طاووس یمانى مى گوید:
على بن الحسین علیه السلام را دیدم که از وقت عشا تا سحر به دور کعبه طواف مى کرد و به عبادت پروردگار مشغول بود.
وقتى که خلوت شد و حجاج به منازلشان رفتند، به آسمان نگاهى کرد و گفت :
خدایا! ستارگان در افق ناپدید شدند و چشم هاى مردم به خواب رفته و درهاى رحمت تو بر روى همه نیازمندان درگاهت باز است .
به پیشگاه با عظمت تو رو آوردم تا بر من رحم نمایى و مرا مورد عفو و گذشت خود قرار دهى و روز قیامت در صحراى محشر چهره جدم محمد صلى الله علیه وآله را به من بنمایانى .
سپس در حال ناله و گریه چنین دعا مى کردند:
((و بعزتک و جلالک ، ما اردت بمعصیتى مخالفتک و ما عصیتک و انا بک شاک ، و لا بنکالک جاهل و لا لعقوبتک متعرض و لکن سولت بى نفسى و اعاننى على ذلک سترک المرخى به على ))
خدایا! به عزت و جلالت سوگند با نافرمانى خود قصد مخالفت تو را نداشتم و تمردم از این جهت نیست که در حقانیت تو شک و تردید دارم و یا از عذابت بى خبرم و یا به شکنجه تو اعتراض دارم بلکه از این روست که مرا هواى نفس فریفته و پرده پوشى تو بر این امر کمک کرد، بارالهى ! اکنون چه کسى مرا از عذاب تو مى رهاند و چنگ به دامان که بزنم اگر دست مرا قطع بکنى ... واى بر من ! هرچه عمرم طولانى شود، گناهانم بیشتر مى گردد و توبه نمى کنم . آیا وقت آن نرسیده است که حیا کنم ؟ سپس گریست و گفت :
اى منتهاى آمال و آرزوها! آیا با این همه امید و محبتى که به تو دارم مرا در آتش مى سوزانى ؟ چقدر کارهاى زشت و شرم آورى نموده ام ! میان مردم جنایتکارتر از من کسى نیست ! باز اشک ریخت و گفت :
خدایا! تو از هر عیب و نقص منزهى ، مردم چنان تو را معصیت مى کنند مثل اینکه تو آنان را نمى بینى ، و چنان حلم مى ورزى که گویا تو را نافرمانى نکرده اند و طورى به خلق محبت مى کنى ، مثل اینکه به آنان نیازمندى ، با اینکه خدایا تو از همه آنها بى نیازى .
آنگاه بر روى زمین افتاد و غش کرد. من نزدیک رفتم سر او را بر زانو نهادم ، چنان گریه کردم که قطرات اشکم بر صورت آن حضرت چکید. برخواست و نشست و فرمود:
کیست مرا از مناجات با پروردگارم باز داشت ؟
عرض کردم :
فرزند رسول خدا! من طاووس یمانى ام . این ناله و فغان چیست ؟ ما جنایتکاران سیاه رو هستیم که باید آه و ناله داشته باشیم نه شما! که پدرت حسین علیه السلام و مادرت فاطمه علیهاالسلام و جدت رسول اکرم صلى الله علیه وآله است .
روى به من کرد و فرمود:
چه دور رفتى اى طاووس ! از پدر و مادر و جدم سخن مگو. خداوند بهشت را آفریده براى بنده مطیع و نیکوکار، گرچه غلام سیاه حبشى باشد و جهنم را آفریده براى بنده معصیت کار، گرچه سید قریشى باشد.(1) مگر نشنیده اى خداوند مى فرماید:
((فاذا نفخ فى الصور فلاانساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون .))(2)
به خدا سوگند! فردا جز عمل صالح چیزى برایت سودى نمى بخشد.(3)
[1] خلق الله الجنه لمن اطاعه و احسن ولو کان عبدا حبشیا و خلق النار لمن عصاه و لو کان سیدا قرشیا.
[2] هنگامى که صور دمیده شد دیگر خویشاوندى بین مردم نیست و از کسى سؤ ال نمى شود با چه کسى نسبت دارى ؟ مؤ منون - آیه 101
[3] بحار، ج 46، ص 81
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 90/4/16 ساعت 10:0 عصر موضوع مناجات نامه | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
در ایام کودکى از امام حسین علیه السّلام در باره صداى حیوانات سؤال کردند؛ چون از شرائط امامت این است که عالم به زبان تمام حیوانات باشد. امام علیه السّلام در پاسخ آنان (که حیوانات هنگامى که صدا میکنند چه میگویند) فرمود:
- کرکس مى گوید: اى فرزند آدم! هر گونه که می خواهى زندگى کن، ولى بدان که عاقبت مرگ است.
- باز مى گوید: اى عالم به خفیّات و اى رفع کننده بلاها!
- طاوس مى گوید: خدایا! به خود ظلم کردم و به زینتم مغرور شدم، پس مرا ببخش.
- خارپشت مى گوید: خداوند بر عرش خود قرار گرفته است.
- خروس مى گوید: هر کس خدا را شناخت او را فراموش نمی کند.
- مرغ مى گوید: اى خدایى که بر حقى، تو بر حقى و سخن تو حق است. یا اللَّه! یا حق!
- قرقى مى گوید: به خدا و روز قیامت، ایمان دارم.
- لاشخور مى گوید: به خدا توکل کن که او روزى می دهد.
- عقاب مى گوید: هر کس از خدا اطاعت کند، سختى نمی بیند.
- شاهین مى گوید: خداوند، پاک، منزه و حقّ است چه حقّى!
- جغد مى گوید: انس در دورى نمودن از مردم است.
- کلاغ مى گوید: اى روزى دهنده! روزى حلال برسان.
- دُرنا مى گوید: خدایا! مرا از شرّ دشمنانم حفظ کن.
- لک لک مى گوید: هر کس از مردم فاصله بگیرد، راحت تر است.
- اردک مى گوید: آمرزش تو را خواهانم اى خدا!
- هدهد مى گوید: چقدر شقى و بدبخت است کسى که گناه می کند.
- قمرى مى گوید: اى داناى به اسرار و پنهانها، اى خدا!
- کبوتر مى گوید: تویى خدا و غیر از تو خدایى نیست.
- زاغ مى گوید: منزّه است کسى که بر او چیزى مخفى نیست.
- طوطى مى گوید: یاد خدا باعث مغفرت گناهان است.
- گنجشک مى گوید: طلب آمرزش می کنم از گناهانى که خدا را به خشم آورد.
- بلبل مى گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حقّا حقّا».
- کبک مى گوید: قیامت نزدیک است.
- بلدرچین مى گوید: اى فرزند آدم! چه چیز تو را از مرگ غافل کرده است.
- مرغ شکارى مى گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ و آله خیرة اللَّه».
- قمرى مى گوید: «یا واحد یا احد یا فرد یا صمد».
- دارکوب مى گوید: خداى من! مرا از آتش نجات بده.
- چکاوک مى گوید: خدایا! گناهان مؤمنین را ببخش.
- کبوتر صحرایى مى گوید: خدایا! اگر مرا نبخشى، بدبخت می شوم.
- مرغ عشق مى گوید: «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ [العلىّ] العظیم».
- شتر مرغ مى گوید: معبودى به غیر از خدا نیست.
- پرستو هنگام صدا کردن، سوره حمد را می خواند و می گوید: اى قبول کننده توبه کنندگان! اى خدا! حمد و ثنا براى توست.
- زرّافه مى گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وحده».
- میش مى گوید: مرگ بهترین پند دهنده است.
- بزغاله مى گوید: (خدایا!) مرگم را برسان تا گناهانم کم باشد. وقتى که شیر غرش می کند؛ یعنى امر خداوند مهم است مهم.
- گاو نر مى گوید: اى فرزند آدم! صبر کن. تو در مقابل کسى هستى که تو را می بیند و دیده نمی شود و آن خداست.
- فیل مى گوید: از مرگ، گریزى نیست.
- یوز پلنگ مى گوید: «یا عزیز یا جبّار یا متکبّر یا اللَّه!».
- شتر مى گوید: منزّه است خدایى که خوارکننده ستمکاران است.
- اسب مى گوید: سبحان ربّنا سبحانه!
- گرگ مى گوید: کسى را که خدا حفظ کند، هرگز ضایع نمی گردد.
- شغال مى گوید: واى! واى! واى! بر گناهکارى که در گناه کردن، اصرار می نماید.
- سگ مى گوید: گناهان، باعث خوارى است.
- خرگوش مى گوید: خدایا! مرا هلاک نکن و حمد و ستایش براى توست.
- روباه مى گوید: دنیا خانه غرور است.
- غزال مى گوید: خدایا! مرا از آزار و اذیت نجات بده.
- کرکدن مى گوید: (خدایا) به فریادم برس و الّا هلاک می گردم.
- گوزن مى گوید: خداوند مرا کفایت می کند و بهترین وکیل است.
- پلنگ می گوید: پاک و منزه است خدایى که با قدرت، عزیز شده است.
- مار مى گوید: اى خدا! چقدر شقى و بدبخت است کسى که تو را معصیت می کند.
- عقرب مى گوید: بدى، چیز وحشتناکى است.
سپس امام علیه السّلام فرمود: تمام مخلوقات خداوند او را تسبیح می کنند. بعد امام این آیه را تلاوت فرمود:
«وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ».
«همه مخلوقات، خدا را تسبیح می کنند ولى شما تسبیح آنان را درک نمی کنید». { سوره اسرا آیه 44 }
بحار 64/27 حدیث 8
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 90/4/16 ساعت 9:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
ابوالفضل ( علیه السّلام ) دل و اندیشه بزرگان را مسخّر خود کرد و براى آزادگان در هـمـه جـا و هـر زمـان سـرودى جـاودانـه گـشـت ؛ زیـرا بـراى بـرادرش دسـت به فداکارى بزرگى زد، برادرى که در برابر ظلم و طغیان خروشید و براى مسلمانان عزت جاودانه و عظمتى همیشگى ، به ارمغان گذاشت .
در ایـنـجـا، بـرخـى از اظـهـار نـظـــرهـاى بـزرگـــــان را دربـــاره شـخـصـیـت ابوالفضل ( علیه السّلام ) مى آوریم .
1 ـ امام سجّاد(ع )
امـام عـلى بـن الحسین ، حضرت زین العابدین ( علیه السّلام ) از سروران تقوا و فضیلت در اسلام به شمار مى رود. این امام بزرگوار هماره براى عمویش عباس طلب رحمت مى کرد و از فـداکـاریـهـایـش دربـاره بـرادرش حـسـیـن ( عـلیـه السـّلام ) بـه نیکى یاد مى کرد و جانبازیهاى بزرگش را مرتّب مى ستود. از جمله سخنان حضرت درباره عمویش ، این موارد را ذکر مى کنیم : ((خداوند عمویم عباس را رحمت کند که از خودگذشتگى کرد و نیک از عهده آزمـایش برآمد. خود را فداى برادر کرد تا آنکه دستانش بریده شد، خداوند به جاى آنها چـون جـعـفـر بـن ابى طالب ، دو بال عطا کرد تا بدانها با ملائکه در بهشت پرواز کند. عـبـاس را نـزد خـداونـد مـتـعـال مـنـزلتى است که همه شهیدان در روز قیامت بر او غبطه مى خورند...)).
ایـن کلمات ، فداکاریهاى ابوالفضل را در راه برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسین ( علیه السّلام ) به خوبى بیان مى کند. حضرت در ایثار و از خودگذشتگى و جانبازى تا جایى پـیـش رفت که زبانزد تاریخ و سَمبل فداکارى گشت ، دستان گرامى اش را روز عاشورا در راه برادر داد و تا آخرین لحظه پایدارى کرد تا آنکه به خون خود درغلتید.
ایـن فـداکـاریهاى بزرگ نزد خداوند بى اجر نماند و حضرتش با پاداشها و کرامتهایش بـه عـباس ، او را بر تمامى شهیدان راه حق و فضیلت در دنیاى اسلام و غیر آن ، برترى بخشید تا آنجا که همه بر او غبطه مى خورند.
2 ـ امام صادق (ع )
امام صادق ( علیه السّلام ) عقل ابداعگر و اندیشمند اسلام و چهره بى مانند دانش بشرى ، هـمـواره از عـمویش عباس تجلیل به عمل مى آورد و با درود و ستایشهاى عطرآگین از او یاد مى کرد و مواضع قهرمانانه اش در روز عاشورا را بزرگ مى داشت . از جمله سخنانى که امام درباره قمر بنى هاشم فرموده است ، بیان زیر مى باشد:
((عـمـویـم عـبـاس بـن عـلى ( عـلیهما السّلام ) بصیرتى نافذ و ایمانى محکم داشت . همراه برادرش حسین جهاد کرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت ...)).
امام صادق ( علیه السّلام ) از برترین صفات مجسم در عمویش که مورد شگفتى اوست چنین نام مى برد:
الف ـ ((تیزبینى )):
تـیـزبـیـنـى ، پـیامد استوارى راءى و اصالت فکر است و کسى بدان دست پیدا نمى کند، مـگـر پـس از پـالودگـى روان ، خـلوص نـیـت و از خود راندن غرور و هواهاى نفسانى و عدم سلطه آنها بر درون آدمى .
تـیـزبـینى از آشکارترین ویژگیهاى ابوالفضل العباس بود. از تیزبینى و تفکر عمیق بود که حضرت به تبعیت از امام هدایت و سیدالشهداء امام حسین ( علیه السّلام ) برخاست و بـدیـن گـونـه بـه قـله شرف و کرامت دست یافت و خود را بر صفحات تاریخ ، جاودانه سـاخت . پس تا وقتى ارزشهاى انسانى پایدار است و انسان آنها را بزرگ مى شمارد، در بـرابـر شـخصیت بى مانند حضرت که بر قله هاى انسانیت دست یافته است سر بر زمین مى ساید و کرنش مى کند.
ب ـ ((ایمان استوار)):
یـکـى دیـگـر از صـفـات بـارز حـضـرت ، ایـمـان اسـتوار و پولادین اوست . از نشانه هاى اسـتـوارى ایـمـان حـضـرت ، جـهـاد در کـنـار بـرادرش ، ریـحـانـه رسـول اکـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) بـود کـه هـدفـش جـلب رضـایـت پـروردگـار مـتـعـال بـه شـمـار مـى رفـت . و هـمـانـطور که در رجزهایش روز عاشورا بیان داشت از این جانبازى کمترین انگیزه مادى نداشت و همین دلیلى گویاست بر ایمان استوار حضرت .
ج ـ ((جهاد با حسین (ع ))):
فـضـیـلت دیـگـرى که امام صادق ( علیه السّلام ) براى عمویش ، قهرمان کربلا، عباس ( عـلیـه السـّلام ) نـام مـى بـرد، جـهاد تحت فرماندهى سالار شهیدان ، سبط گرامى پیامبر اکـرم ( صـلّى اللّه عـلیـه و آله ) و آقـاى جـوانـان بـهـشـت اسـت . جـهاد در راه آرمان برادر، بـزرگترین فضیلتى بود که حضرت ابوالفضل بدان دست یافت و نیک از عهده آزمایش بـه درآمـد و در روز عـاشـورا قـهـرمانیهایى از خود نشان داد که در دنیاى دلاورى و شجاعت بى مانند است .
زیارت امام صادق (ع )
امام صادق ( علیه السّلام ) به زیارت کربلا، سرزمین شهادت و فداکارى رفت و پس از زیـارت امـام حـسـیـن و اهـل بـیـتـش ( عـلیهم السّلام ) و اصحاب برگزیده اش با شوق به زیـارت قـبر عمویش ، عباس شتافت و بر سر مرقد بزرگ آن بزرگوار ایستاد و زیارت زیـر را کـه مـنـزلت عـبـاس را نـشـان مـى دهد و بر مکانت او گواهى مى دهد با این سرآغاز خـوانـد: ((سـلام خـدا و سـلام مـلائکـه مـقـرّب و انـبـیـاى مرسل و بندگان صالح و همه شهیدان و صدیقان پاک ، شبانه روز بر تو باد اى پسر امیرالمؤ منین ...)).
امـام صـادق عـمـویـش عـبـاس را بـا ایـن کـلمـات کـه دربـردارنـده هـمـه مـفـاهـیـم و مـعـانـى تـجـلیـل و بـزرگـداشـت اسـت ، مـورد خـطـاب قـرار مـى دهد. درود و سلام خداوند، ملائکه ، پیامبران مرسل ، بندگان صالح ، شهیدان و صدیقان را بر او مى فرستد و این بهترین و برترین سلامى است براى پرچمدار کربلا.
سـپـس عـصاره نبوت ، امام صادق ( علیه السّلام ) زیارت خود را چنین پى مى گیرد: ((به تـسـلیـم ، تـصـدیـق ، وفـادارى و فـداکـاریـت در راه جـانـشـیـن پـیـامـبـر مرسل ، سبط برگزیده ، راهنماى عالم ، وصّى ابلاغگر و مظلوم ستمدیده ، شهادت مى دهم ...)).
در ایـنـجـا امام صادق ( علیه السّلام ) بهترین نشانه هایى که به شهیدان بزرگ تقدیم مى شود به عمویش عباس تقدیم مى دارد. افتخاراتى از این گونه :
الف ـ تسلیم :
هـمـه امـور خـود را بـه بـرادرش سـیـدالشـهـداء سـپـرد و در هـمـه مراحل و مواقف ، متابعت از او را بر خود واجب کرد تا آنکه در راه او به شهادت رسید؛ زیرا بـه امامت برادرش که مبتنى بر ایمان استوار به خداوند است آگاهى داشت و درستى راه و نیت خالص و راءى اصیل برادر را مى دانست و بدانها باور داشت .
ب ـ تصدیق :
عـبـاس ( عـلیـه السـّلام ) بـرادرش ریـحـانـه رسول اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) را در تـمـامـى مواقف و دیدگاهها تصدیق کرد و هرگز در درستى و عدالت آرمان او به خود شک راه نـداد و یـقین داشت برادرش بر حق است و هرکه با او سر ستیز دارد در گمراهى آشکار است .
ج ـ وفادارى :
یـکـى دیـگـر از صـفـات نـیـکـى کـه امـام صـادق ( عـلیـه السـّلام ) بـه عـمـویـش ابوالفضل نسبت مى دهد، وفادارى است ؛ هر پیمانى را که در راه دفاع از برادرش امام حق و حـقـیـقت ابوعبداللّه الحسین ( علیه السّلام ) با خدا بسته بود بجا آورد و در سخت ترین شـرایط و مراحل در کنار برادر ایستاد و از او جدا نشد تا آنکه دستانش قطع شد و خود در راهـش بـه شـهادت رسید. وفادارى که از والاترین صفات است ، از ویژگیهاى اساسى و عناصر حضرت ابوالفضل بود، او آفریده شده بود تا نسبت به دور و نزدیکان وفادار باشد.
د ـ فداکارى :
امام صادق ( علیه السّلام ) به فداکارى و جانبازى عمویش در راه برادرش سیدالشهداء( عـلیـه السـّلام ) گـواهـى مـى دهـد، حـضـرت خـالصـانـه بـراى از بـیـن بـردن بـاطـل ، فـداکـارى کـرد و بـا پـیـشـوایـان کـفر و باطل به ستیز پرداخت و با برادر در جـانـبـازیـهـاى بـزرگ و بـى نـظـیر تاریخ شرکت کرد. به قسمت دیگرى از این زیارت بزرگ توجه کنیم :
((پـس خـداونـد از طـرف پیامبرش و امیرالمؤ منین و حسن و حسین ـ صلوات خدا بر آنان باد ـ بر آنچه پایدارى ، خویشتندارى و یارى کردى ، به تو بهترین پاداش بدهد که بهشت ، بهترین فرجام است )).
ایـن قـسـمـت شامل تجلیل و تقدیر حضرت عباس از سوى امام صادق ( علیه السّلام ) است ؛ زیـرا بـا فـداکـاریـهـاى بـزرگ در راه سـالار شـهـیـدان و جـانـبـازى در راه او و تـحمل هرگونه سختى در کنار او، شایسته این بزرگداشت است . حضرت در این تلاشها و مـقـاومـتـها تنها رضاى خدا را مد نظر داشت و خداوند نیز عوض پیامبرش ، مولاى متقیان ، حسن و حسین ـ سلام اللّه علیهم ـ این جانبازیها را ارج نهاد و به او بهترین پاداشها را عطا کرد.
امـام صـادق ( عـلیـه السّلام ) زیارت خود را پى مى گیرد و صفات والاى عمویش عباس و جایگاهش را نزد خداوند یاد مى کند و مى فرماید:
((گـواهـى مـى دهـم و خـدا را گـواه مـى گـیـرم کـه تـو در همان راه پیکارگران ((بدر)) و مجاهدان در راه خدا و صافى ضمیران خداخواه در جهاد دشمنانش و مدافعان استوار دوستانش و یـارى کـنـنـدگـان اولیـایـش ، پیش رفتى و چون آنان کوشیدى ، پس خداوند بهترین ، والاتـریـن و کاملترین پاداشى که به مطیعان والیان امرش و اجابت کنندگان دعوتش مى دهد، به تو عطا کند...)). امـام صـادق ( عـلیـه السـّلام ) عـقـل ابـداعگر و اندیشمند اسلام گواهى مى دهد و خدا را به شـهـادت مـى طـلبد بر اینکه عمویش عباس در جهادش دوشادوش برادرش ، پدر آزادگان ، امام حسین ( علیه السّلام ) بر همان راه شهیدان بدر پیش رفت ؛ رادمردانى که با خون پاک خـود پـیـروزى هـمیشگى اسلام را مسجّل کردند و با یقین به عادلانه بودن آرمان خود و با آگاهى و بصیرت تام ، شهادت را انتخاب کردند و پرچم توحید و کلمه حق را بر بلنداى تاریخ به اهتزاز درآوردند. ابوالفضل العباس نیز در این راه درخشان پیش تاخت و براى نـجـات اسـلام از چنگال بى سر و پاى اموى و ابوسفیان زاده که مى خواست کلمه الهى را مـحو کند و پرچم اسلام را درهم بپیچد و مردم را به جاهلیت نخستین برگرداند، قیام کرد و به شهادت رسید.
ابـوالفـضـل تـحـت فـرمـاندهى برادرش ، پدرآزادگان در برابر طاغوت خونریز اموى ایستاد و با پایدارى و قیام آنان بود که کلمه حق تثبیت و اسلام پیروز شد و دشمنان حق و حقیقت و امام بشدت شکست خوردند.
امـام صادق ( علیه السّلام ) زیارت خود را ادامه مى دهد و صفات برگزیده عمویش عباس را برمى شمارد و پاداش او را چنین یاد مى کند:
((شهادت مى دهم (که ) حق نصیحت را بجا آوردى و نهایت تلاشت را کردى ، پس خداوند تو را در مـیـان شـهـیـدان مـبـعوث کرد و روحت را با روحهاى سعیدان همراه ساخت و در وسیعترین مـنـزل بهشتى جاى داد و بهترین غرفه را به تو عطا کرد و نامت را در ((علّیین )) پرآوازه ساخت و با پیامبران ، شهیدان و صالحان ـ که چه خوب رفیقانى هستند ـ محشورت کرد.
شـهـادت مـى دهـم کـه تـو سـستى نکردى و عقب ننشستى و با بصیرت نسبت به امرت پیش رفـتـى در حـالى که به صالحان اقتدا کرده بودى و پیامبران را پیروى مى کردى . پس خـداونـد مـا، تـو، پـیـامبرش و اولیایش را در جایگاه برگزیدگان و پاکان جمع کند که اوست مهربانترین مهربانان )).
در قـسـمـت پـایـانـى زیـارت ، مـتوجه اهمیت بى مانند و موقعیت والاى حضرت عباس نزد امام صـادق ( عـلیـه السّلام ) مى شویم ؛ زیرا این قهرمان بزرگوار با نصیحت خالصانه و فداکارى در راه ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله )، امام حسین ( علیه السّلام ) از احـتـرامى خاص نزد امام برخوردار گردید؛ لذا امام صادق دعا مى کند تا خداوند عمویش را به بالاترین درجات قرب برساند و او را با پیامبران و صدیقان محشور کند.
3 ـ حضرت حجت (ع )
مـصـلح بـزرگ ، حـجـت خـدا و بـقـیـة اللّه الاعـظـم ، امـام زمـان ـ عـجـل اللّه تـعـالى فـرجـه الشریف ـ قائم آل محمد( صلّى اللّه علیه و آله ) در بخشى از سخنان زیباى خود درباره عمویش عباس ( علیه السّلام ) چنین مى گوید:
((سـلام بـر ابوالفضل ، عباس بن امیرالمؤ منین ، همدرد بزرگ برادر که جانش را فداى او سـاخـت و از دیـروز بـهره فردایش را برگزید، آنکه فدایى برادر بود و از او حفاظت کـرد و براى رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت . خداوند قاتلانش ، ((یزید بن رقاد)) و ((حکیم بن طفیل طایى )) را لعنت کند...)). امام عصر ـ عجل اللّه تعالى فرجه ـ صفات والاى ریشه دار در عمویش ، قمر بنى هاشم و مایه افتخار عدنان را چنین برمى شمارد و مى ستاید:
1 ـ هـمـدردى و هـمـگـامـى بـا بـرادرش سـیـدالشـهـداء( عـلیـه السـّلام ) در سـخـت تـرین و دشـوارتـریـن شـرایـط تـا آنـجـا کـه ایـن هـمـگـامـى و هـمـدلى ضـرب المثل تاریخ گشت .
2 ـ فرستادن توشه آخرت با تقوا، خویشتندارى و یارى امام هدایت و نور.
3 ـ فـدا کـردن جـان خـود، بـرادران و فـرزنـدانش در راه سرور جوانان بهشت ، امام حسین ( علیه السّلام ).
4 ـ حفاظت از برادر مظلومش با خون خود.
5 ـ کـوشـش بـراى رسـانـدن آب به برادر و اهل بیتش هنگامى که نیروهاى ستمگر و ظالم مانع از رسیدن قطره اى آب به خاندان پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله ) شده بودند.
4 ـ شاعران
شـاعـران آزاده مـتـمـسـک بـه اهـل بـیـت ( عـلیـهـم السـّلام ) شـیـفـتـه شـخـصـیـت ابوالفضل که در اوج بزرگى و شرافت مى درخشید، بودند و تحت تاءثیر شخصیت بى مـانند و صفات والاى او قصاید زیبایى سرودند که از شاهکارهاى ادب عرب به شمار مى رود. در اینجا پاره اى از آنها و شعرشان را نقل مى کنیم :
1 ـ کمیت :
بـزرگـتـریـن شـاعـر اسـلام ((کـمـیـت اسـدى )) دلبـاخـتـه عـظـمـت ابـوالفـضـل بـود و در یـکـى از ((هـاشـمـیـات )) جـاودانـه خـود چـنـیـن سـرود: ((... و ابوالفضل خاطره شیرین آنان ، درمان جانها از دردهاست )).
یـاد ابوالفضل و سایر اهل بیت ( علیهم السّلام ) نزد هر بزرگ منشى شیرین است ؛ زیرا یـادآورى فـضـیـلت و کـمـال مـطـلق اسـت . هـمـچـنـیـن داروى جـانـهـا از بـیـمـاریـهـاى جهل و غرور و دیگر بیماریهاى روحى است .
2 ـ فضل بن محمد:
فـضـل بـن مـحـمـد بـن فـضـل بـن حـسـن بن عبیداللّه بن عباس ( علیه السّلام ) از نوادگان ابـوالفـضـل ، شـاعـرى آسمانى و شیفته شخصیت نیاى بزرگش پرچمدار کربلاست . در قصیده اى چنین مى سراید:
((ایـستادگى عباس را در کربلا روزى که دشمن از همه سو دیوانه وار هجوم مى آورد، به یـاد مـى آورم . حـمایت از حسین ( علیه السّلام ) نموده و در نهایت تشنگى او را نگهبانى مى کـرد و روى نـمـى گـرداند، سستى نشان نمى داد و پروانه وار به گرد وجود برادر مى گـشت . هرگز صحنه اى چون رفتارش با حسین ـ فضیلت و شرف بر او باد ـ ندیده ام . چه صحنه بى مانندى که سرشار از فضیلت بود و جانشین او کردارش را تباه نکرده است )). ایـن ابـیـات شـجـاعـت و دلیـرى بـى مـانـنـد ابـوالفضل ( علیه السّلام ) و نقش درخشان و افـتـخـارآمـیـز او را در حـمـایـت بـرادرش پدر آزادگان و دفاع از او با خون خود و سقایى خـانـدان او را بـه خـوبـى نـشـان مـى دهـد. صحنه اى درخشانتر و زیباتر از این موضع و حـضـور بـى مـانـنـد ابـوالفـضـل در کـنـار بـرادرش وجـود نـدارد. مـواضـع و شـخـصـیـت ابوالفضل بر نواده اش ((فضل )) تاءثیرى شگفت آور دارد و او را شیفته کرده است ؛ پس با قلبى آتشین و جانى سوخته ، طى ابیات لطیفى جدش را چنین مرثیه مى گوید:
((شـایـسـتـه تـریـن کـس بـراى گـریـستن بر او، رادمردى است که حسین را در کربلا به گـریـسـتـن واداشـت ؛ بـرادر و فـرزنـد پـدرش عـلى ، ابوالفضل آغشته به خون . آنکه در همه حال حق برادرى را بجا آورد و مواسات کرد ـ که از ثـنـاگـویـى او عاجزیم ـ و در عین تشنگى ، برادر را بر خود مقدم داشت )).
آرى ، شـایـسـتـه تـریـن مـردمـان بـراى بـزرگـداشـت و گـریـستن بر او به سبب مصایب هـولنـاکـش ، ابـوالفـضـل سـمبل ایستادگى و فضیلت است . امام حسین ( علیه السّلام ) با شـهـادت بـرادر، کـمرش شکست و بر او به تلخى گریست ؛ زیرا مهربانترین و نیکترین برادر خود را از دست داده بود.
3 ـ سید راضى قزوینى :
شـاعـر عـلوى سـیـد راضـى قـزویـنـى شـیـفـتـه شـخـصـیـت ابوالفضل ( علیه السّلام ) مى شود و چنین او را مى ستاید:
((اى ابوالفضل ! اى سرور فضیلت و ایستادگى و خویشتندارى ! فضیلت جز تو را به پـدرى قـبـول نـکرد. کوشیدى و به اوج عظمت و بزرگى دست یافتى ، اما هر کوشنده اى بـه خـواسـتـه اش دسـت پیدا نمى کند. با عزّت و سرافرازى و علو همّت از پذیرفتن ظلم سرباز زدى و پیکان نیزه ها را مرکب خود کردى )). ابـوالفـضل ( علیه السّلام ) از بنیانگذاران فضیلت و ایستادگى در دنیاى عرب و اسلام به شمار مى رود. حضرتش مراتب کمال را پشت سر گذاشت و به قلّه شرف و کرامت دست یافت و براى رهایى از ذلّت و ظلم ، پیکان نیزه ها را برگزید.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 90/4/16 ساعت 3:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
بلی اگر کسی یک روز رجب یا شعبان را روزه بگیرد، بهشت بر او واجب است؛ امّا به شرطها و شروطها.
شرط نخستش آن است که شخص، موحدّ باشد. چون خدای تعالی از غیر موحّد، هیچ عملی را نمی پذیرد.
شرط دوم آن است که اهل ولایت باشد. چون خود توحید نیز بدون ولایت، پذیرفته نیست. توحید بدون ولایت، مثل لامپ بدون برق است؛ که ایجاد روشنایی نخواهد کرد.
شرط سومش آن است که شخص، واجباتش را به جا آورد؛ بخصوص نماز را. لذا در روایات آمده که از تارک الصلاة هیچ عملی قبول نمی شود.
شرط چهارمش آن است که شخص، اهل تقوا باشد. چون از غیر متّقی، عملی پذیرفته نیست. فرمود: « ... إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین ــ جز این نیست که خدا فقط از متّقیان قبول می کند» (المائدة:27)
شرط پنجم آن است که شرائط روزه را مراعات نموده باشد.
با این شرائط، خداوند متعال، بهشت را بر شخص واجب می نماید؛ یعنی اگر لغزشهایی هم دارد، به واسطه ی این عملش، پاک می شوند. گناهان فراوانی هستند که در گذشته انجام داده ایم و یادمان رفته اند؛ لذا از آنها توبه هم نکرده ایم. چه بسیار گناهان که انجام داده ایم و اصلاً متوجّه انجام دادنش نشده ایم. مثلاً چه بسا شب صدای تلوزیونمان را بلند نموده ایم و همسایه را نگذاشته ایم بخوابد؛ آنگاه او فردا با حالت خواب آلود رانندگی نموده و تصادف کرده است. از این گونه جنایات ناپیدا در پرونده ی اعمال ما کم نیست؛ و همه ی اینها حساب دارد؛ چون بر ما واجب است که بسیار دقیق باشیم تا حقّی را ضایع نسازیم. ما حتّی مجاز نیستیم با صدای نماز یا مجلس روضه ی خودمان هم کسی را آزار دهیم. لذا چه بسیار خیرات ما که روز قیامت، وبال گردنمان خواهد بود. و اعمال مستحبّی هستند که این گونه بار سهل انگاری های ما را سبک می کنند؛ که از جمله ی آنهاست روزه ی ماه رجب.
در برخی روایات آمده که مومن در آخرت در پرونده ی اعمال خود حقوق الناسی مشاهده می کند که در دنیا فکرش را هم نمی کرده که چنین حقّی بر گردنش باشد. لذا آنجا گرفتار می شود. در این حال که خود را در پرتگاه جهنّم می یابد، خدای تعالی امر می کند ملائک را که از جانب من، صاحب حقّ را راضی نمایید و بنده ام را از دستش رها سازید. امّا چرا خدا چنین می کند. به پاداش آنکه خدا اموری را بر او واجب نکرده بود و او برای خدا آن اعمال نیک را انجام داده است. پس همان گونه که او برای خدا کاری نموده که بر او واجب نبوده، خدا نیز در جایی که از کسی جز خدا کاری ساخته نیست، به دادش می رسد.
البته این که گفتیم، حدّ اقلّ ماجراست؛ برای آنها که از ترس جهنّم یا به طمع بهشت، ماه رجب را روزه گرفته اند.
امّا برخی از متّقیان، در ماه رجب، روزه ای می گیرند از نوعی دیگر. اینان نه از ترس جهنّم و نه برای اجر آخرت، بلکه فقط و فقط برای محبّت خدا و انس با او، در ماه رجب، روزه می گیرند؛ و ماه رجب را بزرگ می دارند، همان گونه که کعبه و مساجد و حرمهای اهل بیت(ع) را تعظیم می نمایند. اینها هر ساله منتظر ماه رجب می مانند تا اعمال آن را به جا آورند؛ و همین روحیّه است که آنان را ترقّی وجودی می دهد؛ به گونه ای که وقتی در آخرت محشور می شوند، قیافه ای پر نور و تاجهایی بر سر دارند. از جانب خدای تعالی ندا می رسد که کجایند رجبیّون؟ در این هنگام اینها برمی خیزند؛ در حالی که هزاران فرشته آنها را همراهی می کنند. پس خدای تعالی با اکرام و تعظیم آنها را وارد بهشت می نماید. اینها کسانی هستند که ماه رجب را سکوی پرش خود قرار داده اند. در ماه رجب خیز بر می دارند، در شعبان سرعت می گیرند و در ماه رمضان، پرواز می کنند؛ تا سال بعد فرا رسد؛ باز در رجب خیز می گیرند و سرعت می گیرند، و این بار به افقی برتر می پرند. این گونه افراد را اهل مراقبات گویند. اینها در سایه ی همین شیوه، همواره سال به سال بالا می روند و همواره از دامهای ابلیس بیشتر فاصله می گیرند.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/4/15 ساعت 10:14 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
هویت چیست؟
یکی از مفاهیم پیچیده در علوم انسانی و اجتماعی،مفهوم هویت است. به نظر میرسد اشتراک بر سر ارائه تعریفی مشخص از این مفهوم تقریبا وجود ندارد. این مفهوم وقتی در کنار مفهوم جنسیت قرار میگیرد، بر پیچیدگی آن افزوده می شود. چرا که عدم ارائه درست و مناسب از هویت زنان و مردان، موجب بروز تداخل ها و تفاوتهایی می شود که می توانند منشاء بسیاری از مسائل و مشکلات شوند. مسئله مهم آن دسته از مواردی است که موجب شکل گیری هویت می شوند. عناصری از قبیل خانواده و جامعه به اضافه جنسیت، از جمله عناصر اساسی در تشکیل هویت هستند.
اما در رابطه با زنان می توان اینطور بیان کرد که در جامعه امروز با نوعی ابهام در رابطه با هویت و عناصر هویتی خویش مواجه هستند. هویت به تنهایی امری ناپایدار است و برای زنان جامعه ما این ناپایداری به همراه برخی از مسائل دیگر موجب شده تا ابهاماتی در این زمینه وجود داشته باشد و زنان جامعه ما با بحران های هویتی دست و پنجه نرم کنند. این موضوع دلایل مختلفی دارد مثل فراز و نشیب هایی که در طی تاریخ جامعه ما به خود دیده و دگرگونیهای اجتماعی که همیشه به نوعی وجود داشته است.
در جریان زندگی روزمره ما خودمان را از طریق کنش های متقابل به دیگران نشان می دهیم. این یک فرایند است که به طرق مختلفی صورت می گیرد. مثلا روش ها یا اعمالی همچون صحبت کردن، انتخاب نوع پوشش، طریقه گفتگو با دیگران و... می توانند به عنوان عناصر تشکیل دهنده هویت باشند.
پوشش و هویت
یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده هویت، موضوع حجاب و پوشش است. این مسئله در جامعه ما به دلیل وجوب قانونی حجاب، شکل و شمایل ویژه ای به خود می گیرد. به این صورت که عده ای حجاب دارند و به آن معتقدند و خود را ملتزم به رعایت آن می دانند. عده ای هم هیچ اعتقادی به آن ندارند و تنها به خاطر رعایت قانون آنرا حفظ می کنند. این عده با کیفیت های گوناگونی در جامعه ظاهر می شوند و انواع و اقسام حجاب ها را به نمایش می گذارند که البته در برخی از موارد به نظر می رسد حجاب نمادین آنها بیشتر جنبه ای تزئینی به خود گرفته است. در برخورد با چنین مواردی این سوال در ذهن ایجاد می شود که پدیده موسوم به «بدحجابی» که اکنون گریبانگیر برخی از شهروندان یعنی دختران و زنان جوان جامعه ما شده است، چرا به این شکل درآمده است؟
مساله اساسی این است که اساسا چرا این پدیده در ایران به این شکل نمود دارد و چگونه میتوان در مورد آن اندیشید و چگونه میتوان مسئولان را به اتخاذ تدابیر بیشتر کارشناسی شده ترغیب نمود و بالاخره چگونه میتوان جوانان را به رعایت حجاب، مجاب کرد؟
آنچه مشخص است اینکه در مساله حجاب در ایران چندین موضوع وجود داشته که می توان آنرا تحت عنوان «تکرار» تعریف کرد. اول اینکه خود عمل تکرار به تنهایی می تواند مساله باشد، یعنی بدحجابی، و تکرار دائمی این موضوع به هر طریقی.
مساله دیگر تکرار شعارها و هدفهای مسئولان در برخورد با این پدیده است؛ یعنی مقابله با ناهنجاریهای فرهنگی و مقابله با آنچه «نفوذ ارزشهای غربی، حفظ حریم خانوادهها و...» خوانده میشود. به این صورت که جملاتی که دربرگیرنده مفاهیمی مبنی بر حفظ حجاب هستند در اماکن عمومی به طرق مختلف دیده می شوند و این تکرار آنقدر عادی شده که به نظر می رسد ارزش واقعی این موضوع را نارس و ناقص کرده است. مساله دیگر تکرار روشهای برخورد با این موضوع است؛ یعنی به کارگیری نیروی بازدارندگی و استفاده از روشهای آمرانه، که هر از چند گاهی در جامعه شاهد آن هستیم. مساله چهارم تکرار نتیجه است که هر بار متولیان و مخاطبان هر دو به همان نقطهای بازمی گردند که در ابتدا قرار داشتند. مساله کم و بیش به جای خود باقی است. مساله دیگر تکرار تحلیلهایی است که از سوی موافقان و مخالفان مطرح میشود که البته علت این همه تکرار در یک امر اجتماعی خاص، خود جای تامل و تفکر بسیار دارد.
اما آنچه مهم است فهم این مطلب است که باور داشته باشیم درک واقعبینانه مساله پوشش بانوان - و کمتر از آن پوشش مردان - مستلزم فهم تاریخ، فرهنگ و مناسبات زندگی ایرانی است. یک برداشت از منظر جامعهشناسی تاریخی ایران ما را به این نکته توجه میدهد که اساسا نوعی تعارض فرهنگی و ناهمگرایی ارزشی در جامعه و در مناسبات دولت و مردم از گذشته وجود داشته است. این مهم نیست که دولتها و حکومتهای ایرانی چه میخواهند، مهم این است که همواره نوعی ناهمزبانی با مخاطبان و شهروندان در این میان مطرح بوده است.
یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده هویت،موضوع حجاب و پوشش است. این مسئله در جامعه ما به دلیل وجوب قانونی حجاب،شکل و شمایل ویژه ای به خود می گیرد. به این صورت که عده ای حجاب دارند و به ان معتقدند و خود را ملتزم به رعایت آن می دانند.عده ای هم هیچ اعتقادی به ان ندارند و تنها به خاطر رعایت قانون آنرا حفظ می کنند
شاید اشکال کار آن باشد که دولت در ایران اغلب خود را در ورطه فرهنگ گرفتار میکند. فرهنگ جریانی آرام و دستیافتنی ولی به شدت فریبنده و پرمخاطره است. در بهترین شرایط نیز نمیتوان قادر به کنترل و مهار کامل جریانهای فرهنگی بود و تنها میتوان با بهرهگیری از دانش اجتماعی روز آن را شناخت و در راستای آن طرحها و برنامههای مدیریتی و سیاستگذاران کلان خود را ارائه نمود.(به نقل از دکتر ملک پور.روزنامه آرمان)
فقدان مبانی نظری مناسب و برنامه ریزی شده موجب شده تا در زمینه های از این دست نتوانیم نتیجه گیری مناسبی داشته باشیم.
آنچه مردم جامعه ما بدان نیازمندند یک مدیریت فرهنگی حساب شده است که پشتوانه ای علمی داشته باشد که مبتنی بر واقعیت های موجود باشد و با در نظر گرفتن مجموعی از شرایط به ارائه راه کارهای مناسب در این زمینه بپردازد.
آنچه مهم است اینکه باید در هر طرح و تدبیری نقش و حضور خود مخاطبان پر رنگ و برجسته باشد. در قوانین و مقررات لازمالاجرا در هر امری از جمله کیفیت پوشش، دیدگاهها، گرایشها و مطلوبیتهای گروههای ذینفع از طریق سازمانها، نهادها و پژوهشهای علمی مستند به واقعیتها، انعکاس داشته باشد. تنها در این صورت است که شهروندان و به ویژه جوانان به امری دعوت میشوند که «خود» خواستهاند و خواست آنها در قالب سازوکارهای قانونی و حقوقی شکل گرفته و اجرایی شده است.
دکتر احسان اشتهاردیان
بخش اجتماعی تبیان
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/4/15 ساعت 7:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت