در میان بنى اسرائیل زن بد کاره اى بود که بسیارى از جوانان را شیفته خود کرده بود، روزى در نزد وى جوانى گفت : اگر آن عابد مشهور هم این زن را ببیند شیفته وى مى شود، زن با شنیدن این سخن سوگند خود که به خانه نمى روم تا عابد را منحرف کنم ، همان شب به طرف خانه عابد آمد، در زد و گفت : اى عابد امشب مرا پناه ده که در خانه تو شب را صبح کنم ، عابد امتناع نمود، زن گفت : بعضى از جوانان قصد تجاوز به من را دارند، از ایشان گریخته ام اگر در را باز نکنى ، کارى زشت صورت مى گیرد، عابد با شنیدن این سخن در را باز کرد.
زن چون وارد خانه شد، براى فریب عابد لباسهاى خود را افکند، همینکه نگاه عابد به زیبائى و جمال زن افتاد عنان شهوت از دست داد، وقتى به خود آمد که دست خود را بر بدن آن زن دید در همان ساعت بخود آمد، دست بر داشت ، در آنطرف ظرفى بر آتش بود دست خود را بر روى آتش نهاد، زن گفت چه مى کنى ؟ گفت : دست خود را به آتش دنیا مى سوزانم شاید از آتش آخرت نجات یابم ، زن به عجله بیرون شتافت و فریاد زن عابد را دریابید که دست خود را سوزاند.
وقتى مردم رسیدند دیدند دستش سوخته است
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/2/7 ساعت 12:59 عصر موضوع داستان های آموزنده | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت