پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله باتفاق حضرت على علیه السّلام، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السّلام مباهله فرمود

 (2) [صحیح مسلم‏] در کتاب «فضائل صحابه» در باب فضائل حضرت على علیه السّلام، به سند خود، از «عامر بن سعد بن ابى وقّاص» از پدرش روایت کرده است که در یکى از روزها، «معاویة بن ابى سفیان» به «سعد» دستور داد تا به حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام ناسزا بگوید! «سعد» از دستور او سرپیچى کرد  .

 «معاویه» از وى پرسید: به چه سبب است که على را آماج ناسزا و دشنام نمى‏سازى؟ «سعد» گفت: بخاطر آنست که سه خصلت از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در شأن على علیه السّلام شنیدم که با توجه به آنها، هیچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت، اقدام نمى‏کنم و هر گاه یکى از آنها براى من بود، بهتر و ارزنده‏تر از شتران سرخ مو که در اختیار من باشد، بشمار مى‏آوردم  .

1- کارزارى که به جهتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حضرت على علیه السّلام را به جانشینى خود، در مدینه باقى گذاشت و حضرت على علیه السّلام به عرض رسانید: یا رسول الله  !

مرا به خلافت بر زنان و کودکان موظّف مى‏دارى! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ او، فرمود: آیا خرسند نیستى از اینکه منزلت تو نسبت به من، همانند نسبت و منزلت هارون علیه السّلام، به حضرت موسى علیه السّلام باشد؛ با این تفاوت که پس از من پیغمبرى مبعوث نمى‏شود  .

 (1) 2- در روز جنگ خیبر، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، مى‏فرمود: پرچم اسلام را به دست کسى به اهتزاز مى‏آورم که خدا و رسول را دوست مى‏دارد و خدا و رسول هم، او را دوست مى‏دارند! از شنیدن این سخن همه ما در انتظار چنان عطیّه‏اى بودیم و دستها از آستین بیرون آورده تا پرچم اسلام را در اختیار بگیریم، همان زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: على را بحضورم بیاورید. على علیه السّلام را در حالى بحضور حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله دعوت کردند که حضرتش به درد چشم دچار بود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آب دهان مبارک را در چشم حضرت على علیه السّلام چکانید، دیدگانش شفا یافت و پرچم اسلام را که یادبود نصرت الهى بود، به دست او سپرد و از برکت وجود حضرت على علیه السّلام، فتح و پیروزى نصیب اسلام شد  .

3- هنگامى که آیه مباهله فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ (سوره آل عمران، آیه 61) نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، حضرت على علیه السّلام و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را بحضور طلبید و فرمود: بار پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند  .

مؤلف گوید: این روایت را «ترمذى» در [صحیح 2/ 300]، «احمد حنبل» در [مسند 1/ 185] و «سیوطى» در «الدّر المنثور»، در ذیل تفسیر آیه مباهله در سوره آل عمران، روایت کرده‏اند. «سیوطى» اظهار داشته است: این حدیث را «ابن منذر» و «حاکم نیشابورى» و «بیهقى» در «سنن»، از «سعد بن ابى وقاص» نقل کرده‏اند  .

 (2) [صحیح ترمذى 2/ 166] به سند خود، از «عامر بن سعد بن وقاص» از

پدرش روایت کرده است که گفت: هنگامى که آیه نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را بحضور طلبید و فرمود  :

بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند  .

 (1) مؤلف گوید: «حاکم» این حدیث را در [مستدرک 3/ 150] روایت کرده و اظهار داشته است: این حدیث به نظر «بخارى» و «مسلم»، از احادیث صحیح است و «بیهقى» هم، در کتاب [سنن 7/ 63] روایت کرده است. «زمخشرى» در «کشّاف» و «فخر رازى» در «تفسیر کبیر» در ذیل تفسیر آیه مباهله در سوره آل عمران و «شبلنجى» در [نور الابصار ص 100] روایت کرده‏اند و مطالب ذیل به نقل از «نور الابصار» چنین است: مفسّران گفته‏اند: هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آیه مباهله را بر نجرانى‏ها تلاوت فرمود و آنان را به مباهله فرا خواند، اظهار داشتند: به ما اجازه بدهید تا باز گردیم و تصمیم لازمى اتخاذ کنیم و فردا به ملاقات شما بیائیم و تصمیم خود را به اطلاع شما برسانیم. در مراجعت، برخى با برخى دیگر، راجع به مباهله به گفتگو پرداختند و همان زمان از «عاقب» که بزرگ آنان بود و نجرانى‏ها او را صاحب رأى و دانشمند خود مى‏دانستند، پرسیدند: اى عبد المسیح! نظر تو درباره مباهله کردن با محمد صلّى اللّه علیه و آله چیست؟ «عاقب» در پاسخ آنها گفت: اى گروه ترسایان، مى‏دانید که محمّد صلّى اللّه علیه و آله پیغمبر برگزیده‏اى است و هر گاه شما با او به مباهله پردازید، همگى ما به هلاکت خواهیم رسید. در روایت دیگر آمده است که خطاب به آنان گفت: بخدا سوگند! هیچ قومى در صدد مباهله با پیغمبرى برنیامد مگر آنکه همگى آنها به آتش هلاکت سوختند و نابود گردیدند  .

بهتر آنست از تصمیمى که گرفته‏اید روى برتابید و با او وداع کنید و به دیار خود بازگردید  .

فرداى آن روز، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالیکه امام حسن علیه السّلام را در کنار خود قرار داده و دست امام حسین علیه السّلام را بدست گرفته بود و حضرت زهرا علیها السّلام و حضرت‏

على علیه السّلام در پشت سر پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله حرکت مى‏کردند، در محل مباهله حضور یافتند  .

 (1) رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به آنان فرمود: هر گاه من نفرین کردم، شما «آمین» بگویید. به محض اینکه اسقف ترسایان، پیغمبر و همراهان او را به چنان وضعى مشاهده کرد، خطاب به ترسایان گفت: اى گروه نصارى! رخسارهائى را مشاهده مى‏کنم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جاى خود برکند، دعاى آنان را مى‏پذیرد و کوه را از جاى مى‏کند. اینک با وى مباهله نکنید که همگى شما هلاک مى‏شوید و تا روز قیامت ترسائى بر جاى نمى‏ماند. ترسایان که از چنان حالى با خبر شدند، خطاب به رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اى ابا القاسم! رأى ما بر آن قرار گرفت که با تو مباهله ننمائیم و تو را به دین خود واگذاریم و ما به دین خود پایدار باشیم  .

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: حال که براى مباهله اقدام نمى‏کنید، اسلام اختیار نمائید تا به نفع شما همان گونه رفتار شود که به نفع مسلمانان رفتار مى‏شود و (در مسائل حقوقى و غیره) آنطور با شما رفتار خواهد شد که با مسلمانان رفتار مى‏شود. ترسایان اظهار داشتند: ما حاضر نیستیم از دین خود دست برداریم و به آئین شما بگراییم. حضرت فرمود: پس حال که شما اسلام اختیار نمى‏کنید، چاره‏اى نیست جز اینکه با شما نبرد کنیم. ترسایان گفتند: ما تاب نبرد با عرب را نداریم. لیکن حاضریم با شما مصالحه کنیم که با ما جنگ نکنید و ما را به هراس نیندازید و از دین ما ممانعت به عمل نیاورید و مقرر مى‏داریم، در هر سال دو هزار حلّه تقدیم نمائیم که یک هزار از آنرا در ماه صفر و یک هزار دیگر را در ماه رجب تحویل گیرید. در روایت دیگر آمده است که اظهار داشتند: علاوه بر آنها، سى و سه زره عادى و سى و سه شتر و سى و چهار اسب جنگى، به شما اعطاء نمائیم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با پرداخت آنچه گفته شد، حاضر به مصالحه با ترسایان نجران گردید .

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به دنبال این جریان فرمود: بخدائى که جان من در دست‏

تواناى اوست، عذاب بالاى سر ترسایان قرار گرفته بود و هر گاه به مباهله اقدام مى‏کردند، همگى آنها به شکل بوزینه و خوک، مسخ مى‏شدند و آتشى، بیابان را فرا مى‏گرفت و همه آنها مى‏سوختند و خداى تعالى سرزمین نجران و مردم آن و حتى پرندگان روى درختان را مستأصل مى‏ساخت و سالى بر آنها سپرى نمى‏شد مگر آنکه همگى آنها به هلاکت مى‏رسیدند.

 «خازن» و دیگران این خبر روایت کرده‏اند.

 (1) مؤلف گوید: پس از آنکه «زمخشرى» قصّه نجران را نقل کرده، اظهار مى‏دارد: هر گاه کسى بگوید مقصود از «مباهله» آنست که راستگو از دروغگو، و دشمن از دوست، امتیاز داده شود، بنابر اینکه مراد از مباهله، امتیاز دوست از دشمن باشد، مناسب آنست که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا به مباهله بر مى‏خاست و فرزندان و زنان را همراه نمى‏آورد؟ «زمخشرى» در پاسخ این پرسش مى‏گوید:

بر خلاف انتظار، آوردن زن و فرزند بیشتر از آنچه تصور مى‏شود، دلیل بر وثاقت آنست و استوارى به خویش است و یقین به صداقت خود دارد و دلیل بر آنست که با جرأت هر چه تمامتر، حاضر شده است عزیزترین افراد و پاره جگر و محبوبترین اشخاص را، در معرض خطر احتمالى قرار دهد و تنها حاضر نشده است خود را، در معرض هلاکت قرار بدهد؛ از سوى دیگر، یقین داشته است دشمنش دروغ مى‏گوید و هر گاه دستور دهد زن و فرزند را همراه بیاورند، محبوبترین و عزیزترین آنها به هلاکت مى‏رسند و مباهله به نفع پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بانجام مى‏رسد. و لازم به تذکّر است، از میان بستگان دیگر به این جهت فرزندان و زنان را از طرفین انتخاب کرده است که اینان عزیزترین اهل بیت آنها مى‏باشند و از سایر بستگان، علقه بیشتر و دلبستگى زیادترى با بزرگ خاندان دارند و به اندازه‏اى این علاقه‏مندى در سطح بالا قرار گرفته است که بزرگ خاندان حاضر است جان خود را فداى آنان نماید و در برابر حفاظت از آنها، کشته بشود؛ همین‏

علاقه قلبى و ایجاد دلبستگى است که هر گاه نبردى آغاز مى‏شد، از طرف شخص فرمانده اعلام مى‏شد که جنگجویان، زن و فرزند خود را همراه بیاورند تا وجود اینان در پشت جبهه، وسیله‏اى براى فرار جنگجویان و سلحشوران از میدان جنگ نباشد. و اینگونه از خود گذشتگى‏ها را که بزرگ خاندان انجام مى‏داد «حماة الحقایق» (پشتیبان حقیقتها)، مى‏نامیدند.

 (1) گفتنى است که چرا در «آیه مباهله» فرزندان بر خود و دیگر افراد، مقدّم ذکر شده‏اند؟ این بدانجهت است که ثابت کند فرزندان از لطف و مهربانى بیشتر و از منزلت زیادترى برخوردارند. و به این نتیجه مى‏رسیم که فرزندان، مقدّم بر شخص خانواده و مقدّم بر شخص دیگرى است که همانند بزرگ خانواده مى‏باشد، و از کسانى هستند که فدائى شخص خانواده قرار مى‏گیرند.

 «زمخشرى» گوید: مباهله و چگونگى آن، استوارترین دلیل بر فضیلت و اهمیت اصحاب کساء است و دلیل روشنى است بر صحّت نبوّت پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، بدلیل اینکه هیچیک از موافقان و مخالفان، اظهار نداشته‏اند که ترسایان با مقام نبوّت، مباهله کردند و اقدام براى این عمل نموده‏اند (پایان سخن زمخشرى).

 «فخر رازى» در «تفسیر کبیر»، پس از آنکه به نقل قضیه مباهله پرداخته است، اظهار مى‏دارد: «آیه مباهله» بر این حقیقت دلالت مى‏کند که امام حسن و امام حسین علیهما السّلام دو فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏باشند؛ بدلیل آنکه در ضمن پیشنهاد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله که فرزندان خود را براى مباهله بخوانیم، رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، حسنین علیهما السّلام را براى مباهله همراه خود برد. با توجه به این رفتار، ثابت مى‏شود که حسنین، فرزندان آن حضرت مى‏باشند. گذشته از این، قرآن کریم هم در تأیید و تأکید این موضوع در سوره انعام مى‏فرماید: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ ... وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى‏ به دنبال آن، اظهار داشته است: بدیهى است حضرت‏

عیسى علیه السّلام از سوى مادر به ابراهیم علیه السّلام مى‏پیوندد و اگر فرزند دخترى، فرزند بشمار نیاید، درست نیست که عیسى علیه السّلام فرزند ابراهیم علیه السّلام باشد! بار دیگر در ذیل آیه وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ در سوره انعام، اظهار مى‏کند آیه مزبور، گواه بر اینست که حسنین علیهما السّلام از ذریّه و بازماندگان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏باشند؛ بدلیل آنکه خداى تعالى، حضرت عیسى علیه السّلام را از ذریّه حضرت ابراهیم علیه السّلام بشمار آورده است با آنکه حضرت عیسى علیه السّلام از سوى مادر، به حضرت ابراهیم علیه السّلام مى‏پیوندد.

ادامه مطلب ....



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 89/10/20 ساعت 8:8 صبح موضوع آیات در شان اهل بیت | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت