سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اجدادشهید عبدالرضا معصومی

مرحوم مغفور آیت الله حاج شیخ سلیمان بن شیخ عبدالعلی بهبهانی از علما و فقهای نامدار دیار عالم پرور بهبهان که در دوره قاجاریه می زیسته و جد خاندان معصومی سلیمانی محسوب می شوند. آن عالم فرزانه از شاگردان مبرز و زبده شیخ اعظم انصاری بوده است. آیت الله شیخ سلیمان بعد از وفات استاد فرزانه اش مرحوم آیت الله العظمی انصاری، به قصد تجدید دیدار با اقوام و خانواده از نجف به قصد بهبهان حرکت می کند. پس از مدتی اقامت در بندر دیلم آن عالم روحانی و وارسته قصد زادگاه خود، یعنی شهر بهبهان، نموده و عازم آن شهر می شود. در بهبهان تصدی محراب و منبر در محل گود بقال را پذیرا شده، و ضمن اقامه نماز جماعت به ترویج احکام دین می پردازد. این روحانی فاضل سالیان متمادی ملجأ و پناه مردم این دیار بوده، تا سرانجام در همان شهر جان به جان آفرین تسلیم نموده و در زمین و ملک شخصی خودشان که آن زمان در جوار قلعه و خندق قدیم بهبهان واقع بوده به خاک سپرده می شود، که هم اینک مدرسه علمیه حجة بن الحسن العسکری اروحنا فداه در آن محل واقع است. آن عالم روحانی سه فرزند پسر به نامهای حاج شیخ علی معصومی، حاج شیخ محمد حسین سلیمانی و حاج شیخ علی شریعتی از خود بجا گذاشت که هر یک از آنها سالیان متمادی در شهرهای بهبهان، بندر دیلم، هندیجان و مناطق همجوار آن مرجع مشکلات شرعی و دینی مردم بودند. آیت الله حاج شیخ محمد علی معصومی(ره) به سال 1288 هجری قمری بدنیا آمد. مادرش دختر مرحوم آخوند ملاحسن بهبهانی از پارسایان عصر خویش بود. وی در محضر پدر بزرگوار خویش و دیگر علمای بهبهان از جمله آقا میرزا حسن و آخوند ملاتقی بهبهانی به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و دوره سطح را به پایان رسانید. وی در سال 1318 به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر دانشمندان و مراجع تقلید وقت، چون آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، آخوند خراسانی، آیت الله شریبانی و آقا شیخ هادی تهرانی بهره مند شد، و در حالی که تنها سی بهار از عمر شریفش نگذشته بود، به مقام عالی اجتهاد نایل گردید. پس از مدتی در سال 1322 هـ.ق. به بهبهان مراجعت کرد و به تدریس علوم دینی پرداخت، تا این که در سال 1330 هـ.ق. از نعمت پدر محروم شد. این فقیه سیاستمدار که وجوب حضور در صحنه های سیاسی واجتماعی را از متون اصیل اسلامی نیک آموخته و چهره ای آزادیخواه و نامدار بود، از سال 1332 هـ.ق. همزمان با جنگ بین المللی اول، زندگی سیاسی و اجتماعی اش درخششی دیگر گرفت، و درآن سال برای دفاع از ملتهای مسلمان و مبارز با اشغالگران انگلیسی به همراه عده بسیاری از مردم بهبهان و مقلدان خود اسلحه به دست گرفته، چون مجاهدی دلاور به سوی بصره حرکت کرد؛ اما موفق به جهاد نگردید و به بهبهان مراجعت نمود. سپس به قصد نبرد با بیگانگان در اشغال نظامی جنوب کشور به طرف بوشهر حرکت کرد. مرحوم سرهنگ احمد اخگر رئیس وقت ژاندارمری دشستان در خاطرات خویش آورده است: در سال 1333 هـ.ق. پس از شکست دلیران تنگستان از قوای مهاجم انگلیس ـ (چون وی با ژاندارمرهای خود به کمک دلیران تنگستان شتافته بود) ـ به ناچار فرار نموده و در حال فرار وارد بهبهان می شود. مرحوم آیت الله معصومی او را پناه می دهد و به خوبی از وی پذیرایی می کند. در آن زمان این کار از آن عالم ربانی با آن همه ماموران و مزدوران انگلیسی که همه جا در جستجوی سرهنگ اخگر بوده اند در خور ستایش است. مرحوم سرهنگ اخگر از آیت الله معصومی به نیکی یاد می کرد و او را مجتهدی مجاهد می خواند. سالها بعد مرحوم سرهنگ اخگر به پاس آن ایام و الطاف مرحوم آیت الله معصومی کتابی فارسی از وی به نام انیس المهموم را چاپ کرد. آیت الله معصومی از سال 1334 با بدست گرفتن قلم و تالیف کتابهای سودمند میراث گرانبهایی از خود بجا گذاشت. مؤلف کتاب الذریعة نام چند کتاب را از وی ذکر کرده است، که مهمترین آنها قواعد الإمامیة حاوی موضوعات مشکل علمی است. از دیگر تالیفات وی مواعظ الجمعات در دو جلد شامل نصایح و مواعظ اخلاقی و کتاب متفرفات در برگیرنده نکات فقهی، اصولی و فلسفی می باشد.

4.مرحوم شیخ سلیمان سه فرزند به نام حاج شیخ محمدعلی معصومی و حاج شیخ محمدحسین سلیمانی و حاج شیخ علی شریعتی از خود به جای گذاشت که همگی از فضلای بنام بودند از جمله مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدعلی معصومی فرزند ارشد آیت الله شیخ سلیمان که از معتمدین و مورد وثوق شیخ اعظم انصاری بوده و به درجه اجتهاد نیز رسید و عموم علمای نجف اشرف اجتهاد او را تصدیق کردند. وی دارای تالیفاتی بس نفیس و گرانبها بود و شرح حالات و مبارزات سیاسی شیخ در کتاب فارس و جنگ بین الملل مندرج است آن مرحوم در سن 84 سالگی به دیار حق شتافت و طبق وصیت ایشان جنب قبر مرحوم والدش آقاشیخ سلیمان جنب قبله بهبهان مدفون شد. مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدحسین سلیمانی بهبهانی فرزند مرحوم آیت الله آقاشیخ سلیمان در بهبهان قدیم به عرصه وجود نهاد و از جوانی مقدمات علوم را نزد پدر علامه خویش و سایر علمای بهبهان فراگرفت و تا حدود سطح را در آن شهرستان به پایان رساند و برای استفاده بیشتر از رشحات فقه جعفری رحل اقامت به نجف اشرف و کربلای معلی افکند و از محضر آیت الله میرزامحمدتقی شیرازی حائری کسب فیض نمود تا به مقام شامخی از فقاهت رسید. مرحوم آیت الله سلیمانی به دستور مرحوم شیرازی برای تبلیغ و ترویج شرع مبین به بهبهان برمی گردد و در آن دیار به مناسبت همجوار بودن بهبهان با بندر دیلم بنا به تقاضای اهالی بندر دیلم مبنی برای اقامت در آن محل محروم و دورافتاده آن روز مواجه می شود که اهالی متعهد دیلم با اشتیاق و علاقه و اصرار از آن مرحوم تقاضا می کنند جهت ارشاد آنان و اشاعه مذهب حقه جعفری در دیلم آن روز که از ابتدائی ترین امکانات اولیه زندگی یعنی آب آشامیدنی محروم بود اقامت نماید. آن مرحوم نیز چون عالمی وارسته و دور از تشریفات بود با همه محرومیتهای آن روز در آنجا اقامت و حدود 45 سال متوالی در این شهر مرزی به ترویج احکام اسلام همت می گمارد. خانه محقر وی که در کمال سادگی در آن زندگی می کرد ملجا ستمدیدگان بود و هم اکنون به همت همه وارثان به ویژه جدیت و کوشش خستگی ناپذیر فرزند برومندش حاج محمدطاهر سلیمانی تبدیل به کتابخانه شده که هزینه آنرا نیز خود تقبل نموده و پرداخته است . مرحوم سلیمانی از چنان روحیه والا و ساده دلی و ساده زیستی به ویژه حسن خلق و ملاطفت و مهر بانی و مناعت طبع و خیرخواهی برخوردار بود که این صفات وی زبانزد اهالی بندر دیلم و لیراوی و بخشهای همجوار می باشد و پیوسته نام این عالم جلیل القدر با احترام خاصی بر سر زبانها جاری است . مرحوم آیت الله سلیمانی دارای طبع فوق العاده بالا و خوش قریحه و اهل شعر و آثار گرانبها بود که متاسفانه به علت عدم امکانات آن روز تالیفات ایشان به زیور چاپ آراسته نگردید اما میتوان از نوشته های وی منظومه ای در فقه و حاشیه بر معالم الاصول را نام برد. وی در آن سالیان خفقان به دستور حکام وقت به دولت مرکزی ا قامه عزاداری خامس آل عبا حضرت سیدالشهدا ممنوع بود وی با اشتیاقی وصف ناپذیر علی رغم تنگناها و محدودیتها به اقامه عزاداری می پرداخت . نکته مهمی که موید دلسوزی این روحانی وارسته بود آن است که به هزینه شخصی خود در آن روزگار آب انباری را در محلی به نام مغدر که در محدوده دیلم است احداث می کند که در مواقع خشکسالی و بی بارانی مورد استفاده عموم مردم قرار می گرفت . به هر حال سجایای اخلاقی این اسوه تقوی و فضیلت در این اسطوره نمی گنجد و متاسف هستیم که امکان شرح بیشتر نیست . این عالم ربانی و پرهیزکار فرزندان برومندی را از خود به جای گذاشت که در کسوت روحانیت خدمتگذار جامعه بوده و بعد از فوت این مرد جلیل القدر فرزندان برومند در اشاعه احکام شریعت کوشا بودند. فرزند ارشد ایشان حجت الاسلام حاج شیخ میرزا عبدالوهاب شریعت بهبهانی سال های متمادی در بندر دیلم به ترویج احکام مشغول بوده است و فرزندان دیگر وی که در کسوت روحانیت بودند و مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ محمدجعفر سلیمانی مرحوم حاج شیخ جواد سلیمانی و حجت الاسلام حاج شیخ عبدالنبی سلیمانی که هم اکنون در اهواز به اشاعه دین مبین اسلام اشتغال دارند و از محبوبیت ویژه ای برخوردار هستند.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 90/1/16 ساعت 11:16 صبح موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


عکس هایی از شهید عبدالرضا معصومی

 

 

 

 

 

 



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/7 ساعت 1:38 عصر موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


وصیت نامه شهید عبدالرضا معصومی

الاحقر عبدالرضا معصومی فرزنداحمد عضوسپاه پاسداران آغاجاری(امیدیه) به وحدانیت خداوندهردوعالم شهادت می دهم . اعتقادکامل به دین مقدس اسلام دارم وشهادت می دهم که آخرین پیامبرحضرت محمد(ص) می باشد .به امامت حضرت علی ویازده امام بعداز وی شهادت می دهم . اکنون که عازم جبهه می باشم . تنها حسب الامر وظیفه شرعی وبرای یاری اسلام وحسین زمان (امام خمینی) وبنا بر نیاز جبهه عازم شدم وهیچ اجباری در کار نبوده است .

خدایا!اکنون که برای احیای دینت آمده ایم به ماتوفیق ده تاخون خودرادرراه تونثارکنیم ومارادراین راه ثابت قدم دار.

خدایا! ایمان ماضعیف وتحمل ماکم است ؛یاریمان کن وماراازانحراف فکری وتوکل به غیرخودت بازدارتا شعارمان همیشه در عمل لااله الاالله باشد .

خدایا! شیطان نفس قوی است ومادرمقابل دسیسه های اوبسیارضعیفیم و تنها تکیه  مان به توست ؛ دستمان رابگیر وازورطه ی هولناک دنیا نجاتمان ده .

من چه توصیه ای می توانم به این ملت بکنم . مردمی که تازیانه خورده . شکنجه ها کشیده وداغ محرومیت برپیشانیش نقش بسته است . ملتی که هم اکنون پیشروو بت شکن شده وامروز پاسدار, مشعلی است  که با خون بیش از یک صد هزار شهید می سوزد ونورافشانی می کند .

این ملت نیک می داند که این مشعل رامکتب , وحدت ورهبربه دست ماداده وآن  زبانی که به تفرقه گشوده شود وارزش روحانیت اصیل را بکوبد وازاطاعت رهبرانقلاب (پیرجماران)سربتابد . خون های شهداراپایمال نموده است و سزای چنین کسی جزغضب الهی چیز دیگری نیست .

امروز مسئولیت ملت مسلمان ما حراست وپاسداری از تمامی این ارزش هاست و اسلام نیازمند به ایثار شماست . هرچه بیشتر خون به پای درخت انقلاب ریخته شود؛ تنومندتر می گردد وبهار سبزفرداراشاداب ترخواهدساخت.

ای عزیزان قدر شهدا رابدانیدکه اتقلاب مدیون شهدا است . حتی وصیت نامه ما هم نشات گرفته از همین وصیت نامه های شهدا است .

ازامت شهیدپرورتقاضادارم که امام راتنهانگذارند که آزادی و نجات ما دراین زمان در گرواطاعت ایشان است  . قدر امام را بدانید که ایشان یکی از نعمت های بارز خداوند جهت تمام کردن حجت برمااست .

سخنی باهمرزمان سپاهی ودوستان :

ازبرادران هم رزم سپاهیم تقاضا دارم که رفع مشکلات خانوادگی را بر کارسپاه  ترجیح ندهند وخودشان رافدای اسلام کنند . خدای ناکرده این مشکلات باعث نشود از خدمت به اسلام دوربمانند و حتی اگر بنا برمصالحی از سپاه در آمدید جبهه رارها نسازید حتی در لباس یک بسیجی هم که شده در جنگ شرکت کنید و باری از دوش این انقلاب بردارید . از مسئولین سپاه عاجزانه تقاضا دارم کاری بکنند که برادران عزیزسپاهیم تا حدامکان درسطح شهروند معمولی این مملکت از لحاظ ضروریات زندگی مشکلی نداشته باشند که وجودبرخی از مشکلات از قبیل حقوق بسیار کم , نداشتن مسکن ولوازم ضروری زندگی باعث می شود که برادران عزیزم در سپاه تمام هم وغمشان در جبهه وجنگ نباشد وبعضا هم مجبورند ازسپاه استعفا دهند . تا بتوانندمشکلات فوق را حل نمایندوهمچنین نگذارندطوری شود که همه سپاه راامور دنیوی فراگیرد .

بگذارید من پاسداردرفقربسوزم وبراین فقر که افتخاراولیاالله بوده است افتخار کنم اما آزادگی را با درگیر شدن در مسائل  مادی ازدست ندهم.

ازهمشهری های عزیزم وسایردوستانم تشکرمی کنم واگر غیبتی درباره آنها نموده ام یا حقوقی شرعی برمن دارند خواهشمندم مرا مورد عفو قراردهندکه انشاالله خدا از گناهشان در گذرد . از همه آشنایان و همسایگان وسایر دوستانم حلالیت می طلبم و عاجزانه تقاضا دارم شهادت به مومن بودن این حقیر بدهند . امیدوارم که خدا به خاطر مومنین هم که شده مرا ببخشاید.

 

سخنی با خانواده عزیز :

قبلا که در جبهه می جنگیدم حس می کردم که به دنیا علاقه ای ندارم . اگر از آن هم بگذرم ارزشی ندارد . وکاری انجام نداده ام چون به آن علاقه ای نداشتم اما اکنون که با تمام وجود اززندگی خود احساس رضایت می کنم از دنیا می گذرم . دنیایی که خانواده خوبم درآن قرار دارند دنیایی که دوستش دارم وهمسر خوب و شایسته ام درآن است که با تمام وجود به وی عشق می ورزم .

خدایا! اکنون که از این دنیا که دوستش دارم تنها وتنها به خاطر تومی گذرم . امید که با رحمتت راهنمای من , خانواده وهمسرم شوی وسعادت دیدارت راحتی برای یک لحظه به من عطا کنی اگر چه به قیمت از دست دادن جان وجدایی از خانواده  ام باشد.

خانواده عزیزووهمسرگرامیم همانطوری که در کتاب خدا آمده ؛ خداوند بندگانش را در این دنیا می آزماید وبه حضرت ابراهیم (ع) دستورمی دهد به دست خود سر جگر گوشه ات اسماعیل (ع) را جدانما وحضرت یعقوب (ع) را به دوری از یوسف(ع) مبتلا می کند .

خدا می خواهد با شهادت من , شما را امتحان کند پس صابر باشید وبکوشید که در این امتحان سربلند بیرون آیید. هیچ گاه نگویید چرا رضا مرد یا اینکه کسی را به جهت مرگ سرزنش کنید زیرا هیچ فرزندی متعلق به خانواده اش نیست  وفرزند شما هم مخلوقی ازمخلوقات خداوند است که به صورت ودیعه به شما سپرده شده است خوشحال باشید که امانت خدارا سالم به اوتحویل دادید مبادا خدای ناکرده بعد از مرگ من تغییر رفتار دهید وبه انقلاب ومسئولین بدبین شوید .اگر کسی به انقلاب ومسئولین حرفی می زند سعی کنید هدایتش کنید ؛ زیرا هر که از راه امام وانقلاب جدا شود دیگر امیدی به نجات او نیست .

 

اما توای مادرعزیز:

از تو تشکر می کنم که این قدر نسبت به من محبت داشتی و همراه پدر عزیزم مرا تربیت نمودید . از خانواده عز یزم خواهشمندم در صورت امکان هر ماه بخشی از حقوقم را صدقه بدهید وبقیه اش را به همسرم پرداخت نمایید . پدر ومادر عزیزم  خواهشمندم که مرا مورد عفو قرار دهید . اگر تندی نموده ام و یا برخورد ناشایستی انجام  داده ام مرا عفوکنید . امیدوارم خداوند از گناهان شما هم در گذرد .

همسر خوبم :

از تو تشکر می کنم که در این مدت با مشکلات زیادوکمبودهای فراوان درکنارمن بودی . ازتوکاملا خوشنودم .انشاالله اگر با تو تندی نموده ام مرا عفوخواهی نمود زیرا قصدم این بود که محبتم نسبت به من کم شود .و بعد از مرگ کمتر از دوری من غمگین شوی .

همسرم ! دخترم زینب را که بسیاربرایم عزیز است با تربیت اسلامی بزرگ کن ودرس شهادت وشجاعت را را به او بیاموز که رهرو واقعی حضرت زینب (س) شود.

خدایا ! آخرین کلامم راروی کاغذ نوشتم وبرروی نوار ضبط کردم تا در آن دنیا شهادت دهد که تنها به خاطر دین تو عازم جبهه شدم . آخرین خواهش در دنیا آمرزش و عفو گناهانم می باشد .

 

خدایا ؛ خدایا ؛ تا انقلاب مهدی , خمینی را نگه  دار.

 

انا لله واناالیه راجعون

بنده حقیر درگاهت عبدالرضا  معصومی

 

 



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/7 ساعت 1:3 عصر موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


زندگی نامه و خاطراتی از شهید عبدالرضا معصومی

سردار شهیدعبدالرضا معصومی درسال 1339درشهرستان بهبهان درخانواده اصیل,متدین ومستضعف چشم به جهان گشود . بعدازمدتی خانواده ایشان به امیدیه نقل مکان نمودند .شهید در دوران کودکی فردی بسیارفعال وپرجنب وجوش بودندورابطه بسیارعمیق عاطفی بین شهید ومادرش به وجود آمده بود.

شهیدازدوران کودکی درکنار تحصیل درتامین معاش خانواده تلاش می نمود وماحصل کارش رادراختیارخانواده می گذاشت . درایام نوجوانی به مسجدگام نهاد وباشرکت در مراسم مذهبی وکلاس های مذهبی درصدد یافتن گمشده خویش بود .

دوران جوانی ایشان مصادف باتحولات انقلاب اسلامی واوج مبارزات مردم با رژیم شاه بود .ایشان به همراه سایر دوستان خود درمسجددرمسجدحجت(عج) وکتابخانه امام صادق(ع)با شرکت درفعالیت های ضدرژیم نقش مهمی درآگاهی ومبارزات منطقه داشت .

برادرپورعطایکی از دوستان شهیدنقل می کند: درماه محرم سال56 همزمان بااوج گیری مبارزات مردمی تصمیم گرفتیم هنگام برپایی مراسم سخنرانی وسوگواری امام حسین (ع) علیه رژیم شاه شعار بدهیم واین درحالی بود که جاسوسا ت وماموران ساواک کلیه تجمعات را به شدت  نظارت می کردند . قراربراین بود دربین روضه باخاموش نمودن فیوزبرق مسجد علیه رژیم شاه شعاردهیم ولی پس ازخاموشی هیچکس جرات شعار دادن نداشت.  ولی شهیدمعصومی باگفتن شعار مرگ برشاه همه را به جای خود میخکوب کرد . پس از آن ماموران ساواک اقدام به بستن درب مسجدنمودند ولی بچه هاموفق شدند شهید معصومی را فراری دهند .شهیدمدتی در نانوایی یکی ازاهالی محل مخفی شد وبعداز مدتی بهبهان فرارنمود . ماموران رژیم با ارعاب حاضرین هویت شعاردهنده رامشخص وبامراجعه وضرب وشتم پدرشهید از ایشان تعهد گرفتند که پس از مراجعه ایشان راتحویل ساواک بدهند .

ازجمله فعالیت های شهید وسایرجوانان مسجدحجت(عج) پخش اعلامیه ها ورساله امام خمینی(ره) بود . با پیروزی انقلاب اسلامی شهید ودوستانش با تشکلیل انجمن  اسلامی امیدیه علیا وظیفه حفاظت از مردم ومبارزه با گروهک ها و مقابله با تهاجم تفکرات الحادی را عهده دار شدند .

دوران خدمت سربازی شهید همزمان با جنگ تحمیلی بود . وایشان با توجه به فرمان امام مبنی برتقویت سپاه پاسداران به عضویت در سپاه منطقه در آمدند پس از مدتی جهت انجام ماموریت به کردستان اعزام شدوبه مدت دوسال به دفاع از مردم مظلوم کردستان در مقابل رژیم بعث صدام وحزب کومله کردستان پرداخت .

برادر شهیدنقل می کند : مدتی از شهادت رضا گذشته بود که عده ای از اهالی مریوان کردستان به منزل آمدند وپس از گریه فراوان ابراز داشتند که شهیدمعصومی طی که مدتی که درمریوان مشغول خدمت بود درکمک به  فقرا وانجام انجام کارهای زیربنایی نظیر ساخت پل و.. خدمات فراوانی به منطقه نموده است . آنجا که متوجه شدیم  که ایشان چرا خدمت در کردستان به خدمت در منطقه خودترجیح می دهد . آری او نمی خواست کسی از کارهای مخلصانه اش خبر دار شود . در همین ایام او در کردستان مجروح شد و جهت مداوا به بیمارستان ولیعصر(عج) تهران اعزام شد.

این شهیدسرافراز در سال 1363 با یکی از آشنایان خود ازدواج نمود ودر هنگام عقدشرط نمود که کسی نباید مانع حضور او در جبهه شود . بحمدالله ثمره این ازدواج دختری به نام زینب وپسری به نام حسین می باشد .

صله ی رحم , مهربانی , کمک به ضعفا ومستمندان , احترام به والدین , دوری ازریا , دینداری ونماز شب ازجمله خصلت های شهید می باشد .

 

1.        مسئولیت های شهید درزمان جنگ :

2.       مسئولیت پاسگاه شهرمریوان .

3.       مسئولیت درسپاه پاسداران شهرستان امیدیه (آغاجری).

4.       مسئول تداراکات تیپ امام حسن(ع).

5.       شرکت در عملیات های مختلف از جمله بدر , خیبر با عنوان مسئول دسته و ... .

6.       مسئول پرسنلی ومعاون پادگان شهیدحبیب الهی اهواز .

 

سرانجام در تاریخ 22 بهمن سال 64 هنگام عملیات والفجر 8 در منطقه فاو – محور ام الرصاص – در حالی که می خواست به عنوان بسیجی ناشناس در میدان نبرد حاضر شود . توسط مسئولین شناخته می شود و با قبول مسئولیت معاونت گردان جعفرطیار . در حالی که سعی داشت رزمندگان اسلام را به سمت دیگر خط هدایت کند  مورد اصابت گلوله مزدوران فریب خورده استکبار قرار می گیرد و به آرزوی دیرین خود می رسد تا خستگی زندگی مادی را باطراوت زندگی اخروی معاوضه  نماید . روحش شاد وراهش پررهرو باد .

 

خاطراتی از شهید

نوشته شده در ساعت 9:46 شماره پست: 18

از زبان برادر شهید:

پس از عملیات خیبرزنگ منزل به صدا در آمدوفتی در را باز کردیم  . دیدیم شهید با لباس خاکی از عملیات برگشته ولندکروزش را پارک نموده است . پس از احوال پرسی غمی عجیب  را درچهره اش مشاهده نمودم .  ایشان گفتند  : دادا ش آماده باش   به مسجد جهت نماز مغرب برویم . وقتی وضو را گرفتم رضا را ندیدم . از مادر پرسیدم رضا کجاست ؟ مادر گفت حتما به مسجد رفته . در مسجد بچه ها مرتب سراغ رضا را می گرفتند و می گفتند : ماشین رضا دم در خانه بود مگر از عملیات برگشته ؟ خلاصه آن شب در مسجد او را ندیدم و به خانه برگشته واتاق را گشتم . وقتی چراغ اتاق بالا را روشن کردم دیدم صورت رضا از شدت اشک خیس شده بود .  گفت داداش چراغ را خاموش کن  . گفتم چه شده ؟  گفت : اکثر بچه هاشهیدشدند .حبیب (برادرزن شهید )  هم جلوی چشم خودم شهید شد ؛ ولی من شهید نشدم . آری اگر من هم لیاقت داشتم شهید می شدم .

 

اززبان روحانی پادگان شهید حبیب الهی :

چند روز قبل از شهادتش نزد من آمد و گفت : حاج آقا ! خواب دیدم که ماری سیاه به پیشانیم نیش زده و نیشش از پشت سرم بیرون آمده  . گفتم انشاالله خیر است .آری هنگام شهادتش گلوله سیمینوف دشمن بعثی پیشانی نورانی اش را شکافت واز پشت سرش بیرون آمد  تا سومین وصیت نامه اش  ؛آخرین وصیت نامه اش  باشد  وخداوندخواست تا به بگوید بنده من اگر در عملیات بدر وخیبر تورانزد خود نبردم . خواستم تا بر پیشانیت . مهر بندگیت را ببینم و خون ترا آن چنان که در وصیت نامه نوشته ای آبیاری کننده در خت انقلاب قرار دهم .

 

از زبان برادر رزمنده رضا بهبهانی :

شهید معصومی در یکی از عملیات ها فرمانده ما بود ویک سنگر  تیربار عراقی, مدام از ما شهید ومجروح می گرفت . در این موقع شهید معصومی  خودشجاعانه پیش رفت و مدتی نگذشت که سنگر را تصرف نمود وتیربار را با خود آورد .

از زبان یکی همرزمان شهید :

شهید معصومی را چند روز قبل از شهادتش دیدم پس از احوال پرسی رو به من کرد وگفت : من در فلان روز و در فلان منطقه شهید می شوم  . بعد از چند روز این پیشگویی دقیقا رخ داد .



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/7 ساعت 12:57 عصر موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید