برای رسیدن به توفیق اشک بر اهلبیت، علاوه بر ایجاد زمینهها، گاهی موانعی وجود دارد که باید برطرف شود. در اینجا به برخی اشاره میکنیم:
1- عوارض جسمانی
گاهی گریه نکردن، ریشه در امور جسمانی دارد که لازم است با رجوع به متخصص، این مانع برطرف شود.
2- جهل
یکی از عواملی که مانع از گریستن میشود، عدم آگاهی از حکمت، فلسفه و آثار اشک بر اهلبیت؛ به ویژه امام حسین علیهالسلام است، برخی نه تنها از حکمتها و آثار آن آگاهی ندارند و این عمل را ضروری نمیدانند؛ بلکه غیر معقول و خرافی نیز میدانند؛ که برخی از شبهات مخالفین نیز به این موضوع دامن میزند، از این رو لازم است در این راستا، مطالعه و از اهل علم سؤال کنیم تا جهل زدایی صورت پذیرد و از این فیض بزرگ محروم نمانیم.
3- قساوت قلب
یکی از موانع مهم گریه بر امام حسین علیهالسلام قساوت قلب است، بر اساس تصویری که اهلبیت علیهمالسلام از انسان ارائه میدهند، قلب و دل انسان، صفحه نگارشی گسترده است که چشم و زبان و گوش، قلمهای یادداشت آن میباشند؛ یعنی آدمی هر کاری که میکند، هر آنچه را میبیند یا میشنود یا میگوید، در واقع در همان لحظه مشغول یادداشت آن بر قلب خود است؛ لذا امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید : «القَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَر» [1]؛ پس قساوت دل، یا نورانیت دل حاصل یادداشتهایی است که قلم چشم، زبان و گوش بر آن نگاشتهاند.
الف. گناه
حضرت علی علیهالسلام میفرماید«مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَةِ الذُّنُوب» ؛[2] «چشمها خشک نمیشوند، مگر به سبب قساوتی که دلها پیدا میکنند و دلها قساوت پیدا نمیکنند، مگر به سبب گناهانی که انجام میشود»، لذا سزاوار است عزادار امام حسین(علیه السلام)، در همه عمر به ویژه ایام عزای حسینی، گناهان خود را ترک کند تا موانع بهره بردن از سفره نورانی امام حسین علیهالسلام برطرف شود، خصوصاً گناهانی که با چشم انجام میشود. چشمی که آلوده به نگاه حرام است، اگر لطف اهلبیت علیهمالسلام نباشد، توفیق گریه بر حسین علیهالسلام را از دست میدهد.
ب. پرخوری
رسول اکرم صلی الله علیه و آ له و سلم میفرماید «دلهای خود را با زیاد خوردن غذا و نوشیدنیها نمیرانید؛ چرا که قلب آدمی نیز مانند زمین کشاورزی است، اگر زیاد آب بخورد، خواهد مرد».[3]
ج. خنده زیاد
در روایات اهلبیت علیهمالسلام برای خندیدن زیاد، آثار سوء فراوانی ذکر کردهاند؛ از جمله اینکه موجب مردن دل انسان، محو شدن ایمان، از بین رفتن هیبت و وقار مؤمن، حقیر شدن روز قیامت و ... میشود.[4]
امام علی علیهالسلام «من کثر ضحکه مات قلبه»؛[5] «کسی که خندیدنش زیاد شود، قلبش میمیرد».
د. پرگویی
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آ له و سلم «لَا تُکْثِرُوا الْکَلَامَ به غیرِ ذِکْرِ اللَّهِ فَإِنَّ کَثْرَةَ الْکَلَامِ به غیرِ ذِکْرِ اللَّهِ قَسْوُ الْقَلْبِ إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِی»؛[6] «زیاد صحبت نکنید، مگر هنگام یاد خدا، چرا که زیاد سخن گفتن، در دل انسان قساوت ایجاد میکند و دورترین مردم از خدا کسی است که قلب او قساوت داشته باشد».
ه. گوش دادن به موسیقی حرام
حضرت محمد صلی الله علیه و آ له و سلم «سه چیز است که باعث قساوت قلب میشود؛ گوش دادن به موسیقی حرام، صید کردن حیوانات، رفت و آمد نزد سلطان و صاحبان قدرت».[7]
و. بحث و جدل و دشمنی
امیرالمؤمنین علیهالسلام ما را از بحث و جدلهای بینتیجه و دشمنی بر حذر میدارد و میفرماید «اینها باعث مریض شدن قلوب برادران و روییدن نفاق میان آنها میشود».[8]
1- ذکر و یاد الهی
امام باقر علیهالسلام «با زیاد ذکر گفتن در خلوت، اسباب نرمی دلت را فراهم کن».[9]
2-تلاوت قرآن
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آ له و سلم «پاک کننده دلها، ذکر خدا و تلاوت قرآن است».[10]
3- استغفار
امام صادق علیهالسلام «قلوب هم مانند مس، زنگار میگیرند؛ پس با استغفار کردن، زنگار دلها را برطرف کنید» .[11]
4- همنشینی اولیا، علما و یادگرفتن حکمت
امام علی علیهالسلام «لِقَاءُ أَهْلِ الْمَعْرُوفِ وَ عِمَارَةُ الْقُلُوبِ مُسْتَفَادُ الحِکْمَةِ» ؛[12] «ملاقات با اهل معرفت، آباد کننده دلها و جایگاه بدست آوردن حکمت است».
رسول خدا صلی الله علیه و آ له و سلم «خداوند متعال میفرماید: مذاکره علمی میان بندگان من، از مواردی است که دل را زنده میکند؛ زمانی که این مذاکره به شناخت او منتهی میشود».[13]
5-همنشینی با فقرا و دست کشیدن بر سر ایتام
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به مردی که از قساوت قلب خود نزد حضرت شکایت کرده بود، فرمود: «هرگاه خواستی قلبت نرم شود؛ پس به فقرا طعام بده و بر سر بچه یتیم دست بکش».[14]
پی نوشت ها :
[1] . نهجالبلاغه، حکمت 409.
[2] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 16، ص 45.
[3] . بحارالانوار، ج 63، ص 331.
[4] . میزان الحکمه، ج 6، باب الضحک.
[5] . غررالحکم، آمدی، ح 7947.
[6] . وسائل الشیعه، ج 12، ص 194.
[7] . من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 4، ص 365.
[8] . کافی، ج 2، ص 300، ح 1.
[9] . تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، ص 285.
[10] . تنبیه الخواطر، ورام ابن ابی فراس، ج 2، ص 122.
[11] . عدة الداعی، ابن فهد حلی، ص 249.
[12] . مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 12، ص 354.
[13] . کافی، ج 1، ص 40.
[14] . مشکاة الانوار، علی بن حسن طبرسی، نجف، ص 167.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 90/9/12 ساعت 8:10 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
مقدمه:
قبل از تبیین واقعیت یا خرافه بودن قمر در عقرب، ابتدا لازم است معنای قمر در عقرب، روشن شود. برای روشن تر شدن بحث نخست برخی از واژگان معنا می شود:
صورت های فلکی: صور فلکى به مجموعهاى از ستارگان گفته مىشود که شکل خاصى در نظر ما دارند.[1] این صورت ها شبیه عقرب (صورت فلکی عقرب)، خرچنگ(صورت فلکی سرطان)، شیر(صورت فلکی اسد) و … است.
دایرة البروج: خورشید در طول یک سال شمسی مسیر مشخصی را در میان ستارگان می پیماید. مسیر حرکت خورشید در کره سماوی را دایره البروج می نامند.[2]
برج های نجومی: پیشینیان، ستارگان موجود در مسیر حرکت خورشید طی یک سال را، به دوازده برج نجومی تقسیم نموده اند که خورشید به ترتیب در هرکدام حدود یک ماه توقف می کند. (همان طور که واضح است، این مبنای پیشینیان در سال های بعد مورد نقض واقع شد، و اثبات شد که خورشید ثابت و زمین به دور آن در حال چرخش است)، این برج ها از برج حمل (فروردین) شروع شده و به برج حوت (اسفند) ختم می شود. قابل توجه است که نام گذاری این برج ها بر اساس صورت های فلکی است؛ یعنی به همان نام های صورت های فلکی، نام گذاری شده اند.
بعد از گذشت سالیان طولانی، تطابقی که بین صور فلکی و برج های نجومی بود، از بین رفته است.
قمر در عقرب به این معنا است که (برای کسی که روی زمین قرار دارد) کره ماه برابر صورت فلکى” عقرب” واقع شده است.[3]
ماه (قمر، moon) در طول یک ماه قمری، که حدود 295 روز است، یک بار به طور کامل دور زمین می چرخد! این یک دور کامل، به دوازده قسمت مساوی تقسیم شده (12 تا 30 درجه) و برج هایی نیز برای هر یک از این دوازده صورت فلکی انتخاب شده؛ حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، حوت، دلو، جدی. هر یک از این نام های دوازدهگانه، متناسب با صورت فلکی ستاره های دوردستی است که ماه در مقابل آنها است.
قمر (ماه) در هر یک از این صورت های دوازدهگانه، یک دوازدهم طول ماه قمری صبر می کند. (که حدود 2 روز و 10 ساعت و 48 دقیقه است) به عنوان مثال، در هر ماه قمری، قمر (ماه) حدود دو روز و نیم در برج و صورت فلکی عقرب می باشد. پس از گذشت صدها سال، صورت فلکی، از برج نجومی (که در واقع موقعیت و پوزیشن های 30 درجه ای از پیش تعیین شده بود) کمی فاصله گرفت.
در حال حاضر، حدود 28 درجه (2796 درجه) بین «برج» و «صورت فلکی» اختلاف وجود دارد.
منظور از کراهت سفر و ازدواج در زمانی که قمر در عقرب است به چه معنا است؟ آیا به این معنا است که قمر در صورت فلکی عقرب است یا این که قمر در برج عقرب است؟
دیدگاه های فقهاء:
فاضل هندی می گوید: «ظاهر روایت امام صادق (علیه السلام) ، حمل بر عرف منجمین می شود که منظور آنان نیز از قمر در عقرب، برج عقرب است».[4]
صاحب جواهر نظری خلاف این مطلب دارد، وی در ادامه کلام فاضل هندی می گوید: «بلکه ظاهر این است که خبر امام صادق (علیه السلام) برای عامه مردم بیان شده است، و آنان نیز محاسبات و دقت های نجومی را متوجه نمی شوند».[5]
البته ایشان در آخر تأکید کرده است که بهتر است احتیاط رعایت شود.[6] روش احتیاط هم این است که چون قمر هر دو روز و نیم- برابر 60 ساعت- از مقابل هر برج و از جمله برج عقرب عبور مىکند، وقتى از برج عقرب گذشت لازم است 24 ساعت دیگر بر آن افزود و جمعاً سه روز و نیم صبر نمود و سپس در امر ازدواج مثلا صیغه عقد را اجرا کرد.[7]
ممکن است نظریه ای که قائل است: مقصود از قمر در عقرب،در روایت امام صادق (علیه السلام)، صورت فلکی عقرب است، به دو وجه زیر تقویت شود:
1- در هنگام صدور روایت (قرن نهم میلادی)، برج و صورت فلکی تطابق کامل نداشتند و احاله فهم قمر در عقرب به عرف، به صورت فلکی که مورد فهم اغلب مردم بوده است منصرف بوده است.
2- در برخی از استفتاءات از مراجع عظام تقلید به این سؤال اشاره شده است و نظر نهایی همان قرار گرفتن ماه در صورت فلکی عقرب، تعیین شده است.[8]
بعد از این مقدمه به تبیین اصل مطلب می پردازیم:
مردم از قدیم به برخی از تأثیرات نجوم و اجرام آسمانی بر زندگی شان پی برده بودند و احیاناً در برخی از اقوام آن قدر اهتمام به این امور زیاد بود که به سمت و سوی خرافات کشیده شدند. اگر چه چنین تأثیراتی را به طور کلی نمی توان انکار کرد، ولی آن چه از آموزه های اسلامی استفاده می شود آن است که نباید به این امور بیش از حدّ مجاز اعتنا کرده و آن ها را در زندگی خود وارد کرد؛
شخصی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: «من به گونه ای در نجوم غرق شده ام که هر گاه بخواهم کاری انجام دهم، آن را با اطلاعات نجومی خود می سنجم، اگر برای آن طالع شر و نحسی دیدم آن را انجام نمی دهم و هر گاه طالع خیر و خوبی برای آن دیدم، شروع به اقدام می کنم. امام فرمود: آیا به آن چه به دست آورده ای اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل می کنی؟ عرض کرد: بله، امام فرمود: همه کتاب هایت (کتاب های نجومی) را نابود کن و به این علم عمل نکن».[9]
در روایت دیگری امام علی (علیه السلام) در پاسخ به مردی که از حضرت خواسته بود، به علت نحوست برخی ایام، در آن روز به جنگ خوارج نرود، فرمود: «گمان مىکنى تو از آن ساعتى آگاهى که اگر کسى حرکت کند زیان نخواهید دید؟ و مىترسانى از ساعتى که اگر کسى حرکت کند ضررى دامن گیر او خواهد شد؟
کسى که گفتار تو را تصدیق کند، قرآن را تکذیب کرده است، و از یارى طلبیدن خدا در رسیدن به هدفهاى دوست داشتنى، و محفوظ ماندن از ناگواری ها، بىنیاز شده است. گویا مىخواهى به جاى خداوند، تو را ستایش کنند. چون به گمان خود مردم را به ساعتى آشنا کردى که منافع شان را به دست مىآورند، و از ضرر و زیان در امان مىمانند. اى مردم، از فرا گرفتن علم ستاره شناسى براى پیش گویىهاى دروغین، بپرهیزید، جز آن مقدار از علم نجوم که در دریا نوردى و صحرا نوردى به آن نیاز دارید، چه این که ستاره شناسى (و پیش بینی هایی در رابطه با آینده افراد) شما را به غیب گویى و غیب گویى به جادوگرى مىکشاند، و (چنین) ستاره شناسی چون غیب گو، و غیب گو چون جادوگر و جادوگر چون کافر و کافر در آتش جهنم است. با نام خدا ( و با توکل بر خدا) حرکت کنید».[10]
البته این مطلب را هم نباید نادیده گرفت که به اعتراف خود منجمین، این گونه برداشت های غیر مادی و حکم های غیبی از حالات نجوم و ستارگان، دقیق و قطعی نیست و فقط مجرد ظن و احتمال است.[11]
اما بعد از آن که اسلام، مسلمانان را از افتادن در خرافات باز داشت، در برخی از موارد به اموری اشاره کرده است که نوعی اعتراف به دخالت اجرام آسمانی در برخی از امور زندگی انسان ها است، البته روشن است که در این گونه امور فقط باید به مقداری که شرع بیان کرده است، اکتفا شود.
در روایتی امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «هر کس در هنگامی که قمر در عقرب باشد، مسافرت یا ازدواج نماید، خیری نمی بیند».[12]
مىدانیم که این گونه روایات در مقام بیان علّت تامّه نیست، بلکه در مقام بیان اقتضاى امکان و احتمال است؛ لذا فقهاء، سفر و اجرای صیغه ازدواج را در هنگامی که قمر (ماه) در برج عقرب باشد، حمل بر کراهت کردهاند.[13]
بنابراین؛ با توجه به مطالبی که ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که موضوع قمر در عقرب امری است که بر طبق آن فتوا داده شده است ولی باید در نظر داشت که فتوا ویژه مواردی است که در روایت ذکر شده است (سفر، ازدواج)، و علاوه بر این، حکمی که به آن فتوا داده شده کراهت است نه حرمت؛ لذا برخی از فقهاء گفته اند: اگر امر اهم مانند اطاعت والدین (مثلاً والدین به فرزند خود در روزی که قمر در عقرب است، دستور سفر دهند) یا حج واجب، با این موضوع تنافی پیدا کند، آن امر اهم مقدم می شود.[14]
پی نوشت ها :
[1]. مکارم شیرازی،ناصر، تفسیر نمونه، ج15، ص 143، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، تهران، 1374ش.
[2]. این تعریف بنا بر علم نجوم قدیم است که خورشید را متحرک و زمین را ثابت می دانستند. البته بنا بر این که زمین را ثابت یا متحرک بدانیم و خورشید را ثابت فرض کنیم، اشکالی در این تقسیمات پیش نمی آید؛ زیرا بنا بر هر دو فرض، در اثر چرخش یکی از آن دو، برج های نجومی حاصل می شود.
[3]. تفسیر نمونه، ج15، ص 143
[4]. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج 7، ص 13، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1416ق.
[5]. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 29، ص 49، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
[6]. همان.
[7]. مختارى، رضا و صادقى، محسن، رؤیت هلال، ج2، ص 1231، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1426ق.
[8]. استفتاءات از آیت الله مکارم شیرازی.
[9]. فیض کاشانى، محمد محسن، الوافی، ج 12، ص355، کتابخانه امیر المؤمنین، اصفهان، 1406 ق.
[10]. برگرفته از نمایه شماره 10937 (سایت اسلام کوئست: 10795)؛ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خ 79، ص 127، مشهور، قم، 1379 ش.
[11]. حسن زاده آملی، حسن، دروس فی معرفة الوقت و القبلة، ص 79، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1416ق.
[12]. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج8، ص 275، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق.
[13]. موسوی خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیلة، ج2، ص 238، مؤسسه مطبوعات دار العلم، قم، بی تا.
[14]. کاشف الغطاء، جعفر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج4، ص 485، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1422 ق.
گروه دین تبیان
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در شنبه 90/9/12 ساعت 7:56 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
با سلام به مردمان بشردوست
دین مبین اسلام ، اهمیت فوق العاده ای برای نجات جان انسانها قائل است. چنانچه در قرآن کریم سوره مبارکه مائده آیه 32 به تصریح اشاره شده است که هرگاه کسی باعث بقای نفسی شود مانند آنست که باعث نجات جان تمام انسانها شده است. مرحوم علامه طباطبایی در ذیل و تفسیر آیه مذکور میفرمایند: هر کس یکی را زنده نگه دارد چنان است که همه مردم را زنده نگه داشته است حضرت امام خمینی (ره) در سال 1368 در پاسخ به استفتاء جواز پیوند اعضا از فردی که دچار مرگ مغزی شده است و حیات وی غیر قابل برگشت است فرموده اند : « بسمه تعالی بر فرض مذکور چنانچه حیات انسان دیگری متوقف بر این باشد با اجازه صاحب قلب یا کبد و امثال آن جایز است »
این بنده حقیر نیزشما رادعوت به ثبت نام دراهدای عضو می کنم انشا الله که سالیان سال عمر کنید وهمیشه سالم و سرحال باشید ولی با ثبت نام دراهدای عضو به فکر دیگران نیز باشید .
برای ثبت نام روی کلمه اهدای عضو کلیک کنید.
مراحل فراهم آوری اعضاء
1.مرحله شناسایی
روشهای شناسایی شامل:
الف: رابطین پیوند: در هر بیمارستان یک نفر که معمولا" سرپرستار یا یکی از پرسنل ICU می باشد و با هماهنگی ریاست بیمارستان انتخاب شده است ، در صورت داشتن بیمار مرگ مغزی واحد را مطلع می نماید.
ب: تماس مستمر که توسط هماهنگ کننده به صورت تماس تلفنی با تمام بیمارستانهای تحت پوشش هر دو روز یکبار انجام میگیرد
ج:سرکشی متناوب که توسط هماهنگ کننده ها به صورت مراجعه حضوری سرزده به بیمارستانهای تحت پوشش معمولا" هر 2 هفته یکبار انجام می شود.
2.مرحله ویزیت اولیه:
پس از اطلاع از وجود بیمار مرگ مغزی هماهنگ کننده واحد فراهم آوری به بیمارستان مبداء اعزام می شود. در بیمارستان مربوطه ویزیت اولیه انجام می شود (برخی از بیماران در معاینه اولیه حذف می شوند) چنانچه مرگ مغزی در معاینه اولیه تائید شد سپس نوار مغزی اولیه از بیمار گرفته می شود و فرمهای مربوطه توسط هماهنگ کننده پر می شود.
3.مرحله اخذ رضایت انتقال:
در صورت رضایت خانواده به اهدای عضو، فرم رضایت انتقال توسط همراهان بیمار امضاء شده و بیمار توسط خانواده خود ترخیص می گردد.
4.مرحله یافتن گیرنده:
پس از این مرحله ضمن تماس با وزارتخانه کار یافتن گیرنده براساس گروه خونی و سایز دهنده، وضعیت عمومی گیرنده ها و نوبت آنها در لیست انتظار و تطابق بافتی آغاز میشود.
5.مرحله انتقال:
پس از تکمیل فرم رضایت و انجام مراحل ترخیص و بعد از هماهنگی های لازم آمبولانس مجهز به همراه متخصص بیهوشی و هماهنگ کننده واحد به بیمارستان مبداء ارسال می شود و اهدا کننده به بیمارستان دکتر مسیح دانشوری منتقل می گردد.
6.مرحله نگهداری :
بعد از انتقال به بیمارستان دکتر مسیح دانشوری اهدا کننده به آی سِی یِو منتقل شده و توسط متخصصین بیهوشی وضعیت بیمار پایدار شده و مراحل مراقبت شروع می شود. در طول مرحله نگهداری، متخصص بیهوشی و یکی از هماهنگ کننده ها و یک پرستار مجرب دائما" وضعیت بیمار را کنترل می کنند.
7.مرحله تائید مرگ مغزی:
در این مرحله از متخصصین جراحی اعصاب ، اعصاب، داخلی و بیهوشی به صورت جداگانه دعوت می شود تا بیمار را ویزیت نمایند و مرگ مغزی را در اهدا کننده تائید یا رد کنند . متخصصین مذکور مستقیما" از وزارتخانه و بدون دخالت واحد انتخاب می شوند.
8.مرحله اخذ رضایت هاروست:
پس از تائید مرگ مغزی توسط هر چهار نفر گروه تائید کننده مرگ مغزی، متخصصین پزشکی قانونی بیمار را ویزیت کرده و پس از تائید نهایی مرگ مغزی جلسه توجیهی در محل واحد پیوند با حضور مسئول اهدای عضو ، مددکار ، روانشناس ، نماینده پزشکی قانونی ، هماهنگ کننده ها و خانواده اهدا کننده برگزار می شود و ضمن توجیه خانواده رضایت نهایی برای اهدای عضو از آنها اخذ می شود.
9.مرحله هماهنگی:
در این مرحله هماهنگی با تیمهای مختلف سراسر کشور و مسئولین اتاق عمل و پرسنل درباره زمان عمل و مراحل بعدی انجام می شود.
10.مرحله هاروست:
در این مرحله بیمار به اطاق عمل برده می شود و تحویل تیم حاضر در اطاق عمل داده می شود. خارج سازی اعضا انجام می شود. و در پایان عمل ، محل عمل توسط یکی از جراحان به خوبی ترمیم شده و بیمار تحویل سردخانه می شود.
11.مرحله انتقال متوفی:
در این مرحله پس از انجام مراحل ترخیص توسط واحد فراهم آوری، آمبولانس پزشکی قانونی توسط واحد جهت انتقال به پزشکی قانونی و یا محل تدفین خبر می شود.
12.مرحله تقدیر و شرکت در مراسم خاکسپاری:
در این مرحله هماهنگ کننده واحد فراهم آوری با تقدیرنامه مخصوص و یک دسته گل بزرگ در مراسم ختم اهدا کننده شرکت کرده و ضمن تقدیر از خانواده ، در صورتی که شرایط اجازه دهد متن تقدیرنامه را پشت بلندگو قرائت می نماید.
13.مرحله نگارش گزارش هاروست
پس از انجام هر هاروست گزارش چگونگی انجام آن با کلیه جزئیات توسط مسئول اهدای عضو نوشته می شود.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در جمعه 90/9/11 ساعت 3:18 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
شریح بن حارث کندی، مشهور به شریح قاضی – از چهرههای اجتماعی – قضایی و تا حدی سیاسی صدر اسلام میباشد که بررسی حیات تاریخی شریح نیز یکی از همین مقولههاست.
منابع، تاریخ دقیق تولد شریح را به خاطر گمنامی و ناشناس بودن وی در آن زمان ذکر نکردهاند، ولی با توجه به این که منابع معتبر، سال وفات او را 87 یا 80 هجری و سن او را در هنگام مرک 106 تا 110 سال دانستهاند. تاریخ ولادت او، حدوداً 30 سال قبل از هجرت پیامبر (ص) بوده است.
از دوران کودکی و نوجوانی او در کتب تاریخی مطلب خواصی بیان نشده است. از نظر شکل ظاهری، چهره او به دلیل این که هیچ مویی در صورتش نروییده بود شبیه چهر نوجوانی بود و به همین دلیل، یکی از چهارتن سادات طلس به حساب میآمد.
علاوه بر این، فردی کریه المنظر بود و بنا به گفته اصمعی، ناقص الاسنان نیز بوده است. به لحاظ اخلاقی دارای خصلتهایی همچون عجب و خود پسندی بود. خصوصیات دیگر او را شوخ طبی ذکر کرده و روایتهایی نیز در این باره آوردهاند.
شریح؛ صحابی یا تابعی؟
در مورد این که شریح از صحابه بود یا تابعین، میان مورخان و عالمان رجال اختلاف نظر وجود دارد بعضی او را در ردیف تابعین به حساب آوردهاند که زمان جاهلیت را هم درک نموده است.
به طور خلاصه میتوان گفت که شریح قاضی جزء بزرگان تابعینی بوده که با صحابه بزرگی همچون: علی(ع)، عمر، زیدبن ثابت، عبدالله مسعود و غیره مصاحبت داشته و از آنها علوم مختلف و به ویژه حدیث فرا گرفته است.
شریح قبل و بعد از حادثه کربلا
صرف نظر از پیمان شکنی بیشتر این بزرگان، خود شریح نیز به محض ورود عبیدالله به کوفه در دارالاماره او حضور یافت و بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفاداری با آل علی، به جرگه مخالفین آنها پیوست .
و یکی از مشاورین درگاه عبیدالله گردید و عبیدالله نیز که جهت رسیدن به مقاصد خود به حمایت اشخاصی همچون شریح قاضی، که در میان مردم مقدس مآب کوفه، از شخصیت ممتازی بر خوردار بود – نیاز داشتف از او استقبال کرد.
درماجرای دیگری، از نقش شریح به عنوان پیام رسان عبیدالله به قبیله هانی، در رابطه با رساندن خبر زنده بودن هانی و پراکنده شدن آنها از اطراف دارالاماره یاد شده است.
نقشی را که شریح در چنین لحظه حساسی در صحنه سیاسی – نظامی ایفا کرد، به اندازهای مهم و حیاتی بود- به خصوص برای ابن زیاد – که به قیمت به دست گرفتن، امارت از طرف عبیدالله به قتل رسیدن هانی و مسلم و از همه مهمتر، اتفاق افتادن حادثه کربلا تمام شد.
هم چنین از شریح به عنوان امانتدار مسلم، در مخافظت از بچههای وی نام برده شده و گفته شده است که شریح از ترس تهدیدهای عبیدالله، آنها را بی سرپرست در شهر رها ساخت تا خطری در این زمینه متوجه او نگردد.
فتوای شریح بر ضد امام حسین(ع)
یکی از مهمترین نکات راجع به نقش شریح در جریان نهضت کربلا این است که آیا فتوای شریح مبنی بر وجوب جهاد با امام حسین(ع) واقعیت داشته است یا خیر.
اگر چنین خبری صحت داشته باشد، میتوان گفت که یکی از عوامل اصلی و بسیار مهم در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین(ع) صدور چنین فتوایی از شخصی فقیه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضی خلفای راشدین بوده است.
با این وجود شواهدی مبنی بر تصدیق و تایید آن موجود است که عبارتند از:
الف: سازگاری شریح با تمامی اندیشههای خلفای معاصر خود
ب: تمایل و گرایش سریع به قدرت برتر (عبیدالله) و سهیم شدن در برنامههای او در مخالفت با طرفداران آل علی(ع)
ج: ضعف نقش و محتاط و ترسو بودان و حساب بردن از عبیدالله.
د: در کنار عوامل دیگری همچون: جبن و ترس، عافیت طلبی،
ریاکاری، دو پهلو سخن گفتن، دروغگویی، و ریاکاری شریح، از یک طرف و ترفندها، سیاستبازیها، سوء استفاده از مقام مذهبی افراد، جعل امضاء و نتیجهگیری غلط و قیاس به باطل توسط ابن زیاد، همراه با زودباروی و عدم آشنایی کوفیان با سیاست روز، از طرف دیگر سخن و نظر کلی شریح را تبدیل به فتوایی بر ضد امام حسین(ع) برای تهییج کوفیان زودباور علیه نوه پیامبر(ص) میکند که مسبب اصلی آن نیز خود شریح و اهمل و سستی او بوده است.
شریح در زمان شورش ابن زبیر و قیام مختار
به جز آنچه در مورد شریح در دوران امامت عبیدالله و خلافت یزید گفت شد، اخباری در مورد استعفای وی از منصب قضاوت در زمان شورش ابن زبیر در منابع نیامده است.
در این رابطه ابن سعد و ابن خلدون گفتهاند که شریح در فاصله سالهای بحرانی، پس از استعفای معاویه دوم – 64 تا 73 هجری به مدت 9 سال در کار خود درنگ نمود و حتی به مدت سه سال از منصب قضاوت کناره گیری کرد. .
علت این امر ترس او از عدم امنیت جانی در هنگام تصدی این منصب بوده است.ابن خلدون آورده است؛ مختار پس از تسلط بر کوفه و آرام کردن اوضاع این شهر، شریح قاضی را که به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام از منصب قضای کوفه استعفا کرده و خانه نشین شده بود، به کار قضاوت برگرداند.
سپاهیان مختار و به خصوص شیعیان او با این کار مخالفت نموده و از مختار خواستند که وی را عزل کند.
آنها دلایل مخالفت خود را عثمانی بودن شریح، مغضوب علی(ع) قرار گرفتن و تبعید او به بانقیا توسط امام گواهی دادن علیه حجربن عدی و کوتاهی ورزیدن در پیام رسانی به هم قبیلگان او ذکر میکردند.
شریح نیز پس از شنیدن این اعتراضات خود را به بیماری زد، در نتیجه مختار نیز که تاب تحمل اعتراضات بسیار یاران خود را نداشت شریح را از کار بر کنار نمود.
به نظر میرسد که دلیل اصلی انصراف شریح از مسند قضاوت کوفه در زمان فتنه غیر از آن چه که گفته شد، همان عوامل مصلحت طلبی و عافیت جویی وی به خصوص در شرایط حاد و بحرانی، بوده است زیرا وی میدانست که چنین قیامهایی گذرا و موقتی بوده و دوام چندانی نخواهد داشت.
از این رو صلاح کار خود را در انصراف از دستگاه قضایی برای متهم نشدن و جان سالم در بردن از معرکهها میدید.
شریح در دوران خلافت عبدالملک و امارت حجاج تا وفات وی
پس از برقراری خلافت عبدالملک و تسلط او بر کوفه، شریح توسط این خلیفه مجدداً به مسند قضاوت باز گردانده شد.
پس از به دست گرفتن امارت کوفه توسط حجاج وی مقام قضای این شهر را تثبیت نمود و شریح علاوه بر اشتغال بر این امر، از مشاوران حجاج نیز به شمار میرفت.
وی تا سال 78 هجری به امر قضاوت مشغول بود و در این سال از حجاج تقاضای کنارهگیری از مسوولیت نمود که حجاج نیز با در خواست او موافقت نمود.
منابع علت استعفای او را پند و اندرز مردی دانا عنوان کرده و نوشتهاند که آن مرد به او توصیه کرده بود که به علت رشوه خواری فرزندش و هم چنین پیری و ناتوانی خودش، از سمت خود استعفا دهد.
وی پس از این استعفا خانهنشین شد و در این مدت حقوق و مستمری دریافتی خود از دولت را قطع نمود و با همین وضعیت نیز در گذشت.
نتیجهگیری
شریح قاضی جزو بنی امیه نبود و کسی بود که میفهمید حق با کیست. وقتی«هانی ابن عروه» را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند سربازان و افراد قبیلهاش اطراف قصر عبیدالله را گرفتند. ابن زیاد ترسید، آنها میگفتند که هانی را کشتند.
ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است و به اینها بگو که زنده است. شریح آمد دید که «هانی» زنده است، اما مجروح، هانی این عروه(خطاب به شریح) گفت: ای مسلمانها این چه وضعی است، پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا نمیآیند مرا از اینجا نجات دهند؟
شریح قاضی میگوید میخواستم بروم و این حرفهای هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفتهاند، بگویم اما افسوس که جاسوس عبیدالله آنجا ایستاده بود. جرأت نکردم. این جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما میگوییم«ترجیح دادن دنیا بر دین» نبود خودسازی.
شاید اگر شریح قاضی، همین یک کار را انجام میداد، تاریخ عوض میشد اگر شریح میرفت و حقیقت را میگفت چون هنوز عبیدالله قدرت نگرفته بود، آنها هجوم میآوردند و هانی را نجات میدادند و با نجات هانی قدرت پیدا میکردند، روحیه پیدا میردند و کوفه متعلق به امام حسین(ع) میشد و اصلا واقعه کربلا اتفاق نمیافتاد و تاسف بار تر و تعجببرانگیزتر این است که همین شریح قاضی فتوا میدهد و به فتوای همین به اصطلاح عالم، عدهی کثیری به جنگ با امام میروند. حب دنیا و منعفت طلبی در تمام قضایای سال 61 دخیل است.
عبیدالله برای عملی که در نظر داشت ناگزیر از داشتن حکم و فتوایی بود که حجت شرعی برای خود و نیز افکار عامه حاصل کند.
در شب اول بعد از مطرح شدن خواسته عبیدالله قاضی شریح قلم را به پیشانی خود میزد و گفت: شریح تو مگر حسین را، پدرش را و جدش را نمیشناسی.
تو میتوانی حکم قتل فرزند رسول الله را امضا کنی؟ در شب دوم نیز عبیدالله کاری از پیش نبرد، اما ببینید که شیطان وایادی انسی او چگونه عمل میکنند.
در شب سوم مبلغ بسیار زیادی از درهم و دینار به شریح نشان دادند که اتفاقا در همین شب بود که وی اجازه خواست تا کمی فکر کند و تحقیق کند تا علتی برای صدور حکم بیابد.
که نهایتا حسین(ع) را خروج کننده بر امام و خلیفه عصر دانست.
یک وقت یک حرکت به جا تاریخ را نجات میدهد گاهی یک حرکت نا به جا که ناشی از ترس و ضعف، دنیا طلبی و حرص به زنده ماندن است.
تاریخ را در ورطه گمراهی میغلطاند. اگر امثال شریح قاضی در یک لحظه از خدا میترسیدند به جای این که از ابن زیاد بترسند تاریخ عوض میشد.
شریح قاضی گر چه شخصیتی اعلم در علم قضاوت به حساب میآمد ولی ازنظر خصوصیات اخلاقی، فردی مصلحت جو و فرصت طلب بود که برای رسیدن به مقام و منصب و تثبیت آن با هر نوع حکومت و خلافت و ایدههای مختلف امرای آن کنار میآمد و در این مدارا و سازش، گاهی مجبور میشد که حقیقت را فدای مصلحت طلبی خود کند درست همان کاری که در برابر سوء استفادههای «زیاد»و پسرش عبیدالله انجام داد، تا جایی که عبیدالله از او فتوایی گرفت و از آن برای بسیج مردم کوفه علیه حسین بن علی(ع) استفاده کرد.
و او که شاهد چنین سوء استفادههایی از خود بود، مهر سکوت بر لب نهاد و به دلیل ترس، مصلحت جویی و عافیت طلبی خود کوچکترین اعتراضی نکرد و به این وسیله کفه ترازوی دشمن را در مقابل آل علی سنگینتر نمود و چنین شد که قرنها بعد از آن واقعه، از او شخصیتی منفور در نزد شیعیان ساخت.
- ابن اثیر جزرى، عزالدین: اسدالغابه فى معرفة الصحابه، (بیروت دارالکتب العلمیه، بىتا .) - - : الکامل فى التاریخ، ترجمه دکتر روحانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات اساطیر، 1373ش .) - ابنایبک الصفدى، صلاحالدین خلیل: الوافى بالوفیات، (بیروت، داراحیاء، 1402ه .) - ابن جوزى، جمالالدین ابىالفرج: صفة الصفوة، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .) - ابن حبان، محمدبن احمد: مشاهیر علماء الامصار و اعلام فقهاء الاقطار، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1408ه .) - ابنحجر عسقلانى، شهابالدین: تهذیب التهذیب، (بیروت، داراحیاء، بىتا .) - ابنحزم اندلسى، ابىمحمد: جمهرة الانساب العرب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1403ه .) - ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمدپروین گنابادى، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1336ش .) - ابنخلکان، احمدبن محمدبن ابراهیم: وفیات الاعیان و انباء الابناء الزمان، (بیروت، دارصادر، بىتا .) - ابنسعد، محمد: طبقات کبرى، (بیروت، دارصادر، بىتا .) - ابنعبدربه اندلسى، احمدبن محمد: العقد الفرید، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .) - ابنعساکر، ابىالقاسم علىبن حسن شافعى: تاریخ مدینه دمشق، (بیروت، دارالفکر، 1415ه .) - ابن قنفذ، احمدبن خطیب: الوفیات، چاپ چهارم، (بیروت، دارالافاق الجدیده، 1403ه .) - ابن کثیر، ابىالفداء: البدایة و النهایه، (چاپ پنجم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1409ه .) - ابن منظور: لسان العرب، چاپ دوم، (بیروت، داراحیاء، 1412ه .) - ابن وکیع، محمدبن خلفبن حیان: اخبار القضاة، (بیروت، عالم الکتب، بىتا .) - اصفهانى، ابونعیم احمدبن عبدالله: حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، (بىجا، مطبعة السعاده، 1394ه .) - ابن حجر، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .) الراوى، ثابت اسماعیل، العراق فى العصر الاموى، (چاپ دوم، بغداد، منشورات مکتبه الاندلس، 1970م .) - النوى، محىالدینبن شرف: تهذیب الاسماء و اللغات، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .) - بخارى جعفى، ابىعبدالله اسماعیلبن ابراهیم: تاریخ الکبیر، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بىتا .) - براقى نجفى، سیدحسن سیداحمد، تاریخ الکوفه، (چاپ چهارم، بیروت دارالاضواء، 1407ه .) - ذهبى شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، (چاپ دوم، بىجا، دارالکتب العربى، 1418ه .) - تسترى، شیخ محمدتقى، قاموس الرجال، (چاپ دوم، قم، مؤسسه نشر اسلامى، 1414ه .) - حسینى دشتى، معارف و معاریف، (چاپ سوم، بىجا، مؤسسه فرهنگى آرایه، 1379ش .) - ذهبى، شمسالدین محمد: سیر اعلام النبلاء ، (چاپ هفتم، بیروت، مؤسسة الرساله، 1410ه .) - شیخ مفید: الارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، (چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378ش .) - طبرى، محمدبن جریر: تاریخ الطبرى، (بیروت دارالتراث، بىتا .) - طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش .) - على الانبارى، دکتر عبدالرزاق، منصب قاضى القضاة، (چاپ اول، بىجا، دارالعربیه، بىتا .) - قرطبى، ابىعمر: الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، (چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه .) - مادلونگ، ویلفرد، جانشینى حضرت محمد، ترجمه احمد نمایى و دیگران، (چاپ اول، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، آستان قدس رضوى، 1377 ش .) - مسعودى، ابوالحسن علىبن حسین: التنبیه و الاشراف، (بىجا، دارالصاوى، بىتا .) - نویرى، شهابالدین احمد، نهایه الارب فى فنون الادب، ترجمه مهدوى دامغانى، (چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366ش .) - یوسف المزى، ابىالحجاج: تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، به تحقیق دکتر بشار عواد معروف، (چاپ اول، بیروت، مؤسسه الرساله، 1408ه .) - . C. E. Bosworth, The encylopeadia of Islam, Edited leiden briil, 1997 . - Schacht. Joseph, The origins of mohammadan Jurisprudence , Oxford . University press. 1979 . An introduction to islamic law, Oxford clarendon press , 1964. - Tyan, emile, historie de|l organisation Judiciaire en pays d| islam, 2 ed, leiden, E.J Brill. 1960 .منابع
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در چهارشنبه 90/9/9 ساعت 7:49 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
آن که جانان طلبد، بهر چه خواهد جان را |
ترک جان گوى ، اگر مى طلبى جانان را |
قرب جانان ، هوس هر دل و جان نیست ، ولى |
دل کسى داد به جانان ، که نخواهد جان را |
دعوى عشق و محبّت نه به حرف است ، حکیم |
باید از خون گلو زد رقم این عنوان را |
بندگان را همه بر لقمه نظر باشد و بس |
چشم هر بنده ندارد نظر لقمان را |
تا نمیرى ز خودى ، زنده نگردى به خداى |
نفى کفر است ، که اثبات کند ایمان را |
عالِم آن است ، که آزادى عالَم طلبد |
کامل آن است ، که از خلق برد نُقصان را |
کیست آن بنده زیبنده به جز نفس حسین |
که به لطفى اثر از قهر برد یزدان را |
بحر موّاج کرم اوست که با تشنه لبى |
نخورد آب و دهد آب لب عطشان را |
خالق عزّ و جلّ کرد ز ایجاد حسین |
ختم بر امّت خاتم کرد و احسان را |
دید پیش از گِل ما بار گُنه بر دل ما |
که آفرید از پى این درد، خدا درمان را |
غرق طوفان گناهیم و به یک قطره اشک |
فضل آن بحر کرم بین ، که خَرد طوفان را |
مظهر اسم عَفوُّ است ، چو این منبع جود |
مغفرت جوى و بدین اسم بجو غفران را |
حتم شد نار جهنّم چو ز سلطان قِدَم |
بر بنى آدم اگر زد قَدَم عصیان را |
آفتاب از افق جود بر آمد که منم |
آن که از پرتو خود، نور کند نیران را |
شاه اقلیم فتوّت ، عَلَم افراشت که من |
دست گیرى کنم این امّت سرگردان را |
نوع خود را بدهم جان و ز جانان بخرم |
تا ببینند ملایک شرف انسان را |
گوى سبقت به کَرَم در برم از عالَمیان |
تا نگیرند پس از من به کرم چوگان را |
مقصد ممکن و واجب همه تشریف من است |
نقطه قطب منم ، دایره امکان را |
این چنین شد ز ازل شرط عبودیّت من |
که به خون غلطم و تقدیس کنم سبحان را |
تا به دامان زندم دست گنه کار محّب |
زده ام بهر شفاعت به کمر دامان را |
بینش اهل حقیقت ، چون حقیقت بین است |
در تو بینند حقیقت ، که حقیقت این است |
من اگر جاهل گمراهم ، اگر شیخ طریق |
قبله ام روى حسین است و همینم دین است |
سجده بر نور خدا، در گلِ آدم نکند |
چشم شیطان لعین ، چون نظرش بر طین است |
ماسوا عاشق رنگند سواى تو حسین |
که جبین و کَفَت از خون سرت رنگین است |
خَردَلى بار غمت را دل عالم نکشد |
آه از این بار امانت ، که عجب سنگین است |
پیکرت مظهر آیات شد از ناوک تیر |
بدنت مصحف و سیمات مگر یاسین است |
باغ عشق است ، مگر معرکه کربُبَلا |
که ز خونین کفنان غرق گُل و نسرین است |
بوسه زد خسرو دین بر دهن اصغر و گفت |
دهنت باز ببوسم ، که لبت شیرین است |
شیر دل آب کند، بیند اگر کودک شیر |
جاى شیرش به گلو آب دم زوبین است |
از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار |
چون کبوتر که به قهر از پى او شاهین است |
در خَم طُرّه اکبر، دل لیلا مى گفت |
سفرم جانب شام و وطنم در چین است |
دخترى را به که گویم که سر نعش پدر |
تسلیت سیلى شمر و سر نِىْ تسکین است |
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 90/9/8 ساعت 8:13 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت