توجه به این نکته لازم است که در اصل ثبوت ولایت فقیه اختلافی میان فقهاء وجود ندارد و «در طول تاریخ تشیّع هیچ فقیهی یافت نمی‌شود که بگوید فقیه هیچ ولایتی نداردآنچه تا حدودی مورد اختلاف فقهاست مراتب و درجات این ولایت است»[1] در این زمینه (حدود و مراتب ولایت فقیه) دو نظریه عمده در میان فقهاء مطرح است نظریه اول این است که فقیه جامع شرایط، در تمامی شئون مربوط به حکومت دارای ولایت است و همة اختیاراتی که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ در زعامت امور جامعه داشتند، فقیه جامع الشرایط نیز دارا است و میان فقیه و پیامبر و معصومین ـ علیهم السّلام ـ در امر حکومت تفاوتی نیست و همگی از اختیاراتی یکسان برخوردارند. زیرا ولایت فقیه تداوم حاکمیت ائمه است این نظریه مورد قبول مرحوم امام و بسیاری از فقهای بزرگ همچون شیخ مفید، شیخ طوسی (ره)، فاضل شهیدین و مرحوم صاحب جواهر، کاشف الغطاء، علامه نراقی، میرزای شیرازی و بحرالعلوم و ... است.[2] از این نظریه که به گستردگی و فراگیری اختیارات ولی فقیه معتقد است به ولایت مطلقه فقیه تعبیر می‌شود در مقابل این نظریه، نظریه دوم است که گسترة ولایت فقیه را محدود به امور حسبیه و ضروری می‌دانند مقصود از امور حسبیه اموری است که انجام آن‌ها از نظر شارع مقدس ضروری است و اهمال در آن‌ها به هیچ وجه جایز نیست مانند ایجاد نظم و حفاظت از مصالح همگانی، رسیدگی به ایتام و...[3] البته در امور حسبیه دو دیدگاه مطرح است یک دیدگاه آن را در امور جزیی منحصر می‌کند نظیر رسیدگی به امور ایتام و اموری که متصدی خاصی ندارد و دیدگاه دیگر علاوه بر آن، حفظ و برقراری نظم و امنیت، دفاع از جان و مال و ناموس مسلمانان و تشکیل حکومت را از مصادیق بارز آن برمی‌شمرد.[4]

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، اصل «ولایت فقیه» در شهریور 1358 به عنوان پنجمین اصل قانون اساسی به تصویب خبرگان اول رسید و رسماً از اجزای اصلی قانون اساسی شد. با تصویب این اصل، گروه‌هایی مانند نهضت آزادی به رهبری مهندس بازرگان به مقابله با آن پرداختند و عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت، نامه‌ای در جهت انحلال مجلس خبرگان تهیه کرد. قرار شد پانزده نفر از وزرای دولت بازرگان آن را امضا کنند و به اطلاع امام خمینی برسانند و از ایشان بخواهند یا مجلس خبرگان را منحل کنند یا همه آنها استعفا می‌دهند. موضوع در شورای انقلاب مطرح شد. اعضای شورای انقلاب در قبال این پیشنهاد ایستادند و مانع تصویب آن شدند.

در یکی از بیانیه‌های این گروه راجع به حکومت و ولایت فقیه چنین آمده است: «این چه فرمانی است و چه انقلابی در ایران و اسلام، که حکومت را در موضع بالاتر از فرستاده خدا قرار داده و به او اختیار می‌دهد بر خلاف نص «وشاورهم فی الامر» و بدون مشورت با امت، تصمیم‌گیری در مصالح دولت و امور ملت نماید...»[5]

سرانجام حضرت امام خمینی در پاسخ به نامه وزیر کشور وقت در ارتباط با نهضت آزادی، ضرر آنها را از منافقین بیشتر و بالاتر دانست. فرازی از نامه امام خمینی چنین است:

«نهضت آزادی و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند. از این جهت گفتارها و نوشتارهای آنها که منتشر کرده‌اند، مستلزم آن است که دستورات حضرت مولی الموالی امیرالمومنین را در نصب ولات و اجرای تعزیرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را – نعوذبالله - تخطئه، بلکه مرتد بدانند! و یا آنکه همه این امور را از وحی الهی بدانند که آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است.»[6]

رفت و آمد اعضای این گروهک با دفتر آقای منتظری که در آن زمان قائم مقامی رهبری را بر عهده داشت و ارائه اخبار و مواضع جهت‌دهی شده به او و همچنین تحریک برخی گروه‌های معارض و باند مهدی هاشمی، سبب انحراف مواضع او از خط انقلاب شد و به عزل او از قائم‌ مقامی رهبری انجامید. عزت‌الله سحابی از فعالان نهضت آزادی چنین می‌گوید:

« امروز دیگر حتی منتظری.... هم از اندیشه خود عدول کرده و در درون حاکمیت هم زمزمه‌هایی در مورد تعدیل ولایت فقیه به گوش می‌رسد!»[7]

منتظری در ادامه حیات خود پس از رخداد دوم خرداد 1376 که موج تجدیدنظرطلبی و ساختارشکنی کشور را فرا گرفته بود، موضع‌گیری تندتری را نسبت به گذشته اتخاذ کرد. او با انتشار کتاب خاطرات خود، ادعاهای فراوانی علیه امام، نظام و انقلاب مطرح کرد و توهین‌های فراوانی به حضرت امام و بسیاری شخصیت‌های حقوقی وارد آورد.

در سال‌های اخیر، جریان معاند و ضد انقلاب، بیشترین تلاش را برای چهره‌سازی از منتظری و مطرح کردن آن در مقابل ولی‌فقیه زمان به کار گرفت. آنها با بزرگداشت گاه و بی‌گاه خویش سعی داشتند بدیلی برای رهبری در راستای اهداف براندازانه مخالفان انقلاب ساخته و پرداخته کنند. در این راستا روحانیانی که پیش از این به بیت منتظری و یا باند مهدی هاشمی معدوم نزدیک بودند، نقش ویژه‌ای را ایفا کردند. آیت‌الله طاهری اصفهانی که از ابتدا با بیت منتظری در ارتباط بود، عبدالله نوری که مهدی‌ هاشمی معدوم در اعترافاتش درباره او می‌گوید: « زمانی که می‌خواستیم مطلب مهمی را به منتظری تفهیم کنیم، نوری را می‌فرستادیم و پس از مدتی همان سخنان منتظری که توسط عبدالله نوری تفهیم شده بود، از رادیو و تلویزیون پخش می‌شد.» و محسن کدیور که از جمله روحانیونی بود که به سبب نسبت فامیلی با عطاءالله مهاجرانی به این جریان پیوست و با تألیفات خود به مقابله با ولایت فقیه پرداخت؛ از این دسته‌اند.

این جریان بزرگترین نقطه قوت نظام اسلامی را هدف قرار داده و با حرکات مختلف، به مقابله با آن و سست کردن این اصل در افکار عمومی پرداخت. سعید حجّاریان می‌نویسد: «نمی‌توان کسی را مکلّف و متعهد کرد که کسی را دوست داشته باشد. عشق و محبت به ولایت فقیه یک حق است، نه یک تکلیف.»[8]5 عبدالکریم سروش نیز چنین می‌گوید: «احادیث زیادی وجود دارد که اگر آزادی یک فساد داشته باشد، قدرت مطلقه (ولایت فقیه) صدها فساد دارد.»[9] بیانیه‌های تند و هتّاکانه بیش از 127 نماینده مجلس ششم خطاب به رهبر انقلاب به بهانه طرح پاره‌ای از مسائل و مشکلات کشور که عمدتاً متضمن نادیده انگاشتن فصل‌الخطاب‌ها و عبور از خط قرمزها بود، از جمله برنامه‌های آنان به شمار می‌رود.

در فتنه اخیرِ پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، نافرمانی از ولی فقیه و عادی‌سازی نافرمانی از امر حکومتی ایشان و همچنین عادی‌سازی و ترویج تهدید، عناد و دشمنی با ولی‌فقیه در دستور کار سران فتنه قرار گرفت. آنها به زعم خویش می‌پنداشتند با هجمه همه‌جانبه به رهبر فرزانه انقلاب، نامه‌نگاری‌ها و نافرمانی‌ها و تکرار اهانت‌های پی‌درپی، می‌توانند امام خامنه‌ای را به تمکین نظرات خویش وادار کرده و با ایجاد فاصله میان مردم و ولایت، برای همیشه به حاکمیت ارزش‌های انقلاب اسلامی و اندیشه‌های امام خمینی بر جامعه پایان دهند. جالب آنکه راهپیمایی بی‌نظیر و ده‌ها میلیونی مردم ایران در روز نهم دی‌ماه 1388 با عنوان محکومیت اهانت جریان فتنه به حضرت سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا و بیعت مجدد با ولی فقیه زمان، زودتر از آنچه جریان فتنه تصور می‌کرد، خواب‌های آشفته آنها را پریشان کرد



[1]    . مصباح یزدی، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1380، ج 1، ص 59.

[2]    . عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1377، ج 2، صص 339 و 340.

[3]    . پیشین، ص 341.

[4]    . نوروزی، محمد جواد، فلسفه سیاست، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1380، ص 202.

[5]  . جریان‌شناسی سیاسی در ایران، علی دارابی، ص441

[6] . روزنامه کیهان، 30/12/1366.

[7] . هفته‌نامه ایران فردا، 2/11/78، ش68، صص24-25

[8].  روزنامه صبح امروز، شماره 59.

[9] . هفته‌نامه امید جوان، شماره 136.

 



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 90/4/25 ساعت 10:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت