قرآن در باره هیچ موضوعی بیش تر از انسان گفت وگو نکرده است . انسان را دارای روح غیرمادی و برخوردار از سعادت ابدی به معنای واقعی کلمه معرفی کرده است . در حقیقت، هویت انسان و سرنوشت پس از مرگ او را «روح » تعیین می کند . از دیدگاه اسلام، روح، واقعیتی است ناشناخته و وصف ناپذیر .
«و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا .»
«می پرسند تو را از روح، بگو روح از فرمان پروردگار من است و شما را نداده اند از علم، مگر اندکی .» (5)
«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم .»
«انسان با وجود ضعف به نیکوترین صورتی آفریده شده است .» (6)
داستان آفرینش آدم، پدر انسانیت روشن گر مقام والای آدمی است، او مستقیما با اراده خدا، از گل ساخته شده و سپس در آن «روح » دمیده شده است . از این داستان، رمز دوگانگی تن و جان آدمی را می توان دریافت:
روان متعالی او، که به سوی خدا رهسپار است و طبیعت مادی او، که در چنگال وسوسه گناه گرفتار آمده است:
«و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا .»
«گرامی داشتیم فرزندان آدم را و برداشتیم ایشان را در بیابان و دریا و روزی دادیم ایشان را از پاکیزه ها و برتری دادیم ایشان را بر بسیاری از آن چه آفریده ایم برتری دادنی .» (7)
قرآن، به انسان ها، ارزشی والاتر از فرشتگان می بخشد، با این همه عنصر نخستین خلقت آدمی را خاک قرار داده است تا با وقوف به این حقیقت، از خود پرستی و غرور، دوری گزیند .
نافرمانی آدم، موجب گردید که از بهشت بیرون رانده شود . در باب انگیزه خروج آدم و حوا از بهشت، مفسران تعبیرات مختلفی کرده اند، ولی قدر مسلم، بیرون راندن آن ها به خاطر سرپیچی از فرمان خدا بوده نه بدان گونه که بعضی پنداشته اند به علت چشیدن میوه درخت ادراک (معرفت .) زیرا مطابق آیات قرآن، خداوند هرگز با علاقه و اشتیاق ایشان به معرفت اشیا نه تنها مخالفتی ندارد، بلکه پیوسته آدمی را به علم آموزی و تفکر تشویق می کند .
اسلام، اندیشه سقوط اخلاقی آدم در برابر تعرض شیطان و در نتیجه انحطاط اخلاقی انسانیت را، برخلاف نظر ادیان مسیحیت و یهود، مردود می شمارد . آن چه که انسانیت را توجیه می کند، حیات اخلاقی انسان هاست .
از دیدگاه اسلام، انسان موجود تیره بختی که تنها با لطف معجزه آسای خدا از مهلکه نجات یابد، تلقی نمی شود، بلکه انسان موجود خردمندی است که از آزادی و اختیار بهره مند است و توانایی شناخت نیک و بد را داراست . او مسؤول سرنوشت خویش است و در برابر قانون الهی قرار دارد تا رفتار خود را با دستورات آن هم آهنگ سازد .
اسلام به انسان مقام «خلیفة اللهی » بخشیده و به او توانایی و شایستگی ویژه ای (نسبت به سایر موجودات عالم) ارزانی داشته است . از دیدگاه قرآن، ایشان مظهر لطف و رحمت الهی در این عالم است . در حدیث قدسی، خداوند فرموده است:
«من گنجی پنهان بودم که می خواستم خود را آشکار سازم، از این رو بشر را آفریدم تا همگان مرا بشناسند .»
بنابر مفاد این حدیث، خداوند بشر را آفرید تا خود را به جهانیان معرفی کند .
تصوف (عرفان) اسلامی بر مبنای این حدیث پدید آمده و گسترش یافته است . انسان کامل، عالم اصغری است که از درخشش عالم اکبر ظهور یافته، از این رو، نماینده خدا در این جهان خاکی است . وجود او، مظهر وجود مطلق است . این خویشاوندی بدان گونه که مسیحیت باور دارد، انسان را با وجود مطلق، متحد نمی سازد، تنها پرتوی از آن مبدا بر او تابیده است; انسان نشانه ای از آن ذات و حقیقت ناشناختنی است .
آفرینش انسان، غایت و مقصودی در خود پنهان دارد و از سربیهودگی صورت نگرفته است . مقصود از خلقت انسان، سیر تکاملی روح است . موضوع بهشت و دوزخ و مجازات و پاداش در اسلام، به کلی برای تحقق این منظور و حصول این مقصود است، و این، همان خصوصیتی است که دین اسلام را نسبت به سایر ادیان ممتاز می سازد . قرآن نموداری از انسان برتر را به پیروان خود ارایه می دهد تا به مدد اندیشه و رفتار، بدان برتری دست یابند . همگی تدابیر اسلام در مورد بشر نظیر: اصل بیم و امید، پاداش و مجازات، به خاطر بالا بردن مقام انسان صورت می گیرد . حتی ترس از خدا به خاطر ایجاد اضطراب در دل ها نیست، بلکه هشداری است به انسان تا به خلافت الهی خود بیندیشد، مسئولیت خود را احساس کند و نیک و بد را باز شناسد .
اسلام می کوشد تا بین فضیلت انسان در مقام جانشین خدا در زمین، و خلقت خاکی و بی مقدار او، که موضوع بحث و مجادله فراوان فلاسفه است، نوعی سازش و هم آهنگی به وجود آورد . بدین منظور بدی ها و ندانم کاری های بشر را امور عدمی می داند . نقص، فقدان کمال است و زشتی، فقدان زیبایی . بنابراین، انسان برای نیل به کمال انسانیت و خداگونه شدن، باید جنبه های مثبت وجود خود را تکامل بخشد; زیرا کمبودها از ارزش انسانی او خواهد کاست .
از دیدگاه اسلام (برخلاف دو دیانت یکتاپرست دیگر، که در پی ریزی فلسفه سنتی مغرب زمین سهیم بوده اند) انسان و سایر مخلوقات، صفت و حالت واجب الوجود تلقی نمی شوند، روح خدا در پیکر مسیح حلول نکرده و او فرزند خدا نیست . انسان ها در رابطه با خدا و مزیت های دیگر، برابر آفریده شده اند و این عقیده که خداوند، به بعضی انسان ها مقام فوق بشری بخشیده مورد قبول قرآن نیست . اسلام علاوه بر آن که در ذات و صفات واجب الوجود با ادیان الهی پیش از خود اختلاف نظر دارد، در طریق وصول الی الله نیز با آن مذاهب هم آهنگ و هم داستان نیست . هر فرد مسلمان با عبادت و پرهیزگاری و اطاعت از دستورات قرآن که از وحی الهی سرچشمه گرفته است، خواهد توانست به خدا تقرب جوید و این تقرب به افراد برگزیده و ممتاز، اختصاصی ندارد . خدای اسلام به همه انسان ها یک سان می نگرد و همگان از عنایت و رحمت واسعه او بهره مندند .
باید اذعان کنیم که مبانی و اصول دیانت اسلام در حمایت از حقوق اقلیت ها، در قرن هفتم میلادی برای نخستین بار، گام بزرگی بوده است که در راه تامین عدالت و آزادی و برابری انسان ها برداشته شده است .
به شهادت تاریخ، در نخستین مراحل پیروزی اسلام، رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با کسانی که هنوز مسلمان نشده بودند، کاملا جوانمردانه بوده است .
در دورانی که سرنوشت انسان ها را زر و زور تعیین می کرده و آزادی، تنها متعلق به زورمندان و توان گران بوده است، پیامبر اسلام در جزیرة العرب، صدای آزادی و برابری در داده و امیدی در دل های محرومان و ستم کشان پدید آورده است . با توجه به این نکته، بی انصافی است که رفتار ناشایست یکی از فرمانروایان ستم گر را در گوشه ای از قلمرو اسلام، بهانه کرده و در عدالت اسلامی تردید روا داریم . شک نیست که حکام محلی، نسبت به رفتار بیگانگان واکنش هایی نشان می داده اند، ولی ملاک قضاوت باید ایدئولوژی اسلام و رفتار پیامبر و جانشینان او در سی سال اولیه ظهور این دیانت باشد، نه فی المثل رفتار معاویه و فرمانروایانی از این قبیل که متاسفانه به نام اسلام حکومت کرده اند .
در فقه اسلامی فصلی به «ذمه » اختصاص داده شده که به معنای امان یا حمایت آمده است . ذمه قراردادی بود که مسلمانان پس از پیروزی بر دشمن، به منظور حمایت و امان دادن به او تنظیم می کرده اند و به امضای طرفین می رسیده است . بنابر قرارداد مذکور، پیروان ادیان دیگری که سرزمینشان به تصرف سپاه اسلام در آمده بود، می توانستند در بین امت مسلمان به آسودگی زندگی کنند و حکومت اسلام امنیت آنان را از هر جهت ضمانت می نمود در قبال این ضمانت، اصل ذمه، مبلغی به بیت المال می پرداختند که «جزیه » نامیده می شد .
از نظر حقوقی، قرارداد با اهل ذمه را می توان عهدنامه سیاسی (کنوانسیون) تلقی نمود که پیروان یکی از ادیان الهی در سرزمین مغلوب، از سوی قوم غالب یعنی مسلمانان امان می یابند و هیچ کس حق تجاوز به حریم آنان را نخواهد داشت . در برابر این تعهد، قوم شکست خورده باید مبلغی را به صندوق حکومت بپردازد و مقررات عمومی اسلام را رعایت کند . این قرارداد دو جانبه، بیش تر به سود اقوام شکست خورده است تا اسلام، زیرا انگیزه انسانی و اخلاقی عامل موافقت با آن بوده است .
در این جا لازم است یادآور شویم که تنظیم قرارداد صلح با شرایط ذمه یا تامین و حمایت ملت شکست خورده یکی از تجلیات انسان دوستانه اسلام است که به کلی با آن چه در حقوق غرب نسبت به رفتار با ملل مغلوب آمده، تفاوتی آشکار دارد .
نکته جالب دیگر، روشن بینی و آشنایی مسلمانان با مسایل سیاسی در 1500 سال قبل است . یعنی در دورانی که حقوق سیاسی وجود نداشته و حاکم بر مقدرات مردم، زورمندی و توانگری بوده است، در قرارداد اهل ذمه، با روشنی و صراحت، وظایف و تکالیف طرفین و حقوقی که نسبت به هم دارند، مشخص شده که جای هیچ گونه ابهام و تفسیری را باقی نمی گذارد .
«جزیه » در حقیقت نوعی مالیات سرانه بود که از همه اقلیت ها وصول می شد . تنها کودکان، زنان و افراد سالخورده و علیل از پرداخت آن معاف بودند . نرخ جزیه یا مالیات، به توانایی مادی افراد بستگی داشته و از طبقات کم درآمد مبلغ کم تری وصول می شده است . سرپرست خانواده یا رئیس قبیله، مسؤول وصول جزیه برای حکومت بوده اند .
تحمیلاتی که به گروه اقلیت می شده، در قبال حمایتی که دولت اسلامی از آن ها به عمل می آورد; در مقایسه با رفتار ملل فاتح نسبت به افراد تابع کشور مغلوب، کاملا متعادل و انسانی بوده است . پرداخت مبلغی در ازای بهره مندی از مزایای قانونی اقامت در بین مسلمانان و یا الزام به حفظ نظم و اطاعت از مقررات اجتماعی اسلام، به خاطر امنیت جامعه، رفتاری خلاف عدالت محسوب نمی شود . مخصوصا که گروه های اقلیت، آزادی کامل داشته اند که در هر کجا مایلند اقامت گزینند و حکومت اسلام، حمایت از جان و مال و نوامیس آنان را متعهد بوده و حتی در برابر دشمن خارجی از آنان دفاع می کرده است .
نشانه هایی از بدرفتاری مسلمانان با گروه های اقلیت، موجود نیست، بر عکس، شواهد تاریخی در حسن سلوک و مهرورزی اسلام با این گروه ها وجود دارد . پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از دستورات صریح خود فرموده است:
«هرکس یکی از افراد مورد حمایت اسلام را از پا در آورد، بهشت را نخواهد دید .»
علی علیه السلام در خطبه های خود از برابری حقوق مسلمان و غیر مسلمان، یاد کرده و فرموده است:
«اینان جزیه می پردازند، ولی با مسلمانان برابرند .»
رهبران دینی یهودی و مسیحی، در انجام وظایف خود، آزادی کامل داشته اند و رسمیت آن ها مورد تایید حکومت بوده است . اعتمادی که اهل کتاب به پیامبر و جانشینان او داشتند، در قراردادها منعکس است، و هیچ گونه دلیلی بر ناخشنودی اقلیت مدینه و شهرهای دیگر از مجریان قانون اسلام در دست نیست .
تساهل دینی در اسلام، برخلاف برداشت اروپائیان از این واژه به بی بند و باری و سهل انگاری اطلاق نمی شود . دیانت اسلام به گروه های غیرمسلمانی که در درون جامعه مسلمان، زندگی می کنند، آزادی انجام فرایض دینی و حفظ آداب و رسوم قومی را داده و آن ها را در حمایت خود گرفته است . این رفتار مردمی، به تعبیر اسلام، «تساهل » نامیده شده و مجامع جهانی، امروزه این تفکر عالی اسلام را به مقررات حمایت از آزادی های انسان، افزوده اند و از سخت گیری های اکثریت نسبت به اقلیت، در میان افکار و عقاید خود، چشم پوشیده اند .
در تاریخ اروپا می خوانیم که قرن ها، آبای کلیسا نسبت به غیر مسیحیان سخت گیری و شکنجه روا می داشته اند و حتی به متفکران و اهل علم، اجازه ابراز عقاید و نظریات خود را (به علت آن که مخالف با مفاد انجیل است) نمی دادند . عده ای از دانشمندان در سراسر اروپا تحت فشار کشیشان قشری و جامعه متعصب بوده اند .
برداشت اسلام از حقوق اقلیت، هرگز نباید پدیده ای قرون وسطایی و قدیمی جلوه کند . پذیرش حق آزادی بیان و آزادی رفتار، برای انسان ها پدیده ای است که از احترام به شخصیت و اعتقاد به اصالت بشر، سرچشمه گرفته و هنوز هم تفکری پیشرفته است، و می تواند کمال مطلوب ابدی، برای فرهنگ بشری باشد . علمای حقوق بین الملل، مسلما ناگزیر خواهند بود در فرضیه های خود به منظور پی ریزی اساس تفاهم و هم بستگی بیش تر ملت ها، با اندیشه های مترقی اسلام آشنا شوند . این حقیقت مورد پذیرش تاریخ است که قرآن با ارایه مقرراتی در حمایت از گروه های اقلیت، توانسته است ضرورت کاربرد اصل تساهل دینی را در برخورد عقاید و آرای امروز نیز اعتبار بخشد . اصلی که در بسیاری از نظام های سیاسی - اجتماعی معاصر رعایت نمی شود . حقوقدانان بین المللی و بشر دوستان معاصر، هنوز به خاطر تدوین مقرراتی برای حفظ اقلیت های بیگانه در درون جوامع اروپایی تلاش می کنند .
نزول کتاب آسمانی قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله، تنها به خاطر تغییر رسوم و دگرگونی اخلاق عرب جاهلیت نبوده است . قرآن، کتابی است حاوی دستورات منسجم و کامل که اجرای آن در شرایط تاریخی و ضرورت های اجتماعی گوناگون کاملا امکان پذیر است . در مورد حقوق زن، نخست باید دیدگاه اسلام را در باره طبیعت زن دانست .
دیانت اسلام، زنان و مردان را برابر می داند و قوانین اسلام، عموما انسان را مورد حمایت قرار می دهد نه فرد یا گروه معینی را . با این همه در مواردی از حقوق زنان بیش تر پشتیبانی کرده و مخصوصا سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عدالت، مهربانی و نیک رفتاری با زنان را توصیه نموده و احادیث بسیاری در این باره موجود است . در مساله ازدواج که از نظر اسلام، بعد اخلاقی و تربیتی آن اهمیت فوق العاده ای دارد، اگر به مهریه تاکید شده باز به خاطر احترام و تامین زندگی آینده زن بوده است .
حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که زن را به موجود مقدس تعبیر کرده و در حدیث دیگر مالکیت خصوصی، حق استفاده از ارث و تساوی در برابر قانون را برای زن قایل شده است .
فقهای اسلام، از تفاوتی که در سهم ارث زن و مرد وجود دارد و مرد دو برابر زن ارث می برد، بدین صورت دفاع کرده اند که این امر نه تنها تضییع حقی نسبت به زنان نیست، بلکه امتیازی هم برای آنان محسوب می شود . می دانیم که در نظام اجتماعی اسلام، به طور کلی مرد مسؤول پرداخت هزینه خانواده از هر قبیل است . در حالی که مسؤولیت و مدیریت زن در خانواده نسبت به اموری است که برای او مستلزم هزینه ای نیست، بدین ترتیب ثروت و در آمد او مانند مرد، صرف مخارج خانواده نمی شود . حال اگر، بیش تر از او ارث می برد، هرگز به خاطر برتری مرد نسبت به زن نمی باشد، بلکه به علت مخارج بیش تری است که اجبارا مرد در زندگی برعهده دارد .
از بررسی قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله به این نتیجه می رسیم که دین اسلام سه نوع امتیاز برای زنان قایل شده است:
اول، حق زناشویی که از نظر اسلام در عین این که پیوند معنوی و پرشکوه مرد و زن مسلمان است، اقدامی در مسیر نظم جامعه و قرارداد عادلانه ای بین طرفین است .
دوم، رعایت احترام و ادب معاشرت در روابط زن و مرد است . با شناختی که اسلام از طبیعت سرکش مردان داشته، در این مورد راه های عملی ارایه داده و صرفا توصیه اخلاقی نکرده است .
سوم، تنظیم روابط زناشویی است . زناشویی صرفا اقناع غریزه جنسی نباید تلقی شود . انگیزه های انسانی و تربیتی، علل و موجبات اساسی زناشویی است . دورنمای این مزایای سه گانه که با یک دید کلی، می توان آن ها را به صورت اصل واحدی پذیرفت، نظر اسلام را نسبت به ارزش مقام زن روشن می سازد .
مطالعه تاریخ تمدن های گذشته حاکی از پرداختن انسان به رسوم و عادات شرم آوری بوده که انقلابات و تحولات اجتماعی نظیر اسلام، سرانجام آن را از میان برده است . از جمله این عادات، رفتار غیر انسانی مردان جاهلیت با زنان و دختران عشیره بوده که پیامبر با آن مبارزه کرده است .
از دیدگاه قرآن، زن در جامعه مسلمان، از همگی حقوقی که به مرد اختصاص داده شده، بهره مند است و اصولا هیچ گاه تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد .
«ما از هر چیز دوگونه آفریدیم، باشد که یگانگی ما را پذیرا شوید .» (13)
افسانه اغواگری حوا و برانگیختن آدم به گناه که در انجیل آمده، و زن را شاگرد شیطان نامیده است، مورد قبول اسلام نیست و این بی احترامی نسبت به زن نه تنها در قرآن دیده نمی شود، بلکه به شهادت بعضی آیات، برتری زن نسبت به مرد، پذیرفته شده است . (14)
در آیات مذکور، آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران و مادر عیسی علیه السلام نمونه پاکدامنی و استقامت در برابر شداید و سختی ها معرفی شده اند . بنابر احادیث معتبر، خدیجه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام دختر پیامبر و همسر علی علیه السلام در بزرگواری همانند مریم و آسیه اند . (15)
باید دانست که نظر قشریون و ظاهر گرایان مسلمان نسبت به زن، مطلقا با تعالیم اسلامی ربطی ندارد و نشانه بی اطلاعی و بی خبری این گروه های متعصب و بیگانه از حقایق اسلام است . این گروه ها برای زن همان حقوقی را قایلند که اعراب دوره جاهلیت قایل بودند، اینان به دستور پیامبر و تعالیم قرآن در موضوع برابری زن و مرد تسلیم نمی شوند و تنها به ظواهر دین پایبندند و با برداشت سطحی و ناقصی که از دین اسلام دارند، مقام عالی و با عظمتی را که قرآن به انسان (اعم از مرد و زن) ارزانی داشته، هرگز درک نکرده اند و در نتیجه با تندروی های ناشایسته ای به قضاوت در باره زن می پردازند . سخنانی چون «بهشت زیر پای مادران است » یا «بهترین شما کسی است که با همسر خود به مهربانی رفتار کند» ، هرگز بر زبان پیامبری که برای زن ارزش ملکوتی قایل نباشد، جاری نمی شود .
مبارزه ای که زنان مسلمان برای به دست آوردن حقوق و آزادی خود آغاز کرده اند، از پیکار زنان اروپا و آمریکا، آسان تر است، زیرا زن مسلمان برخلاف زنان مغرب زمین علیه قوانین ظالمانه ای که حقوق زنان را از یاد برده، قیام نکرده است، بلکه منحصرا با اندیشه هایی مبارزه می کند که گرفتار کوته بینی و عصبیت های جاهلیت اند و مانع رسیدن زنان به حقوق که اسلام برای آنان پذیرفته است می گردند .
دین اسلام، به مراتب بیش تر از مسیحیت و ادیان دیگر در مورد حقوق و آزادی های زن سخنی گفته است مانند: مالکیت خصوصی زن، مهریه، ارث، دریافت هزینه زندگی از شوهر سابق پس از طلاق، و امتیازات بسیار دیگر . دشواری زن مسلمان و مقاومت مردانی است که آماده اجرای احکام الهی در مورد او نیستند .
در کدام سیستم اقتصادی، از حق مالکیت زن، نظیر اسلام حمایت شده است؟ شور و حرارتی که پیامبر صلی الله علیه و آله در دفاع از آزادی و حقوق اقتصادی و اجتماعی زن، در هزار و چهارصد سال پیش، نشان داده است، واقعا شگفت انگیز است . ظهور اسلام، مقارن با فرمانروایی امپراطوران روم و ایران بود که اصولا مرد و زن از آزادی و عدالت بی بهره بودند . اروپای قرن بیستم، هنوز حقوقی را که اسلام برای زنان قایل شده است، به آنان نبخشیده است .
با توجه به این حقایق، زنان روشن فکر مسلمان، بهتر است برای مطالبه حقوق و آزادی های خود از دولت ها، به جای تکرار مطالب متفکران مغرب زمین، به اصول برابری و عدالت اسلام تمسک جویند . عدالت اسلام، از مطالعه در هم آهنگی و نظم و ترتیب کائنات پدید آمده است . نظامی که قدرت کامله خدا، ضامن استقرار و استمرار آن است . نظامی که از اصل مهم «هر چیزی به جای خویش نیکوست » پیروی می کند .
انکار نمی توان کرد که اسلام حق چند همسری را برای مرد پذیرفته و اجازه طلاق را به او داده است . باید دانست که نظر قرآن و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در موضوع تعدد زوجات، مبتنی بر علل و موجباتی بوده که در جامعه ابتدایی صدر اسلام وجود داشته است . نظام چند همسری، ستم و اهانت و تحقیر زن در عرب جاهلی، سنتی پا برجا و غیر قابل انکار تلقی می شد . هدف قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله از همان ابتدا، متوجه رفع ستم از زن و بهبود شرایط زندگانی او بوده است ولی عملی ساختن این تصمیم، با یک دستور قاطع و بی سابقه، با توجه به فضای فکری حاکم بر جامعه آن روز، امکان عقلی نداشته است . درست به همین علت، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، با تدابیر ویژه ای کوشیده است که عادات ناپسند و غیر انسانی چند همسری را از جامعه اسلام زایل سازد و در راه رسیدن به این هدف، نخستین گام را که محدود ساختن تعدد زوجات و تدوین ضوابطی برای زناشویی و طلاق باشد برداشته است . در مراحل بعد، اسلام با هرگونه تبعیض و ستم، نسبت به انسان ها اعم از مرد و زن، سیاه و سفید، برده و آزاد، مبارزه کرده است .
در مورد تعدد زوجات، هدف اسلام مبارزه با ستم گری نسبت به زنان و اجرای عدالت بوده و مخصوصا پافشاری قرآن بر اجرای عدالت، خود به خود مساله چند همسری را منتفی می سازد . اگر عدالت و احترام بر روابط زن و شوهر سایه نیفکند، یقینا تک همسری نیز تفاوتی با چند همسری ندارد و به هر حال آرامش خانواده به نابودی کشیده می شود .
در باب طلاق هم اگر درست بنگریم، برای زن و شوهر هر دو حقوقی در نظر گرفته شده است . ازدواج در حقیقت نوعی قرارداد است که زن و شوهر آن را امضا می کنند . این قرارداد در مواردی که یکی از طرفین، به شرایط آن عمل نکند، قانونا نافذ نخواهد بود و اعتبار خود را از دست می دهد . قرآن، درست هنگامی که عقد زناشویی به این مرحله از تزلزل برسد و تداوم زندگی مشترک ممکن نباشد، موضوع طلاق را (آن هم با شرایط عادلانه و در چند مرحله) مطرح می سازد .
در طلاق اسلام، صلح و آشتی و بازگشت به زندگی زناشویی پیش بینی شده و مخصوصا به زنان نیز، حق جدایی از شوهر، طبق شرایطی داده شده است . مرد به دل خواه خود و بدون دلیل، هرگز نمی تواند همسر خود را طلاق دهد و در صورت طلاق شرعی، مرد مکلف است علاوه بر مهریه، ضرر و زیانی را که همسر سابق او مطالبه می کند، تمام و کمال بپردازد و رضایت خاطر او را فراهم آورد . در قرآن کریم سوره مستقلی به طلاق اختصاص داده شده و تمامی ابعاد آن با دقت نظر و موشکافی تجزیه و تحلیل شده است . علاوه بر این سوره (که حاوی دستورالعمل های کافی برای شناسایی، حفظ و تامین حقوق مادی و معنوی بانوان است) در سوره های دیگر، ضمن آیات متعددی در موضوع نکاح و طلاق گفت وگو کرده است . با این همه دین اسلام، طلاق را به جراحتی بر پیکر جامعه تعبیر نموده است . و بر پایه این تعبیر، مقررات شدیدی در راه تامین معیشت همسران مطلقه، وضع نموده تا به انحراف و فساد کشیده نشوند و جامعه را آلوده نسازند .
کلیات مطالب و منابع در سایت:
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 92/5/14 ساعت 1:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت