شریح بن حارث کندی، مشهور به شریح قاضی – از چهرههای اجتماعی – قضایی و تا حدی سیاسی صدر اسلام میباشد که بررسی حیات تاریخی شریح نیز یکی از همین مقولههاست.
منابع، تاریخ دقیق تولد شریح را به خاطر گمنامی و ناشناس بودن وی در آن زمان ذکر نکردهاند، ولی با توجه به این که منابع معتبر، سال وفات او را 87 یا 80 هجری و سن او را در هنگام مرک 106 تا 110 سال دانستهاند. تاریخ ولادت او، حدوداً 30 سال قبل از هجرت پیامبر (ص) بوده است.
از دوران کودکی و نوجوانی او در کتب تاریخی مطلب خواصی بیان نشده است. از نظر شکل ظاهری، چهره او به دلیل این که هیچ مویی در صورتش نروییده بود شبیه چهر نوجوانی بود و به همین دلیل، یکی از چهارتن سادات طلس به حساب میآمد.
علاوه بر این، فردی کریه المنظر بود و بنا به گفته اصمعی، ناقص الاسنان نیز بوده است. به لحاظ اخلاقی دارای خصلتهایی همچون عجب و خود پسندی بود. خصوصیات دیگر او را شوخ طبی ذکر کرده و روایتهایی نیز در این باره آوردهاند.
شریح؛ صحابی یا تابعی؟
در مورد این که شریح از صحابه بود یا تابعین، میان مورخان و عالمان رجال اختلاف نظر وجود دارد بعضی او را در ردیف تابعین به حساب آوردهاند که زمان جاهلیت را هم درک نموده است.
به طور خلاصه میتوان گفت که شریح قاضی جزء بزرگان تابعینی بوده که با صحابه بزرگی همچون: علی(ع)، عمر، زیدبن ثابت، عبدالله مسعود و غیره مصاحبت داشته و از آنها علوم مختلف و به ویژه حدیث فرا گرفته است.
شریح قبل و بعد از حادثه کربلا
صرف نظر از پیمان شکنی بیشتر این بزرگان، خود شریح نیز به محض ورود عبیدالله به کوفه در دارالاماره او حضور یافت و بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفاداری با آل علی، به جرگه مخالفین آنها پیوست .
و یکی از مشاورین درگاه عبیدالله گردید و عبیدالله نیز که جهت رسیدن به مقاصد خود به حمایت اشخاصی همچون شریح قاضی، که در میان مردم مقدس مآب کوفه، از شخصیت ممتازی بر خوردار بود – نیاز داشتف از او استقبال کرد.
درماجرای دیگری، از نقش شریح به عنوان پیام رسان عبیدالله به قبیله هانی، در رابطه با رساندن خبر زنده بودن هانی و پراکنده شدن آنها از اطراف دارالاماره یاد شده است.
نقشی را که شریح در چنین لحظه حساسی در صحنه سیاسی – نظامی ایفا کرد، به اندازهای مهم و حیاتی بود- به خصوص برای ابن زیاد – که به قیمت به دست گرفتن، امارت از طرف عبیدالله به قتل رسیدن هانی و مسلم و از همه مهمتر، اتفاق افتادن حادثه کربلا تمام شد.
هم چنین از شریح به عنوان امانتدار مسلم، در مخافظت از بچههای وی نام برده شده و گفته شده است که شریح از ترس تهدیدهای عبیدالله، آنها را بی سرپرست در شهر رها ساخت تا خطری در این زمینه متوجه او نگردد.
فتوای شریح بر ضد امام حسین(ع)
یکی از مهمترین نکات راجع به نقش شریح در جریان نهضت کربلا این است که آیا فتوای شریح مبنی بر وجوب جهاد با امام حسین(ع) واقعیت داشته است یا خیر.
اگر چنین خبری صحت داشته باشد، میتوان گفت که یکی از عوامل اصلی و بسیار مهم در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین(ع) صدور چنین فتوایی از شخصی فقیه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضی خلفای راشدین بوده است.
با این وجود شواهدی مبنی بر تصدیق و تایید آن موجود است که عبارتند از:
الف: سازگاری شریح با تمامی اندیشههای خلفای معاصر خود
ب: تمایل و گرایش سریع به قدرت برتر (عبیدالله) و سهیم شدن در برنامههای او در مخالفت با طرفداران آل علی(ع)
ج: ضعف نقش و محتاط و ترسو بودان و حساب بردن از عبیدالله.
د: در کنار عوامل دیگری همچون: جبن و ترس، عافیت طلبی،
ریاکاری، دو پهلو سخن گفتن، دروغگویی، و ریاکاری شریح، از یک طرف و ترفندها، سیاستبازیها، سوء استفاده از مقام مذهبی افراد، جعل امضاء و نتیجهگیری غلط و قیاس به باطل توسط ابن زیاد، همراه با زودباروی و عدم آشنایی کوفیان با سیاست روز، از طرف دیگر سخن و نظر کلی شریح را تبدیل به فتوایی بر ضد امام حسین(ع) برای تهییج کوفیان زودباور علیه نوه پیامبر(ص) میکند که مسبب اصلی آن نیز خود شریح و اهمل و سستی او بوده است.
شریح در زمان شورش ابن زبیر و قیام مختار
به جز آنچه در مورد شریح در دوران امامت عبیدالله و خلافت یزید گفت شد، اخباری در مورد استعفای وی از منصب قضاوت در زمان شورش ابن زبیر در منابع نیامده است.
در این رابطه ابن سعد و ابن خلدون گفتهاند که شریح در فاصله سالهای بحرانی، پس از استعفای معاویه دوم – 64 تا 73 هجری به مدت 9 سال در کار خود درنگ نمود و حتی به مدت سه سال از منصب قضاوت کناره گیری کرد. .
علت این امر ترس او از عدم امنیت جانی در هنگام تصدی این منصب بوده است.ابن خلدون آورده است؛ مختار پس از تسلط بر کوفه و آرام کردن اوضاع این شهر، شریح قاضی را که به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام از منصب قضای کوفه استعفا کرده و خانه نشین شده بود، به کار قضاوت برگرداند.
سپاهیان مختار و به خصوص شیعیان او با این کار مخالفت نموده و از مختار خواستند که وی را عزل کند.
آنها دلایل مخالفت خود را عثمانی بودن شریح، مغضوب علی(ع) قرار گرفتن و تبعید او به بانقیا توسط امام گواهی دادن علیه حجربن عدی و کوتاهی ورزیدن در پیام رسانی به هم قبیلگان او ذکر میکردند.
شریح نیز پس از شنیدن این اعتراضات خود را به بیماری زد، در نتیجه مختار نیز که تاب تحمل اعتراضات بسیار یاران خود را نداشت شریح را از کار بر کنار نمود.
به نظر میرسد که دلیل اصلی انصراف شریح از مسند قضاوت کوفه در زمان فتنه غیر از آن چه که گفته شد، همان عوامل مصلحت طلبی و عافیت جویی وی به خصوص در شرایط حاد و بحرانی، بوده است زیرا وی میدانست که چنین قیامهایی گذرا و موقتی بوده و دوام چندانی نخواهد داشت.
از این رو صلاح کار خود را در انصراف از دستگاه قضایی برای متهم نشدن و جان سالم در بردن از معرکهها میدید.
شریح در دوران خلافت عبدالملک و امارت حجاج تا وفات وی
پس از برقراری خلافت عبدالملک و تسلط او بر کوفه، شریح توسط این خلیفه مجدداً به مسند قضاوت باز گردانده شد.
پس از به دست گرفتن امارت کوفه توسط حجاج وی مقام قضای این شهر را تثبیت نمود و شریح علاوه بر اشتغال بر این امر، از مشاوران حجاج نیز به شمار میرفت.
وی تا سال 78 هجری به امر قضاوت مشغول بود و در این سال از حجاج تقاضای کنارهگیری از مسوولیت نمود که حجاج نیز با در خواست او موافقت نمود.
منابع علت استعفای او را پند و اندرز مردی دانا عنوان کرده و نوشتهاند که آن مرد به او توصیه کرده بود که به علت رشوه خواری فرزندش و هم چنین پیری و ناتوانی خودش، از سمت خود استعفا دهد.
وی پس از این استعفا خانهنشین شد و در این مدت حقوق و مستمری دریافتی خود از دولت را قطع نمود و با همین وضعیت نیز در گذشت.
نتیجهگیری
شریح قاضی جزو بنی امیه نبود و کسی بود که میفهمید حق با کیست. وقتی«هانی ابن عروه» را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند سربازان و افراد قبیلهاش اطراف قصر عبیدالله را گرفتند. ابن زیاد ترسید، آنها میگفتند که هانی را کشتند.
ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است و به اینها بگو که زنده است. شریح آمد دید که «هانی» زنده است، اما مجروح، هانی این عروه(خطاب به شریح) گفت: ای مسلمانها این چه وضعی است، پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات دهند؟
شریح قاضی میگوید میخواستم بروم و این حرفهای هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفتهاند، بگویم اما افسوس که جاسوس عبیدالله آنجا ایستاده بود. جرأت نکردم. این جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم«ترجیح دادن دنیا بر دین» نبود خودسازی.
شاید اگر شریح قاضی، همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد اگر شریح میرفت و حقیقت را میگفت چون هنوز عبیدالله قدرت نگرفته بود، آنها هجوم میآوردند و هانی را نجات میدادند و با نجات هانی قدرت پیدا میکردند، روحیه پیدا میردند و کوفه متعلق به امام حسین(ع) میشد و اصلا واقعه کربلا اتفاق نمیافتاد و تاسف بار تر و تعجببرانگیزتر این است که همین شریح قاضی فتوا میدهد و به فتوای همین به اصطلاح عالم، عدهی کثیری به جنگ با امام میروند. حب دنیا و منعفت طلبی در تمام قضایای سال 61 دخیل است.
عبیدالله برای عملی که در نظر داشت ناگزیر از داشتن حکم و فتوایی بود که حجت شرعی برای خود و نیز افکار عامه حاصل کند.
در شب اول بعد از مطرح شدن خواسته عبیدالله قاضی شریح قلم را به پیشانی خود میزد و گفت: شریح تو مگر حسین را، پدرش را و جدش را نمیشناسی.
تو میتوانی حکم قتل فرزند رسول الله را امضا کنی؟ در شب دوم نیز عبیدالله کاری از پیش نبرد، اما ببینید که شیطان وایادی انسی او چگونه عمل میکنند.
در شب سوم مبلغ بسیار زیادی از درهم و دینار به شریح نشان دادند که اتفاقا در همین شب بود که وی اجازه خواست تا کمی فکر کند و تحقیق کند تا علتی برای صدور حکم بیابد.
که نهایتا حسین(ع) را خروج کننده بر امام و خلیفه عصر دانست.
یک وقت یک حرکت به جا تاریخ را نجات میدهد گاهی یک حرکت نا به جا که ناشی از ترس و ضعف، دنیا طلبی و حرص به زنده ماندن است.
تاریخ را در ورطه گمراهی میغلطاند. اگر امثال شریح قاضی در یک لحظه از خدا میترسیدند به جای این که از ابن زیاد بترسند تاریخ عوض میشد.
شریح قاضی گر چه شخصیتی اعلم در علم قضاوت به حساب میآمد ولی ازنظر خصوصیات اخلاقی، فردی مصلحت جو و فرصت طلب بود که برای رسیدن به مقام و منصب و تثبیت آن با هر نوع حکومت و خلافت و ایدههای مختلف امرای آن کنار میآمد و در این مدارا و سازش، گاهی مجبور میشد که حقیقت را فدای مصلحت طلبی خود کند درست همان کاری که در برابر سوء استفادههای «زیاد»و پسرش عبیدالله انجام داد، تا جایی که عبیدالله از او فتوایی گرفت و از آن برای بسیج مردم کوفه علیه حسین بن علی(ع) استفاده کرد.
و او که شاهد چنین سوء استفادههایی از خود بود، مهر سکوت بر لب نهاد و به دلیل ترس، مصلحت جویی و عافیت طلبی خود کوچکترین اعتراضی نکرد و به این وسیله کفه ترازوی دشمن را در مقابل آل علی سنگینتر نمود و چنین شد که قرنها بعد از آن واقعه، از او شخصیتی منفور در نزد شیعیان ساخت.
- ابن اثیر جزرى، عزالدین: اسدالغابه فى معرفة الصحابه، (بیروت دارالکتب العلمیه، بىتا .) - - : الکامل فى التاریخ، ترجمه دکتر روحانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر، 1373ش .) - ابنایبک الصفدى، صلاحالدین خلیل: الوافى بالوفیات، (بیروت، داراحیاء، 1402ه .) - ابن جوزى، جمالالدین ابىالفرج: صفة الصفوة، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .) - ابن حبان، محمدبن احمد: مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1408ه .) - ابنحجر عسقلانى، شهابالدین: تهذیب التهذیب، (بیروت، داراحیاء، بىتا .) - ابنحزم اندلسى، ابىمحمد: جمهرة الانساب العرب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .) - ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمدپروین گنابادى، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1336ش .) - ابنخلکان، احمدبن محمدبن ابراهیم: وفیات الاعیان و انباء الابناء الزمان، (بیروت، دارصادر، بىتا .) - ابنسعد، محمد: طبقات کبرى، (بیروت، دارصادر، بىتا .) - ابنعبدربه اندلسى، احمدبن محمد: العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .) - ابنعساکر، ابىالقاسم علىبن حسن شافعى: تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415ه .) - ابن قنفذ، احمدبن خطیب: الوفیات، چاپ چهارم، (بیروت، دارالافاق الجدیده، 1403ه .) - ابن کثیر، ابىالفداء: البدایة و النهایه، (چاپ پنجم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1409ه .) - ابن منظور: لسان العرب، چاپ دوم، (بیروت، داراحیاء، 1412ه .) - ابن وکیع، محمدبن خلفبن حیان: اخبار القضاة، (بیروت، عالم الکتب، بىتا .) - اصفهانى، ابونعیم احمدبن عبدالله: حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، (بىجا، مطبعة السعاده، 1394ه .) - ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .) الراوى، ثابت اسماعیل، العراق فى العصر الاموى، (چاپ دوم، بغداد، منشورات مکتبه الاندلس، 1970م .) - النوى، محىالدینبن شرف: تهذیب الاسماء و اللغات، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .) - بخارى جعفى، ابىعبدالله اسماعیلبن ابراهیم: تاریخ الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .) - براقى نجفى، سیدحسن سیداحمد، تاریخ الکوفه، (چاپ چهارم، بیروت دارالاضواء، 1407ه .) - ذهبى شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، (چاپ دوم، بىجا، دارالکتب العربى، 1418ه .) - تسترى، شیخ محمدتقى، قاموس الرجال، (چاپ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1414ه .) - حسینى دشتى، معارف و معاریف، (چاپ سوم، بىجا، مؤسسه فرهنگى آرایه، 1379ش .) - ذهبى، شمسالدین محمد: سیر اعلام النبلاء ، (چاپ هفتم، بیروت، مؤسسة الرساله، 1410ه .) - شیخ مفید: الارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، (چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378ش .) - طبرى، محمدبن جریر: تاریخ الطبرى، (بیروت دارالتراث، بىتا .) - طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش .) - على الانبارى، دکتر عبدالرزاق، منصب قاضى القضاة، (چاپ اول، بىجا، دارالعربیه، بىتا .) - قرطبى، ابىعمر: الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .) - مادلونگ، ویلفرد، جانشینى حضرت محمد، ترجمه احمد نمایى و دیگران، (چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، آستان قدس رضوى، 1377 ش .) - مسعودى، ابوالحسن علىبن حسین: التنبیه و الاشراف، (بىجا، دارالصاوى، بىتا .) - نویرى، شهابالدین احمد، نهایه الارب فى فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش .) - یوسف المزى، ابىالحجاج: تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، به تحقیق دکتر بشار عواد معروف، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الرساله، 1408ه .) - . C. E. Bosworth, The encylopeadia of Islam, Edited leiden briil, 1997 . - Schacht. Joseph, The origins of mohammadan Jurisprudence , Oxford . University press. 1979 . An introduction to islamic law, Oxford clarendon press , 1964. - Tyan, emile, historie de|l organisation Judiciaire en pays d| islam, 2 ed, leiden, E.J Brill. 1960 .منابع
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/9/9 ساعت 7:49 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت