بر آثار خانههای ویران دلبرانم در عرفات گریستم! و مویه کنان از دیدگانم چون سیلاب اشک باریدم و باریدم.
رشته صبرم پاره شد و آثار خانههای متروک و ویران حبیبانم شعلههای سوزان یادشان مرا سخت در میان گرفت.
این ویرانههای خاموش و متروک خانه عبدالله ـ پدر پیامبر(ص) ـ در خیف است و خانه پیامبر آن سرور مردمان که مردم را به نماز فرا میخواند.
خانههای علی و حسین و جعفر صادق و حمزه و امام سجاد خانههای عبدالله بن عباس و برادرش فضل که محرم راز رسول خدا بود. خانه امام حسن(ع) و حسین(ع) دو فرزندزاده پیامبر آن دو فرزند وصی پیامبر، علی که وارث علم خداوندی و صاحب همه خوبیها و زیباییها بود. این خانههای ویران و متروک جایگاه نزول وحی الهی بر احمد، موعود کتب آسمانی بود.
اینها آثار خانههای متروک کسانی است که مردم با نور هدایتشان راه مییافتند و لغزش و کژی از آنان دور بود.
خانههایی که مهبط جبرئیل امین بود؛ آن پیام آور وحی الهی که از جانب خدا با سلام و برکتها بر پیامبر نازل میشد.
آن خانهها محل نزول وحی خدا گنجینه علم او و راه روشن هدایت بود.
خانههایی که محلّ نماز و روزه بود و جایگاه تقوا و پاکی و خوبی ها.
خانههایی که ستم ستمگرانِ گردن کش ویرانشان کرده است نه گذر روزها و سال ها.
دمی درنگ کنای همراه! تا از این خانههای خاموش و متروک که اهل آنها پراکنده و اندک گشتهاند بپرسیم: از تجدید عهد شما با نماز و روزه چه سالهای دور و درازی گذشته است!
بپرسیم: کجایند کسانی که دست بیدادگر غربت آنان را پراکنده ساخته است؟ کجایند شاخههای درخت نبوّت که دستهای جفا کار آنها را شکسته و هریک را به سویی افکنده است!
ایشان وارث پیامبرند هرگاه نسبت خویش را بیان کنند و بهترین سرور مردمند و والاترین پاسداران حق.
اگر در نمازهای خود خداوند را به نام آنان نخوانیم نمازمان را قبول نمیکند.
و دشمنان اهل بیت مردمانی غاصب و منکر حق و کینه توزند که خونخواه پدران کافر و مشرک خود هستند.
اینان چگونه میتوانند دوستدار پیامبر و خاندان او باشند در حالی که پیامبر و اهل بیتش در دل آنان آتشی سوزان افکندند!
آنان در سخن نرم گفتارند ولی دلهایی پر از کینه و بغض دارند.
اگر استحقاق مقام خلافت جز به دلیل خویشاوندی و قرابت محمّد ْ ثابت نمیشد پس بنی هاشم در خویشی و نسبت با پیامبر از دیگران پیشتر و به خلافت شایسته ترند.
باران رحمت حق بر قبر شریفی [قبر پیامبر ْ] که در مدینه است ببارد; حریم امنی که سرچشمه زلال برکات الهی است.
آنجا مرقد پیامبر هدایت است. درود و سلام خداوند بر او و سلام و درود پاک ما نیز بر روح قدسی آن پیامبر رحمت باد!
ای فاطمه! اگر به خاطر میآوردی که روزی حسین تو در کنار شط جاری فرات لب تشنه جان خواهد داد بیدریغ بر چهره میکوفتی و سیل اشک از دیده جاری میکردی!
فاطمه!ای گرامی دخت پیامبر نیکی! برخیز و مویه کن! مویه کن بر اختران سوخته آسمان نبوّت و امامت که (چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد که گفتی دیگر زمین همیشه شبی بیستاره ماند).
برخیز و مویه کن برگورهای غریبی که در کوفه و مدینه و فخ است. درود و سلام من بر آنها باد!
و مویه کن بر گوری دیگر که در سرزمین جوزجان است و گوری در باخمراء زیر سپیدارهای بلند غریب و تنها افتاده است.
مویه کن بر مزار غریب آن پاک نهاد امام کاظم(ع) در بغداد که خداوند در غرفههای بهشتش جای داده است.
- چون دعبل به این قسمت از قصیده رسید امام رضا(ع) به او فرمود:
- آیا میخواهی در این جا دو بیت به قصیده تو بیفزایم تا شعر تو در بیان مصایب و غربت و پراکندگی ما اهل بیت کامل گردد؟
- دعبل جواب داد: (آریای فرزند رسول خدا).
- امام رضا این دو بیت را در همان وزن و قافیه قصیده گفت:
و قبر بطوس یا لها من مصیبة |
|
توقد بالأحشاء فی الحرقات |
إلى الحشر حتى یبعث الله قائما |
|
یفرج عنا الهم و الکربات |
ترجمه: مویه کن بر قبر غریبی که در طوس است! وای از این مصیبت که تا صبح حشر دلها را در آتش اندوه میگدازد تا آن که خداوند قائم را برانگیزد و او بار سنگین دردها و رنجها را از دوش ما بردارد!
- دعبل پرسید: فدایت شومای فرزند رسول خدا! این قبری که در طوس است از آن کیست؟
- امام جواب داد: قبر من است!
- امام دعبل را از این حقیقت آگاه ساخت که آن حضرت را در طوس شهید خواهند کرد. آن گاه فرمود:
- بدانای دعبل! مدت زیادی نمیگذرد که شهر طوس محل رفت وآمد شیعیان ما برای زیارت قبرِ به غربت افتاده من خواهد شد و هرکس مرا زیارت کند در روز قیامت همدم من خواهد بود و گناهانش آمرزیده میشود.
آن گاه دعبل قصیده خود را ادامه داد:
علی بن موسی الرّضا امام راستین ما است خداوند امور او را اصلاح و آسان گرداند و بهترین درودها را بر او بفرستد.
فغان و فریاد! مویه کن بر دردهای سهمگین و ویرانگری که هرگز نمیتوانم شدّت آن را بیان کنم.
اندوهاندوه! مویه کن بر گورهایی که در کنار نهری در کربلا است. اینها قبور کسانی است که روزی در کنار فرات فرود آمدند تا غبار و خستگی سفر را از تن خود بزدایند… و شادمان در حجله شهادت خفتند.
آنان در کنار فرات لب تشنه جان باختند.ای کاش من نیز در میان ایشان جان میسپردم.
دردا که روزگار ستمگر چنان بر آنان شبیخون زد که دیگر خانههای ایشان را نمیبینی مگر متروک و خاموش و خالی از تردّد!
دریغ و درد! هر یک از آنان در کنج غربتی افتادهاند جز چند نفری که در مدینه ماندهاند امّا آنان نیز در طول زندگی همواره پای در کمند بلا و گرفتاری بوده و از آفت روزگار زار و نزار زیستهاند!
این بزرگ زادگان اگر روزی به مفاخره برخیزند نامِ نامی محمّد و جبرئیل و قرآن و علی والا مقام و فاطمه زهرابهترین دختران عالم را میآورند و خویشتن را به آنان نسبت میدهند.
به زودی تَیم و عدی درباره آن بیعت زشت و نامبارکشان مورد مؤاخذه قرار خواهند گرفت.
آنان پدران ائمّه را از حقوق مسلّم خویش بازداشتند و فرزندانشان را آواره و سرگردان ساختند.
و هم آنان بودند که زمام امور خلافت را از کف هدایتگرِ علی ـوصی محمّدـ گرفتند و با تکیه بر خدعه و نیرنگ از مردم بیعت گرفتند.
مولای آنان برادر و همتای محمّد است; امام ابوالحسن علی که مایه شادمانی و رهایی از غمها و دشواریها و کژیها است.
مرا در محبّت خاندان پیامبر ملامت مکن! که آن کریمان برای همیشه عزیزمنند و اعتماد من به آنها است.
آنان را برای هدایت خویش برگزیدهام چرا که در هر حال بهترین برگزیدگانند. در راه عشق و محبّت آنان از همه چیز و همه کس گسستم و از روی صدق و راستی به ایشان پیوستم و خویشتن را تسلیم امر آن سرورانم کردم.
خداوندا! معرفت و بینش مرا در عشق آل محمّد بیشتر کن و محبّت ایشان را توشه راه آخرت و بهترین حسنات من قرار بده و بر آن بیفزای.
باور کنید من رهرو و دلداده آنانم و با دشمنان آنان دشمنم و در غم آنان برای همیشه محزون و اندوهگینم!
نا آشنایان و دورترین خویشانم را اگر از عاشقان و دلدادگان شما آل محمّد باشند دوست میدارم و خاندان و دخترانم را اگر گوهر محبّت و ولایت شما را در گنجینه دل نداشته باشند از خویش میرانم!
ای چشم اشکبار! در غم آن عزیزان گریه کن! اکنون هنگام آن است که بر این غمهای جانکاه اشک بباری و سیلاب روان کنی.
پیوسته در طول زندگی از دشمنان آل محمّد بیمناک بوده ام. امید آن دارم که پس از مرگ در سایه شفاعت ایشان از خوف قیامت ایمن باشم.
چون دعبل این بیت را خواند امام رضا فرمود: خدا تو را از ترس بزرگ (ترس روز قیامت) ایمن گرداند ای دعبل!
آن گاه دعبل ادامه داد:
آیا نمیبینی که سی سال است روز و شب من با اندوه و حسرت میگذرد؟!
حق ایشان (آل محمّد) را در دستهای خیانتکار دیگران میبینم که به غارت میرود و میان بیگانگانِ غاصب تقسیم میشود در حالی که دست این مظلومان از حق خویش تهی و خالی مانده است!
وقتی دعبل این بیت غم انگیز را خواند امام رضا گریست و فرمود: راست گفتیای دعبل!
دعبل افزود:
فغان و درد! آن گاه که خون بنی هاشم به ناحق ریخته شود! دستهای خود را به سوی قاتلان دراز میکنند در حالی که دستشان از انتقام جویی و خونخواهی بسته است!
چون دعبل به این بیت از قصیدهاش رسید امام رضا دست هایش را برگرداند و فرمود: آری! به راستی که دستان ما بسته است!
اگر امیدوار و آرزومند آن کسی نبودم که امروز و فردا خواهد آمد قلبم از این همه اندوه و درد پاره پاره میشد.
بی تردید آن امام ظهور خواهد کرد. او به نام خداوند و با برکات بیکران الهی قیام خواهد کرد.
آن امام حق و باطل و راستی و ناراستی را در میان ما آشکار خواهد کرد و نیکان را پاداش خواهد داد و بدکرداران را به کیفر خواهد رساند.
- امام رضا با شنیدن این ابیات بسیار گریست. سپس به دعبل فرمود:ای دعبل! روح القدس این بیت را بر زبان تو جاری ساخته است. آیا میدانی این امام کیست؟
- دعبل گفت: نه! البته فقط شنیدهام که امامی از شما قیام میکند و زمین را از عدل و داد پر میکند.
- امام فرمود: امام پس از من، پسرم محمد است، و پس از محمد، پسرش علی، و پس از علی پسرش حسن و پس از حسن پسرش قائم است و اوست که در دوره غیبتش انتظارش میبرند و چون ظاهر شود فرمانش برند. پس زمین را از عدل و داد پر میکند همچنانکه از ظلم و ستم پر شده بود. و اما اینکه کی قیام میکند خبر از وقت است [که درست نیست]. این را پدرم برایم گفت، به نقل پدرانش از رسول خدا(ص) که فرمود: او [قائم] مثل قیامت است که به نحو ناگهانی میآید.
دعبل ادامه داد:
هرگاه سخنی نیک گفتم بدخواهان با حرفهای ناروا به انکارم برخاستند و حقیقت را با سخنان گزاف و شبهه انگیز پوشاندند.
جانم از گفت و گو و جدالِ پیوسته و بیهوده با آنان به تنگ آمده است و از آنها دوری میکند. دیگر بس است مرا اشکهایی که از سر حسرت و اندوه از دیده باریدم!
ای وارثان علم پیغمبر!ای آل محمّد! سلام بر شما سلامی همیشگی چونان بوی خوش بهار!
جان شیفته من در سایه دولت عشق شما همواره ایمن زیست. امید آن دارم که عشق پاک شما در لحظات سنگین مرگ نیز به دادم برسد.
منبع:
سایت ویکی شیعه
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 102/7/2
ساعت 11:25 صبح موضوع |
***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
دعبل خزاعی شاعر معروف اهل بیت علیهم السلام قصیده معروف «مدارس آیات» را در محضر امام رضا علیه السلام در مرو خواند. امام رضا علیه السلام طبق نقل ابوالفرج ،هنگام خواندن قصیده به شدت گریه کرد و سه مرتبه بیهوش شد.امام رضا علیه السلام بعد از ستایش دعبل که شرح آن خواهد آمد، کیسه ای که در آن صد دینار رضوی (روایت دیگر ششصد دینار) وجود داشت به دعبل داد. هنگامی که دینارها را به دعبل دادند. دعبل از گرفتن آنها امتناع ورزید. وی گفت من به طمع درهم و دینار شعر نگفتم. دینارها را رد کرد. دعبل از خادم حضرت خواست تا به حضرت عرض کند به جای دینارها یکی از لباس های حضرت را به عنوان تبرک به وی بدهد. امام پیراهنی را که در آن هزار بار قرآن را ختم کرده بود به همراه کیسه دینار به وی عطا نمود و فرمود دینارها را نیز بگیر که روزی به آنها نیازمند خواهی شد. دعبل هدایای علی بن موسی علیه السلام را گرفت و راهی وطن خویش عراق و کوفه شد. در بین راه در نزدیکی نیشابور راهزنان قافله ای را که دعبل همراه آنان بود مورد غارت قرار دادند، کتف های آنان را بسته و اموال آنان را به سرقت بردند. دزدها که شیعه نیز بودند در هنگام تقسیم اموال شعر دعبل را زمزمه نمودند. دعبل پرسید این قصیده از کیست؟ گفتند از دعبل خزاعی. گفت من همان دعبل هستم. دعبل را به نزد رئیس دزدان که بالای تپه ای در حال نماز بود بردند وی از دعبل خواست تمام قصیده را بخواند وقتی دعبل قصیده را خواند، وی و همراهانش را آزاد و اموال مسروقه را به آنان باز گرداندند. دعبل به همراه قافله راه خویش را ادامه دادند.
دعبل به قم رسید؛ مردم قم که از قصیده وی با خبر شده بودند از وی خواستند تا قصیده خود را بخواند. وی در مسجد جامع قم در حضور انبوه جمعیت قصیده «مدارس آیات» را قرائت نمود. مردم قم با خبر شدند که امام رضا علیه السلام پیراهنی را به عنوان تبرک به دعبل هدیه داده است. از وی خواستند پیراهن را به آنان به ده هزار درهم بفروشد. دعبل به خاطر تبر کی بودن پیراهن راضی به فروش آن نشد. قمی ها راضی شدند بخشی از پیراهن را به آنان بفروشد. لیکن دعبل از هیچ مقدار آن پیراهن صرف نظر نکرد. به راه خود به سمت عراق ادامه داد. بعد از خروج از قم در بین راه مورد هجوم جوانان قمی قرار گرفت که پیراهن تبر کی را به زور از دعبل گرفتند! دعبل برای بازپس گیری پیراهن به نزد ریش سفیدان قم بر می گردد. لیکن قمی ها راضی به پس دادن آن نمی شوند. در نهایت دعبل به قسمتی از آن پیراهن راضی شد(طبق نقل أبو الفرج دعبل به آنها گفت پیراهن غصبی برای شما فایده ای نمی بخشد. آنگاه آنان سی هزار درهم دادند و با رضایت دعبل قسمتی از پیراهن را گرفتند) به سمت کوفه حرکت کرد. هنگامی که به کوفه رسید تمام خانه و زندگی اش به غارت رفته بود و هیچ چیزی در خانه نداشت. در این هنگام به یاد سخن امام رضا علیه السلام افتاد که فرموده بود این کیسه دینارها را بپذیر. دعبل با دینارهای هدیه ای امام رضا علیه السلام دوباره زندگی خویش را سامان بخشید.
دعبل کنیزی داشت که چشمان وی آسیب دیده بود به طوری که چشم راست آن اصلاً دید نداشت و از آن نا امید شده بودند. آنان چشم چپ وی را مداوا می نمودند. هنگامی که قسمتی از پیراهن را به چشمان کنیز کشیدند، هر دو چشم وی بهبود یافت به طوری که هیچ گونه آثار بیماری در آنها مشاهده نمی شد
منبع :
امام رضا علیه السلام الگوی زندگی/حبیب الله احمدی
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 102/7/2
ساعت 11:5 صبح موضوع |
***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت