سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چگونه حرف می زنیم

 [چگونگى آفرینش دستگاه صوتى‏]


امام صادق (ع) : اى مفضّل! در صدا، سخن گفتن و آفرینش ابزار آنها در انسان، بسیار اندیشه کن. «حنجره» مانند لوله‏اى صدا را خارج مى‏کند. زبان و لبها و دندانها نیز وسیله اداى حروف و نغمه‏ها هستند. نمى‏نگرى کسى که دندان ندارد «سین» و کسى که لب ندارد «کاف» و کسى که زبانش سنگین است، «ر» را بدرستى تلفظ نمى‏کند؟
این دستگاه بیش از هر چیز به یک قره‏نى مى‏ماند. حنجره شبیه ناى آن و ریه بسان انبانى است که در آن مى‏دمند تا باد داخل آن شود. عضلاتى که شش را مى‏گیرند تا صدا بیرون آید همچون انگشتانى است که بر آن انبان مى‏نهند تا باد در قره‏نى در جریان افتد. لب و دندانى هم که حروف و نغمات را ادا مى‏کنند چون انگشتانى است که پیوسته و مرتب بر دهان قره‏نى مى‏گذارند تا از دمیدن در آن، صداهاى مختلف پدید آید. اگر چه براى راهنمایى و ... دستگاه صوتى را به این وسیله شبیه دانستیم امّا در واقع این وسیله خود شبیه دستگاه صوتى انسان است‏



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/11/12 ساعت 9:50 صبح موضوع دانستنی های علمی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


پیامبران در قرآن

16 اسامى پیغمبران و مدّت عمرشان طبق آیات قرآن مجید و اخبار صحیحه.

 


اوّل- حضرت آدم که صفىّ اللَّه گویند و کنیتش ابو البشر عمر شریفش 936 و بروایتى هزار سال.
دوّم- شیث (ع) عمرش 1940 سال و چهل روز.
سوّم- ادریس (ع) که نام اصلى او اخنوع بوده بعلّت کثرت درس، ادریسش گفتند و اوّل کسى است که بقلم نوشت و از نجوم و خیّاطى اطّلاع داشت و 300 سال زندگى کرد و وصى‏اش متوشلخ بود که 919 سال عمر کرد

چهارم- نوح (ع) که بعلّت کثرت نوحه بر قومش او را نوح خواندند پدرش تمک بن متوشلخ بوده و مادرش سمخاء بنت انوش که هر دو مؤمن بودند

نوح مجموعا دو هزار و پانصد سال عمر نمود که 850 سال آن قبل از بعثت و 950 سال بعد از بعثت در میان قومش بود. همچنین او 200 سال به کار ساخت کشتى معروفش مشغول گشت و پانصد سال نیز بعد از خروج از کشتى و فروکش نمودن طغیان دریا به آبادانى شهرها پرداخت.

 پنجم- هود که بسیار مردم را هدایت میکرد.
ششم- صالح (ع).
هفتم- ابراهیم (ع) و کسى که بمنزله پدر او بوده بنام آدرین تاحور، یا تارخ و زوجه‏اش ساره دختر عمّ ابراهیم و اسم پدر حضرت ابراهیم نسابین و مادرش اوفى بوده و هر دو مؤمن و مؤمنه بوده‏اند.
هشتم- حضرت لوط (ع) خاله زاده حضرت ابراهیم (ع) است پسر هارون یا پسر تارخ و نام همسرش واهله بوده که کفر خود را از شوهر پنهان میکرده و شهرش سدوم بوده که مؤتکفه میگفتند. همین که بلا نازل شد به امر پروردگار لوط (ع) از شهر بیرون شد و جبرئیل بامر ملک منّان بال خود را زیر آن شهر کرد و بآسمان هفتم برد بطورى که آواز خروسان و سگان آن شهر را اهل آسمان اوّل شنیدند.
نهم- حضرت اسماعیل (ع) مأخوذ از اسماع و ایل است و ایل اسم خدا
است و اسماع یعنى شنونده پس معنى مى‏شود بنده شنونده خدا و عمر شریفش 127 سال بوده.
دهم- حضرت اسحق (ع).
یازدهم- حضرت ذو القرنین (ع) که در نبوّتش اختلاف است و نامش عیاش و شهرتش باین نام بچند وجه است اوّل اینکه در خواب دیده بود که بدو شاخ نور و ظلمت چسبیده است که هر یک را قران گویند دوّم اینکه استخوان دو طرف سرش قوى بوده مانند دو شاخ سوّم اینکه دو قرن از ایّام دنیا زندگى کرده است و غیره.
دوازدهم- حضرت یعقوب (ع) که مأخوذ از عقب ام زیرا او با برادرش عیض توام متولّد شد و اوّل عیض بدنیا آمد بعد یعقوب که پاشنه‏هاى عیض برادرش را بدست گرفته بود.
سیزدهم- حضرت یوسف (ع) مشتق از تأسّف است و داراى حالتین بوده یعنى سلطنت و زندان.
چهاردهم- حضرت ایّوب (ع) پسر الوس پس بازح پسر عیض پسر اسحق پسر ابراهیم است عمر شریفش 162 سال بوده و در کرمان که به مرض حمله کرمان مبتلا شده.
پانزدهم- حضرت شعیب (ع) عمر شریفش 242 سال بوده.
شانزدهم- حضرت موسى (ع) عمر شریفش 126 سال بوده.
هفدهم- حضرت یوشع (ع) وصىّ موسى (ع) که عمر شریفش 1200- سال بوده.
هیجدهم- ذا الکفل یا حزقیل (ع) وصىّ موسى (ع) است که کالب بن یوحنّا وصایت را باو داد و کفالت هفتاد پیغمبر را نموده و از شرّ ظالمان نجاتشان‏
داده مدّت عمرش معلوم نیست و در ده فرسخى کوفه مدفون است صاحب محى السّنه آورده که بر یکى از انبیاء بنى اسرائیل وحى آمد که میخواهم ترا قبض روح کنم تو ملک خدا را بر بنى اسرائیل عرض کن هر کس که متکفّل شود که نماز شب کند و در روز روزه بدارد و میان مردمان بحق حکم کند و خشم نگیرد پادشاهى خود را باو تسلیم کن چون این مطلب را به بنى اسرائیل عرضه داشت جوانى بلند شد و گفت انا متکفّل و تا سه بار تکرار نمود و آن پیغمبر پادشاهى باو تفویض نمود و چون بوعده خود وفا کرد بمقام پیغمبرى رسید.
نوزدهم- اسماعیل (ع) پیغمبر دیگرى است غیر پسر اسماعیل پسر ابراهیم علیه السّلام زیرا اسماعیل پسر ابراهیم خلیل (ع) قبل از پدر فوت شده و هنوز مکّه معمور نشده بود و این اسماعیل بعد از مدّتها بعد از پدر مبعوث شد و او را صادق الوعد گویند زیرا با کسى وعده کرده بود در مکانى از مکّه که آن را صفاح میگفتند و آن شخص فراموش کرده بود که وعده داده، و تا یک سال آن حضرت در آن مکان انتظار کشید.
بیستم- حضرت خضر (ع) که نام اصلیش تالیا ابن ملکاء بن غابر بن ارفخشد بن نوح است.
بیست و یکم- الیاس (ع) سبط هارون برادر موسى (ع).
بیست و دوّم- و الیسع پسر اخطوب عموى الیاس است.
بیست و سوّم- لقمان بن یاعور بن ناخور بن تارخ علماء در نبوّت لقمان (ع) اختلاف کرده‏اند سدى و عکرمه و شعبى معتقدند که پیغمبر بوده و مراد از ذکر کلمه حکمت در آیه 11 سوره لقمان همان نبوّت است و او خواهرزاده ایّوب پیغمبر بوده یا پسر خاله او بوده و در سال دهم از سلطنت داود علیه السّلام تولّد یافته و تا عهد یونس عمر کرده برخى گویند هزار سال بزیست‏
و اکثر علماء گویند پیغمبر نبوده حکیم بوده و گویند غلام کسى بوده و شبانى میکرد یا خیّاطى و یا نجّارى و حبشى بوده سیاه رنگ و داراى لبهاى کلفت و ضخیم روزى هنگام قیلوله عدّه‏اى از فرشتگان بخانه وى آمدند و بر او سلام کردند جواب داد در صورتى که ایشان را نمیدید گفتند اى لقمان ما فرستادگان حضرت پروردگاریم ترا خداوند خلیفه ساخته در زمین تا میان مردمان حکم به راستى نمائى لقمان جواب داد اگر حکم جزم است از حضرت آفریدگار بدین کار اطاعت دارم و قبول میکنم و امیدوارم که مرا توفیق دهد و اگر مرا مختار کرده‏اند عافیت را اختیار میکنم و متعرّض فتنه نمیشوم ملائکه را این سخن شگفت آمد و خداوند قول او پسندید و حکمت را بر او افاضه کرد که ده هزار کلمه حکمت از او منقول شده که هر کلمه‏اى بعالمى ارزش دارد، بعضى از علماء گویند حکمت در عرف علماء استکمال نفس انسانیه است باقتباس از علوم نظریّه و اضافه دلایل و اکتساب ملکه تامّه بر افعال فاضله بر قدر طاقت او که عبارت از علم یا عمل است بر قدر توانائى.
بیست و چهارم- حضرت داود (ع) که صد سال عمر کرده است.
بیست و پنجم- حضرت سلیمان (ع) که هزار و پنجاه و سه سال عمر شریفش بوده و چهل سال مدّت نبوّتش بوده، دعایش این بوده:
اللّهمّ بنورک اهتدیت و بفضلک استغنیت و بنعمتک اصبحت و امسیت هذه ذنوبى بین یدیک استغفرک منها و اتوب الیک.
بیست و ششم- اشموئیل (ع) که قبلا در شریعت حضرت موسى علیه السّلام بوده.
بیست و هفتم- حیقوق (ع) که بعد از شعیا بر بنى اسرائیل مبعوث شد.
بیست و هشتم- شعیا (ع).
بیست و نهم- حنظلة (ع) که پیغمبر اصحاب رسّ بوده.
سى‏ام- زکریّا (ع) که مسکنش بیت المقدّس بوده و در 120 سالگى خدا باو فرزند مذکّر عطا فرمود و نام زوجه‏اش حنانه و بقولى ایشاع که خواهر حنه مادر مریم یا خواهر مریم بوده.
سى و یکم- یحیى (ع) که در هفت سالگى اظهار نبوّت نمود و او را، از محراب نزد شاه بردند و در میان طشت سربریدند و لقبش سید و حصور است.
سى و دوّم- ارمیا (ع) که بخت النّصر در زمان او پادشاه شد، و در زمانى که در مزبله بود و بکوفت مبتلا او را مژده پادشاهى داد بوحى الهى و از او نوشته گرفت که او و کسانش را نکشد او هم نوشته داد بعد که پادشاه شد، و مردان را میکشت و زنان و اطفال را اسیر میکرد آن نوشته را باو نشان داد و امان یافت.
سى و سوّم- دانیال (ع) از فرزندان یهودا پسر یعقوب است که خبر کشته شدن بخت النّصر را داده.
سى و چهارم- حضرت مریم (ع) بزبان عبرى یعنى عابده یا کنیز خدا مادرش حنّه بنت قاقوذ بن قبیل بود که فرزندى از خدا خواست که نذر بیت المقدّس کند و خداوند باو هبه کرد و بقولى مادرش مرثا و پدرش عمران بن اسهم بن اموثد بوده.
سى و پنجم- حضرت عیسى (ع) بمعنى زندگانى لقبش مسیح بمعنى ماسح چه تمام کف پایش بزمین مسح میکرد یا بمعنى ممسوح است، چه ملائکه هنگام ولادت او را با بالشان مسح کردند تا از مسح شیطان محفوظ باشد عمرش 33 سال بوده.
سى و ششم- عزیر (ع) مبعوث بر بنى اسرائیل است بشریعت موسى‏
علیه السّلام برادرش عزره که در یک ساعت توأم زائیدند و در یک وقت مردند و در یک قبر خوابیدند و 150 سال عمر کردند در آیه 30 سوره برائت مراجعه شود.
سى و هفتم- خالد (ع) پسر ستان است از قبیل بنى عیص.
سى و هشتم- جرجیس (ع) از مردم روز و فلسطین بوده، و بر یهود مبعوث گردیده بود که او را شکنجه کردند و با ارّه دو نیمش کردند و باز زنده شد.
سى و نهم- یونس (ع) یونس یعنى انس‏گیرنده بخدا پسر متى است که در چهل سالگى مبعوث شد و چهل شبانه روز در شکم ماهى بوده.
چهلم- اسحق (ع) لقبش ابو اسرائیل است که در زمان پیرى ابراهیم و ساره بوجود آمد و عمر شریفش 180 سال بوده.
چهل و یکم- هارون که داراى براهین قوى و معجزات بوده.
چهل و دوّم- تبّع که بروایت ابن عباس پیغمبر بوده که بناى سمرقند بدست او شد و هزار و پنجاه و سه سال قبل از هجرت پیغمبر اسلام (ص) به حضرت رسول اکرم (ص) ایمان آورده و نامه‏اى به پیغمبر (ص) عرض نمود که ابو ایّوب انصارى نسل بیست و یکم شاهول یهودى نامه را بعرض حضرت رسانید که حضرت رسول (ص) سه مرتبه فرمودند
مرحبا بالاخ الصّالح‏
اسم او اسعد بن ملکا کرب و لقبش ابو کرب بوده.
چهل و سوّم- هابیل.
چهل و چهارم- اسباط یعقوب (ع).
چهل و پنجم- میشاء (ع).
چهل و ششم- طالوت (ع).
چهل و هفتم- تورخ (ع). چهل و هشتم- متّى چهل و نهم شمعون‏
پنجاهم- اتباع. پنجاه و یکم- هرون طبق آیه 16 نساء و آیه 52 سوره مریم.
خاتم تمام انبیاء که یک صد و بیست و چهار هزار نفر بوده‏اند حضرت محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم است که دیگر بعد از آن حضرت هیچ پیغمبرى نیامده و نخواهد آمد

 

منبع :

1- داستان پیامبران (قصص الانبیا)

2- الفین ( ترجمه وجدانی)



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/11/12 ساعت 9:18 صبح موضوع دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


امامیه سه فرقه می شوند

 [امامیه بعد از شهادت امام رضا ع سه فرقه شدند]

 

منبع:

 (1) گفته است شیخ- ادام اللَّه عزّه- پس طایفه امامیه مستمر شدند بر قول به اصول امامت در مدت حیات امام رضا علیه السّلام و چون آن حضرت وفات کرد خلیفه کرد پسر خود ابو جعفر امام محمد تقى علیه السّلام را و آن حضرت علیه السّلام در وقت وفات امام رضا علیه السّلام، هفت ساله بوده.
طایفه امامیه اختلاف کردند و متفرق شدند به سه فرقه: یک فرقه رفتند بر طریقه مستقیم امامت و اعتقاد کردند به امامت ابو جعفر امام محمد تقى علیه السّلام و نقل کردند نص را بر امامت او علیه السّلام و این فرقه به حسب عدد بیش از فرقه‏هاى دیگر بودند؛ و فرقه‏اى دیگر بعد از اینکه قائل بودند به امامت امام رضا علیه السّلام رجوع کردند از آن قول و مرتد شدند و گرویدند به قول «واقفیه»؛ و فرقه‏اى دیگر قائل شدند به امامت احمد بن موسى کاظم علیه السّلام.
و گمان کردند که حضرت امام رضا علیه السّلام وصیت کرد به او و نص فرمود بر امامت او. و استدلال کرده‏اند این دو فرقه شاذه نادره بر مذهب خود به صغر سن امام محمد تقى علیه السّلام و گفته‏اند که جایز نیست امام طفل باشد و به سن بلوغ نرسیده باشد.
پس گفته مى‏شود به ایشان سواى جماعتى که رجوع کردند بعد از اعتقاد به امامت امام رضا علیه السّلام به مذهب واقفیه؛ زیرا ما باطل کردیم مذهب واقفیه را اینکه شما که قائل شدید به امامت احمد بن موسى کاظم بعد از امام رضا علیه السّلام چه دلیل دارید بر امامت امام رضا علیه السّلام.
پس به درستى که به هر دلیلى که ایشان اثبات کنند امامت امام رضا علیه السّلام را، ما به همان دلیل اثبات مى‏کنیم براى ایشان امامت امام محمد تقى علیه السّلام را. و به هر چیزى که این طایفه طعن زنند در نقل نص بر امامت امام محمد تقى علیه السّلام. پس به درستى‏
که طایفه واقفیه به همان چیز طعن مى‏زنند به ایشان در نقل نص بر امامت امام رضا علیه السّلام. (1) پس به هر چه این طایفه رفع طعن واقفیه کنند، ما نیز به همان چیز دفع مى‏کنیم طعن ایشان را در نص بر امامت امام محمد تقى علیه السّلام. و به درستى که ایشان را از این سخن مخلص نیست.
با آنکه آنچه مشتبه شده برایشان از جهت سن امام محمد تقى علیه السّلام فساد آن و بطلان آن نهایت وضوح و ظهور دارد؛ زیرا کمال عقل را انکار نمى‏توان کرد در حجج اللَّه تعالى با وجود صغر سن. به درستى که حق تعالى فرموده:
 (قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا  قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا) «1» پس اللَّه تعالى خبر داده از حضرت عیسى علیه السّلام به سخن گفتن در گهواره و همچنین اللَّه تعالى فرموده در قصه یحیى علیه السّلام که: (وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا) «2» و به تحقیق اجماع کرده‏اند جمهور شیعه و جمیع آنکه مخالف است در مذهب ایشان که رسول صلّى اللَّه علیه و آله دعوت فرمود على بن ابى طالب علیه السّلام را در صغر سن و دعوت نکرد دیگرى را از اطفال و مباهله فرمود به امام حسن و امام حسین علیه السّلام در آن حال که هر دو طفل بودند.
و هر گاه حال بر این منوال بوده باشد که ما ذکر کردیم از مخصوص گردانیدن اللَّه تعالى حجج خود را به حالى چند که در دیگران یافت نشود. پس باطل شد آنچه این طایفه دست زده‏اند به صغر سن امام محمد تقى علیه السّلام در اثبات مذهب خود.
با اینکه این طایفه اقرار کرده‏اند به ظهور معجزات برائمه علیه السّلام و خرق عادت در ایشان. پس به تحقیق باطل مى‏شود اصلى که به آن اصل ابطال مى‏کنند امامت امام محمد تقى علیه السّلام را؛
 (1) زیرا بیش از این نیست که کمال عقل آن حضرت علیه السّلام در صغر سن معجزه و خرق عادت باشد. و بر این خود اقرار نموده‏اند در ائمه علیه السّلام. و اگر قائل نیستند به معجزات از براى ائمه علیه السّلام پس این طایفه مانند معتزله‏اند که انکار نموده‏اند معجزات را در غیر پیغمبران علیه السّلام. و باطل نموده‏ایم مذهب طایفه معتزله را که گفته‏اند معجزات مخصوص پیغمبران است و در ائمه نمى‏باشد. و به درستى این مقدار سخن کافى است در نقض مذهب ایشان چنانچه حکایت کردیم.

دفاع از تشیع، بحثهاى کلامى شیخ مفید (ره)، ص: 576

 



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/11/12 ساعت 8:48 صبح موضوع دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


اشعاری در وجود شیعه در زمان پیامبر (ص)

 [اشعار على ع که دلالت دارد بر وجود مذهب شیعه در زمان پیامبر ص‏]

 


         انا علىّ صاحب الصمصامه             و صاحب الحوض لدى القیامه‏
             أخو النّبىّ اللَّه ذى العلامه             قد قال اذ عمّمنى العمامه‏
             انت أخى و معدن الکرامه             و من له من بعدى الامامه‏

 (1) شنیدم از شیخ- ادام اللَّه عزّه- که مى‏گفت: از جمله چیزهائى که گواهى مى‏دهد از براى امامت امیر المؤمنین علیه السّلام و تقویت مى‏کند قول کسى را که مى‏گوید در صدر اول، مذهب شیعه (صدر اول زمان صحابه را مى‏گویند) بوده است شعر امیر المؤمنین علیه السّلام در صفّین که اتّفاق کرده‏اند بر نقل آن موافق و مخالف و آن شعر را آن حضرت در مقام رجز از براى مبارزت فرمود:

 

 «1»؛ یعنى من على‏ام صاحب شمشیر برنده که کج نشود و صاحب حوض کوثر در قیامت برادر پیغمبر خدا که صاحب نشانه پیغمبرى است که گفت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله وقتى که بر سر من نهاد عمامه خود را که تو برادر منى و معدن کرامتى و آن کس که از براى او حاصل است بعد از من امامت.
شیخ- ایّده اللَّه- مى‏فرماید که این شعر با آنکه دلالت مى‏کند بر آنچه از پیش گذشت، دلالت مى‏کند بر اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام ذکر فرموده نص پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله را در شأن خود و احتجاج نموده به آن بر امامت خود.
و به تحقیق این معنى باطل مى‏سازد سخن طایفه ناصبه را که مى‏گویند امیر المؤمنین علیه السّلام در هیچ مقامى از مقامات خود دعوى نکرد نص رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در باب خود.
شیخ- ایّده اللَّه- گفته است و از جمله آنچه دلالت مى‏کند بر اینکه مذهب شیعه در صدر اوّل بوده آن چیزى است که از پیش گذشت از اشعارى که مذکور شد از
 براى اثبات تقدّم ایمان امیر المؤمنین علیه السّلام (1) و ما ذکر مى‏کنیم آن موضعى را که در این مطلب به کار آید نه همه آن اشعار را و اگر چه به شرح پیش از این مذکور شد و تکرار آن در اینجا از براى تأکید و بیان است.
پس از آن جمله، قول عبد اللَّه بن ابى سفیان بن حارث بن عبد المطلب است:


         و کان ولىّ الامر بعد محمّد             علىّ و فی کلّ المواطن صاحبه «1»


 پس شهادت داده به اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام خلیفه رسول صلّى اللَّه علیه و آله بوده نه آن جماعت که مقدّم بوده‏اند بر آن حضرت علیه السّلام زیرا گفته است که آن حضرت علیه السّلام ولى الامر است بعد از پیغمبر.
و از آن جمله، قول جریر بن عبد اللَّه است:


         فصلّى الاله على احمد             رسول الملیک تمام النّعم‏
             و صلّى على الطّهر من بعده             خلیفتنا القائم المدّعم‏
             علیّا عنیت وصىّ النّبىّ             یجالد عنه غواة الأمم «2»


 و این شعر دلالت صریح دارد بر امامت امیر المؤمنین علیه السّلام چنانچه هیچ عاقلى شک نمى‏کند در قصد شاعرش. و غرض او که امیر المؤمنین است جانشین رسول صلّى اللَّه علیه و آله بود بى‏فاصله و امام بود بعد از او. و اما بیان کردن اینکه آن حضرت علیه السّلام وصى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بوده نه کس دیگر. پس به درستى که اتفاق همگى بر این معنى غنى مى‏گرداند ما نام ببریم مردمانى را که این معنى را گفته‏اند و هر گاه اختصاص آن حضرت علیه السّلام به وصایت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله ثابت شده ثابت مى‏شود که او علیه السّلام امام است نه دیگرى؛ زیرا وصى پیغمبر در اهل بیت پیغمبر و متروکات او صلّى اللَّه علیه و آله جانشین و خلیفه مى‏باشد که اگر دیگرى غیر از وصى امام باشد لازم مى‏آید که در زمان واحد دو امام و دو خلیفه باشد از براى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله برامت او و این محال است.

منبع :

   دفاع از تشیع، بحثهاى کلامى شیخ مفید (ره)، ص: 529



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/11/12 ساعت 8:36 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


معاویه برعلی می گرید

ضرار در نزد معاویه از اوصاف على (ع) سخن مى‏گوید

 (5) آیا به تعریف ضرار بن حمزه لیثى نگاه نمى‏کنى: که به هنگام دخول بر معاویه (لع) در وصف مقامات سید الاوصیاء چه گفت: معاویه از او پرسید؟ على (ع) را براى من وصف کن! گفت: آیا مى‏شود مرا از آن معذور دارى؟ معاویه گفت: خیر، گفت: به خدا قسم دور اندیش بود و نیرویى عظیم و گفتارى روشن داشت که بین حق و باطل جدا مى‏کرد و به عدالت حکم مى‏کرد و اطرافش علم مى‏جوشید از تمام وجودش حکمت فوران مى‏کرد، از دنیا و زینت آن فرار مى‏کرد و با شب و وحشت آن مانوس بود. به خدا قسم زیاد اشک مى‏ریخت و بسیار فکر مى‏کرد و دستانش را به هم مى‏گرداند و به خود خطاب مى‏کرد و با پروردگارش نجوا مى‏نمود از لباسهاى زمخت خوشش مى‏آمد و از غذاهاى سخت لذت مى‏برد. به خدا قسم در بین ما مثل یکى از ما بود وقتى به پیشش مى‏رفتیم به ما نزدیک مى‏شد وقتى سؤال مى‏کردیم جوابمان مى‏داد با آنکه خیلى به ما نزدیک بود و ما با او نزدیک بودیم از هیبتش با او سخن نمى‏گفتیم و از عظمتش نگاه را بالا نمى‏گرفتیم، اگر تبسم مى‏کرد دندانش مثل لؤلؤ مرتب مى‏نمود. اهل دین را بزرگ مى‏شمرد و فقیران را دوست مى‏داشت قوى را در باطلش به طمع نمى‏انداخت و ضعیف از عدالتش مایوس نمى‏شد و خدا را شاهد مى‏گیرم که یک وقت او را در جایگاهش به هنگام شب دیدم که شب پرده آویخته و ستارگان شب در عمق آسمان فرو رفته بودند او در محراب عبادت ایستاده بود دست بر ریشش گرفته بسان مارگزیده به خود مى‏پیچید و با صداى حزین مى‏گریست مثل‏ اینکه الان صداى ایشان را مى‏شنویم که مى‏فرماید (1) اى دنیا اى دنیا آیا متعرض من مى‏شوى یا به من علاقه دارى هرگز! از من دور شو، هرگز! زمانت نرسیده است، دیگران را بفریب، من نیازى به تو ندارم، سه طلاقه‏ات کردم که بازگشتى در آن نیست، مدتت کوتاه است و اهمیتى اندک دارى، آرزوى تو کوتاه است، آه! آه! از کمى توشه و دورى سفر و وحشت راه و بزرگى آخرت، اشکهاى معاویه (لع) بر ریشش فرو ریخت و با آستینش آن را پاک کرد و قوم نیز از گریه گلوگیر شدند. و سپس گفت: به خدا قسم ابو الحسن (ص) چنین بود چه مقدار او را دوست مى‏دارى؟ گفت: به مقدار علاقه مادر موسى به موسى (ع) و از تقصیرم در محبت، از خداى عذر خواهم. معاویه گفت اى ضرار صبر تو از فراغش چگونه است؟ ضرار گفت: صبر مادرى که فرزندش بر سینه آن مادر کشته شده باشد که گریه‏اش آرام نمى‏شود و آه و حرارتش به خمودى نمى‏گراید آنگاه ضرار بلند شد در حالى که هراسناک بود. معاویه رو به اطرافیان خود آورد و گفت: اگر روزى من از بین شما بروم در بین شما کسى نیست که به همانند این ثنا، بر من ثنا گوید. کسى از حاضرین گفت :

همنشین به مقدار همنشین است.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/11/10 ساعت 12:17 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید