(1) 189- در سال 434 خبر داد بما (باین ترتیب که من بر او قرائت کردم و او اقرار نمود) ابو حسن احمد فرزند مظفر فرزند احمد عطار فقیه شافعى (خدا رحمت کند) باو گفتم: خبر داد، بشما ابو محمد عبد اللَّه فرزند محمد فرزند عثمان مزنى ملقب بابن سقا حافظ واسطى (خدا رحمت کند) گفت: نقل کرد بما ابو حسن على فرزند محمد فرزند صدقه جوهرى واسطى (خدا رحمت کند) در سال 303 که حدیث کرد بما محمد فرزند زکریا فرزند دوید عبدى که نقل کرد بما حمید طویل از انس بن مالک که گفت: بر پیامبر (ص) مرغ بریانى هدیه شده بود گفت:
خدایا محبوبترین خلق پیش خود و پیامبرت را نزد من بفرست تا با من از این مرغ بریان بخورد گفت على آمد و گفت: اى انس برایم از پیامبر (ص) اذن بطلب، گفت: گفتم: پیامبر
از تو روگردان است، على برگشت؛ دیرى نکشید مگر اندکى تا برگشت و فرمود:
اى انس برایم از پیامبر خدا (ص) اجازه بگیر، گفتم: پیامبر از تو اعراض کرده است، برگشت دیرى نکشید تا اینکه بار سوم برگشت، و فرمود: اى انس از پیامبر برایم اذن بگیر، تصمیم گرفتم مانند گفته اول و دوم بگویم و رد کنم، پیامبر (ص) از داخل حجره سخن على را شنید، و فرمود: اى ابو الحسن بیا چه شما را بتأخیر انداخته است؟ گفت: اى پیامبر خدا این بار سوم است که آمدهام در همه اینها انس مرا برمیگرداند و میگفت: پیامبر (ص) از تو اعراض نموده است، پیامبر (ص) فرمود:
اى انس چه چیز ترا بر این کار واداشته است؟ گفتم: اى پیامبر خدا دعاى ترا شنیدم دوست داشتم که این مردى از خویشاوندانم باشد، پیامبر (ص) فرمود: اى انس همه مردم خویشان خود را دوست میدارند. (1) 190- در سال 449 خبر داد بما ابو بکر احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان سمسار باین ترتیب که من بر او قرائت کردم، باو گفتم: بشما نقل کرده قاضى ابو فرج احمد فرزند على فرزند جعفر فرزند محمد فرزند معلى خیوطى حافظ واسطى، و خبر داد بما قاضى ابو على اسماعیل فرزند محمد فرزند طیب فقیه غرافى واسطى باین ترتیب که من بر او خواندم و او قرار نمود، باو گفتم:
بشما خبر داد ابو بکر احمد فرزند عبید فرزند فضل فرزند سهل فرزند بیرى واسطى و خبر داد بما ابو غالب محمد فرزند احمد فرزند سهل نحوى در سال 454 که نقل کرد بما ابو حسن على فرزند حسن جاذرى طحان گفتند: نقل کرد بما محمد فرزند عثمان فرزند سمعان معدل حافظ واسطى که حدیث کرد بما ابو حسن اسلم فرزند سهل فرزند اسلم رزاز معروف به بحشل واسطى که نقل نمود بما وهب فرزند بقیه ابو محمد واسطى که نقل کرد بما اسحاق فرزند یوسف ازرق واسطى از عبد الملک فرزند ابو سلیمان از انس بن مالک که گفت: به حضور محمد فرزند حجاج وارد شدم،
گفت: اى ابو حمزه از پیامبر خدا (ص) حدیثى براى ما بگو که میان تو و او کسى واسطه نباشد، گفتم: گفتگو کنید زیرا گفتگو کردن داراى اقسامى است که بعضى از آن بعضى را در مىآورد، انس حدیثى را از على بن ابى طالب ذکر کرد، محمد فرزند حجاج گفت: آیا از ابو تراب بر ما حدیث میگوئى؟ ابو تراب را ترک بنما؛ پس انس خشمگین شده و گفت: آیا بر على این سخن را میگوئى؟ آگاه باش قسم بخدا چون این سخن را گفتى بتحقیق حدیثى از پیامبر خدا (ص) در باره على نقل کنم که میان من و او کسى واسطه نیست: (1) برسول خدا (ص) مرغهائى هدیه آورده شده بود از آن خورد و چیزى از آن با مقدارى نان زیاد ماند، وقتى که صبح شد او را بحضور پیامبر (ص) آوردم، رسول خدا (ص) فرمود:
خدایا محبوبترین خلق پیش خود را نزد من بفرست تا با من از این مرغ بخورد، مردى آمد در را زد امید داشتم مردى از انصار است، در آن هنگام با على روبرو شدم، گفتم: پیامبر (ص) از تو مشغول است برگشت، پیامبر (ص) گفت: خدایا محبوبترین خلق نزد خود را بمن بفرست تا با من از این مرغ بخورد، مردى آمد و در را کوبید آنگاه دیدم على است، گفتم: آیا الان نیامدى؟ برگشت، سپس پیامبر خدا گفت: خدایا محبوبترین خلق خود بر من برسان تا با من از این مرغ بخورد، مردى آمد و در را کوبید؛ رسول خدا (ص) فرمود: باو اذن دخول بدهید، پس وقتى که على را دید فرمود: خدایا بسوى من بسوى من.
اسلم گفته: این حدیث را یوسف فرزند ابراهیم واسطى و اسماعیل فرزند سلیمان ازرق و زهرى و اسماعیل سدى و اسحاق فرزند عبد اللَّه فرزند ابو طلحة و ثمامة فرزند عبد اللَّه فرزند انس و سعید فرزند زربى از انس بن مالک روایت کردهاند. و ابن سمعان گفته: سعید بن زربى این حدیث را از ثابت از انس نقل نموده است، و جماعتى از انس روایت کرده که از آنها سعید فرزند مسیب و عبد الملک فرزند عمیر
و مسلم ملائى و سلیمان فرزند حجاج طائفى و ابن ابى رجال مدنى و ابو هندى و اسماعیل فرزند عبد اللَّه فرزند جعفر و یغنم فرزند سالم فرزند قنبر و غیر آنان مىباشند.
و ابن سمعان گفته: که ابن اسلم در سخن خود سعید بن زربى اشتباه کرده است، زیرا سعید فرزند زربى از ثابت بنانى از انس این حدیث را روایت کرده است. (1) 191- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند احمد فرزند عثمان گفتم: خبر داد بشما ابو بکر احمد فرزند ابراهیم فرزند حسن فرزند شاذان بزار بغدادى (اذنا) که محمد فرزند حسین فرزند حمید فرزند ربیع بآنان نقل کرده گفت: نقل کرد بما جدم که حدیث کرد بما عبید اللَّه فرزند موسى که نقل کرد بما اسماعیل فرزند ابو مغیرة از انس بن مالک که گفت: به پیامبر خدا (ص) مرغهائى هدیه آورده شد؛ آنها را میان زنانش تقسیم کرد، بر هر زنى از آنها سه تا رسید، نزد بعضى از زنهایش دو مرغ قطا تا صبح مانده بود، آنها را بحضور پیامبر (ص) فرستاد پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله گفت:
خدایا محبوبترین خلق پیش خود و پیامبرت را به نزد من برسان تا با من از این طعام بخورد، گفتم: خدایا او را مردى از انصار قرار بده، على (ع) آمد، پیامبر خدا (ص) فرمود: ببین در درب کیست؟ نگاه کردم دیدم على (ع) است، به او گفتم پیامبر خدا (ص) کار دارد.
سپس آمدم پیش پیامبر خدا (ص) ایستادم، على (ع) آمد، رسول خدا (ص) فرمود: نگاه کن در درب کیست؟
نگاه کردم در آن هنگام دیدم على است (تا اینکه این کار را سه بار انجام داد) در را باز کردم وارد شد، و میرفت و من پشت سر او مىرفتم، پیامبر خدا (ص) باو فرمود ترا چه نگهداشت؟ فرمود: این سومین بار است انس مرا بر مىگرداند، و گمان
مىکرد که تو کار دارى پیامبر خدا (ص) فرمود: چه ترا باین کار واداشته است؟ گفتم:
اى پیامبر خدا دعاى ترا شنیدم، دوست داشتم که مردى از خویشانم باشد، پیامبر خدا (ص) فرمود: بدرستى که مرد خویشان خود را دوست مىدارد، و این سخن را سه بار فرمود. (1) 192- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان اینکه ابو حسین محمد فرزند مظفر فرزند موسى فرزند عیسى حافظ بغدادى خبر داده به آنها (اذنا) که نقل کرد بما محمد فرزند موسى حضرمى در مصر که نقل نمود بما محمد فرزند سلیمان که حدیث کرد بما احمد فرزند یزید که نقل کرد بما زهیر که حدیث کرد بما عثمان طویل از انس بن مالک که گفت: بر پیامبر (ص) مرغى هدیه آورده شده بود، از خوردن او خوشش مىآمد.
گفت: خدایا محبوبترین خلق پیش خود را نزد من برسان تا با من از این مرغ بخورد؛ على (ع) آمد، از من اذن خواست که بحضور پیامبر (ص) وارد شود گفتم: اذن نیست، و دوست مىداشتم که مردى از طائفه انصار باشد، على (ع) رفت بعد برگشت و فرمود: براى من اجازه بگیر، پیامبر (ص) سخن او را شنید، و فرمود:
اى على وارد شو، و سپس فرمود: بسوى من بیا. (2) 193- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند عثمان که خبر داد بما ابو عمر محمد فرزند عباس فرزند حیویه خزاز و ابو بکر احمد فرزند ابراهیم فرزند حسن فرزند شاذان بزار بغدادیها (اذنا) که حسین فرزند محمد بآنها نقل کرده و گفت:
نقل کرد بما حجاج فرزند یوسف فرزند قتیبه اصفهانى که نقل نمود بما بشر فرزند حسین که نقل کرد بمن زبیر فرزند عدى از انس که: گفت برسول خدا (ص) مرغ بریانى هدیه آورده شده بود، هنگامى که پیش او گذاشته شد گفت: خدایا محبوبترین خلق نزد خود را پیش من بفرست تا با من از این مرغ بخورد، انس
گفت: پیش خودم گفتم: خدایا او را مردى از انصار قرار بده، گفت على (ع) آمد، و در را آرام کوبید، گفتم: این کیست؟ در را مىکوبد، گفت على است، گفتم پیامبر خدا (ص) کار دارد، برگشت، گفت به پیش رسول خدا (ص) برگشتم، شنیدم بار دوم مىگوید: خدایا محبوبترین خلق خود نزد تو را به پیش من بفرست تا با من از این مرغ بخورد، پیش خود گفتم خدایا او را مردى از انصار قرار بده، گفت على آمد و در را کوبید، گفتم آیا بتو نگفتم پیامبر خدا (ص) کار دارد؟ برگشت، من بسوى رسول خدا (ص) برگشتم، شنیدم با رسوم مىگوید: خدایا محبوبترین خلق خود نزد تو بسوى من بفرست تا با من از مرغ بخورد، على (ع) آمد و در را بشدت کوبید، پیامبر خدا (ص) فرمود باز کن، باز کن، باز کن، گفت وقتى که رسول خدا (ص) باو نگاه کرد گفت خدایا بسوى من، خدایا بطرف من، خدایا بسوى من، گفت: على (ع) با پیامبر خدا (ص) نشست و با او از آن مرغ خورد. (1) 194- خبر داد بما محمد فرزند على (اجازة) اینکه ابو حفص عمر فرزند احمد فرزند شاهین واعظ نقل کرد بآنها و گفت نقل کرد بما محمد فرزند حسین جواربى که حدیث کرد بما ابراهیم فرزند صدقه که نقل کرد بما یغنم فرزند سالم که نقل کرد بما انس و گفت: به پیامبر خدا (ص) مرغى هدیه آورده شده بود، و حدیث را تا آخر ذکر کرد. (2) 195- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند احمد فرزند عثمان بغدادى که در واسط به پیش ما آمده بود باین ترتیب که من بر او قرائت کردم و او اعتراف نمود، باو گفتم: خبر داد بشما عمر فرزند احمد فرزند شاهین ابو حفص (اذنا) که نقل کرد بما یحیى فرزند محمد فرزند صاعد که نقل نمود بما ابراهیم فرزند سعید جوهرى که نقل کرد بما حسین فرزند محمد که نقل کرد بما سلیمان فرزند قرم از محمد فرزند شعیب از داود فرزند على فرزند عبد اللَّه فرزند عباس از پدرش از جدش ابن عباس که گفت به پیش پیامبر (ص) مرغى آورده شد، گفت: خدایا مردى را بنزد من
برسان که خدا و پیامبرش او را دوست میدارد، على آمد، پیامبر (ص) فرمود: خدایا بسوى من (یعنى نزد من هم محبوب است).
این حدیث غریب است، تنها او را حسین مروزى از سلیمان فرزند قرم نقل کرده، و جز ابراهیم فرزند سعید باو کسى نقل نکرده است. (1) 196- خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند على فرزند فتح حربى بغدادى در آنچه بمن نوشته بود اینکه ابو حفص عمر فرزند احمد فرزند شاهین بآنها نقل کرده گفت: که نقل کرد بما نصر فرزند قاسم فرضى که حدیث کرد بما عیسى فرزند مساور جوهرى و گفت بمن گفت یغنم فرزند سالم فرزند قنبر- و من او را در سال 190 ملاقات کردم، و یغنم فرزند سالم در سال 112 بمن گفت که انس بن مالک بمن گفت به پیش پیامبر خدا (ص) مرغ بریانى هدیه شده بود، پیامبر خدا (ص) گفت:
خدایا محبوبترین خلق پیش خود را نزد من برسان (یا کسى را که دوست میدارى)- شک از عیسى فرزند مساور جوهرى است- على (ع) آمد او را برگرداندم، سپس آمد باز برگرداندم، بار سوم و یا چهارم داخل شد پیامبر (ص) باو فرمود. چه چیز ترا از من نگاهداشته بود؟ (و یا چه چیز ترا بتأخیر انداخته است) اى على؟ گفت آمدم انس مرا برگرداند، بعد آمدم انس مرا رد کرد سپس آمدم انس مرا برگرداند، پیامبر (ص) بمن فرمود: اى انس چه چیز ترا بر این کار واداشته است؟ آیا امیدوار بودى مردى از انصار باشد؟ گفتم آرى، فرمود: اى انس آیا در طائفه انصار برتر و بهتر از على هست؟ (2) 197- خبر داد بما ابو القاسم عبد الواحد فرزند على فرزند عباس بزار واسطى که خبر داد بما ابو القاسم عبید اللَّه فرزند محمد فرزند احمد فرزند اسد بزار که نقل کرد بما محمد فرزند عباس فرزند احمد ابو مقاتل که حدیث کرد بما عباس که نقل کرد بما ابو عاصم از ابو هندى از انس که به پیامبر خدا (ص) مرغى
آورده شد، فرمود خدایا محبوبترین خلق نزد خود را بمن برسان با من از این مرغ بخورد، گفت على بن ابى طالب (ع) آمد، پیامبر (ص) فرمود: خدایا و نزد من، خدایا و نزد من (یعنى على نزد من هم محبوبتر است). (1) 198- خبر داد بما محمد فرزند احمد فرزند سهل نحوى (خدا رحمت کند) (اذنا) اینکه ابو نصر احمد فرزند محمد فرزند سهل فرزند مردویه بزار در ماه صفر سال 400 بآنان نقل کرده «املاء» گفت نقل کرد بما احمد فرزند عیسى ناقد که حدیث کرد بما صالح فرزند مسمار که نقل کرد بما ابن ابى فدیک که نقل کرد بما حسن فرزند عبد اللَّه از نافع از انس بن مالک بدرستى که به پیش پیامبر خدا (ص) مرغى آورده شد، پیامبر (ص) گفت خدایا محبوبترین خلق پیش تو را نزد من برسان از این مرغ با من بخورد، على بن ابى طالب (ع) آمد، و با او خورد. (2) 199- حدیث کرد بمن ابو غالب محمد فرزند حسین فرزند ابو صالح قارى عدل (خدا رحمت کند) که نقل کرد بما ابو نصر احمد فرزند محمد فرزند سهل فرزند مردویه بزار که نقل کرد بما ابو بکر احمد فرزند عیسى ناقد که نقل کرد بما ابراهیم فرزند محمد فرزند هیثم که نقل کرد بما عبید اللَّه فرزند عمر قواریرى که نقل کرد بما یونس فرزند ارقم که حدیث کرد بما مسلم فرزند کیسان از انس بن مالک که گفت: بر حضور پیامبر (ص) مرغهائى آورده شد، آنها را پیش خود گذاشت و گفت: خدایا محبوبترین خلق پیش خود را نزد من برسان، گفتم: خدایا اگر بخواهى او را مردى از انصار قرار بده.
فرمود: تو نخستین کسى نیستى که خویشان خود را دوست داشته باشد، على (ع) آمد، و در را زد، بر او اذن دادم، وقتى که وارد شد، پیامبر (ص) فرمود:
خدایا و نزد من (توضیح این جمله گذشت). (3) 200- خبر داد بما حسن فرزند موسى که خبر داد بما هلال فرزند محمد فرزند جعفر فرزند سعدان ابو الفتح که نقل کرد بما اسماعیل فرزند على فرزند رزین
فرزند عثمان فرزند عبد الرحمن فرزند عبد اللَّه فرزند بدیل فرزند ورقاء خزاعى بزار در حران که نقل کرد بما وهب فرزند بقیه از ابو جعفر سباک از انس بن مالک گفت:
برسول خدا (ص) مرغ بریانى هدیه شد، و آن را زنى از انصار هدیه نمود، پیامبر خدا (ص) وارد شده زن این مرغ را پیش او گذاشت، پیامبر (ص) گفت: خدایا محبوبترین خلق خود از اولین و آخرین نزد من برسان، با من از این مرغ بخورد، انس گفت پیش خود را گفتم: پروردگارا او را مردى از انصار از خویشان من قرار بده.
پس على (ع) آمد و در را کوبید، من او را برگرداندم، و گفتم: پیامبر خدا (ص) مشغول کار است، و پیامبر خدا (ص) از این کار آگاه نشد، و گفت: خدایا محبوبترین خلق پیش خود را از اولین و آخرین بر من برسان از این مرغ با من بخورد، گفتم، خدایا او را مردى از انصار از خویشان من قرار بده، و على آمد او را رد کردم هنگامى که بار سوم آمد، پیامبر خدا «ص» بمن فرمود بپاخیز و در را بروى على باز کن بپا خواستم و در را باز کردم، على آمد با او خورد، و دعا براى او شد. (1) 201- خبر داد بما ابو حسن على فرزند حسین فرزند طیب صوفى واسطى باین ترتیب که من بر او خواندم در ماه محرم سال 435 باو گفتم: بشما خبر داد ابو القاسم عبید اللَّه فرزند احمد فرزند جعفر فرزند محمد صفار گفت: نقل کرد بما قاضى القضاة ابو محمد عبید اللَّه فرزند احمد فرزند معروف گفت: بر ابو بکر محمد فرزند ابراهیم فرزند نیروز انما طى خواند و من مىشنیدم که نقل کرد بشما محمد فرزند عمر فرزند نافع که حدیث نمود بما على فرزند حسن که نقل نمود بما خلید و او فرزند دعلج است از قتاده از انس که گفت: به پیش پیامبر خدا «ص» مرغ بریانى آوردم، بسم اللَّه گفت و از او خورد.
سپس گفت: خدایا محبوبترین خلق پیش خود و من را نزدم برسان، گفت:
على «ع» آمد و در را زد، گفتم: تو کیستى؟ فرمود: على، گفت: گفتم پیامبر خدا «ص» کار دارد، گفت: بعد لقمهاى از آن خورد، سپس مانند اول دعا کرد،
در زده شد، گفتم: تو کیستى؟ فرمود: من على هستم، گفت: گفتم: پیامبر خدا کار داد، گفت: بعد از آن لقمهاى خورد، بعد مانند سخن اول و دوم گفت، باز در زده شد، گفتم: تو کیستى؟ فرمود: على هستم، گفت: گفتم: پیامبر خدا «ص» کار دارد، گفت: بعد لقمهاى از آن خورد بعد مانند گفتار اول و دوم و سوم گفت، گفت: در را زد و صدایش را بلند نمود.
پیامبر خدا «ص» فرمود: اى انس در را باز کن، گفت: على داخل شد وقتى که ما را دید لبخند زد، سپس پیامبر «ص» فرمود: سپاس خداى را که تو آمدى، زیرا من در هر لقمه دعا میکردم که خدایا محبوبترین خلق پیش خود و من را بمن برسان، فرمود: تو بودى در را میزدى؟ گفت: قسم بخدائى که ترا بحق و راستى به پیامبرى برانگیخته است بتحقیق من سه بار است که در را میزدم و انس مرا برمیگرداند، گفت: پیامبر خدا «ص» فرمود: مرد به دوست داشتن خویشان خود سرزنش نمىشود. (1) 202- خبر داد بما ابو بکر احمد فرزند محمد فرزند عبد الوهاب فرزند طاوان سمسار «اجازة» اینکه ابو احمد عمر فرزند عبد اللَّه فرزند احمد فرزند عمر فرزند شوذب قارى واسطى بآنها خبر داد، گفت: خبر داد بما ابو عبد اللَّه محمد فرزند حسین فرزند سعید زعفرانى عدل واسطى گفت خبر داد بما ابو احوص محمد فرزند هیثم که نقل کرد بما یوسف فرزند عدى گفت: که نقل کرد بما حماد فرزند مختار که مردى از اهل کوفه است از عبد الملک فرزند عمیر از انس ... (2) 203- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه فرزند عمر فرزند شوذب که نقل کرد بما محمد فرزند حسن فرزند زیاد (یعنى نقاش) که خبر داد بما ابو جارود مسعود فرزند محمد در رمله که نقل نمود بما عمران فرزند هارون که حدیث کرد بما یغنم که نقل کرد بما انس ... (3) 204- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه فرزند عمر فرزند شوذب که نقل
کرد بما احمد فرزند عیسى که نقل کرد بما ابراهیم فرزند محمد فرزند هیثم که نقل کرد بما عبید اللَّه فرزند عمر قواریرى که حدیث کرد بما یونس فرزند ارقم که نقل کرد بما مسلم فرزند کیسان از انس ... (1) 205- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه گفت: نقل کرد بمن عیسى فرزند محمد فرزند احمد فرزند جریح یعنى طومارى که نقل کرد بما محمد فرزند عبد اللَّه فرزند سلیمان که نقل کرد بما حسن فرزند حماد که نقل کرد بما مسهر فرزند عبد الملک از عیسى فرزند عمر از سدى ... (2) 206- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه که نقل کرد بما احمد فرزند محمد فرزند عبد اللَّه فرزند زیاد که نقل کرد بما احمد فرزند حسن که حدیث کرد بما حسن فرزند حماد که نقل کرد بما مسهر فرزند عبد الملک فرزند سلع همدانى از عیسى فرزند عمر از اسماعیل سدى ... (3) 207- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه که خبر داد بما پدرم «خدا او را رحمت کند» که حدیث کرد بما احمد فرزند عمار که نقل کرد بما قطن فرزند نسیر ذراع ابو عباد که حدیث کرد بما جعفر و او فرزند سلیمان ضبعى است که نقل کرد بما عبد اللَّه فرزند مثنى از عبد اللَّه فرزند انس از انس ... (4) 208- و خبر داد بما (ابو) عبد اللَّه فرزند عمر که نقل کرد بما محمد فرزند اسحاق سوسى که حدیث کرد بما حسین فرزند اسحاق دقیقى که نقل کرد بما بشر فرزند هلال که نقل کرد بما جعفر فرزند سلیمان از عبد اللَّه فرزند مثنى فرزند عبد اللَّه از عبد اللَّه فرزند انس گفت: که انس گفت ... (5) 209- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه که نقل کرد بما محمد فرزند عثمان فرزند سمعان معدل که حدیث کرد بما اسلم فرزند سهل که نقل نمود بما وهب فرزند بقیة که خبر داد بما اسحاق فرزند یوسف ازرق از عبد الملک فرزند ابو سلیمان از انس بن مالک ...
(1) 210- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه که نقل کرد بما ابراهیم فرزند محمد که نقل نمود بما صالح فرزند مسمار که نقل کرد بما ابن ابى فدیک از حسن فرزند عبد اللَّه از نافع از انس بن مالک. (2) 211- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه که نقل کرد بما محمد فرزند یونس فرزند حسین که حدیث کرد بما ابو جعفر حسن فرزند على فرزند ولید فسوى که نقل کرد بما ابراهیم فرزند مهدى مصیصى که نقل کرد بما على فرزند مسهر از مسلم ابو عبد اللَّه از انس بن مالک. (3) 212- و خبر داد بما عمر فرزند عبد اللَّه که نقل کرد بما محمد فرزند حسن فرزند زیاد که نقل کرد بما احمد فرزند روح مروزى در مروز که حدیث کرد بما علاء فرزند عمران که نقل کرد بما خالد فرزند عبید گفت: انس بن مالک گفت:
در این میان روزى درب خانه پیامبر (ص) بودم، آنگاه مردى با طبقى پوشیده آمد و گفت آیا اجازه هست؟
گفتم: آرى، طبق را که در او مرغ بریانى بود پیش پیامبر (ص) گذاشت، و گفت: اى پیامبر خدا دوست دارم که شکمت را از این سیر کنى، گفت: او را بپوشان، بعد دستهایش را بلند کرده و گفت: خدایا محبوبترین خلق خود را پیش من بفرست با من در این غذا نزاع بنماید.
انس گفت: زمانى که اینسخن را شنیدم گفتم: خدایا این دعا را در حق مردى از انصار قرار بده، در آن حال بیرون آمدم و مردى از انصار را جستجو مىکردم، در این میان همان طور میگشتم، که ناگاه على (ع) وارد شد و گفت آیا اجازه هست؟
گفتم، نه.
و بجز حسد چیزى مرا بر این کار وانمىداشت، على برگشت، و من براست و چپ نگاه مىکردم آیا کسى از انصار هست پیدا نکردم، بعد على برگشت و گفت:
آیا اجازه هست؟
(1) گفتم: نه برگرد، باز بطرف راست و چپ مىنگریستم و هیچ کس از انصار نبود، آنگاه على برگشت، و فرمود: آیا اجازه هست؟ آنگاه پیامبر (ص) صدا زد و فرمود: بر او اجازه بده، پس على (ع) وارد شد، با پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در آن غذا منازعه میکرد، در همان روز محبت و دوستى على در قلب من ثابت شده و جا گرفت.
عمر فرزند عبد اللَّه گفت: این لفظ نقاش است در حدیث مروزى. و در حدیث محمد فرزند یونس این طور است: انس گفت: نزد پیامبر خدا (ص) مرغ بریانى به عنوان هدیه آورده شده بود، او را پیش خود گذاشته و فرمود: خدایا کسى را که تو و من دوست مىداریم بر من برسان، پس على آمد و حدیث را تا آخر ذکر نموده است.
(و در نسخهاى که از روى آن این نسخه را نقل کردم در ورقهاى که متصل بدفترچه بود چیزیست که لفظش اینست (و از آخر کتاب: این خبر از اخبار طیر است باو لاحق کردیم).
ابن مغازلى گفت: خبر داد بما ابو طالب محمد فرزند على فرزند محمد فرزند بیع بغدادى (خدا او را رحمت کند) که در واسط بر ما وارد شده بود خبر داد بما ابو عبد اللَّه محمد فرزند بکران گفت: حدیث کرد بما حسین فرزند اسماعیل محاملى که نقل کرد بما عبد الاعلى فرزند واصل که نقل کرد بما عون فرزند سلام (که حدیث کرد بما) سهل فرزند شعیب از بریدة فرزند سفیان از سفینه که خادم پیامبر خدا (ص) بود گفت: مرغهائى به رسول خدا (ص) هدیه شده بود، گفت: ام ایمن بعضى از آنها را برداشته و نگهداشت. وقتى که صبح شد، او را به پیش پیامبر (ص) آورد پیامبر خدا (ص) باو فرمود: اى ام ایمن چیست؟ گفت: بعضى از آن مرغهائیست که دیروز بتو هدیه آورده بودند.
فرمود: آیا تو را از برداشتن غذا نهى و قدغن نکردم؟ زیرا براى هر بندهاى
روزى او است، بعد گفت: خدایا محبوبترین خلق پیش خود را بمن برسان، با من از این مرغ بخورد، على علیه السلام وارد شد، پیامبر (ص) گفت: خدایا و بسوى من.
این حدیث از این سند و طریق غریبست.
منبع :
مناقب الإمام علی علیه السلام-ترجمه مرعشى نجفى، ص: 167-155
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 89/10/22 ساعت 11:37 صبح موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت