کار کنند؛ نخیر، باید درس بخوانید. بنده از دوران مبارزات، خودم درگیر مبارزات بودم. در مشهد درس مکاسب و کفایه میدادم. خیلى از شاگردهاى ما درگیر مبارزات بودند. از بس گرم کارهاى مبارزاتى میشدند، به نظرشان مىآمد که این حرفهاى مکاسب و استدلالهاى کفایه فایدهاش چیست. مکرر بنده به آنها میگفتم: آقاجان! بىمایه فطیر است؛ باید مایه پیدا کنید. اگر مایه پیدا کردید، آن وقت میتوانید در منصب و جایگاهى مثل جایگاه امام بزرگِ عالىمقام، این حرکت عظیم را انجام دهید.
نظام، مرتبط و متصل و همزاد است نسبت به روحانیت. اگر روحانیت نبود، شما بدانید این نظام تشکیل نمیشد؛ این انقلاب پیروز نمیشد. بنده از قبل از انقلاب در محافل روشنفکرى بودهام، با گروههاى سیاسى ارتباط نزدیک داشتهام، همهى آنها را هم میشناختم، با خیلىهاشان هم بحث و جدل کرده بودیم. این را من از روى اعتقاد و با استدلال میگویم: اگر جامعهى روحانیت نبود، این انقلاب پیروز نمیشد؛ تا صد سال دیگر هم پیروز نمیشد. روشنفکران سیاسى ما که بعضىشان هم آدمهاى خوبى بودند، دلسوز هم بودند - همه، آدمهاى ناراه و منحرفى نبودند - توانائىاش را نداشتند، مقبولیت نداشتند، در بین مردم نفوذ نداشتند، نمیتوانستند بر دلهاى مردم حکومت کنند. آن که میتوانست اولاً از حیث سطح، تمام کشور را فرا بگیرد، ثانیاً از حیث عمق و تأثیر، تا اعماق دلها نفوذ کند، روحانیت بود؛ که همه جا بود.
بنده یک وقتى در اوائل انقلاب، این آیهى شریفهى سورهى نحل را خواندم: «اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم. و اوحى ربّک الى النّحل ان اتّخذى من الجبال بیوتا و من الشّجر و ممّا یعرشون. ثمّ کلى من کلّ الثّمرات فاسلکى سبل ربّک ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للنّاس».(1) گفتم بله، این جوانهاى طلبه مثل زنبورهاى عسل رفتند بر روى گلهاى معرفتى که از بیان امام روئیده بود، نشستند تغذیه شدند، بعد راه افتادند به سرتاسر کشور، به مردم عسل دادند، به دشمنان نیش زدند؛ هم عسل، هم نیش؛ نیش و نوش با هم. از هیچ دستهاى، از هیچ حزبى، از هیچ جمعیت دیگرى غیر از روحانیت، این کار برنمىآمد. و اگر این نمیشد، این انقلاب اجتماعى به وقوع نمیپیوست؛ انقلابى که همان شعارى که در تهران روز عاشورا داده میشود، در فلان کورهدهِ یک استان دورافتاده هم مردم راهپیمائى میکنند، همان شعار را میدهند، همان حرف را میزنند، همان درخواست را میکنند. این میشود انقلاب اجتماعى؛ که نتیجهاش سقوط آنچنان حکومتى است، و تشکیل اینچنین نظامى. استقامت و استحکام و ریشهدارى این نظام به گونهاى است که به توفیق الهى، قرنها این نظام پابرجا خواهد بود.
مبانى فکرى را هم باز خود روحانیون آماده کردند. امثال شهید مطهرى، امثال علامهى طباطبائى و بزرگانى از این قبیل، مبانى فکرىِ مستحکم را آماده کردند؛ این زیرساختهاى فکرى را که بر اساس آنها میشود نشست فکر کرد، پرورش داد، گسترش داد، تفریع فروع کرد و نیازهاى فکرى امروز جوانها را پاسخ داد. در کشور ما آن سخن قاطعى که توانست تفکرات مارکسیستى را مثل پنبهاى حلاجى کند، به هم بزند و باد هوا کند، فرمایشات مرحوم مطهرى بود - که ایشان شاگرد آقاى طباطبائى بود - و بعضى دیگر از شاگردان مرحوم علامهى طباطبائى. این نظام در یک چنین بسترى به وجود آمده.
بنابراین وظیفه سنگین است، کار هم زیاد است. وظیفهى شما خیلى زیاد است. از لحاظ معنوى باید خودتان را بسازید؛ هم از لحاظ اخلاقى، هم از لحاظ تهذیب، هم از لحاظ تدین، هم از لحاظ پایبندى و تقید به فرایض و نوافل و تلاوت قرآن. این طلبهى عزیز ما چه قرآن خوبى تلاوت کردند، و چه آیاتى: «لقد کان لکم فى رسولاللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الاخر و ذکر اللّه کثیرا».(2) اگر «یرجوا اللّه و الیوم الاخر» هستیم، اسوه، پیغمبر است. نه اینکه ما مثل او عمل کنیم - که محال است - راه او را باید ادامه دهیم. آن وقت در آیهى بعد، وضع مؤمنان به این پیغمبر روشن میشود: «و لمّا رءا المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله».(3) در جنگ احزاب، از همه طرف حمله کردند. در جنگ بدر یک گروه بودند، در جنگ احد یک گروه بودند، در جنگهاى دیگر قبائلِ کوچک بودند؛ اما در جنگ احزاب، همهى قبائل مشرک مکه و غیر مکه و ثقیف و غیره آمدند متحد شدند؛ ده هزار نفر نیروى رزمنده فراهم کردند؛ یهودىهایی هم که همسایهى پیغمبر بودند و امانیافتهى پیغمبر بودند، خیانت کردند؛ اینها هم با آنها همکارى کردند. اگر بخواهیم این را با امروز مقایسه کنیم، یعنى آمریکا با آنها مخالفت کرد، انگلیس مخالفت کرد، رژیم صهیونیستى مخالفت کرد، فلان رژیم مرتجعِ نفتخوار مخالفت کرد. پولهاشان را خرج کردند، نیروهاشان را جمع کردند، یک جنگ احزاب درست کردند؛ جنگ احزابى که دلها را خیلى ترساند. اوائل همین سوره میفرماید: «و اذ قالت طائفة منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا»؛(4) مردم را میترساندند. الان هم همین جور است. الان هم یک عدهاى مردم را میترسانند: آقا بترسید. مقابلهى با آمریکا مگر شوخى است؟ پدرتان را در مىآورند! آن جنگ نظامىشان، این تحریمشان، این فعالیتهاى تبلیغى و سیاسىشان. در آخر این سوره باز میفرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الّذین فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدینة لنغرینّک بهم».(5) مرجفون همینهایند. در یک چنین شرائطى، شرح حال مؤمن این است: «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله»؛ ما تعجب نمیکنیم؛ خدا و رسولش به ما گفته بودند که اگر پابند به توحید باشید، پابند به ایمان به خدا و رسول باشید، دشمن دارید؛ دشمنها سراغتان مىآیند. بله، گفته بودند، حالا هم راست درآمد؛ دیدیم بله، آمدند. «و صدق اللّه و رسوله و ما زادهم الاّ ایمانا و تسلیما»؛ ایمانشان بیشتر شد. منافق، ضعیفالایمان، فى قلوبهم مرض - که طوائف گوناگونىاند - وقتى دشمن را مىبینند، تنشان مثل بید میلرزد؛ بنا میکنند به مؤمنین باللّه و زحمتکشان در راه خدا، عتاب و خطاب و اذیت کردن و فشار آوردن: آقا چرا اینجورى میکنید؟ چرا کوتاه نمىآئید؟ چرا سیاستتان را اینجورى نمیکنید؟ همان کارى که دشمن میخواهد، انجام میدهند. اما از آن طرف، مؤمنینِ صادق میگویند: ما تعجبى نمیکنیم؛ خب، باید دشمنى کنند؛ «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله».
یک جا هم فرموده: «و لن ترضى عنک الیهود و لا النّصارى حتّى تتّبع ملّتهم»؛(6) تا وقتى کمند آنها را به گردن نیندازید، دنبالهرو آنها نشوید، همین آش است و همین کاسه. خودت را قوى کن که کمندش در گردن تو تأثیر نگذارد؛ یک تکان بدهى، کمندش پاره شود. خودت را قوى کن. چرا خودت را ضعیف میکنى تا در مقابل او تسلیم شوى، خاکسار شوى، به خاک بیفتى؟ «و ما زادهم الاّ ایمانا و تسلیما». اینجورى باشید عزیزان من، فرزندان من، جوانهاى طلبه! با نیت صادقانه درس بخوانید، به قصد اینکه در این میدان عظیم که در صفوف مقدمش خواهید بود، جزو برجستگان صفوف مقدم باشید.
من سفارش میکنم که کانونهاى فرهنگى - هنرى مساجد را فراموش نکنید؛ البته با همکارى بسیج. بد است که بین روحانى مسجد و بسیج مسجد، اختلاف به وجود بیاید. نه، با همکارى بسیج، این کانونهاى فرهنگى - هنرى مساجد را مؤثر کنید، برایش کار کنید. بنشینید فکر کنید، مطالعه کنید و سخنى که متناسب با نیاز آن جوانى است که آنجا حضور پیدا میکند، فراهم کنید. مطالعه کنید. کتابهائى وجود دارد که میشود از این کتابها استفاده کرد. کتابهائى هست؛ بروید بپرسید، تحقیق کنید از کسانى که اهلش هستند. خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهاى فرهنگى - هنرى بروید و پذیراى جوانها باشید. با روى خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا کنید. ممکن است ظاهر زنندهاى داشته باشد؛ داشته باشد. بعضى از همینهائى که در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقاى مهماننواز، هم بقیهى آقایان - الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائى بودند که در عرف معمولى به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى این حقیر باطن است؛ نمىبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم / آیا تو چنان که مینمائى هستى؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهى از منکر هم میکند؛ نهى از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید.
آقاى فرجام در مورد لباس روحانیت تذکر خوبى دادند. آنهائى که درسشان یک قدرى پیش رفته، لباس روحانیت بپوشند؛ اما بدانند لباس طلبگى پوشیدن، بار سنگینى است. این عمامهى چند سیرى که شما روى سرت میگذارى، خیلى سنگین است. بمجردى که دیدند شما عمامه دارى، سیل سؤال و اشکال و اینها وارد میشود. اگر آنچه که نمیدانى، گفتى نمیدانم، بعد رفتى آن را تحقیق کردى و دانستى و احیاناً آمدى به او گفتى، این خوب است؛ اما اگر آنچه که نمیدانى، به شکل غلط جواب دادى، یا چون نمیدانستى، عصبانى شدى که چرا این را از من سؤال کرد، این دیگر خوب نیست. اگر بناست آدم اینجور باشد، نبودن بهتر است.
امامت جماعت در مساجد را محترم بشمارید، مهم بشمارید. کسانى که شایستگى دارند، امامت مساجد خیلى مهم است. در هر وعدهى نماز، یا لااقل در هر شبانهروزى یک وعدهى نماز، با مردم حرف بزنید و افکار را باز کنید. با ذکر حقایق دین و مناقب ائمه (علیهمالسّلام) دلها را روشن کنید؛ دلها روشن میشود.
خب، صحبت ما یک قدرى طولانى هم شد. خداوند انشاءاللّه برکات وجود جناب آقاى مهماننواز را براى این منطقه محفوظ بدارد. در دیدارهائى که گاهى با ایشان داشتیم، راجع به آمدن به بجنورد مکرر میگفتند، ما هم میگفتیم چشم، «الامور مرهونة بأوقاتها»؛ خب، حالا اوقاتش رسید. ایشان در بجنورد ماندهاند، کار بسیار خوبى کردند؛ برکتى هستند براى این شهر. ایشان وظائفى دارند؛ امام جمعهى محترم هم که بحمداللّه انسان احساس میکند هم خوشبیان، هم خوشفکر، هم تواناى براى کار هستند، انشاءاللّه به وظیفهى امامت جمعه به بهترین وجهى عمل میکنند. این یکى از همان مواردى است که بنده آرزو دارم: چیزى از دست ندهیم، چیزى هم به دست بیاوریم. بجنورد الحمدللّه آقاى مهماننواز را از دست نداد و برکات وجود ایشان، مراجعهى به ایشان، مثل سابق هست؛ یک چیزى هم اضافه گیرمان آمد، که امام جمعهى محترم است.
خدایا! آنچه را که میکنیم، آنچه را که میگوئیم، آنچه را که در نیت میگذرانیم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ آن را به کرم و فضلت از ما قبول کن. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر را از ما راضى کن؛ ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! این جمع حاضر و دیگر فضلا و طلاب و روحانیونى که هستند و در این منطقهى بزرگ مشغول کارند، همه را سربازان واقعى اسلام و قرآن قرار بده. این الفت و انسى که امروز بین برادران شیعه و سنى در این منطقه هست، روزبهروز آن را بیشتر کن؛ همهشان را به راه خیر و راه صلاح و راه هدایت امت راهنمائى بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته
1) نحل: 68 و 69
2) احزاب: 21
3) احزاب: 22
4) احزاب: 13
5) احزاب: 60
6) بقره: 120
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 91/7/23 ساعت 5:23 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
آیا ساخت وبلاگ یا سایت جزء اعمال ماتأخر است واینکه درروزقیامت برای قراردادن مطلبی در سایت یا وبلاگ مورد بازخواست قرار می گیریم
پاسخ :هر عملی از انسان سر می زند، ثبت و ضبط می شود، چه خیر باشد و چه شرّ. اگر این عمل یا آثار آن، بعد از مرگ شخص، همچنان باقی باشد، جزء اعمال ما تأخّر او هم محسوب خواهد شد. پس اگر کسی وبلاگی اسلامی درست کند و تا سالها بماند، تا خودش یا آثارش باقی است برای بانی آن خیرات نوشته می شود و اگر وبلاگ بدی تأسیس نمود، باز تا خودش یا آثارش باقی است، گناهش برای بانی، ثبت خواهد شد. حتّی اگر دیگران، مطالب وبلاگ او را در وبلاگ یا سخنرانی یا کتاب خود نقل کنند، باز بانی، در گناه یا ثواب ناقل، شریک خواهد شد.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 91/7/23 ساعت 4:54 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
به گزارش خبرنگار دانشگاهی باشگاه خبرنگاران به نقل از مرکز اطلاع رسانی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها ثبت نام ازدواج دانشجویی از هفته آینده آغاز خواهد شد.
حجت الاسلام و المسلمین میر مجید سید قریشی معاون فرهنگی سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران گفت: در این دوره هر دانشگاه به صورت مستقل برنامه های آموزشی، فرهنگی و روانشناسی را برای زوجین برگزار می کند.
وی تصریح کرد: مراسم ازدواج های دانشجویی توسط دفاتر نهاد رهبری در دانشگاه ها اجرا می شود و در صورتی که دانشگاه بتواند، برای سفر مشهد مقدس زوج های دانشجو اقدام خواهند کرد.
حجت الاسلام قریشی خاطر نشان کرد: امسال هر مرکز دانشجویی به صورت مستقل بر اساس وضعیت دانشگاه ها برنامه ازدواج دانشجویی را برگزار می کند و مانند سال های گذشته ثبت نام ازدواج های دانشجویی به صورت متمرکز انجام نمی شود./ح
زمان آغاز ثبتنام برای زوجهای دانشجو از تاریخ 22/07/1391 لغایت 13/08/1391 خواهد بود
««««««مدیر وبلاگ پیروان14معصوم این پیوند خجسته ومبارک را به شما دوزوج جوان تبریک عرض می نماید واز خداوند خواستاراست که زندگی پر از خیر وبرکت و پر از صفا وصمیمت ومعنویت وفرزندان صالح وسالم روزیتان نماید واینکه به قول معروف انشا الله به پای هم پیر شویید. ما راهم از دعای خیرتان بی نصیب نفرمائید.»»»»»
|
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 91/7/22 ساعت 9:27 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت