زنى که فرزند خویش را انکار مى کرد
او که جوانى نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه هاى مدینه گردش مى کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا مى نالید: اى عادل ترین عادلان !میان من و مادرم حکم کن .
عمر به وى رسید و گفت : اى جوان ! چرا به مادرت نفرین مى کنى ؟!
جوان : مادرم مرا نه ماه در شکم خود نگهداشته و پس از تولد دو سال شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص دادم مرا از خود دور نمود و گفت : تو پسر من نیستى !
عمر رو به زن کرد و گفت : این پسر چه مى گوید؟
زن : اى خلیفه ! سوگند به خدایى که در پشت پرده نور نهان است و هیچ دیده اى او را نمى بیند، و سوگند به محمد صلى الله علیه و آله و خاندانش ! من هرگز او را نشناخته و نمى دانم از کدام قبیله و طایفه است ، قسم به خدا! او مى خواهد با این ادعایش مرا در میان عشیره و بستگانم خوار سازد. و من دوشیزه اى هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده ام .
عمر: بر این مطلب که مى گویى شاهد دارى ؟
زن : آرى ، و چهل نفر از برادران عشیره اى خود را جهت شهادت حاضر ساخت .
گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ گفته ، مى خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله اش خوار و ننگین سازد.
عمر به ماموران گفت : جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادترى بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراء جارى کنم .
ماموران جوان را به طرف زندان مى بردند که اتفاقا حضرت امیرالمومنین علیه السلام در بین راه با ایشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فریاد برآورد: اى پسر عم رسول خدا! از من ستمدیده دادخواهى کن . و ماجراى خود را براى آن حضرت شرح داد.
امیرالمومنین علیه السلام به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانید. جوان را برگرداندند، عمر از دیدن آنان برآشفت و گفت : من که دستور داده بودم جوان را زندانى کنید چرا او را بازگرداندید؟!
ماموران گفتند: اى خلیفه ! على بن ابیطالب به ما چنین فرمانى را داد، و ما از خودت شنیده ایم که گفته اى : هرگز از دستورات على علیه السلام سرپیچى مکنید.
در این هنگام على علیه السلام وارد گردید و فرمود: مادر جوان را حاضر کنید، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو کرده و فرمود: چه مى گویى ؟
جوان داستان خود را به طرز سابق بیان داشت .
على علیه السلام به عمر رو کرد و فرمود: آیا اذن مى دهى بین ایشان داورى کنم ؟
عمر: سبحان الله ! چگونه اذن ندهم با این که از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: على بن ابیطالب از همه شما داناترست .
امیرالمومنین علیه السلام به زن فرمود: آیا براى اثبات ادعاى خود گواه دارى ؟
زن : آرى ، و شهود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهى دادند.
على علیه السلام : اکنون چنان بین آنان داورى کنم که آفریدگار جهان از آن خشنود گردد، قضاوتى که حبیبم رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخته است ، سپس به زن فرمود:
آیا ولى و سرپرستى دارى ؟
زن : آرى ، این شهود همه برادران و اولیاى من هستند.
امیرالمومنین علیه السلام به آنان رو کرد و فرمود: حکم من درباره شما و خواهرتان پذیرفته است ؟
همگى گفتند: آرى .
و آنگاه فرمود: گواه مى گیرم خدا را و تمام مسلمانانى را که در این مجلس حضور دارند که عقد بستم این زن را براى این جوان به مهر چهارصد درهم از مال نقد خودم ، اى قنبر! برخیز درهمها را بیاور. قنبر درهمها را آورد، على علیه السلام آنها را در دست جوان ریخت و به وى فرمود: این درهمها را در دامن زنت بینداز و نزد من میا مگر این که در تو اثر زفاف باشد( یعنى غسل کرده باشى ).
جوان برخاست و درهمها را در دامن زن ریخت و گریبانش را گرفت و گفت : برخیز!
در این موقع زن فریاد برآورد: آتش ! آتش ! اى پسر عم رسول خدا! مى خواهى مرا به عقد فرزندم در آورى ! به خدا سوگند او پسر من است ! و آنگاه علت انکار خود را چنین شرح داد: برادرانم مرا به مردى فرومایه تزویج نمودند و این پسر از او بهمرسید، و چون بزرگ شد آنان مرا تهدید کردند که فرزند را از خود دور سازم ، به خدا سوگند او پسر من است . و دست فرزند را گرفت و روانه گردید.
در این هنگام عمر فریاد برآورد: اگر على نبود عمر هلاک مى شد .
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 90/5/9 ساعت 9:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
چه بسیارند افراد غافلى که دین و آخرت خود را براى خوشحالى و خوشگذرانى و عیش و نوش دیگران مىفروشند و بر آن افتخار نیز مىکنند. حال که شما مىخواهید زندگى مشترک خود را با جلب رضاى خدا و بدون هرگونه کجروى و انحرافى آغاز کنید، بدانید که خداوند نیز توفیق بیشترى نصیب شما خواهد کرد لذا در این راه از ملامت و سرزنش کسى ترس و دلهرهاى نداشته باشید و قوى و محکم براى رعایت اصول اخلاقى و دینى تلاش کنید، تا هم اجر دنیوى و اخروى شما محفوظ باشد و هم الگو و نمونهى دیگر جوانان باشید و اثبات کنید که هم مىتوان مراسم شاد و گرم و با صفایى را داشت و هم از هرگونه گناه و خلاف دور بود.
برخی افراد شادى کردن و داشتن یک مجلس شاد را فقط در انجام دادن کارهایى که از نظر اسلام حرام و ممنوع است مثل موسیقى مبتذل، رقص مختلط، استفاده از نوشیدنىهاى حرام و... می دانند در حالی که چنین شادیی ایی بسیار زودگذر و بد عاقبت است در این باره امیرالمومنین علیه السلام فرمودند هرکس از معاصی خداوند لذت ببرد ، خداوند او را به خواری افکند.اما باید به این نکته توجه داشت که اگر ما براى شاد بودن و شادمانى، معناى وسیعترى در نظر بگیریم و در به کار بردن روشهاى شادىبخش، به جاى راههاى ممنوع، از راههاى درست استفاده کنیم، نه تنها شادمانى ما عمیقتر خواهد بود، بلکه از دوام بیشترى هم برخوردار مىشود.
دین براى بشر، شادى، بهجت و سرور به معناى واقعى و عمیق آن را به ارمغان آورده است. دین هم بشر را با شادى واقعى آشنا کرده و هم راه رسیدن به آن و بهرهمندى کامل از آن را پیش روى او نهاده است. نگاهى گذرا به تعالیم دینى نشان مىدهد که شادى و سرزندگى، از آثار ایمان است؛ زیرا مذهب، به زمینههاى پیدایش شادى سفارش کرده و نشانههایش را ستوده است. نداشتن نگرانى، اضطراب و غم و اندوه و رسیدن به اطمینان قلبى، اساس هر نوع شادى است و این ممکن نیست؛ مگر با ایمان به قدرت مطلقى که سرچشمه همه نیکىهاست.
آنچه مهم است این می باشد که لذت و خوشى، تنها با عوامل مادى به دست نمىآید و عوامل معنوى نیز در ایجاد شادى مؤثرند. شادمانى واقعى در نزدیک شدن به هدف والاى آفرینش و آراسته شدن به خصلتهاى انسانى و الهى است. و پرهیز از گناه خود یکی از بزرگترین شادی آفرین هاست همانطور که امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند آن روزی که خداوند عصیان نگردد عید است. در واقع باید گفت که ارضاى تمایلات به هر صورت و در هر شرایط، شادىآور نیست وبلکه گاهى پرهیز از لذت، لذت بخشتر از نیل به لذت است. به عنوان مثال اگر مادرى برخلاف میل فرزند دلبندش، او را از خوردن غذایى زیانبار بازداشت، آیا مانع شادمانى او شده است؟ آیا منع بیمار از بعضى غذاها و کارها، محروم کردن او از سرور و شادمانى است؟ آیا منع از شرابخوارى که ارزندهترین گوهر وجود آدمى، یعنى عقل را محجوب و پوشیده مىسازد و بزرگترین جنایتها و زشتترین کارها را آسان و زیبا جلوه مىدهد، بازداشتن انسان از شادى و شادمانى است؟
قطعا شما و هر انسان عاقلی تایید می کنید که انجام دادن لذت های زود گذر که عواقبی ناگوار در این دنیا و سرای دیگر دارد کار صحیحی نیست و بلکه ترک آنها و بدست آوردن رضایت خدای مهربان و بهره مند شدن از یاری های او و پیامبر و ائمه (علیهم السلام)، شادی حقیقی و آرامش بی پایان و لذت ابدی است که از این دنیا آغاز می شود و تا بی نهایت ادامه می یابد.
راهکارها عملی:
برای برگزاری مراسم جشن عروسی شاد و خدا پسند می توانید به راهکارهای زیر عمل کنید و همچنین از خانواده و دوستان و آشنایانی که دراین زمینه پیشنهادهای خوب و صحیحی دارند نیز استفاده کنید:
1- اولین مساله این است که از کارهای حرام مثل موسیقی های مبتذل، اختلاط زن ومرد، استفاده از خوردنی و نوشیدنی های حرام، ظاهر شدن خانم ها خصوصا عروس بدون پوشش کامل در برابر نامحرمان، اسراف، اذیت همسایه ها و ... جلوگیری کرد.
2- باید سعى شود اهمیت موضوع برگزاری مراسم به دور از گناه و معصیت برای اعضاى خانواده، خصوصاً والدین , برادران و خواهران عروس و داماد تفهیم شود و با لطافت و در عین حال قاطعانه به آنها فهماند که عروس و داماد حق دارند مجلس عروسى خداپسندانه ای را برگزار کنند.
نکته : براى انجام این کار، ممکن است لازم باشد ماهها زمینهسازى شود و با آنها صحبت شود,لذا در عین حال که با شریک زندگیتان در این امر هماهنگ هستید صبور نیز باشید و عجله نکنید . می توانید در این زمینه از فردی آگاه و فهمیده که می تواند بر خانواده تاثیر بگذارد ا ستفاده کنید.
3- گاهى دیده مىشود که عدهاى براى گناه کردن در مراسم عروسی، عذر و بهانه مىآورند که یک شب است و یک شب هزار شب نمىشود و در عروسى باید شاد بود و مطالبی شبیه به این را مطرح می کنند، این افراد معمولا انسانهایی نادان ویا حسود و تنگ نظر هستند که نمی توانند خوبی و پاکی دیگران را ببینند و یا اینکه می خواهند گذشته خودشان زیر سوال نرود. و این درحالی است که امام علی علیه السلام فرمودند بدترین گناه آن است که گناکار آن را سبک بشمارد. بنابراین قبل از مراسم از خانواده و افرادی که موافق شما هستند بخواهید خیلی جدی و محترمانه آنها را آرام کنند.
4- براى این که بتوانیم یک فرهنگ و عادت بد را تغییر دهیم، لازم است جانشین مناسبى براى آن در نظر بگیریم. شما نیز اگر نمىخواهید با گناه و معصیت، مجلس عروسى را شاد کنید، باید به جاى آن از برنامههاى مناسب استفاده کنید. یکى از روشهایى که تجربه شده و بسیار هم موفق بوده، استفاده از مداحان کاردان و هنرمندانى است که به وسیله خواندن اشعار شادىبخش و گفتن لطیفههاى مناسب، مجلس را شاد مىکنند. همچنین استفاده از افرادى که کارهاى خنده دار و دیدنى انجام مىدهند و مىتوانند مجلس عروسى را با صفا و شاد کنند. بعضى از این افراد هنرمند، وقتى در مجلسى شرکت مىکنند، بدون این که گناهى در برنامههاى آنها باشد یا کسى را مسخره کنند، چنان مجلس را گرم مىکنند که افراد شرکت کننده، یکسره مىخندند؛ البته بهتر است با ذکر اشعارى در مدح ائمه اطهار و خصوصاً امام زمان علیهالسلام، معنویتى هم در مجلس عروسى ایجاد کنیم.
5- بهتر است مجالس عروسى در مناسبتهاى مذهبى و جشنهاى مذهبىمثل میلاد ائمه یا اعیاد مذهبى برگزار شود و به تناسب این شبها، اشعار ویژه آن اعیاد هم خوانده شود ؛زیرا حال و هوای این جور ایام نیز در ایجاد سرور و بهجت مورد تایید دین خیلی موثر است .
6- اگر به کلى نمىتوانید مجلس را اسلامى برگزار کنید، حداقل جلوى بعضى گناهان را بگیرید؛ مثلاً سعى شود مجلس مردانه از زنانه کاملاً جدا باشد و هیچ مردى به مجلس زنان راه پیدا نکند. از آوردن گروه ارکس جلوگیری کنید و ... خوبی این مساله این است که حداقل عروس و داماد تلاششان را براى جلوگیرى از گناه کرده اند.
7- تا جایى که توان مالى دارید، پذیرایى خوبى از میهمانها داشته باشید؛ زیرا پذیرایى، یکى از وسایل شادىبخش است و مىتواند جانشین خوبى براى شادى های حرام باشد. مثلا می توان بجای آوردن ارکس ، هزینه آن را برای شیرینی و میوه اضافی خرج کرد و یا اینکه از میوه ها و شکلات ها یا شیرینی های غیر معمول نیز تهیه کنید تا میهمانان متعجب و خوشحال شوند. و همچنین می توان بجای دادن پول به فردی که در حال رقص است، آن پولها را به کودکان حاضر در مجلس داد تا هم آنها و هم پدرومادرشان خوشحال شوند.
8- سعی کنید کل زمانی را که قرار است مجلستان طول بکشد,زمان بندی کرده و برای هر لحظه آن برنامه ای مطابق سلیقه خود و شرع مقدس اسلام داشته باشید و سعی کنید هیچ لحظه ای میهمانان بیکار نباشند. برای این کار اولا زمان مجلس را کمتر کنید، چرا که اگر قرار باشد میهمانان شما مثلا پنج ساعت در مجلس باشند حتما زمانهایی را بیکار می شوند و ممکن است حوصله شان سر برود. همچنین برنامه ها را طوری قرار دهید که بین هر دو برنامه یک پذیرایی صورت بگیرد. مثلا در ابتدای ورود میوه و بعد از مداحی ریختن شکلات و بعد فردی که مردم را می خنداند و بعد شیرینی و بعد شام و بعد ...
9 -در قسمتی از برنامه داماد سعی کند در جایگاه حاضر شود و از میهمانان به خاطر حضورشان در مجلس ,تقدیر و تشکر به عمل آورد . برای جذاب شدن این بخش از او بخواهید که ازپدر خود و پدر خانمش نیز دعوت به عمل آورد تا افراد فامیل از دو طرف ,همدیگر را بهتر بشناسند.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 90/5/8 ساعت 9:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
ابو الحسنبن ابى البغل کاتب گفت : به عهده گرفتم کارى را از جانب ابى منصوربن صالحان و واقع شد بین من و او مطلبى که باعث شد بر پنهان شدن من از وى ، ( از دست او فرار نمودم ) پس در جستجوى من بر آمد و من مدّتى پنهان و هراسان بودم ،
آنگاه تصمیم گرفتم در شب جمعه به زیارت مقابر قریش ( یعنى مرقد منوّر حضرت کاظم و امام جوادعلیهما السلام ) بروم ، و عزم کردم که شب را براى دعا و حاجت در آنجا به سر برم ، و در آن شب باران و باد شدیدى بود ، پس خواهش نمودم از ابى جعفر قیّم ( متولّى حرم ) که دربهاى حرم شریف را ببندد و سعى کند آن حرم شریف خالى باشد تا آنکه من خلوت کنم براى آنچه مىخواهم از دعا و نیایش ، پس خواهش مرا پذیرفت و دربها را بست ،
و چون نیمه شب شد و در آنجا تنها شدم ، شروع کردم به نماز و زیارت و دعا ، در این حال بودم که ناگاه شنیدم صداى پائى از سمت قبر شریف مولایم موسىبن جعفرعلیه السلام به گوش مىرسد و دیدم مردى را که زیارت مىکند به این کیفیّت : سلام کرد بر آدم و پیامبران اولوالعزم علیهم السلام آنگاه بر ائمّه علیهم السلام نیز یکى یکى سلام کرد تا آنکه رسید به امام زمانعلیه السلام ، ولى او را ذکر نکرد ، من تعجّب کردم از این عمل او و گفتم : شاید او را ( یعنى امام زمانعلیه السلام را ) فراموش کرده ، یا نمىشناسد ، یا این مذهبى است براى این مرد ، پس چون از زیارت فارغ شد دو رکعت نماز خواند و روى کرد به مرقد منوّره امام جوادعلیه السلام و به همان طریق زیارت کرد و دو رکعت نماز خواند ( و من از او مىترسیدم ) و او جوانى بود کامل ، و جامه سفیدى بر تن داشت و عمّامهاى بر سر داشت که تحت الحنک آن را باز کرده بود ، و همچنین رِدائى بر کتف انداخته بود ، پس خطاب به من کرد و فرمود : اى ابو الحسنبن ابى البغل! چرا غافلى از دعاى فرج؟ گفتم : آن دعا کدام است اى سیّد من؟ فرمود : دو رکعت نماز به جاى مىآورى و ( پس از نماز ) مىگوئى : یا مَنْ اَظْهَرَ الْجَمیلَ ، وَ سَتَرَ الْقَبیحَ ، یا مَنْ لَمْ یُؤاخِذْ بِالْجَریرَةِ ، وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَ ، یا عَظیمَ الْمَنِّ ، یا کَریمَ الصَّفْحِ ، یا حَسَنَ التَّجاوُزِ ، یا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ ، یا باسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ ، یا مُنْتَهى کُلِّ نَجْوى و یا غایَةَ کُلِّ شَکْوى ، یا عَوْنَ کُلِّ مُسْتَعینٍ ، یا مُبْتَدِئٌ بِالنِّعَمِ قَبْلَ اِسْتِحْقاقِها ،
سپس ده مرتبه مىگوئى : یا رَبّاهُ ، و ده مرتبه : یا سَیِّداهُ ، و ده مرتبه : یا مَوْلاهُ ، و ده مرتبه : یا غایَتاهُ ، و ده مرتبه : یا مُنْتَهى رَغْبَتاهُ ، و سپس ادامه مىدهى : « اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذِهِ الاَسْماءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ علیهم السلام اِلاّ ما کَشَفْتَ کَرْبى وَ نَفَّسْتَ هَمّى وَ فَرَّجْتَ غَمّى ، وَ اَصْلَحْتَ حالى »
و بعد از آن دعا کن و بخواه از خداوند آنچه را که مىخواهى ، آنگاه طرف راست صورت را بر زمین بگذار و صد مرتبه عرض کن : یا مُحَمَّدُ یا عَلى ، یا عَلىُّ یا مُحَمَّد ، اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیاىَ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِراىَ ،
سپس طرف چپ صورت را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو : « اَدْرِکْنى » و بعد از آن نیز با یک نَفَس مىگوئى « اَلْغَوْثُ ، اَلْغَوْثُ » و بعد از آن سر بر مىدارى ، پس به درستیکه خداوند تعالى به کرم خود بر مىآورد حاجت تو را انشاءاللّه تعالى .
پس چون مشغول شدم به نماز و دعا بیرون رفت آن مرد از حرم شریف ، و چون من از نماز فارغ شدم به طرف ابى جعفر ( متولّى ) رفتم تا آنکه از او سؤال کنم از این مرد که چگونه داخل شده بود ، پس دیدم همه دربها بسته و قفل بود ، تعجّب کردم و با خود گفتم شاید دربى اینجا باشد که من از آن آگاهى ندارم ، پس خودم را به ابى جعفر ( قیّم ) رسانیدم و او نیز از اطاق چراغهاى حرم شریف بیرون آمد ، من از او در مورد آن مرد و چگونگى داخل شدن او سؤال کردم ، جواب داد چناچه مىبینى همه دربها قفل است و من آنها را باز نکردم ، پس من به او خبر دادم از ملاقاتم با آن مرد ، گفت : آرى این آقا و مولایمان صاحبالزّمان است و من آن حضرت را مکرّر مشاهده نمودهام در مانند چنین شبى در موقع خالى شدن حرم شریف از مردم ،
پس تأسّف خوردم از اینکه آن حضرت را نشناختهام ، آنگاه نزدیک طلوع خورشید از حرم شریف بیرون رفتم به سوى مخفیگاه خودم .
آن روز به عصر نرسیده بود که اصحاب ابن صالحان ( همان کسى که در تعقیب ابوالحسن بود ) جویاى من شدند و از رفقاى من سؤال مىکردند از حال من ، در حالى که امان نامهاى از طرف وزیر براى من آورده بودند ، و همچنین به خط خودش نامهاى براى من نوشته بود که مرا بشارت به نیکى مىداد ، من چون امان نامه را دیدم با یکى از رفقاى خودم به منزل او رفتیم ، چون مرا دید برخاست و مرا در آغوش کشید و به من آنقدر احترام گذاشت که هرگز چنین نکرده بود ، و به من خطاب کرد و گفت : کار تو به آنجا رسیده که شکایت مرا به امام زمانعلیه السلام مىکنى؟ گفتم دعا و حاجتى بود ، گفت : واى بر تو! دیشب در خواب مولاى خود صاحبالزّمان را دیدم که با عصبانیّت مرا امر به نیکى کردن به تو فرمود ، به حدّى که من ترسیدم ،
قابل ذکر است که مرحوم آیةاللّه حاج میرزا محمّد تقى موسوى اصفهانى صاحب کتاب با ارزش مکیال المکارم و آئین جمعه که خود خدمت امام زمانعلیه السلام رسیده در کتاب آئین جمعه مىفرماید : اینضعیف به جهت مهمّات چندى این نماز و دعا را خواندم و به برکت امام زمانعلیه السلام به زودى حوائجم برآورده شد .
منبع: سایت مهدیاران
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 90/5/8 ساعت 8:2 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در جمعه 90/5/7 ساعت 9:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 90/5/6 ساعت 9:0 عصر موضوع انقلاب و دفاع مقدس | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت