سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاقبت غیر شیعیان

با بررسی آیات و روایات می توانیم، این گونه اشخاص را به سه گروه کلی تقسیم نماییم:

گروه اول: اشخاصی که علاوه بر شیعه نبودن؛ چه به دلیل نداشتن آگاهی و چه به دلیل تکبر و عناد، اصول کلی فطری مورد پذیرش نوع بشر را نیز زیر پا می گذارند. این افراد، علاوه بر آن که نتوانسته­ و یا نخواسته اند پیرو راهبران الاهی باشند و این معیار بیرونی سنجش اعمال را مدنظر داشته باشند، به معیار درونی عقل نیز که از دیگر نعمت های خداوند است، توجهی ننموده اند، پس ظاهراً نمی توان امیدی برای نجاتشان داشت.

گروه دوم: افرادی که به حقانیت شیعه آگاه اند، ولی تکبر و لجاجت و یا ترس از دست دادن موقعیت، مانع آن می شود که آنان از حق پیروی نمایند.

چنین افرادی، به تعبیر پیشوای عابدان، امام سجاد (ع)، حتی اگر صدها سال با زبان روزه در کنار کعبه به عبادت برخیزند، اعمالشان سودی به آنان نخواهد بخشید![1] دلیل چنین موضوعی نیز واضح و روشن است؛ زیرا عبادتی سود خواهد داشت که برای خدا باشد و اشخاصی که با علم به حقیقتی، آن را انکار می نمایند، مطمئناً در صدد جلب رضایت خدا نبوده، بلکه در اعماق دلشان، مقاصدی دنیوی و مادی را دنبال می نمایند!

رهبر فقید انقلاب؛ امام خمینی در وصیت نامه خود و بعد از بیان حدیث ثقلین که یکی از دلایل حقانیت تشیع است، این موضوع را چنین خاطر نشان نمودند: “اگر عذری برای جاهلان بی خبر باشد، برای علمای مذاهب نیست”.[2] البته عدالت خداوند در ارتباط با پاداش برخی اعمال نیک این دسته افراد، این گونه متجلی می شود که در همین زندگی دنیا، برخی سختی ها؛ همانند سکرات مرگ؛ را از آنان دور نموده و آنها را به برخی خواسته های خود خواهد رساند، تا دیگر مستحق پاداشی در روز قیامت نباشند.[3]

گروه سوم: گروهی هستند که به تشیع نگرویده اند، اما دلیل آن، عناد و لجبازی نبوده، بلکه تنها به آن دلیل که شرایطشان به گونه ای نبوده تا بتوانند تحقیق لازم را در این مورد انجام دهند و یا انجام دادند، ولی به آن نرسیدند و به عبارتی دچار ضعف فرهنگی بوده اند. بسیاری از این افراد در زندگی عادی خود، دست کم اصول فطری بشری را رعایت نموده و از ظلم و ستم به دیگران خودداری می نمایند. باید بدانیم که قسمت عمده غیر شیعیان نیز از این گروه می باشند و ابهام در این مورد نیز منطقی و صحیح بوده که چگونه خداوند عادل، می تواند نسبت به آنان رفتار ناعادلانه ای داشته و آنان را از سعادت محروم نموده و یا وارد دوزخ نماید؟!

برای رفع این ابهام باید گفت که در فرهنگ شیعه، از این دسته از افراد با نام های مختلفی همچون “مستضعفان”، “اصحاب اعراف” و یا “امیدواران به رحمت خداوندی” و … نام برده می شود و طبق عقیده ما که برگرفته از بیانات پیشوایان ما است، این گروه، لزوماً وارد دوزخ نمی ­شوند و راه سعادت مندی به طور کامل بر آنان بسته نیست. از امامان معصوم (ع)، در همین مورد، روایاتی نقل شده است که به دو مورد آن اشاره می نماییم:

افرادی که به حقانیت شیعه آگاه اند، ولی تکبر و لجاجت و یا ترس از دست دادن موقعیت، مانع آن می شود که آنان از حق پیروی نمایند. چنین افرادی، به تعبیر پیشوای عابدان، امام سجاد (ع)، حتی اگر صدها سال با زبان روزه در کنار کعبه به عبادت برخیزند، اعمالشان سودی به آنان نخواهد بخشید.

 
توسل

مورد اول: زراره نقل می نماید که از امام باقر (ع) پرسیدم، مستضعف کیست؟ ایشان پاسخ فرمودند او شخصی است که نه تصمیم جدی بر کفر دارد، تا بتوانیم او را کافر بنامیم و نه راه ایمان برای او مشخص شده است. به عبارتی، نه توانایی ایمان آوردن را دارد و نه توانایی کفر ورزیدن را، اینان گروه اطفال اند، و آن قسم مردان و زنانى که عقلى همانند عقل کودکان دارند نیز از این گروه اند، قلم تکلیف از چنین افرادی برداشته شده است.[4] در جایی دیگر، امام پنجم (ع) خطاب به همان راوی می فرماید: خداوند می تواند با رحمت خود، مستضعفان را وارد بهشت نموده و یا به دلیل گناهانشان، آنها را روانه دوزخ نماید، ولی به هر حال، ظلم و ستمی به آنان نخواهد نمود (و پاداشی مناسب با رفتار و کردارشان به آنان خواهد داد).[5]

مورد دوم: گروهی از افراد برجسته شیعه به امام پنجم (ع) عرض نمودند: هر شخصی را که بر عقیده ما باشد دوست داشته و از هر فردی که این گونه نباشد، بیزاری می جوییم! امام با استناد به آیه ای از قرآن کریم، شیوه آنان را مورد نقد قرار داده و فرمودند که در میان غیر شیعیان، افراد مستضعفی وجود دارند که امید به رحمت خداوند دارند و …[6]

این گونه روایات به اندازه ای متواتر و فراوان است که برای برخی شیعیان در زمان امامان (ع)، این ابهام به وجود آمده بود که اگر هم ما و هم آنها وارد بهشت می شویم، پس تفاوتمان چیست؟[7] پاسخ چنین ابهامی این است که بهشت، دارای مراتب و منازلی است و هر شخصی؛ بر حسب عملکرد خود؛ در یکی از این منازل جای­ می گیرد و مطمئناً جایگاه دانایان و بی خبران، یکسان نخواهد بود.[8]

به هر حال، باید بدانیم که رحمت خداوند، آن چنان گسترده است که به تعبیر مولای متقیان در دعای کمیل، اگر خداوند قسم نخورده و تصمیم جدی نداشت که جهنم را محل مجازات کافران گناهکار و حبسی ابدی برای معاندان لجباز قرار دهد، جهنم را نیز خنک و آرام قرار می داد و هیچ شخصی را وارد آن نمی نمود،[9] ولی چون وجود جهنم نیز برای رعایت عدالت لازم بوده و خداوند از ابتدا نیز هشدار داد که مؤمنان و فاسقان، به یک شیوه پاداش داده نمی شوند،[10] نمی توان آن را خلاف رحمت و عدالت خداوند دانست.

 

 

پی نوشت ها:

[1]. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج 1، ص 122، روایت 308?

[2]. صحیفه امام، ج 21، ص 394?

[3]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 6، ص 152، روایت 6، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 404، روایت 1، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ ش.

[5]. همان، ج 2، ص 408، روایت 1?

[6]. همان، ج 2، ص 382، روایت 3?

[7]. همان، ج 2، ص 406، روایت 2?

[8]. زمر، 9?

[9].قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، “لولا اقسمت ان تملاها من الکافرین …و ان تخلد فیها المعاندین لجعلت النار کلها بردا و سلاما….”.

[10]. سجده، 18?

بخش دین تبیان

 


 

 

منبع : اسلام پدیا 



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/5/31 ساعت 7:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


چگونه با عقل وجود امام زمان(عج) درحال حاضر رااثبات کنیم؟

   

 

 


 

پاسخ اجمالی : خداوند متعال که فیّاض مطلق است، هرگز فیض هستی را دریغ نمی دارد فیض معرفت را هم دریغ نخواهد داشت، بنابراین استمرار و دوام فیض معرفت، مستلزم آن است که در هر عصری، کسی که از بالاترین درجه کمالات بهره مند است، گیرنده و واسطه این امر باشد و این واسطه همان وجود مقدس امام ـ علیه السلام ـ در هر عصری است.[1]

پاسخ تفصیلی :  تذکر این نکته به عنوان مقدمه لازم است که اقامه دلیل عقلی بر یک امر جزئی مانند وجود خارجی شخصی چه امام باشد و یا غیر امام ،ممکن نیست و از حیطه عقل بیرون می باشد ، اما اقامه ادله عقلی بر عنوان کلی مانند (وجود امام حی و ضرورت آن در هر زمان) که مصداق خارجی آن با ادله قطعی نقلی و تاریخی ثابت می شود ، امر معقول و ممکن است .

با توجه به آنچه در مقدمه توضیح داده شد باید گفت : یکی از اصول اساسی مکتب تشیع،‌ این است که جهان هستی و زمین هرگز بی امام نخواهد بود. چه آن که بدون وجود امام و خلیفه الهی و واسطه فیض، جریان فیض الهی در قلمرو تکوین و تشریع امکان ندارد. و حیات و بقاء آن در این عالم وجود ظلّی دارد و فقط در سایه وجود مقدّس امام در هر عصر امکان پذیر خواهد بود. این مسأله به قدری حائز اهمیّت است که امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: اگر تنها دو نفر انسان داشته باشیم یکی از آن دو امام خواهد بود و آخرین کسی که می میرد امام است.[2]

مبنای این اصل امور ذیل اند:

الف) امام واسطه فیض تکوین است: اگر امام نباشد، فیض هستی قطع شده جهان هستی فرو می پاشد. و محمد بن فضیل می گوید از حضرت رضا ـ علیه السلام ـ پرسیدم آیا روزی روی زمین بی امام خواهد بود؟ فرمود: نه، گفتم از امام صادق ـ‌ علیه السلام ـ روایت شده که اگر روی زمین بی امام باشد، زمین یا بندگان مورد خشم خداوند قرار می گیرد. فرمود: نه اصلاً زمینی و بشری نمی ماند، همه از بین می رفتند.[3]

از این رو بی وجود امام ـ علیه السلام ـ و حجت الهی، کائنات بی امداد فیض الهی خواهند بود و بدون این امداد همه چیز عدم محض خواهند بود.

ب) امام مخاطب و حامل قرآن و الهام است: چون قرآن کتاب همیشگی و زنده انسان ها است، پس مخاطب حقیقی آن نیز باید همیشه وجود داشته باشد و این مخاطب حقیقی که قلب و روحش بستر و جایگاه وحی است، بعد از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ جزء ائمه و امام نمی تواند باشد.

جریان زنده و مستمر و بقای استمرار قرآن و شب با برکت قدر جز با پذیرش وجود کسی که حامل و مهبط و مخاطب آن ها باشد، قابل تصور نیست و چنین شخصی همان امام زمان خویش است.

ج) امام واسطه دائمی و عامل دوام فیض معرفت است: چنان که خداوند متعال که فیّاض مطلق است، هرگز فیض هستی را دریغ نمی دارد فیض معرفت را هم دریغ نخواهد داشت، بنابراین استمرار و دوام فیض معرفت، مستلزم آن است که در هر عصری، کسی که از بالاترین درجه کمالات بهره مند است، گیرنده و واسطه این امر باشد و این واسطه همان وجود مقدس امام ـ علیه السلام ـ در هر عصری است.[4]

بر این اساس وجود امام در هر زمانی لازم است اما از آنجا که بنابر دلایل موثق و شواهد قطعی تاریخی یازده امام از این جهان رخت بر بسته اند، و بنا بر دلائل معتبر و مستند تاریخی امام دوازدهم ـ علیه السلام ـ پا به عرصه وجود نهاده است، حضور و وجود آن بزرگوار و استمرارش لازم و ضروری است و او در پرده غیبت.

پس آفرینش انسانِ مکلف و بقاء نظام هستی در روی زمین بدون وجود انسان کامل که مظهر و واسطه فیض الهی است معنا ندارد و این است معنای کلام امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ که فرمود: زمین هیچگاه از حجّت خالی نمی ماند، حجت خدا یا ظاهر و آشکار است و یا خائف و پنهان،‌ تا حجت ها و برهان های خدا باطل نگردد.[5] از این رو همواره باید انسان کامل در زمین وجود داشته باشد و از آنجا که شرایط جهان به جائی رسید که حاکمان و مردمان، حضور امام معصوم درجامعه را بر نشناختند تنها راه وجود انسان کامل و استمرار فیض و کشته نشدن ولی، و نیز علل دیگری که بر ما پوشیده است، غیبت او بود تا زمانی که زمینه ظهور آن بزرگوار فراهم گردد.

به بیان کوتاه و ارزشمند از علّامه طباطبائی(ره) در این باره توجه فرمائید: برای هر انسانی یک حجّت باید باشد زیرا خلقت او بدون غایت نمی شود و اگر حجت نباشد، یعنی غایت ندارد، و صدور چنین فعلی از خداوند متعال محال است، بنابراین، بازگشت این مسأله به این است که فعل خداوند متعال غایت می خواهد.

به عبارت دیگر: عالم انسانی که خلقت انسان است دارای کمال خاصی است که باید به آن کمال هدایت شود، و هدایت حجت (هادی) می خواهد. و اگر حجت (امام) از بین برود (و یا نباشد) باید غایت از بین برود، و اگر غایت از بین برود. فعل خدا (خلقت) بی غایت می شود و لغویت در خلقت لازم می آید و صدور چنین امری از خدای (حکیم) محال است. خداوند متعال می فرماید:[6] ما آسمان و زمین و موجودات میان آن دو را جز به حق و هدف دار نیافریدیم.[7]

بنابراین گذشته از ادله نقلی و روایات معتبر و فراوانی که از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ دلالت صریح بر وجود امام زمان و استمرار وجود مقدس آن بزرگوار در تمام اعصار دارد ادله عقلی و وجدانی که به گوشه ای از آن اشاره گردید ضرورت وجود و استمرار وجود مقدس امام زمان ـ علیه السلام ـ را به اثبات می رسانند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1ـ اصول کافی، کتاب الحجت.

2ـ فلسفه امامت، دکتر سید یحیی یثربی.

 

 

 

از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود:

«کسی که به همه امامان اقرار کند امّا مهدی را انکار کند مانند کسی است که به همه پیامبران اقرار کند امّا نبوت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را انکار نماید، (گفتند: یابن رسول الله، مهدی از فرزندان شما کیست؟) فرمود: پنجمین از فرزندان هفتمین، شخص، او از شما نهان می شود و بردن نام وی بر شما روا نیست».[8]

   



[1]  . یثربی، سید یحیی، فلسفه امامت، ص112ـ127.

[2]  . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه حاج سید جواد مصطفوی، ح457.

[3]  . همان: ح452.

[4]  . یثربی، سید یحیی، فلسفه امامت، ص112ـ127.

[5]  . اصول کافی، همان، ج1، باب ان الارض لا تخلو من حجه.

[6]  . در محضر علامه طباطبائی، ص88ـ89.

[7]  . حجر / 85.

[8]  . شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص3ـ4.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در جمعه 90/5/28 ساعت 3:0 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


توسل به امام رضا(ع) برای طلب همسر

جوان خوشبخت

       مرحوم میرزا على نقى قزوینى فرمود: روز عید نوروزى هنگام تحویل سال من در حرم مطهر حضرت رضا(ع) مشرف بودم و معلوم است که هر سال براى وقت تحویل سال بنحوى در حرم مطهر از کثرت جمعیت جاى بر مردم تنگ مى شود که خوف تلف شدن است. بالجمله من در آنروز در حال سختى و تنگى مکان در پهلوى خود جوانى را دیدم که بزحمت نشسته و به من گفت هر چه مى خواهى از این بزرگوار بخواه. من چون او را جوان متجددى دیدم خیال کردم از روى استهزاء این سخن را مى گوید. گویا خیال مرا فهمید، و گفت خیال نکنى که من از روى بى اعتقادى گفتم بلکه حقیقت امر چنین است زیرا که من از این بزرگوار معجزه بزرگى دیده ام. من اصلاً اهل کاشمرم و در آنجا که بودم پدرم به من کم مرحمتى مى نمود لذا من بى اجازه او پاى پیاده بقصد زیارت این بزرگوار به مشهد مقدس آمدم. جائى را نمى دانستم و کسى را نمى شناختم یکسره مشرف بحرم مطهر شدم و زیارت نمودم. ناگاه در بین زیارت چشمم بدخترى افتاد که با مادر خود بزیارت آمده بود.
       چون چشمم بآن دختر افتاد منقلب و شیفته او شدم و عشق او در دلم جاگیر شد بقسمى که پریشان حال شدم. سپس نزد ضریح آمدم و شروع بگریه کردم و عرض کردم اى آقا حال که من گرفتار این دختر شده ام همین دختر را از شما مى خواهم.
       گریه و تضرع زیادى نمودم بقسمى که بیحال شدم و چون بخود آمدم دیدم چراغهاى حرم روشن شده و وقت نماز مغرب است لذا نماز خواندم و با همان پریشانى حال باز نزد ضریح مطهر آمدم و شروع بگریه و زارى کرده و عرض کردم: اى آقاى من، دست از شما بر نمى دارم تا به طلبم برسم و به همین حال گریه و زارى بودم تا وقت خلوت کردن حرم رسید و صداى جار بلند شد که ایّهاالمؤمنون فى امان اللّه.
       منهم چون دیدم حرم شریف خلوت شده و مردم رفته اند ناچار بیرون آمدم. چون به کفشدارى رسیدم که کفش خود را بگیرم دیدم یک نفر در آنجا نشسته است و به غیر از کفش من کفش دیگرى هم نیست. آن نفر مرا که دید گفت: نصرالله کاشمرى توئى؟ گفتم بلى!! گفت بیا برویم که ترا خواسته اند. من با او روانه شدم ولى خیال کردم که چون من از کاشمر بدون اذن پدر خود آمده ام شاید پدرم به یک نفر از دوستان خود نوشته است که مرا پیدا کند و به کاشمر برگرداند.
       بالجمله مرا بیک خانه بسیار خوبى برد. پس از ورود مرا دلالت بحجره اى کرد. وقتى که وارد حجره شدم شخص محترمى را در آنجا دیدم نشسته است. مرا که دید احترام کرد و من نشستم آنگاه به من گفت میرزا نصرالله کاشمرى توئى؟ گفتم بلى.
       گفت: بسیارخوب، آنگاه به نوکر گفت: برو برادرزن مرا بگو بیاید که با او کارى دارم. چون او رفت و قدرى گذشت برادرزنش آمد و نشست.
       سپس آن مرد به برادرزن خود گفت حقیقت مطلب این است که من امروز بعدازظهر خوابیده بودم و همشیره تو با دخترش بحرم براى زیارت رفته بودند، ناگاه در عالم خواب دیدم یک نفرى درب منزل آمد و فرمود حضرت رضا(ع) تو را مى خواهند. من فوراً برخاسته و رفتم و تا میان ایوان طلا رسیدم، دیدم آن بزرگوار در ایوان روى یک قالیچه اى نشسته‌اند چون مرا دیدند صورت مبارک خود را بطرف من نمودند و فرمودند: این میرزا نصرالله دختر تو را دیده و او را از من مى خواهد. حال تو دخترت را به او ترویج کن و کسى را روانه کن که در فلان وقت شب در فلان کفشدارى او را بیاورد. از خواب بیدار شدم و آدم خود را فرستادم درب کفشدارى تا او را پیدا کند و بیاورد و حال او را پیدا کرده و آورده اینک اینجا نشسته و اکنون تو را طلبیدم که در این باب چه راى دارى؟
       گفت جائى که امام فرموده‌اند من چه بگویم؟
       آن جوان گفت من چون این سخنان را شنیدم شروع به گریه کردم. الحاصل دختر را به من تزویج کردند و من به مرحمت حضرت رضا (علیه السلام) بحاجت خود که وصل آن دختر بود رسیدم و خیالم راحت شد. این است که مى گویم هرچه مى خواهى از این بزرگوار بخواه که حاجات از در خانه او برآورده مى شود.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/5/24 ساعت 11:27 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


کرامات امام حسن مجتبی(ع)

درنیمه رمضان سال دوم یا سوم (1) هجری ستاره ای دیگر در آسمان امامت و ولایت بدرخشید و با نور خود جهان را منور ساخت . پس از تولد، حضرت فاطمه علیها السلام او را برای نام گذاری خدمت امیر المؤمنین علیه السلام آورد، آن حضرت فرمود: من در نام گذاری او بر رسول خدا پیشی نمی گیرم . پس او را به نزد رسول الله صلی الله علیه و آله آوردند، ایشان فرمودند: من در نام گذاری او برخداوند عزوجل پیشی نمی گیرم . در این هنگام خداوند به جبرئیل فرمود: محمد صلی الله علیه و آله صاحب فرزندی شده، فرود آی و به او سلام برسان و تبریک بگو و بگو که علی علیه السلام نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی علیه السلام است، پس نام فرزند هارون را بر او بگذار . جبرئیل فرود آمد و پس از ابلاغ سلام و تبریک، عرض کرد: خداوند به تو امر کرده که نام فرزند هارون را بر او بگذاری . حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: نام او چه بوده است؟ عرض کرد: «شبر» . حضرت فرمود: زبان ما عربی است . جبرئیل عرض کرد: پس نام او را «حسن » بگذار، و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین کرد . (2)

کنیه ایشان ابو محمد» است و برخی از القابشان عبارتند از: «سید، مجتبی، سبط، الامین، الحجة، البر، التقی، الزکی و الزاهد» . (3)

ایشان هفت سال و اندی از دوران کودکی خویش را در دامان شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله سپری کردند و پس از آن 30 سال یاوری صدیق برای پدر گرامی خویش بودند و پس از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام 10 سال عهده دار امامت شیعیان گردیدند .

سرانجام معاویة - لعنة الله علیه - با فریفتن «جعده » ، همسر آن حضرت و اعطای صدهزار درهم و وعده ازدواج با فرزند خود یزید، امام علیه السلام را مسموم ساخت وایشان پس از 40 روز بیماری در آخر صفر سال 50 هجری مظلومانه به شهادت رسیدند . (4)

دوران امامت آن حضرت با دوران خلافت یکی از پلیدترین و در عین حال زیرک ترین خلفای بنی امیه مقارن بود . معاویة بن ابی سفیان که بازور و نیرنگ حاکمیت خود را تثبیت کرده بود، برای توسعه و بسط حکومت خود از هیچ اقدامی فروگذاری نمی کرد، و از آنجا که خاندان اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان را مانع اصلی بر سر راه خود می دید، به روشهای گوناگون به خشونت و ظلم و جنایت نسبت به آنان اقدام می کرد . ابن ابی الحدید از علمای اهل سنت می نویسد: شیعیان در هرجا که بودند به قتل می رسیدند، بنی امیه دستها و پاهای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند می بریدند و هرکس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بود زندانی می شد و اموالش به غارت می رفت و خانه اش ویران می شد . (5)

ابن جریر طبری از مورخین اهل سنت از قول ابوسوار عدوی می گوید: سمرة بن جندب که جانشین زیاد بن ابیه در بصره بود، در بامداد یک روز چهل و هفت نفر از بستگان مرا کشت که همگی حافظ قرآن بودند . (6)

کرامات و قانون علیت

پدیده های جهان محکوم به یک سلسله قوانین ثابت و سنتهای لایتغیر الهی می باشند و خداوند متعال جهان را بر چهارچوب معینی قرار داده که گردش کارها هرگز بیرون از آن انجام نمی شود . «فلن تجد لسنة الله تبدیلا» (7) ; «برای سنت خدا هیچ تغییری نخواهی یافت .»

با توجه به این مطلب ممکن است این سؤال در ذهن بوجود آید که آیا انجام معجزات و کرامات، نقض قانون علیت و سنتهای لایتغیر الهی نیست؟

ماتریالیستها و طرفداران جهان بینی مادی دچار چنین توهمی شده اند و از آنجا که بخشی از قوانین طبیعی جهان را که به وسیله علوم تجربی کشف گردیده، قانونهای واقعی و منحصر فرض کرده اند، معجزات و کرامات را نقض قانون طبیعت پنداشته اند . اما با کمی دقت و تتبع روشن می شود که نه قوانین آفرینش استثناءپذیر است و نه کارهای خارق العاده استثناء در قوانین آفرینش و سنتهای الهی است .

اگر در برخی موارد در سنتهای جهان تغییراتی مشاهده می شود، آن تغییرها معلول تغییر شرائط است و بدیهی است که هر سنتی در شرایط خاصی جاری است و با تغییر شرائط، سنتی دیگر جریان می یابد، پس اگر مرده ای به طور اعجاز زنده می شود و یا فرزندی همچون عیسی بن مریم علیهما السلام بدون پدر متولد می شود، برخلاف سنت الهی و قانون جهان نیست; چراکه بشر همه سنتها و قانونهای آفرینش را نمی شناسد و همین که چیزی را بر ضد قانون و سنتی که خود آگاهی دارد می بیند، می پندارد که برخلاف قانون و سنت الهی و نوعی استثناء و نقض قانون علیت است، در حالی که آنچه را به عنوان قانون می شناسد، قشر قانون است نه قانون واقعی .

آنچه را که علوم بیان کرده است، در شرائط مخصوص و محدودی صادق است و زمانی که با اراده یک پیامبر یا ولی خدا کاری خارق العادة انجام می گیرد، شرائط عوض می شود، یعنی روح نیرومند و پاک و متصل به قدرت لایزال الهی شرائط را تغییر می دهد . به عبارت دیگر، عامل و عنصر خاصی وارد میدان می شود، بدیهی است در شرائط جدید که از وجود عامل جدید یعنی اراده نیرومند و ملکوتی ولی حق ناشی می شود، قانون دیگری حکمفرما می گردد . (8)

علامه بزرگوار طباطبایی قدس سره در این باره می نویسد: همه امور خارق العاده ... . به مبادی نفسانی و اسباب ارادی مستند اند چنان که در کلام خداوند به آن اشاره شده است، و کلام خداوند به این امر صراحت دارد که مبادی و اسباب ارادی موجود نزد انبیاء و رسولان و مؤمنین بر تمام اسباب در جمیع حالات برتری دارد . خداوند متعال می فرماید: «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون » (9) ; «و هماناعهد ما درباره بندگانی که به رسالت فرستادیم سبقت گرفته است که البته آنها بر کافران، فتح و پیروزی یابند و همیشه سپاه ما [بر دشمن] غالبند .»

و از این مطالب می توان نتیجه گرفت که این مبدا برتر و غالب، امری ماورای طبیعت و ماده است . (10) »

اینک به برخی از کرامات امام حسن مجتبی علیه السلام می پردازیم:

وسعت علم در کودکی

حذیفة بن یمان نقل می کند که روزی بر بلندای کوهی، درمجاورت پیامبر بودیم و امام حسن علیه السلام که کودکی خردسال بود، با وقار و طمانینه در حال راه رفتن بود . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان جبرئیل یهدیه و میکائیل یسدده و هو ولدی والطاهر من نفسی و ضلع من اضلاعی هذا سبطی و قرة عینی بابی هو; همانا جبرئیل او را همراهی می کند و میکائیل از او محافظت می نماید و او فرزند من و انسان پاکی از نفس من و عضوی از اعضاء من و فرزند دختر و نور چشم من است . پدرم فدای او باد .»

پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و ما هم ایستادیم، ایشان به امام حسن علیه السلام فرمود: «انت تفاحتی و انت حبیبی و مهجة قلبی; تو ثمره من و محبوب من و روح و روان منی .»

در این هنگام یک مرد اعرابی به سوی ما می آمد، حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: مردی به سوی شما می آید که با کلامی تند با شما سخن می گوید و شما از او بیمناک می شوید . او سؤالهایی خواهد پرسید و در کلامش درشتی و تندی است .

اعرابی نزدیک شد و بدون اینکه سلام کند گفت: کدام یک از شما محمد است؟ گفتیم: چه می خواهی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمودند: «مهلا; آهسته [ای اعرابی] .» او که از این برخورد، پیامبر صلی الله علیه و آله را شناخت گفت: «یا محمد! لقد کنت ابغضک و لم ارک والآن فقد ازددت لک بغضا; ای محمد! درگذشته کینه تو را به دل داشتم ولی تو را ندیده بودم و الآن بغضم سبت به تو بیشتر شد .»

پیامبر صلی الله علیه و آله تبسم کردند، ماخواستیم به اعرابی حمله کنیم که آن حضرت با اشاره ما را منع فرمودند . اعرابی گفت: تو گمان می کنی پیامبری؟ نشانه و دلیل نبوت تو چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان احببت اخبرک عضو من اعضائی فیکون ذلک اوکد لبرهانی; اگر دوست داشته باشی عضوی از اعضاء من به تو خبر دهد تا برهانم کامل تر شود .»

اعرابی پرسید: مگر عضو می تواند سخن بگوید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نعم، یا حسن قم; آری، ای حسن! برخیز .» آن مرد امام حسن علیه السلام را به خاطر کودکیش، کوچک شمرد و گفت: پیامبر فرزند کوچکی را می آورد و بلند می کند تا با من تکلم کند . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «انک ستجده عالما بما ترید; تو او را به آنچه اراده کرده ای دانا خواهی یافت .» امام حسن علیه السلام شروع به تکلم کرد و فرمود: «مهلا یا اعرابی!

ما غبیا سالت وابن غبی

بل فقیها اذن و انت الجهول

فان تک قد جهلت فان عندی

شفاء الجهل ما سال السؤول

و بحرا لاتقسمه الدوالی

تراثا کان اورثه الرسول;

آرام باش ای اعرابی! تو از انسان کند ذهن و فرزند شخص کند ذهن سؤال نکردی، بلکه از یک فقیه و دانشمند سؤال کرده ای ; ولی تو جاهل و نادانی .

پس اگر تو نادانی، همانا شفای جهل تو نزد من است; زمانی که سؤال کننده ای سؤال کند . دریای علمی نزد من است که آن را با هیچ ظرفی نمی توان تقسیم کرد و این ارثی است که پیامبر صلی الله علیه و آله از خود به جای گذاشته است .»

سپس فرمودند: «لقد بسطت لسانک و عدوت طورک و خادعت نفسک غیر انک لاتبرح حتی تؤمن ان شاء الله; هر آینه زبانت را باز کردی و از حد خود فراتر رفتی و خود را فریفتی، ولی از اینجا نمی روی مگر اینکه ایمان می آوری، اگر خدا بخواهد .»

بعد از آن، امام علیه السلام جزء به جزء وقایعی را که برای او اتفاق افتاده بود، بیان کرد و فرمود: «شما درمیان قومتان اجتماع کردید وگمان کردید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرزندی ندارد و عرب هم از او بیزار است، لذا خون خواهی ندارد و تو خواستی او را بکشی و نیزه ات را برداشتی، ولی راه بر تو سخت شد، در عین حال از تصمیم خود منصرف نشدی و در حال ترس و واهمه به سوی ما آمدی . من به تو از سفرت خبر می دهم که در شبی صاف و بدون ابر خارج شدی، ناگهان باد شدیدی وزیدن گرفت و تاریکی شب بیشتر شد و باران شروع به باریدن کرد و تو با دلتنگی تمام باقی ماندی و ستاره ای در آسمان نمی دیدی تا بواسطه آن راه را پیدا کنی ... .»

مرد عرب با تعجب گفت: «من این قلت یا غلام هذا، کانک کشفت عن سوید قلبی و لقد کنت کانک شاهدتنی و ما خفی علیک شی ء من امری و کانه علم الغیب; ای کودک! این خبرها را از کجا گفتی؟ تو از تاریکی و سیاهی قلب من پرده برداشتی، گویا تو مرا نظاره کرده بودی و از حالات من چیزی بر تو مخفی نیست; چنان که گویی این علم غیب است .»

سپس آن مرد به دست امام حسن علیه السلام مسلمان شد و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مقداری قرآن به او آموخت و او از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه گرفت و به سوی قوم و قبیله خود بازگشت و عده ای را به دین اسلام وارد کرد .

بعد از آن، هر موقع که امام حسن علیه السلام را می دیدند، خطاب به ایشان می گفتند: «لقد اعطی مالم یعط احد من الناس; همانا به امام حسن علیه السلام نعمتی عطا شده که به احدی داده نشده است . (11) »

میوه دادن درخت خشکیده

روزی امام حسن علیه السلام برای عمره به سوی مکه عظیمت کردند . در این سفر، فرزند زبیر ایشان را همراهی می کرد . در طول مسیر، در مکانی; زیر یک درخت خرمای خشکیده به استراحت پرداختند . ابن زبیر به امام علیه السلام عرض کرد: «لو کان فی هذا النخل رطب اکلناه; ای کاش این درخت، خرمای تازه داشت و از آن می خوردیم .» امام علیه السلام فرمودند: «او انت تشتهی الرطب; آیا تو به خرمای تازه اشتهایی داری؟» او گفت: آری . امام حسن علیه السلام سر را به سوی آسمان بلند نمودند و دعایی خواندند . در این هنگام درخت، سبز شد و پر از برگ گردید و دارای خرمای فراوانی شد و یاران ایشان از آن درخت بالا رفتند و خرمای زیادی چیدند . (12)

آگاهی از غیب

از معجزات و کراماتی که تمام ائمه علیهم السلام از آن بهره مند بودند، علم غیب و آگاهی از اموری است که بر دیگران مخفی می باشد، و در تاریخ موارد متعددی از ائمه معصومین علیهم السلام در این باره مطالبی نقل شده است . در مورد امام حسن علیه السلام نیز مواردی نقل شده که از غیب حوادثی را خبر می دادند . ازباب نمونه به یکی از آن موارد اشاره می کنیم:

در سفری امام حسن علیه السلام با پای پیاده به سوی مکه حرکت می کرد . در میانه راه پای مبارک آن حضرت ورم نمود و شخصی به ایشان عرض کرد: «لو رکبت لیسکن عنک هذاالورم; ای کاش سوار مرکب می شدید تا این ورم [پای] شما تسکین پیدا کند .» امام علیه السلام فرمودند: «کلا و لکنا اذا اتیناالمنزل فانه یستقبلنا اسود معه دهن یصلح لهذا الورم فاشتروا منه و لاتماسکوه; هرگز! [سوار بر مرکب نمی شوم] و لکن وقتی به منزلگاه [بعدی] رسیدیم، شخص سیاه پوستی نزد ما می آید که روغنی دارد و برای [درمان] این ورم خوب است، روغن را از او بخرید و نسبت به اوبخل نورزید .»

یکی از غلامان به ایشان عرض کرد: بعد از این منزل منزلی که شخص سیاه پوستی در آن باشد وجود ندارد تا برای شما روغن بخریم .

امام فرمودند: «آری چنین کسی را خواهیم یافت .» پس از آنکه مقداری راه پیمودند، شخص سیاه پوستی جلوی آنها آمد، امام علیه السلام فرمود: آن سیاه پوست نزد شماست، روغن را از او بخرید .

آن شخص سؤال کرد: این روغن را برای چه کسی می خواهید؟ شخصی گفت: برای حسن بن علی علیهما السلام .

آن سیاه پوست گفت: مرا نزد او ببرید . پس از آنکه او به نزد امام علیه السلام آمد، عرض کرد: «یابن رسول الله! انی مولاک لاآخذ ثمنا و لکن ادع الله ان یرزقنی ولدا سویا ذکرا یحبکم اهل البیت; ای فرزند رسول خدا! من غلام تو هستم و پول این روغن را نمی گیرم . لکن از خدا بخواه که فرزند سالم پسری به من عطا کند که دوستدار شما اهل بیت باشد .» بعد از آن به برکت دعای امام علیه السلام آن شخص دارای چنین فرزندی شد . (13)

خبردادن از شهادت خویش

روزی امام حسن علیه السلام به فرزندان و بستگان خویش فرمود: «انی اموت بالسم; من با سم به شهادت می رسم .» اهل بیت ایشان پرسیدند: چه کسی به شما سم خواهد داد؟ فرمودند: «جاریتی او امراتی ; کنیزم یا همسرم .» به او عرض کردند: «اخرجها عن ملکک علیها لعنة الله; او را - که لعنت خدا بر او باد - از ملک خویش خارج سازید .»

امام علیه السلام فرمودند: «هیهات من اخراجها و منیتی علی یدها; هرگز چنین نمی کنم و حال آنکه آرزوی من به دست او محقق می شود .» . «ما لی منها محیص و لو اخرجتها ما یقتلنی غیرها کان قضاء مقضیا و امرا واجبا من الله; مرا گریزی از این شهادت نیست و اگر او را خارج کنم کسی غیر از او نیست که مرا بکشد [درحالی که] شهادت من قضای حتمی و امر واجبی از ناحیه خداوند است .»

چند روزی از این خبر نگذشته بود که معاویه (لعنة الله علیه) همسر آن حضرت را فریب داد و به واسطه او، آن حضرت را به شهادت رساند . امام علیه السلام درهنگام شهادت به همسرش چنین فرمود: «یا عدوة الله! قتلتنی قاتلک الله اما والله لاتصیبن منی خلفا و لاتنالین من الفاسق; عدو الله خیرا ابدا; ای دشمن خدا! تو مرا کشتی، خدا تو را بکشد، آگاه باش که به خدا سوگند! از من فرزندی باقی نخواهی گذاشت و از [معاویه] فاسق و دشمن خدا به تو خیری نخواهد رسید .» (14)

منبع:

سایت حوزه

پی نوشت:

1) اصول کافی، کلینی، دارالاضواء، ج 1، ص 461; بحارالانوار، مجلسی، دار احیاء التراث العربی، ج 44، ص 134 .

2) الامالی، شیخ صدوق، موسسة الاعلمی، ص 116 ; بحارالانوار، همان، ج 43، ص 238 .

3) مناقب ابن شهر آشوب، طبع حیدریه، ج 3، ص 172; بحارالانوار، همان، ج 44، ص 135 .

4) مصنفات مفیدقدس سره، الارشاد، ج 11، ص 5; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج 3، ص 202; بحارالانوار، همان، ج 44، ص 135 .

5) شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، داراحیاءالکتب العربیة، قاهره، ج 1، ص 43 - 45 .

6) تاریخ طبری، دارالقاموس الحدیث، ج 6، ص 132 .

7) فاطر/42 .

8) مجموعه آثار، شهید مرتضی مطهری قدس سره، ج 1، ص 138 .

9) الصافات/171 - 173 .

10) المیزان، علامه طباطبایی، اسماعیلیان، ج 1، ص 80 .

11) بحارالانوار، مجلسی، همان، ج 43، ص 333 - 335 .

12) مدینة المعاجز، چاپ قدیم، ص 207; مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج 3، ص 173 .

13) مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج 3، ص 174; مدینة المعاجز، چاپ قدیم، ص 206; بحارالانوار، همان، ج 43، ص 324 .

14) مناقب ابن شهر آشوب، همان، ج 3، ص 175 .



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 90/5/24 ساعت 10:29 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


ویگی های حضرت خدیجه(س)

حضرت خدیجه همسر گرامى رسول اکرم صلى الله علیه و آله، 68 سال پیش از هجرت نبوى صلى الله علیه و آله در شهر مکه به دنیا آمد . پدر وى خویلد بن اسد و مادرش فاطمه دختر زائدة بن اصم مى‏باشد . او در چهل سالگى با حضرت محمد صلى الله علیه و آله که 25 سال از عمر شریفش را سپرى کرده بود ازدواج نمود . بنابر قول مشهور ثمره ازدواج خدیجه شش فرزند به نام‏هاى قاسم، عبدالله، رقیه، زینب، ام‏کلثوم و فاطمه علیها السلام بود . قبل از اسلام وى به خاطر دارا بودن صفات پسندیده و فضائل اخلاقى و پاکدامنى، «طاهره‏» لقب گرفت . ثروت خدیجه در میان اهل مکه بى‏نظیر بود و اهالى مکه با اموال وى به صورت مضاربه‏اى تجارت مى‏کردند . خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه آن ثروت را در اختیار حضرت رسول نهاد و بدین ترتیب از جنبه اقتصادى دین اسلام را تقویت نموده و در گسترش آن نهایت تلاش خود را به جاى آورد .
مقام او در نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به حدى بود که در مدت 25 سال زندگى مشترک با این بانوى با عظمت، آن حضرت به خاطر تکریم وى با هیچ زنى ازدواج نکرد و بهترین دوران جوانى خویش را به وى بخشید . بعد از رحلت‏حضرت خدیجه، رسول گرامى اسلام همیشه به یاد محبت‏ها و تلاش‏هاى او بود . بنابر برخى اقوال خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با دو نفر دیگر بنام‏هاى «ابو هالة بن زراره تمیمى‏» و «عتیق بن عائذ مخزومى‏» نیز ازدواج کرده بود . این یاور با وفاى رسالت‏بعد از 25 سال زندگى در کنار حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در دهمین سال بعثت در 65 سالگى و در دهم ماه رمضان چشم از جهان فرو بست و قلب رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان را داغدار نمود .
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پیکر پاک او را در حجون با دست‏هاى خویش به قبر گذاشت و از شدت حزن و اندوه سال وفات او را که با فاصله اندکى از رحلت ابوطالب علیه السلام رخ داده بود، عام الحزن (سال اندوه) نامید . امیرالمؤمنین على علیه السلام به پاس خدمات آن دو بزرگوار به جهان اسلام اشعارى جانسوز سروده و در بخشى از آن حزن و ماتم قلبى خویش را بیان داشته است:
اعینى جودا بارک الله فیکما
على هالکین لا ترى لهما مثلا
على سید البطحاء وابن رئیسها
وسیدة النسوان اول من صلى
مهذبة قد طیب الله خیمها
مبارکة والله ساق لها الفضلا
فبت اقاسى منهما الهم والثکلا
مصابهما ادجى الى الجو والهواء (1)
اى چشمان من! احسنت‏بر شما، [اشک بریزید] در فراق آن دو بزرگوارى که نظیر ندارند . بر سرور سرزمین بطحاء و فرزند رئیس آن و بر بانوى بانوان که نخستین نمازگزار بود [ . آن بانوى] پاکدامنى که خداوند خصلت‏هاى او را پاکیزه کرده است [ . بانوى ] مبارکى که خداوند برترى را به سوى او رانده است .
مصیبت این دو عزیز فضا را بر من تیره و تار ساخته و [از این پس] شب‏ها را در اندوه و حزن این دو سر مى‏کنم .»
در این نوشتار بر آن شدیم که نقش این بانوى خجسته را در گسترش آموزه‏هاى مکتب تربیتى اسلام مورد توجه قرار داده و مواردى قابل توجه از آن را به خوانندگان گرامى تقدیم داریم . به امید اینکه بتوانیم از این شخصیت‏برجسته و بانوى نمونه در جهان اسلام درس‏ها آموخته و با شناخت فضائل و مناقب آن بزرگوار، از او به عنوان اسوه و الگوى تربیتى پیروى کنیم .
1- فضائل اخلاقى و علمى
مطالعه تاریخ زندگى حضرت خدیجه علیها السلام نشان مى‏دهد که او هم در دوران جاهلیت و هم بعد از بعثت‏خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله داراى فضائل اخلاقى و کمالات معنوى بوده است . او در جامعه خود به عنوان یک الگوى زن برتر، تاثیر بسزایى در گسترش صفات نیک انسانى داشته است . سخاوت، کرامت، ایثار و فداکارى، عفت و پاکدامنى، دوراندیشى و درایت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانى و صبر و استقامت، از جمله فضیلت‏هاى پسندیده ایست که صفحات تاریخ این زن نمونه را نشان مى‏دهد .
به همین جهت آن بانوى یگانه در میان زنان رسول خدا صلى الله علیه و آله شرایط هم کفو بودن را احراز نمود و یک همتاى واقعى براى حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود . عدم ازدواج مجدد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در زمان حیات خدیجه کبرى علیها السلام نشانگر جاذبه‏هاى معنوى و فضائل اخلاقى بى‏شمار در وجود آن حضرت است، که بدون تردید برخوردارى از آن صفات نقش مهم و اساسى در زندگى رسول خدا صلى الله علیه و آله داشته است . به همین جهت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله این بانوى تربیت‏یافته را از برترین زنان بهشتى شمرده و مى‏فرماید: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت‏خویلد وفاطمة بنت محمد ومریم بنت عمران وآثیة بنت مزاحم امراة فرعون (2) ; بهترین زنان اهل بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم [یعنى] زن فرعون .»
وفادارى این بانوى آسمانى در راه رسیدن به اهداف والاى همسر خویش، مورد توجه سیره‏نویسان و محققان قرار گرفته است . او از اولین لحظات بعثت، به رسولخدا صلى الله علیه و آله ایمان آورد و تا آخرین لحظات برایمان خود پاى فشرد و لحظه‏اى شک و تردید به دل راه نداد .
گذشته از فضائل اخلاقى، او از کمالات علمى نیز برخوردار بود . تاریخ گواهى مى‏دهد که خدیجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانى داشت و از کتاب‏هاى آسمانى آگاه و از نظر عقل و درایت و زیرکى بر تمام زنان حتى بسیارى از مردان معاصر برترى داشت . بنابراین او داراى تمام کمالات و امتیازهایى بود که یک زن مى‏تواند داشته باشد .
با توجه به نکات یاد شده، خدیجه به عنوان اولین بانوى مسلمان در ترویج فرهنگ اسلامى و الگوهاى یک زن مسلمان و با کمال نقش والاى خود را ایفا کرده است و بانوان بسیارى از تربیت عملى وى درس‏ها آموخته‏اند . اهمیت فضائل اخلاقى و کمالات انسانى در وجود این بانوى با فضیلت آنگاه به اوج خود مى‏رسد که نگاهى به وضع زن در ایام جاهلیت و قبل از بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بیندازیم .
زن در آن روز نه تنها از حقوق خود محروم بود و با رقت آورترین وضع زندگى مى‏کرد، بلکه به عنوان مایه ننگ و عار و موجودى شوم زنده به گور مى‏شد . خدیجه در چنین عصرى اثبات نمود که یک زن نه تنها حق حیات دارد و باید حقوق مسلم خود را استیفا نماید، بلکه مى‏تواند با اعمال شایسته و تلاش و کوشش، به مرحله‏اى برسد که خداوند متعال به او سلام برساند; همچنان که امام باقر علیه السلام از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند: شبى که در معراج بودم، به هنگام بازگشت از سفر معراج به جبرئیل گفتم: اى جبرئیل! آیا خواسته‏اى از من دارى؟ گفت: خواهش من این است که از طرف خداوند و من، به خدیجه سلام برسانى . (3)
2- پرورش فرزندان صالح
بدون تردید، مادر به عنوان مؤثرترین عامل محیطى و وراثتى در پرورش و رشد شخصیت کودک نقش به سزایى دارد . حضرت خدیجه علاوه بر این که به نص قرآن مادر روحانى همه مؤمنین است، به عنوان مادرى شایسته و با ایمان در دامن خویش فرزندان نیک و صالحى براى رسول‏الله صلى الله علیه و آله تربیت نمود . وى شش فرزند براى پیامبر به دنیا آورد و در دامن پر مهر خویش پرورش داد که در میان آن‏ها حضرت فاطمه علیها السلام از رتبه خاصى برخوردار است . دخترى که رهبرى اسلام بعد از پیامبر اکرم و على علیه السلام از نسل او پدید آمد و ادامه یافت .
این دختر با مادرش آنچنان ارتباط تنگاتنگ داشت که هنگام رحلت‏حضرت خدیجه، فاطمه علیها السلام که در حدود پنج‏سال داشت‏شدیدا بى‏تابى مى‏کرد و به دور پدر بزرگوارش مى‏چرخید و مى‏گفت: «یا ابه این امى; پدر جان! مادرم کجاست؟» حضرت جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسول‏الله! خداوند مى‏فرماید: سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بده که مادرش خدیجه در خانه‏هاى بهشتى با آسیه و مریم زندگى مى‏کند . (4)
این دختر پاکیزه، هنگام رحلت مادر وقتى احساس کرد که حضرت خدیجه شدیدا در فراق او و پدر ارجمندش ناراحت است و نگران تنهایى و بى‏یاورى حضرت محمد صلى الله علیه و آله مى‏باشد، به مادرش دلدارى داده و گفت: «یا اماه! لاتحزنى ولاترهبى فان الله مع ابى (5) ; مادر جان! اندوهگین و مضطرب نباش، زیرا خداوند یار و یاور پدرم مى‏باشد .»
امامان معصوم علیهم السلام نیز همیشه به وجود چنین مادرى افتخار مى‏کردند; همچنانکه حضرت مجتبى علیه السلام هنگامى که با معاویه مناظره مى‏کرد، در مورد یکى از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و سعادت و خوشبختى خود به نقش مادر در تربیت افراد اشاره کرده و فرمود: معاویه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثیله‏» مى‏باشد [و در دامن چنین زن پست و فرومایه‏اى پرورش یافته‏اى] این گونه اعمال زشت از تو سر مى‏زند و سعادت ما خانواده در اثر تربیت در دامن مادرانى پاک و پارسا همچون خدیجه علیها السلام و فاطمه علیها السلام مى‏باشد . (6)
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا براى معرفى خویش و آگاه کردن دل‏هاى بیدار، به مادرش فاطمه علیها السلام و مادربزرگ شایسته و فداکارش حضرت خدیجه اشاره نموده و فرمود: «انشدکم الله هل تعلمون ان امى فاطمة الزهراء بنت محمد؟ ! قالوا: اللهم نعم . . . انشدکم الله هل تعلمون ان جدتى خدیجة بنت‏خویلد اول نساء هذه الامة اسلاما؟ ! قالوا: اللهم نعم (7) ; شما را به خدا قسم مى‏دهم! آیا مى‏دانید که مادر من «فاطمه زهرا» دختر محمد [مصطفى صلى الله علیه و آله ] است؟ ! گفتند: آرى [ . . . فرمود: ] شما را به خدا قسم مى‏دهم! آیا مى‏دانید که مادربزرگ من خدیجه دختر خویلد، نخستین زنى است که اسلام را پذیرفت؟ ! گفتند: آرى .»
حضرت خدیجه علاوه بر اینکه در دامان پر مهر و عطوفت‏خویش فرزندان پیامبر را پرورش داد، فرزندان شایسته‏اى را نیز قبل از ازدواج با پیامبر تربیت کرده بود که از جمله آن‏ها هند بن ابى هاله مى‏باشد . او (هند) در مدت سه شبانه روزى که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در هنگام هجرت در غار ثور مخفى شده بود، به همراه على علیه السلام دور از چشم مشرکان مکه محرمانه به پیامبر صلى الله علیه و آله آذوقه مى‏برد و برمى‏گشت . وى مردى بزرگوار، شریف، فصیح و محدث بود و از شوهر دیگر خدیجه بنام ابى هالة بن زرارة تمیمى متولد شده بود . (8)
هند پسر خدیجه همان کسى است که امام حسن علیه السلام به عنوان دایى خود از وى نام مى‏برد . وى اوصاف و شمایل رسول خدا صلى الله علیه و آله را براى امام مجتبى علیه السلام توصیف مى‏کرد و بسیار مورد علاقه رسول‏الله صلى الله علیه و آله بود . او بت‏هاى مشرکان را مى‏شکست (9) و در جنگ جمل در رکاب حضرت على علیه السلام به شهادت رسید . (10) و (11)
3- توجه به نیازهاى عاطفى و خواسته‏هاى فرزندان
مهرورزى و محبت‏به کودکان و رفع نیازهاى معنوى و عاطفى فرزندان، یکى دیگر از اصول تربیتى اسلام مى‏باشد . حضرت خدیجه به عنوان یک مادر دلسوز و مربى آگاه در این مورد حساسیت ویژه‏اى داشت . ماجراى زیر بیانگر این ویژگى حضرت خدیجه مى‏باشد .
در ایام بیمارى خدیجه که به مرگ وى انجامید، روزى اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد، او خدیجه را گریان و ناراحت مشاهده کرد و به او دلدارى داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب مى‏شوى، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدى، تو همسر رسول گرامى اسلام هستى و بارها تو را به بهشت‏بشارت داده است . با این همه چرا گریان و نگران هستى؟
خدیجه علیها السلام فرمود: اسماء! من در فکر این هستم که دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد تا نگرانى‏ها و اسرارش را به مادر بگوید و خواسته‏هایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید، فاطمه علیها السلام کوچک است، مى‏ترسم کسى نباشد که متکفل کارهاى وى در هنگام عروسى شود و برایش مادرى کند .
اسماء بنت عمیس گفت: اى بانوى من! نگران نباش من با تو عهد مى‏کنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جاى تو براى فاطمه مادرى کنم و نیازهاى روحى و عاطفى وى را برطرف نمایم .
بعد از وفات خدیجه علیها السلام هنگامى که شب زفاف حضرت فاطمه علیها السلام فرا رسید، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: همه زن‏ها از اتاق عروس خارج شوند و کسى در آنجا باقى نماند . همه رفتند، اما پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله متوجه شد که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقى مانده است . فرمود: آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: چرا یا رسول‏الله من شنیدم و قصد مخالفت‏با فرمایش شما رانداشتم، ولى عهد من با خدیجه مرا بر آن داشت که در این‏جا بمانم; چون با خدیجه پیمان بسته‏ام که در چنین شبى براى فاطمه مادرى کنم . (12)
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله با شنیدن این سخن به گریه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند براى این کار ایستاده‏اى؟ اسماء عرض کرد: آرى . پیامبر صلى الله علیه و آله دست‏به دعا برداشته و براى اسماء بنت عمیس دعا کرد . (13)
همچنین حضرت خدیجه در مورد آینده دختر خردسال خویش خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دغدغه‏هایى را به این ترتیب بیان نمود: یا رسول‏الله! این دختر من - با اشاره به حضرت فاطمه علیها السلام - بعد از من غریب و تنها خواهد شد . مبادا کسى از زنان قریش او را آزار برساند، مبادا کسى به صورتش سیلى بزند، مبادا کسى صداى خود را بر روى او بلند کند، مبادا کسى با او رفتارى تند و خشن داشته باشد . (14)
4- رعایت آیین شوهردارى
یکى از برنامه‏هاى تربیتى اسلام، آموزش آیین شوهردارى به بانوان مى‏باشد . اگر به آمار اختلافات خانوادگى و طلاق و ناهنجارى‏هاى خانواده‏ها توجه شود، بخش قابل توجهى از این مشکلات به رفتارهاى بانوان و زنان و دختران جوان بر مى‏گردد و این همه، به خاطر ناآگاهى و عدم توجه به حقوق شوهران، رعایت نکردن آداب معاشرت، عدم آگاهى از اصول شوهردارى در اسلام است . حضرت خدیجه علیها السلام در ترویج آیین شوهردارى اسلامى و رعایت‏حقوق همسر، نهایت تلاش را به عمل مى‏آورد .
حضرت خدیجه علیها السلام با شیوه‏هاى مختلفى فضاى خانواده را آرام نگاه داشته و امنیت روحى و روانى را براى شوهر و فرزندان برقرار و زمینه را براى رشد فضائل اخلاقى فراهم مى‏آورد . در اینجا به برخى از روش‏هاى تکریم شوهر و همسردارى حضرت خدیجه اشاره مى‏کنیم:
الف) ابراز محبت:
حضرت خدیجه در فرصت‏هاى مناسب به همسر گرامى خویش ابراز علاقه و محبت مى‏کرد . او در قالب اشعارى زیبا درباره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، مکنونات قلبى خویش را چنین ابراز مى‏دارد:
فلو اننى امشیت فى کل نعمة
ودامت لى الدنیا وملک الاکاسرة
فما سویت عندى جناح بعوضة
اذا لم یکن عینى لعینک ناظرة (15)
«اگر تمام نعمت‏هاى دنیا و سلطنت‏هاى پادشاهان را داشته باشم و ملک آن‏ها همیشه از آن من باشد، به نظر من به اندازه بال پشه‏اى ارزش ندارد زمانى که چشم من به چشم تو نیفتد .»
ب) طرح غیرمستقیم خواسته‏ها
بدون شک هر زنى از شوهر خویش انتظارات و توقعاتى دارد . این در خواست‏هاى معقول زن، اگر در محیطى محبت‏آمیز و همراه با حفظ حریم‏هاى اخلاقى باشد، امرى پسندیده‏تر و جذاب خواهد بود . اگر این خواسته‏ها به صورت غیرمستقیم انجام گیرد، در تحکیم روابط خانوادگى و افزایش محبت تاثیرى فوق العاده خواهد داشت . حضرت خدیجه علیها السلام خدمات زیادى را در خانه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله انجام داده و صدمات فراوانى متحمل شده بود، از این رو به صورت طبیعى مى‏توانست انتظارات و توقعاتى را نیز از آن حضرت داشته باشد، اما او هیچ‏گاه خواسته‏هاى شخصى خویش را به صورت مستقیم بیان نمى‏کرد بلکه سعى مى‏کرد آن‏ها را به عنوان یک پیشنهاد و یا خواهش غیر مهم و در کمال ادب و احترام مطرح نماید .
حضرت خدیجه در آستانه وفات خویش هنگامى که وصیت‏هاى خود را بیان مى‏کرد، آن‏ها را در قالب یک گفت و گوى صمیمانه و محبت‏آمیز مطرح نمود . وى خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله عرض کرد: «یا رسول‏الله! چند وصیت دارم، البته من در حق تو کوتاهى کردم، مرا عفو کن .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هرگز از تو تقصیرى مشاهده نکردم . تو نهایت درجه تلاش خود را به کار گرفتى و در خانه من زحمات و مشکلات زیادى را متحمل شدى و تمام دارایى خود را در راه خدا مصرف کردى . حضرت خدیجه علیها السلام عرض کرد: یا رسول‏الله! مى‏خواهم خواسته‏اى را توسط دخترم فاطمه به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقیما بازگو نمایم .
پیامبر از منزل خدیجه بیرون رفت . آن‏گاه خدیجه دخترش فاطمه را صدا کرد و به او گفت: عزیزم! به پدر بزرگوارت بگو که مادرم مى‏گوید: من از قبر هراسناکم، دوست دارم مرا در لباسى که هنگام نزول وحى به تن داشتى کفن کرده و در قبر بگذارى . فاطمه علیها السلام به نزد پدر آمده و پیام مادرش را رساند . پیامبر صلى الله علیه و آله آن لباس را براى خدیجه فرستاد . هنگامى که فاطمه علیها السلام آن را آورد، نشاط زایدالوصفى وجود خدیجه را فرا گرفت . آنگاه حضرت خدیجه با دلى آرام چشم از جهان فرو بست . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مشغول تجهیز و غسل و حنوط وى شد، هنگامى که خواست‏خدیجه را کفن کند، حضرت جبرئیل امین نازل شد و گفت: یا رسول‏الله! خداوند سلام مى‏رساند و مى‏فرماید: کفن خدیجه به عهده ماست و آن یک کفن بهشتى خواهد بود . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله اول با پیراهن خود و از روى آن با کفن بهشتى خدیجه را کفن کرد .
ج) دلجویى و دلدارى همسر
خانواده کانون آرامش و راحتى بخش هر انسانى است . مردى که در بیرون خانه با هزاران مشکل و گرفتارى رو به روست و گاهى در راه رسیدن به هدف و کسب روزى حلال سخنان ناروا شنیده و لطمات روحى و جسمى زیادى را متحمل مى‏شود، انتظار دارد که کسى از وى دلجویى کرده و حرف دلش را شنیده و با کلمات شفابخش و برخوردهاى آسایش آفرین مرهم گذار دردهاى انباشته در دل او باشد .
حضرت خدیجه چنین همسرى براى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بود . مشرکان با سخنان توهین‏آمیز و اعمال وقیحانه‏اى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را ناراحت مى‏کردند و از این ناحیه مشکلات فراوانى پیش روى پیامبر اکرم بود، اما همه این گرفتارى‏ها به وسیله خدیجه علیها السلام جبران مى‏شد . او شخص پیامبر و مشکلات آن حضرت را آگاهانه درک مى‏کرد و بدین جهت در پیشرفت اهداف آن حضرت تلاش مى‏نمود و سخنانش را تصدیق مى‏کرد و او را از تمام غم‏ها و غصه‏ها مى‏رهانید .
علامه سید شرف الدین در این مورد مى‏نویسد: «او مدت 25 سال با پیامبر صلى الله علیه و آله زندگى کرد بدون آنکه زن دیگرى در زندگى او شریک شود و اگر در حیات باقى مى‏ماند، پیامبر باز هم شریک دیگرى انتخاب نمى‏کرد . او در تمام طول زندگى زناشویى شریک درد و رنج پیامبر صلى الله علیه و آله بود، زیرا با مال خود به او نیرو مى‏بخشید و با گفتار و کردار از او دفاع مى‏نمود و به او در مقابل عذاب و درد کافران که در راه رسالت و اداى آن نصیبش مى‏کردند تسلى مى‏داد . او به همراه على علیه السلام هنگام نزول نخستین وحى آسمانى به پیامبر صلى الله علیه و آله، در غار حرا بود . (16) »
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مورد همسر گرامى خویش مى‏فرماید: «خدیجه زنى بود که چون همه از من روى مى‏گردانیدند او به من روى مى‏کرد و چون همه از من مى‏گریختند، به من محبت و مهربانى مى‏کرد و چون همه دعوت مرا تکذیب مى‏کردند به من ایمان مى‏آورد و مرا تصدیق مى‏کرد .
در مشکلات زندگى مرا یارى مى‏داد و با مال خود کمک مى‏کرد و غم از دلم مى‏زدود . (17) »
خدیجه آنچنان در روح و جان همسر بزرگوارش تاثیر گذاشته بود که مدت‏ها بعد از رحلت‏حضرت خدیجه علیها السلام، هرگاه حضرت رسول صلى الله علیه و آله گوسفندى را ذبح مى‏کرد، مى‏فرمود سهمى هم به دوستان خدیجه بفرستید، زیرا من وست‏خدیجه را هم دوست مى‏دارم .
5- برترین معیارهاى انتخاب همسر
هر جوانى در زندگى خویش نیاز به ازدواج دارد و ازدواج در اسلام، یک امر مقدس و عبادت محسوب مى‏شود . دختر و پسرى که مى‏خواهند به سوى امر مقدس ازدواج قدم بردارند، اولین گام را از خود دوستى به سوى غیردوستى بر مى‏دارند، آنان با امضاى پیمان مقدس زناشویى از دایره خودخواهى بیرون رفته و با وارد شدن‏به مرحله جدیدى از زندگى، بخشى از کمبودهاى خود را جبران مى‏کنند که از جمله آن‏ها مى‏توان به بقاى نسل، رسیدن به آرامش و سکون، تکمیل و تکامل، تامین نیاز جنسى، سلامت و امنیت اجتماعى و تامین نیازهاى روحى و روانى اشاره کرد . اما در این میان مهم‏ترین دغدغه‏هاى هر دختر و پسر جوان که در آستانه ازدواج قرار مى‏گیرد، برترین معیارها و ملاک‏هاى ازدواج در انتخاب همسر آینده‏اش مى‏باشد .
حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان الگوى دختران و زنان مسلمان در مورد انتخاب حضرت محمد صلى الله علیه و آله به عنوان همسر آینده خویش ملاک‏ها و اصولى را مطرح مى‏کند که از گفت و گوى وى با پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله معلوم مى‏شود .
خدیجه هنگام پیشنهاد ازدواج با رسول خدا صلى الله علیه و آله به وى گفت: به خاطر خویشاوندیت‏با من، بزرگواریت، امانتدارى تو در میان مردم، اخلاق نیک و راست گوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم . (18)
ارزش این انتخاب خدیجه آنگاه نمایان مى‏شود که بدانیم او در آن هنگام، موقعیتى عالى و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امکانات و زمینه‏ها براى ازدواج وى با هر یک از جوانان نامدار و ثروتمند قریش فراهم بود .
پاورقیها:
11) برخى از متفکران اسلامى معتقدند که حضرت خدیجه قبل از حضرت رسول صلى الله علیه و آله ازدواج نکرده بود و فرزندانى همچون هند خواهرزادگان وى بودند که حضرت خدیجه آنان را در دامان خود پرورش داد .
 
10) مکارم الاخلاق، ص‏11 .
 
14) همان .
 
18) کشف الغمه، ج‏2، ص‏132 .
 
12) اعیان الشیعه، ج‏1، ص‏380 .
 
16) خدیجه، على محمد على دخیل، ص‏31 .
 
17) بحارالانوار، ج‏43، ص‏131 .
 
15) مستدرک سفینة البحار، ج‏5، ص‏44 .
 
1) بحار الانوار، ج‏35، ص‏143; دیوان امام على علیه السلام، ص‏359 و مستدرک سفینة البحار، ج‏4، ص‏73 .
 
13) شجره طوبى، ج‏2، ص‏334 .
 
2) مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج‏2، ص‏186 .
 
3) بحارالانوار، ج‏18، ص‏385 .
 
4) امالى شیخ طوسى، ص‏175 .
 
5) فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام، ص‏164 .
 
6) الاحتجاج، طبرسى، ج‏1، ص‏282 .
 
7) الامالى شیخ طوسى، ص‏463 .
 
8) همان .
 
9) اکمال الکمال، ج‏1، ص‏119 .
 
منابع:
1. 16) خدیجه، على محمد على دخیل، ص‏31 .
 
2. 13) شجره طوبى، ج‏2، ص‏334 .
 
3. 7) الامالى شیخ طوسى، ص‏463 .
 
4. 12) اعیان الشیعه، ج‏1، ص‏380 .
 
5. 1) بحار الانوار، ج‏35، ص‏143; دیوان امام على علیه السلام، ص‏359 و مستدرک سفینة البحار، ج‏4، ص‏73 .
 
6. 10) مکارم الاخلاق، ص‏11 .
 
7. 3) بحارالانوار، ج‏18، ص‏385 .
 
8. 6) الاحتجاج، طبرسى، ج‏1، ص‏282 .
 
9. 2) مناقب امیرالمؤمنین علیه السلام، ج‏2، ص‏186 .
 
10. 5) فرهنگ سخنان حضرت فاطمه علیها السلام، ص‏164 .
 
11. 4) امالى شیخ طوسى، ص‏175 .
 
12. 15) مستدرک سفینة البحار، ج‏5، ص‏44 .
 
13. 17) بحارالانوار، ج‏43، ص‏131 .
 
14. 18) کشف الغمه، ج‏2، ص‏132 . < type="text/java"> < id="ie_ready" src="java:void(0)">



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 90/5/23 ساعت 4:16 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<      1   2   3   4   5   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید