اعتقاد به ظهور مصلح آخرالزمان که نامش «مهدى» و از اولاد پیامبر اسلام است، مورد اتّفاق همه فرقه هاى اسلامى است. صاحب کتاب عون المعبود که شرح کتاب سنن ابى داوود است، مى نویسد:
بدان که در طول اعصار، مشهور بین همه اهل اسلام، این است که حتماً، در آخرالزمان، مردى از اهل بیت(علیهم السلام) ظهور مى کند که دین را یارى، و عدل را آشکار مى کند... نامش، مهدى است و عیسى، بعد از مهدى یا هم زمان با مهدى، نزول، و او را در کشتن دجال یارى، و در نماز به او اقتدا مى کند.
احادیث مربوط به مهدى (عج) را عدّه اى از بزرگان آورده اند، از آن جمله است، ابوداوود، ترمذى، ابن ماجه، بزار، حاکم، طبرانى، ابویعلى. سند این احادیث، برخى، صحیح و برخى دیگر، حسن و یا ضعیف است.[1]
یکى دیگر از علماى اهل سنّت مى نویسد:
روایات فراوانى درباره ى مهدى (عج) وارد شده به حدّى که به حدّ تواتر مى رسد. این امر، در میان علماى اهل سنّت شیوع دارد، به گونه اى که از جمله معتقدات آنان به شمار مى آید.
نیز یکى دیگر از علماى اهل سنّت نوشته است:
احادیث مهدى(علیه السلام) به طرق گوناگون و متعدّد، از صحابه نقل، و بعد از آنان، از تابعان، نقل شده است، به گونه اى که مجموع آن ها، مفید علم قطعى است. به همین دلیل، ایمان به ظهور مهدى، واجب است، همان گونه اى که این وجوب، در نزد اهل علم ثابت بوده و در عقائد اهل سنت و جماعت، مدوّن شده است.[2]
ابن کثیر نیز در البدایه و النهایه مى گوید:
مهدى، در آخرالزمان مى آید و زمین را پر از عدل و قسط مى کند، همان گونه که پر از جور و ظلم شده است. ما، احادیث مربوط به مهدى را در جلد جداگانه اى گرد آوردیم، همان گونه که ابوداوود در سنن خود، کتاب جداگانه اى را به آن اختصاص داده است.[3]
از این مطالب که از بزرگان اهل سنّت نقل شد، معلوم مى شود که مسئله ى مهدویّت و اعتقاد به ظهور مهدى (عج) جزء عقاید ثابت اهل سنّت و جماعت است و احادیث مربوط به ظهور آن حضرت، در میان آنان، به حدّ تواتر رسیده است.
کتاب هاى متعدّد و متنوعى درباره ى ظهور آن حضرت از سوى علماى اهل سنّت تألیف شده است به گونه اى که شیخ محمّد ایروانى در کتاب الإمام المهدی مى نویسد:
اهل سنّت، کتاب هاى متعدّدى در گردآورى روایات مربوط به امام مهدى (عج) و این که در آخرالزمان شخصى به اسم مهدى ظهور خواهد کرد، نوشته اند. تا حدّى که من اطلاع دارم، اهل سنّت، بیش از سى کتاب در این باره تألیف کرده اند.[4]
هر چند این مسئله، مورد اتّفاق اهل سنّت و شیعه است، امّا تعداد انگشت شمارى از اهل سنّت، احادیث مربوط به امام مهدى (عج) را ضعیف مى انگارند. مثلاً، ابن خلدون در تاریخ خود، این احادیث را ضعیف مى شمارد[5] و یا رشید رضا (مؤلف تفسیر المنار) در ذیل آیه ى سى و دوم سوره ى توبه، به ضعیف بودن احادیث مربوط به مهدویت اشاره مى کند.[6]البتّه، این دو، دلیلى بر ادعاى خود نیاورده اند و تنها به مطالبى واهى استناد کرده اند. سخنان آن دو، از سوى دیگر علماى اهل سنّت، به شدت ردّ شده است. و در تألیفات علماى شیعه نیز به آن دو پاسخ داده شده است.
خود ابن خلدون، در بیان عقیده ى مسلمانان در مورد امام مهدى(علیه السلام)مى نویسد:
مشهور بین همه ى اهل اسلام، این است که حتماً، در آخرالزمان، مردى از اهل بیت(علیهم السلام) ظهور مى کند که دین را حمایت، و عدل را آشکار مى کند و مسلمانان از او پیروى مى کنند و او بر ممالک اسلامى استیلا مى یابد. آن شخص، مهدى نامیده مى شود[7].»
بنابراین، ضعیف شمردن احادیث از سوى وى خدشه اى بر اتّفاق نظر اهل سنّت در مورد ظهور مهدى (عج) وارد نمى کند; زیرا، این اعتقاد، ناشى از کثرت احادیثى است که از طرق عامه نقل شده است. ما، در زیر، به ذکر برخى از کسانى که از این گونه احادیث را در کتاب هاى خود آورده اند، مى پردازیم، هر چند، تقریباً، مى توان ادعا کرد که تمام کتاب هاى معتبر حدیثى اهل سنّت، حدّاقل، چند مورد از احادیث امام مهدى (عج) را ذکر کرده اند:
1- ابن سعد (متوفى 230 هـ); 2- ابن ابى شیبه (متوفى 235 هـ);
3- احمد بن حنبل (متوفى 241 هـ); 4- بخارى (متوفى 273 هـ);
5- مسلم (متوفى 261 هـ); 6- ابن ماجه (متوفى 273);
7- ابوبکر اسکافى (متوفى 273 هـ); 8- ترمذى (متوفى 279 هـ);
9- طبرى (متوفى 380); 10- ابن قتیبه دینورى (متوفى 276);
11- بربهارى (متوفى 329); 12- حاکم نیشابورى (متوفى 405);
13- بیهقى (متوفى 458); 14- خطیب بغدادى (متوفى 463);
15- ابن اثیر جزرى (متوفى 606).[8]
اوصاف امام مهدى (عج) از دیدگاه اهل سنّت
اوصافى که در کتاب هاى اهل سنّت براى امام مهدى(علیه السلام) ذکر شده، بر گرفته از احادیثى است که آنان از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل مى کنند و در کلیات، با اوصاف ذکر شده در کتاب هاى علماى شیعه، فرقى ندارد. ما، در فصل هاى آینده، به آنها اشاره خواهیم کرد. در این قسمت، به ذکر چند روایت از کتاب هاى حدیثى اهل سنت، اکتفا مى کنیم:
1- عن النبى(صلى الله علیه وآله) أَنّه قال: «لا تذهب الدنیا حتّى یملک العرب رجلٌ من أهل بیتى یواطىء اسمه اسمی;[9] دنیا به پایان نمى رسد، مگر آن که مردى از اهل بیت من که اسمش اسم من است، مالک عرب شود».
2- عن النبى(صلى الله علیه وآله): «لا تقوم الساعهُ حتّى تملأ الأرض ظلماً و جوراً و عدواناً ثم یخرج من أهل بیتى مَن یملأها قسطاً وعدلا کما ملئت ظلماً و جوراً;[10] قیامت بر پا نمى شود تا این که زمین پر از ظلم و جور و دشمنى شود و سپس از اهل بیت من، شخصى ظهور مى کند که زمین را پر از عدل و قسط مى کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده بود».
3- عبدالله بن مسعود از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که آن حضرت فرمود:
«لو لم یبق من الدنیا یوم لطول الله ذالک الیوم حتّى یبعثَ فیه رجلا منّى أوْ من أهل بیتی یملأ الارض قسطاً وعدلا کما ملئت ظلماً و جوراً;[11] اگر از دنیا، فقط یک روز باقى بماند، خداوند، آن روز را طولانى مى کند تا در آن روز، مردى از من یا از اهل بیت من، مبعوث شود و زمین را پر از قسط و عدل کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده بود».
تفاوت مهدویّت از دیدگاه اهل سنّت با مهدویّت از دیدگاه شیعه، چه فرقى دارد؟
همان گونه که گفته شد، اهل سنّت، بالاتفاق، به مهدویّت معتقد هستند و به دلیل وجود روایت هاى متواتر، ظهور حضرت مهدى (عج) در آخرالزمان را جزء اعتقادات قطعى خود مى دانند، امّا برخلاف شیعه امامیه که معتقدند، امام مهدى (عج)، فرزند امام حسن عسکرى(علیه السلام) است و هم اکنون نیز زنده و غائب است، به چند گروه تقسیم مى شوند:
عدّه اى از اهل سنّت، مدعى هستند که مهدى، همان عیسى بن مریم است و در این مورد، به خبرى واحد که از انس بن مالک نقل شده است، استناد مى کنند.[12]
تعداد اندکى نیز مدعى هستند که مهدى، از اولاد عباس ابن عبدالمطلب است. آنان به خبر واحدى استناد مى کنند که در کنزالعمال ذکر شده است.[13]
عده اى نیز معتقدند، مهدى از اولاد امام حسن مجتبى است و نه امام حسین(علیه السلام).[14]
گروهى مى گویند، پدر امام مهدى، هم نام پدر پیامبر اسلام است و چون نام پدر حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) عبدالله بود، پس مهدى بن حسن عسکرى(علیه السلام)نمى تواند مهدى موعود باشد. مستند این احتمال هم باز خبرى است که در کنزالعمال ذکر شده است.[15]
جمعى از آنان، همانند امامیه معتقدند، که امام مهدى (عج) از اولاد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و فاطمه(س) است و حضرت عیسى نیز به هنگام ظهور امام مهدى (عج) به یارى او خواهد شتافت و در نماز به آن حضرت اقتدا خواهد کرد، چنان که در روایت هاى متعدد آمده است: از ام سلمه نقل شده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: «المهدى من عترتى من ولد فاطمه;[16] مهدى، از عترت من و از فرزندان فاطمه است».
جابر بن عبدالله از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که حضرت عیسى به هنگام ظهور مهدى (عج) نزول خواهد کرد.[17] عبدالله بن عمر مى گوید: «المهدى الذى ینزل علیه عیسى بن مریم و یصلى خلفه عیسى(علیه السلام);[18] مهدى، کسى است که عیسى بن مریم بر او نزول مى کند و پشت سر او نماز مى خواند».
این گروه، حدیثى را که مى گوید: «مهدى، از اولاد عباس ابن عبدالمطلب است»، قبول نمى کند. ذهبى مى گوید:
تفرد به محمّد بن الولید مولى بنى هاشم و کان یضع الحدیث;[19]این حدیث را تنها محمّد بن ولید، آزاد کرده ى بنى هاشم گفته است. و او، جاعل حدیث بود.
البته این گروه نیز تولّد حضرت مهدى (عج) و غیبت او را قبول ندارند. ابن حجر ادعا مى کند: «همه مسلمانان غیر از امامیه، معتقدند که مهدى غیر از حجت (عج) است; چون، غیبت یک شخص، آن هم با این مدّت طولانى، از خوارق عادات است...».[20]
در پاسخ گروه اخیر باید گفت:
اوّلا، روایات نبوى متعدّدى وجود دارد که امامان دوازده گانه را با نام هاى آنان به طور روشن معرفى کرده اند، پس سخن او، باطل است.
از ابن عباس روایت شده که شخصى یهودى به نام نعثل، نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمد و سؤال هاى بسیارى را مطرح کرد. او، از اوصیا نیز پرسید.
حضرت در پاسخ فرمود: «نخستین وصىّ من على(علیه السلام) و پس از او، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) و امامان نه گانه از فرزندان اویند». نعثل پرسید: «نام آنان چیست؟». حضرت، نام تک تک امامان را تا امام دوازدهم(عج) شمردند.[1]
رسول خدا، در پاسخ جابر بن عبدالله انصارى که از ائمه ى بعد از على(علیه السلام) سوال کرده بود، فرمود: «بعد از على(علیه السلام)، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام)امام هستند، سپس سید العابدین در زمان خودش، على بن حسین(علیه السلام)، سپس محمّد بن على باقر(علیه السلام). تو، او را خواهى دید. وقتى او را دیدى، سلام مرا برسان. سپس جعفر بن محمّد صادق(علیه السلام)، سپس موسى بن جعفر کاظم(علیه السلام)، سپس على بن موسى رضا(علیه السلام)، سپس محمّد بن على جواد(علیه السلام)، سپس على بن محمّد نقى(علیه السلام)، سپس حسن بن علىّ زکىّ(علیه السلام)، و پس از او، قائم بالحق مهدى امت من، (م ح م د بن حسن صاحب زمان(علیه السلام) امام است. او، زمین را پر از قسط و عدل مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».[2]
ثانیاً، شواهد تاریخى و گزارش هاى بسیارى وجود دارد که ولادت آن حضرت و ایام کودکى او را نقل کرده اند. براى نمونه، چند مورد از اقوال اهل سنّت نقل مى شود:
1- حافظ سلیمان حنفى مى گوید: «خبر معلوم نزد محقّقان و موثقان، این است که ولادت قائم (عج) در شب پانزدهم شعبان (255. ق) در شهر سامرا واقع شده است».[3]
2- خواجه محمّد پارسا، در کتاب فصل الخطاب گفته است: «یکى از اهل بیت ابو محمد بن عسکرى است که فرزندى جز ابوالقاسم که قائم و حجت و مهدى و صاحب الزمان نامیده مى شود، باقى نگذاشت. او، در نیمه ى شعبان سال 255 هجرى متولّد شد. مادرش، نرجس نام دارد. او هنگام شهادت پدرش، پنج سال داشت».[4]
3- ابن خلکان در وفیات الأعیان مى نویسد: «ابوالقاسم محمّد فرزند حسن عسکرى فرزند على هادى فرزند محمّدجواد.... دوازدهمین امام از ائمه ى دوازده گانه شیعه است که به «حجت» معروف است... ولادت او، روز جمعه، نیمه ى شعبان سال 255 هـ.ق است».[5]
4- ذهبى نیز در سه کتاب از کتاب هایش، به ولادت امام مهدى (عج) اشاره کرده و در کتاب العبر و در حوادث سال 256 هـ. ق مى نویسد: «در این سال، محمّدبن حسن بن على الهادى فرزند محمّدجواد فرزند على الرضا فرزند موسى الکاظم فرزند جعفر الصادق علوى حسینى، به دنیا آمد. کنیه اش، ابوالقاسم است و رافضیان، او را الخلف الحجه، مهدى، منتظر و، صاحب الزمان مى نامند. و او، آخرین امام از ائمه ى دوازده گانه است».[6]
5- خیر الدین زرکلى (متوفى 1396 هـ. ق) از علماى معاصر اهل سنّت نیز در کتاب أعلام مى نویسد: «او، در سامراء به دنیا آمد و هنگام وفات پدرش، پنج سال داشت و گفته شده که در شب نیمه شعبان سال 255 به دنیا آمده و در سال 265 هـ. ق غایب شده است».[7]
آیه الله العظمى صافى، دام عزه، در کتاب مهدویت، بیش از هفتاد و هفت نفر از علماى اهل را نام مى برد که هر یک، به نحوى، ولادت آن حضرت را بیان کرده اند.[8]
بنابراین، اگر برخى از اهل سنّت مى گویند: «حضرت مهدى (عج) به دنیا نیامده است.»، ادعایى بى اساس است که حتّى با گفته ها و نوشته هاى بزرگان خودشان نیز سازگار نیست.
شاید برخى از اهل سنّت همانند ابن حجر هیثمى، طولانى بودن عمر را دلیل بر عدم ولادت امام مهدى (عج) بدانند، ولى باید گفت، خدایى که قادر است عیسى بن مریم را زنده نگه دارد تا به مهدى (عج) اقتدا کند و یونس را در شکم ماهى محافظت کند و یا به نوح پیامبر، نهصد و پنجاه سال عمر بدهد، آیا قدرت ندارد به مهدى (عج) عمر طولانى عنایت کند؟[9] خود اهل نیز به زنده بودن عیسى، خضر، صالح، و... معتقدند.
نتیجه این که ولادت حضرت مهدى، امرى است مسلّم و قطعى و خود اهل سنّت هم به آن واقفند و عوامل و انگیزه هاى دیگرى وجود دارد که نمى گذارد حق را بازگو کنند و حقانیت شیعه و وجود امام زمان (عج) را ثابت کنند.
منبع:
سایت : اندیشه قم
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/4/27 ساعت 10:0 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
سیّد عبدالمؤمن شبلنجی شافعی، از علمای معروف مصر، در اوایل قرن چهاردهم هجری میزیسته است. او، کتابی به نام «نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار» نوشته است. وی، از جمله دانشمندان اهل سنّتی است که در سیاق ذکر امامان دوازده گانه، اشاره به حضرت مهدی، (عجل الله فرجه الشریف)، دارد:
«فصل فی ذکر مناقب محمّدبن الحسن الخالص بن علی الهادی بن محمّد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب، رضی الله عنهم.
اُمّه اُم ولد یقال لها: «نرجس» و قیل: «صقیل» و قیل: «سوسن»: و کنیته، ابوالقاسم. و لَقَّبهُ الامامیه «بالحجّه» و «المهدی» و «الخلف الصالح» و «القائم» و «المنتظر» و «صاحب الزمان»، و اشهرها «المهدی».
با این طریق، شبلنجی اثبات میکند که حضرت مهدی، متولّد شده است؛ زیرا، فرزند امام حسن عسکری است، نه کسی دیگر.
بر این مطلب، مخصوصاً با سخنی که پس از این چند سطر نوشته است، تأکید میشود:
«صفته، رضی الله عنه: شابٌ مربوعُ القامه حسنُ الوجه و الشعر، یسیل شعره علی منکبیه، اقنی الانف، اجلی الجبهه، بوّابُه محمّد بن عثمان، معاصره المعتمد. کذا فی الفصول المهمه. و هو آخر الائمه الاثنا عشر علی ما ذهب الیه الامامیه.
قیل: «انه غاب فی السرداب و الحرس علیه...».
... و فی تاریخ ابن الوردی:«وُلد محمدبن الحسن الخالص سنه خمس و خمسین و مائتین...». و قال الشیخ ابوعبدالله محمّدبن یوسف بن محمّد الکنجی فی کتابه البیان فی اخبار صاحب الزمان: «من الادله علی کونه حیّاً باقیاً بعد غیبته و الی الان، و انّه لا امتناع فی بقائه، بقاء عیسی بن مریم و الخضر و اًلیاس من اولیاء الله تعالی و بقاء الاعور الدجال و ابلیس یعنی من اعداء الله تعالی، و هؤلاء قد ثبت بقاوِهم بالکتاب و السنه و عیسی بن مریم، فالدلیل علی بقائه، قوله تعالی (و ان من اهل الکتاب الاّ لیؤمنن به قبل موته) و لم یؤمن به منذ نزول هذه الایه الی یومنا هذا احد فلابد ان یکون فی آخر الزمان». " 1 ".
احمد بن حجر هیتمی مکّی سعدی انصاری شافعی، از علمای بزرگ اهل سنّت است. وی، فردی متبحّر در روایات و احادیث است و از نویسندگان مدارک و منابع حدیثی مانند مجمع الزوائد است. این دانشمند، با این که کتابی به نام «الصواعق المحرقه» در ردّ شیعه، در مورد خلفای سه گانه نوشته است، ولی در همین کتاب، به تفصیل، دربارهی شخصیّت و زندگانی امامان دوازده گانه مطالبی نوشته است.
در خاتمهی ذکر امامان نوشته است:
ابوالقاسم محمّد الحجه، و عمرُهُ عنده وفاه ابیه خمس سنین، لکن آتاه الله فیها الحکمه و یسمی القائم المنتظر. " 2 ".
ایشان، در کتاب نفیسش «ینابیع الموده»، قصیدهای را دربارهی ائمه علیهم السلام میآورد و آن را قبول میکند.
البته قبلاً حدیث مفصل و مهمی در زمینه امامان معصوم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل که آن را در ابتدا میآوریم و سپس قصیده مذکور را یادآور میشویم:
و اخرج الحموینی ایضاً فی فرائده عن مجاهد عن ابن عباس قال: اقدم یهودی یقال له نعثل فقال: «یا محمّد اسألک اشیاء تلجلج فی صدری منذ حین، فان اجبتنی عنها اسلمتُ علی یدیک.» قال (صلّی اللّهُ علیه و آله و سلّم): «سل یا ابا عماره»... فقال: «فأخبرنی عن وصیّک من هو؟ فما من نبی الاّ و له وصی، و ان نبینا موسی بن عمران اوصی الی یوشع بن نون.»
فقال: «اًنّ وصیی علی بن ابی طالب، و بعده سبطای الحسن و الحسین تتلوه تسعه ائمه من صلب الحسین».
قال: «یا محمّد فسمهم لی». قال: اذا مضی الحسین فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه محمّد، فاذا مضی محمّد فابنه جعفر، فاذا مضی جعفر فابنه موسی، فاذا مضی موسی فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه محمّد، فاذا مضی محمد فابنه علی، فاذا مضی علی فابنه الحسن، فاذا مضی الحسن فابنه الحجه محمّد المهدی، فهؤلاء اثنا عشر».
قال: «اخبرنی عن کیفیه موتِ علی و الحسن و الحسین؟»
قال (علیهالسّلام): «یقتل علی بضربه علی قرنه. و الحسن یقتل بالسم. و الحسین یذبح.» قال: «فأین مکانهم؟».
قال (علیهالسّلام): «فی الجنه فی درجتی.».
قال: «اشهد ان لا اًله اًلاّ الله، و انّک رسول الله و اشهد انهم الاوصیأ بعدک. و لقد وجدت فی کتب الانبیاء المتقدمه و فیما عهد اًلینا موسی بن عمران (علیهالسّلام): اًنّه اذا کان آخر الزمان یخرج نبی یقال له احمد و محمّد، و هو خاتم الانبیاء نبی بعد. فیکون اوصیاوِه بعد اثنا عشر. اولهم، ابنُ عمهِ و ختنه، و الثانی و الثالث، کانا اخوین من ولده، و تقتل امه النبی الاوّل بالسیف و الثانی بالسم و الثالث مع جماعه من اهل بیته بالسیف و بالعطش فی موضع الغربه. فهو کولد الغنم یذبح و یصبر علی القتل، لرفع درجاته و درجات اهل بیته و ذریته. و لاًخراج محبیه و اتباعه من النار و تسعه اوصیاء منهم من اولاد الثالث. فهؤلاء الاثنا عشر عدد الاسباط».
قال (صلّی اللّهُ علیه و آله و سلّم)، «اتعرف الاسباط؟». قال: «نعم. اًنّهم کانوا اثنا عشر: اوّلهم لاوی بن برخیا، و هو الذی غاب عن بنی اسرائیل غیبه ثم عاد، فاظهر اللّه به شریعته بعد اندراسها و قاتل قرسطیا الملک».
قال (صلّی اللّهُ علیه و آله و سلّم) «کائن فی اُمتی ما کان فی بنی اسرائیل حذو النعل بالنعل و القذّه بالقذّه. و اًنّ الثانی عشر من ولدی یغیب حتی لایری، و یأتی علی اُمتّی نمن لایبقی من الاًسلام اًلاّ اسمُهُ، و لایبقی من القرآن اًلاّ رسمه، فحینئذٍ یأذن اللّه تبارک و تعالی له بالخروج فیظهر اللّه الاِسلام به و یجدّده. طوبی لمن احبّهم و تبعهم، و الویل لمن ابغضهم و خالفهم! و طوبی لمن تمسّک بهداهم!».
فأنشأ نعثل شعراً:
صلّی الاًله ذو العلی علیک یا خیر البشر
انت النبی المصطفی و الهاشمی المفتخر
بکم هدانا ربّنا و فیک نرجوا ما امر
و معشر سمیتهم ائمه اثنا عشر
حباهُم ربّ العلی ثم اصطفاهم من کدر
قد فاز من والا هُم وخاب من عادی الزهر
آخر هم یسقی الظما و هو الاًمام المنتظر
عترتک الاخیار لی و التابعین ما امر
من کان عنهم معرضاً
فسوف تصلاه سقر " 3 ".
نکتهی قابل تامّل این که دربارهی حضرت مهدی(عج) لفظ: یظهر به کار رفته است نه یولد و این، به روشنی نشان میدهد که ایشان هم معتقدند، حضرت به دنیا آورده و الان غایب است.
علامه یافعی
در تاریخ یافعی آمده است:
محمّد بن الحسن العسکری ابوالقاسم الذی یلقّبه الاًمامیّه «بالحجه» و «القائم» و «المهدی» و «المنتظر» و «صاحب الزمان». و هو عندهم خاتم عشر اًماماً...
ایشان هم معتقد است که حضرت مهدی (عج) متولد شده و غایب است.
1- نور الابصار، ص 168
2- الصواعق المحرقه، ص 208 ابن هجر هیتمی
3- ینابیع المودّه: ج 3، ص 281 - 283؛ قندوزی حنفی از جوینی شافعی در فرائد السمطین، ج 2، ص 132 - 135، ح 431
4- سایت راسخون
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 90/4/26 ساعت 10:30 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
پیامبر اکرم(ص) :« خداوند برای برادرم علی(ع) فضائلی قرار داده که از شماره بیرون است. هر کس یکی از فضایل او را بیان و بدان معترف باشد، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را خواهد بخشید و کسی که فضیلتی را از او بنویسد تا وقتی که از آن نوشته اثری باقی است فرشته ها برایش طلب آمرزش می کنند و آنکه به فضائل علی (ع) گوش بسپارد، خداوند گناهانی را که به وسیله گوش دادن مرتکب شده می بخشد، هر کس نوشته ای در فضیلت علی(ع) نگاه کند گناهانی را که به وسیله چشم انجام داده است مورد آمرزش قرار می دهد.
منبع:
1- قندوزی، ینابیع الموده، ص 141
2- خوارزمی ، المناقب ،ص19،252.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 90/4/26 ساعت 1:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
توجه به این نکته لازم است که در اصل ثبوت ولایت فقیه اختلافی میان فقهاء وجود ندارد و «در طول تاریخ تشیّع هیچ فقیهی یافت نمیشود که بگوید فقیه هیچ ولایتی نداردآنچه تا حدودی مورد اختلاف فقهاست مراتب و درجات این ولایت است»[1] در این زمینه (حدود و مراتب ولایت فقیه) دو نظریه عمده در میان فقهاء مطرح است نظریه اول این است که فقیه جامع شرایط، در تمامی شئون مربوط به حکومت دارای ولایت است و همة اختیاراتی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ در زعامت امور جامعه داشتند، فقیه جامع الشرایط نیز دارا است و میان فقیه و پیامبر و معصومین ـ علیهم السّلام ـ در امر حکومت تفاوتی نیست و همگی از اختیاراتی یکسان برخوردارند. زیرا ولایت فقیه تداوم حاکمیت ائمه است این نظریه مورد قبول مرحوم امام و بسیاری از فقهای بزرگ همچون شیخ مفید، شیخ طوسی (ره)، فاضل شهیدین و مرحوم صاحب جواهر، کاشف الغطاء، علامه نراقی، میرزای شیرازی و بحرالعلوم و ... است.[2] از این نظریه که به گستردگی و فراگیری اختیارات ولی فقیه معتقد است به ولایت مطلقه فقیه تعبیر میشود در مقابل این نظریه، نظریه دوم است که گسترة ولایت فقیه را محدود به امور حسبیه و ضروری میدانند مقصود از امور حسبیه اموری است که انجام آنها از نظر شارع مقدس ضروری است و اهمال در آنها به هیچ وجه جایز نیست مانند ایجاد نظم و حفاظت از مصالح همگانی، رسیدگی به ایتام و...[3] البته در امور حسبیه دو دیدگاه مطرح است یک دیدگاه آن را در امور جزیی منحصر میکند نظیر رسیدگی به امور ایتام و اموری که متصدی خاصی ندارد و دیدگاه دیگر علاوه بر آن، حفظ و برقراری نظم و امنیت، دفاع از جان و مال و ناموس مسلمانان و تشکیل حکومت را از مصادیق بارز آن برمیشمرد.[4]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، اصل «ولایت فقیه» در شهریور 1358 به عنوان پنجمین اصل قانون اساسی به تصویب خبرگان اول رسید و رسماً از اجزای اصلی قانون اساسی شد. با تصویب این اصل، گروههایی مانند نهضت آزادی به رهبری مهندس بازرگان به مقابله با آن پرداختند و عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت، نامهای در جهت انحلال مجلس خبرگان تهیه کرد. قرار شد پانزده نفر از وزرای دولت بازرگان آن را امضا کنند و به اطلاع امام خمینی برسانند و از ایشان بخواهند یا مجلس خبرگان را منحل کنند یا همه آنها استعفا میدهند. موضوع در شورای انقلاب مطرح شد. اعضای شورای انقلاب در قبال این پیشنهاد ایستادند و مانع تصویب آن شدند.
در یکی از بیانیههای این گروه راجع به حکومت و ولایت فقیه چنین آمده است: «این چه فرمانی است و چه انقلابی در ایران و اسلام، که حکومت را در موضع بالاتر از فرستاده خدا قرار داده و به او اختیار میدهد بر خلاف نص «وشاورهم فی الامر» و بدون مشورت با امت، تصمیمگیری در مصالح دولت و امور ملت نماید...»[5]
سرانجام حضرت امام خمینی در پاسخ به نامه وزیر کشور وقت در ارتباط با نهضت آزادی، ضرر آنها را از منافقین بیشتر و بالاتر دانست. فرازی از نامه امام خمینی چنین است:
«نهضت آزادی و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند. از این جهت گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کردهاند، مستلزم آن است که دستورات حضرت مولی الموالی امیرالمومنین را در نصب ولات و اجرای تعزیرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را – نعوذبالله - تخطئه، بلکه مرتد بدانند! و یا آنکه همه این امور را از وحی الهی بدانند که آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است.»[6]
رفت و آمد اعضای این گروهک با دفتر آقای منتظری که در آن زمان قائم مقامی رهبری را بر عهده داشت و ارائه اخبار و مواضع جهتدهی شده به او و همچنین تحریک برخی گروههای معارض و باند مهدی هاشمی، سبب انحراف مواضع او از خط انقلاب شد و به عزل او از قائم مقامی رهبری انجامید. عزتالله سحابی از فعالان نهضت آزادی چنین میگوید:
« امروز دیگر حتی منتظری.... هم از اندیشه خود عدول کرده و در درون حاکمیت هم زمزمههایی در مورد تعدیل ولایت فقیه به گوش میرسد!»[7]
منتظری در ادامه حیات خود پس از رخداد دوم خرداد 1376 که موج تجدیدنظرطلبی و ساختارشکنی کشور را فرا گرفته بود، موضعگیری تندتری را نسبت به گذشته اتخاذ کرد. او با انتشار کتاب خاطرات خود، ادعاهای فراوانی علیه امام، نظام و انقلاب مطرح کرد و توهینهای فراوانی به حضرت امام و بسیاری شخصیتهای حقوقی وارد آورد.
در سالهای اخیر، جریان معاند و ضد انقلاب، بیشترین تلاش را برای چهرهسازی از منتظری و مطرح کردن آن در مقابل ولیفقیه زمان به کار گرفت. آنها با بزرگداشت گاه و بیگاه خویش سعی داشتند بدیلی برای رهبری در راستای اهداف براندازانه مخالفان انقلاب ساخته و پرداخته کنند. در این راستا روحانیانی که پیش از این به بیت منتظری و یا باند مهدی هاشمی معدوم نزدیک بودند، نقش ویژهای را ایفا کردند. آیتالله طاهری اصفهانی که از ابتدا با بیت منتظری در ارتباط بود، عبدالله نوری که مهدی هاشمی معدوم در اعترافاتش درباره او میگوید: « زمانی که میخواستیم مطلب مهمی را به منتظری تفهیم کنیم، نوری را میفرستادیم و پس از مدتی همان سخنان منتظری که توسط عبدالله نوری تفهیم شده بود، از رادیو و تلویزیون پخش میشد.» و محسن کدیور که از جمله روحانیونی بود که به سبب نسبت فامیلی با عطاءالله مهاجرانی به این جریان پیوست و با تألیفات خود به مقابله با ولایت فقیه پرداخت؛ از این دستهاند.
این جریان بزرگترین نقطه قوت نظام اسلامی را هدف قرار داده و با حرکات مختلف، به مقابله با آن و سست کردن این اصل در افکار عمومی پرداخت. سعید حجّاریان مینویسد: «نمیتوان کسی را مکلّف و متعهد کرد که کسی را دوست داشته باشد. عشق و محبت به ولایت فقیه یک حق است، نه یک تکلیف.»[8]5 عبدالکریم سروش نیز چنین میگوید: «احادیث زیادی وجود دارد که اگر آزادی یک فساد داشته باشد، قدرت مطلقه (ولایت فقیه) صدها فساد دارد.»[9] بیانیههای تند و هتّاکانه بیش از 127 نماینده مجلس ششم خطاب به رهبر انقلاب به بهانه طرح پارهای از مسائل و مشکلات کشور که عمدتاً متضمن نادیده انگاشتن فصلالخطابها و عبور از خط قرمزها بود، از جمله برنامههای آنان به شمار میرود.
در فتنه اخیرِ پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، نافرمانی از ولی فقیه و عادیسازی نافرمانی از امر حکومتی ایشان و همچنین عادیسازی و ترویج تهدید، عناد و دشمنی با ولیفقیه در دستور کار سران فتنه قرار گرفت. آنها به زعم خویش میپنداشتند با هجمه همهجانبه به رهبر فرزانه انقلاب، نامهنگاریها و نافرمانیها و تکرار اهانتهای پیدرپی، میتوانند امام خامنهای را به تمکین نظرات خویش وادار کرده و با ایجاد فاصله میان مردم و ولایت، برای همیشه به حاکمیت ارزشهای انقلاب اسلامی و اندیشههای امام خمینی بر جامعه پایان دهند. جالب آنکه راهپیمایی بینظیر و دهها میلیونی مردم ایران در روز نهم دیماه 1388 با عنوان محکومیت اهانت جریان فتنه به حضرت سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا و بیعت مجدد با ولی فقیه زمان، زودتر از آنچه جریان فتنه تصور میکرد، خوابهای آشفته آنها را پریشان کرد
[1] . مصباح یزدی، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1380، ج 1، ص 59.
[2] . عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1377، ج 2، صص 339 و 340.
[3] . پیشین، ص 341.
[4] . نوروزی، محمد جواد، فلسفه سیاست، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1380، ص 202.
[5] . جریانشناسی سیاسی در ایران، علی دارابی، ص441
[6] . روزنامه کیهان، 30/12/1366.
[7] . هفتهنامه ایران فردا، 2/11/78، ش68، صص24-25
[8]. روزنامه صبح امروز، شماره 59.
[9] . هفتهنامه امید جوان، شماره 136.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 90/4/25 ساعت 10:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
روزی در مجلس یکی از علما نشسته بودم بحث بر سر امام زمان(عج) بود .
بعد داستانی نقل کرد که می گفت : من به کشور های زیادی سفر کرده ام از جمله هند ، چین و ... روزی شنیدم که در هند مرتاضی است که به راحتی گمشده را پیدا می کنه . من هم رفتم پیشش تا امتحانش کنم . رفتم پیش دیدم فردی که سرش به تنش نمی ارزه . گفتم من یک دوستی دارم (منظور امام زمان (عج) بود) که خیلی وقته او را ندیدم . می خواستم بدانم حالا کجا. مرتاضه گفت چند دقیقه صبر کن . دیدم مرتاض رفت تو حالت حس چند دقیقه شد یک ساعت دیدم حالت چهره مرتاض تغییر کرد و سرخ شد . یک ساعت ، سه ساعت شد بعد از آن حالت بیرون آمد گفت اولا تو تنها دوست آن نیستی و هزاران نفر در سرتاسر جهان دوست آنند و دوم اینکه من آن در جاهای مخنلف دیدم و دقیقا نمی دانم آن کجاست مرتاض گفت او چه کسی است آن عالم گفت امام ما است
مضمون داستان چنین بود ولی به علت فزاموشی ممکن است بعضی جملات کم وبیش شده باشند
برای سلامتی و تعجیل در فرج آن امام رئوف (عج) صلوات بفرستید و نظرات خود را حتما بیان کنید
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 90/4/25 ساعت 9:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت