سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عقاید فراماسونری

گروه های مختلف ماسونی بعضاً فلسفه ی عقیدتی متفاوتی دارند؛ اما  با  این حال در لا به لای عقایدشان، می توان مشترکات فراوانی نیز  یافت.  نکته ی  مهمی که وجود دارد این است که فلسفه ی وجودی  بسیاری  از  عقاید  ماسونی  به  طور  کامل شناخته نشده است، اما این به معنای عدم وجود این اعتقادات  نیست.  برای  مثال  شواهد  فراوانی  وجود  دارد  که  نشان  می دهد  اکثر  گروه های ماسونی،  شیطان  را تقدیس می کنند. از جمله: اذعان خود آن ها به تقدیس لوسیفر (یکی از نام های شیطان)  و یا استفاده از علایم بی شماری که اکثر آن ها توسط گروه های شیطان پرست نیز استفاده  می شوند؛  با  این  اوصاف  ما  می توانیم  بفهمیم  که ماسون ها شیطان پرست نیز هستند. اما هنوز نمی دانیم که چه عاملی آنان را  به این تفکر سوق داده است. (البته این نکته تقریباً اثبات شده است  که  ماسون ها  و شیطان پرستان به موجودی به  نام  ابلیس  یا  شیطان  اعتقاد  ندارند،  بلکه آن ها بزرگداشت شیطان را به عنوان نمادی برای مخالفت با ادیان انجام می دهند. در  هر صورت، علت لجاجت بیش از حد آن ها با دین و اصرار  افراطی  آن ها  بر  بزرگداشت شیطان به عنوان نماد ضد دینی، کاملاً روشن نشده  است.)  نکته ی  دیگر  این  که بسیاری از گروه های ماسونی شیطان پرست،  الهه های  ملل  باستان  را  نیز  ارج می نهند. از جمله: Isis و   Osirisو... که این مطلب کاملاً اثبات شده  است.  اما  ما نمی دانیم که چرا آنان خداوند یکتا را کنار گذاشته و  هم  شیطان  و  هم  الهه های متعدد را بزرگ می دارند؟!
 
با این حال بخشی از عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند، عبارتند از:

    * ادعای روشنی بخش (Giver of light) بودن شیطان (Lucifer)
    * بزرگداشت شیطان و نمادهای شیطانی (Satanism)
    * اعتقاد به اینکه زن و مرد اولیه، که مقام نیمه خدایی دارند، خالق نسل کره ی زمین هستند نه خداوند یکتا.
    * بزرگداشت الهه های ملل باستان، مانند ایزس، لات و ... و  احترام  به  عقاید جاهلی ملل باستان (Paganism).
    * اعتقاد قوی به آداب و رسوم مصر باستان که این مطلب کفرآمیز  و  شرک آمیز بودن عقاید آنها را توأماً نشان می دهد.
    * اعتقاد فراوان به اومانیسم.
    * اعتقاد فراوان به ماتریالیسم (ماده گرایی)  و  عدم  اعتقاد  به  روح  و  مسایل فرامادی.
    * اعتقاد راسخ به سلیمان (Solomon) نه به  عنوان نبی بلکه به عنوان پادشاه، جادوگر و ماسون اعظم. نکته ی جالب این که  اکثر یهودیان نیز چنین اعتقادی دارند. آیه ی 102 سوره ی بقره نیز اشاره به  همین  مطلب دارد.

« خداوند نیز در آیه ی 102 سوره ی بقره درباره ی بنی اسراییل می فرماید:

وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ  سُلَیْمَانُ  وَلَـکِنَّ  الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ....... و پیروی کردند از سخنانی که شیاطین در قلمرو سلیمان می خواندند وهرگز سلیمان به خدا  کافر  نگشت  ولیکن  شیاطین  کافر شدند و سحر به مردم می آموختند ......»

کتاب تفسیر نمونه درباره ی آیه ی 102 سوره ی بقره می نویسد:
 
از احـادیـث چـنـیـن بـر مـى آید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهى  در  کشور  او  به عمل سحر و جـادوگـرى پرداختند, سلیمان دستور داد تمام  نوشته ها  و  اوراق  آنها را جمع آورى کرده، در محل مخصوصى نگهدارى کنند.
پـس از وفات سلیمان، گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه  و  تعلیم  سحر کردند؛ بعضى از این  موقعیت  استفاده  کرده  و  گفتند:  سلیمان  اصلاً  پیامبر  نبود، گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و  سخت  به  جادوگرى  دل  بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.
هـنـگـامى که پیامبراسلام (ص ) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان  از پیامبران خدا بوده  است،  بعضى  از  احبار  و  علماى  یهود  گفتند:  از  محمد تعجب نمى کنید که مى گوید سلیمان پیامبر است؟
این گفتار یهود، علاوه بر این که تهمت و افتراى بزرگى  نسبت  به  این  پیامبر  الهى محسوب مى شد، لازمه اش تکفیر سلیمان (ع ) بود.
به هر حال این آیه فصل دیگرى از زشتکاریهاى  یهود  را  معرفى  مى کند  که  پیامبر بزرگ خدا، سلیمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى گوید:  « آنها  از  آنچه شیاطین  در  عصر  سلیمان  بر  مردم  مـى خواندند،  پیروى  کردند : واتبعوا ما  تتلوا الشیاطین  على  ملک  سلیـمان ».  سپس   قرآن   به   دنبال   این   سخن   اضافه مى کند: « سلیمان هرگز کافر نشد : و ماکفر سلیـمان ». او هـرگـز بـه سحر توسل نجست ، و از جادوگرى براى پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد، « ولى شیاطین کافر شدند،  و  به مردم  تعلیم  سحر  دادند  :  ولکن  الشیاطین  کفروا  یعلمون   الناس  السحر ».(25)

     * علاقه ی افراطی به علوم طبیعی. تعداد زیادی از برندگان جوایز نوبل و دانشمندان علوم طبیعی، ماسون بوده اند. مانند: الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین، و ادوارد جنر کاشف  واکسن  آبله.(26)   در  این  میان  به  نظر می رسد که علاقه و توجه  افراطی ماسون ها  به  علم، برای پر کردن خلاء ناشی از کنار گذاشتن معنویت انجام می گیرد. البته لازم به ذکر است که در  دین  اسلام هم تأکید زیادی  بر  فراگیری  علم  و  دانش شده  است،  اما  از  مسلمانان خواسته شده  تا  به   صورت  معتدل (نه افراط، نه تفریط)  به  علم بپردازند و از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به خدا استفاده  نمایند. بنابراین در اسلام، علم هدف نیست بلکه یک وسیله است، اما  در  فراماسونری  علم خود یک هدف است.
    * اعتقاد به قدرت برتر در ماسون صاحب درجه 33. گروه های ماسونی 33 مرتبه و 33 درجه دارند. شخصی که به درجه ی 33 می رسد ، قدرت  زیادی  داشته و ماسون اعظم نامیده می شود. این شخص بالاترین مقام لژ را در اختیار دارد.
    * اعتقاد به ساخت معبد سلیمان به عنوان  پایتخت  عقیدتی  در  بیت المقدس (Jerusalem) قبل از ظهور ضد مسیح (Antichrist) یا فرعون جدید (New Pharaoh) که منجی شیطانی ماسونهاست.(27)
    * اعتقاد به ظهور ضد مسیح (Artichrist  = دجال) یا فرعون جدید (New Pharaoh) در ابتدای  (دهه ی اول)   قرن 21  و  شروع  حکومت جهانی شیطانی  توسط  او.(28) (البته  ممکن  است که  Antichrist  مورد  نظر   خود ماسون ها، لزوماً شخص خاصی نباشد؛ بلکه  ممکن  است  Antichrist  مورد نظر ماسون ها، خود تشکیلات فراماسونری باشد.)

 در هر حال جا دارد که در این قسمت به این نکته اشاره کنیم  که  گروه هایی  مانند فراماسونر ها و شیطان پرستان، از شیطان پرستی به عنوان یک نماد برای مبارزه  با ادیان استفاده می کنند . اعضای این گروه ها در واقع هیچ اعتقاد  قلبی  به  مسایل فرازمینی مانند خدا، فرشتگان،   شیطان  و ...  ندارند  و معتقدند که تنها ماده  وجود  خارجی دارد. (اعتقاد به ماتریالیسم)  اعضای این گروه ها برای نشان دادن دشمنی  خود  با مذاهب، از نماد  (Baphomet) که مربوط  به  شیطان پرستان باستان  است، استفاده نموده و  از  آن  برای  نشان دادن  بی اعتقادی  خود  به  عالم  آخرت  بهره می جویند. البته لازم به ذکر است که فراماسون ها و شیطان پرستان، خودشان  نیز به این مسأله اعتراف کرده اند؛ تا  آن  جا  که  در  بعضی  از  کتب  شیطان پرستان، مطالب  زیر  به  چشم می خورد:(29)


اعتراف سایت کلیسای شیطان (Church Of Satan) به عدم اعتقاد واقعی به شیطان. ترجمه مطلب چنین است: شیطان پرستی یک مذهب لا مذهبی همچون بودیسم است! مذهبی که در آن نیازی به توضیح هیچ کدام از کارهایمان به هیچ کس نداریم. شیان پرستی اعتقادی به وجود خدا , فرشتگان , بهشت و جهنم , ابلیس , اهریمن , ارواح شیطانی , ارواح خوب , جن, دیو و ... ندارند.


اعتراف سایت کلیسای شیطان (Church Of Satan) به عدم اعتقاد واقعی به شیطان. ترجمه مطلب چنین است: شیطان پرستی لامذهبی است ... خود پرستی است - ما خودمان را می پرستیم ... شیطان پرستی ماده گرایی است ... شیطان پرستی بی دینی است.
Vexen Crabtree
" توصیف شیطان پرستی "


بدین ترتیب   نتیجه   می شود   که    اعتقاد   و   مسلک   واقعی    ماسون ها    و  شیطان پرستان،  بی دینی  است  و  آن ها  از  الهه های  ملل باستان،   بت ها   و شیطان، به عنوان نمادی برای دشمنی با مذاهب و ادیان استفاده می کنند.

 

منابع :

درسایت http://www.alvadossadegh.com


 


*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 92/5/21 ساعت 12:6 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


تاریخچه پیدایش فراماسونری

همان گونه  که  دیدیم،  منشاء  فراماسونری  به  زمان  مصر  باستان  و  فراعنه   باز می گردد. سؤالی که مطرح می شود این  است  که  چگونه  این  تعالیم  به  آمریکا  و اروپای این دوران راه پیدا کرد و چگونه اوج گرفت؟

با  مرور  در  سیر  فراماسونری  خواهیم  دید   که   عامل   گسترش،   بنی اسرائیل  بوده است. ترتیب وقایعی که به اوج گیری فراماسونری منجر شدند، عبارتند از :

 1 –  افول قدرت مصر  و  نابود شدن فرعون با خواست  خداوند  متعال  و  به  دنبال  رسالت  حضرت موسی (ع).(12)
2 – مهاجرت بنی اسرائیل از مصر  به  فرمان  خدا  به  همراه  حضرت موسی (ع)  و ساکن شدن آنان در صحرای سینا.(13)
3 – گوساله پرستی بنی اسرائیل و سپس بازگشت مجدد  به  دین  خدا:  به  دنبال تأخیر چند روزه ی حضرت موسی (ع) که برای  دریافت  پیام  خدا،  به  کوه  طور رفته بودند، بنی اسرائیل شروع به پرستش گوساله ی سامری کردند و  حضرت موسی پس از  بازگشت،  این  گوساله  را  از بین بردند  و  بنی اسرائیل  دوباره خداپرست شدند.(14)
4 – پس  از  درگذشت  حضرت  موسی(ع)،  پیامبران  دیگری  نیز   به   سمت   قوم بنی اسرائیل فرستاده شدند که هیچکدام قدرت حضرت موسی(ع) را  نداشتند، در نتیجه قوم بنی اسرائیل به تدریج  شروع  به  ترویج  تعالیم  ماسونی  مصری کردند. در واقع عده ای از آنان قبلاً این تعالیم را در مصر فراگرفته بودند.(15)
5 – ترویج تعالیم ماسونی  در  بین  بنی اسرائیل  و  اضافه شدن  تعالیم  شرک آمیز فلسطینیان باستان (نه اعراب فلسطینی) به تعالیم مصری و شکل گیری تعالیم مختلط با نام کابالا (Kabbalah=Cabbalah=Qabalah).(16)
6 – حکومت حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع)  در  اوج  قدرت  بنی اسراییل  و توقیف وسایل جادوگری توسط حضرت سلیمان (ع).(17)
7 – وفات حضرت سلیمان (ع) و بازپس گیری وسایل جادوگری از سوی  جادوگران  و تهمت جادوگری به حضرت سلیمان (ع) از جانب مردم بنی اسراییل.(18)
8 – ادامه ی ترویج کابالا (Qabalah) توسط جادوگران و کاهنان معابد.(19)
9 – تسخیر اورشلیم به دست رومیان: به این ترتیب  بنی اسرائیل  توانائی  حکومت بر خود را از دست دادند و تحت سلطه ی رومیان درآمدند.
 10 – ظهور حضرت عیسی(ع) و آزار رساندن یهودیان به ایشان.
 11 – ظهور حضرت محمد(ص) که ایشان هم از آزار بنی اسرائیل در امان نبودند.
  12 – فتح اورشلیم به دست ایرانیان که در  زمان  رسالت  حضرت محمد (ص)  اتفاق افتاد.
  13 – باز پس گیری اورشیلم توسط رومیان.
  14 – فتح اورشلیم به دست مسلمانان. از آن پس نام آن شهر به  « بیت المقدس » تغییر یافت.
  15 – جنگ های صلیبی و رد و بدل شدن بیت المقدس بین مسلمانان و صلیبیان.
  16 – در پی اشغال قدس توسط صلیبیان، بسیاری از شوالیه ها و سربازان در  قدس ساکن شدند. عده ای از این شوالیه ها، مأمور نگهبانی از معابد مخصوصآً معبد موسوم به معبد سلیمان شدند که اینان شوالیه های معبد نامیده می شدند. در  نتیجه ی  این مجاورت و نزدیکی شوالیه ها با  کاهنان  یهودی  معبد موسوم به معبد سلیمان،  آنان  به  تدریج  تعالیم  ماسونی را از یهود یاد گرفتند.(20)
 17 – بازپس گیری  بیت المقدس  توسط  مسلمانان  و  فرار  صلیبیان و شوالیه های معبد به اروپا.(21)
 18 – با فرار شوالیه های معبد، تعالیم ماسونی کابالا  توسط  همین  شوالیه ها  به اروپا راه یافت.(22)
 19 – به دلیل ماهیت شیطانی تعالیم کابالا و مغایرت آنها با تعالیم کلیسا، واتیکان در صدد مجازات و مقابله با شوالیه های معبد برآمد  و  بسیاری  از  آنها  را  اعدام کرد.(23)
 20 – مهاجرت شوالیه ها به اسکاتلند (در آن زمان پادشاه اسکاتلند از واتیکان تبعیت نمی کرد) و شروع ساخت  اولین  لژ  فراماسونری  مخفی  در  اروپا  با  نام  لژ « وال بیلدرز » یا « لژ کهن اسکاتلند » که امروزه  نیز  به  فعالیت  خود  ادامه می دهد و از جمله قویترین و مهمترین لژها در اروپای امروز نیز می باشد.(24)
 21 – آغاز فعالیت رسمی ماسون ها در اروپا با ساختن لژهای متعدد  در  قرن 18.  با کم رنگ شدن نقش و قدرت مذهب  در  قرن 18،  فراماسونها  فعالیت  رسمی خود  را  آغاز  کردند.  به  تدریج  با  کاهش  سختگیری   واتیکان   و   توسعه ی پروتستانیسم در اروپا، فراماسون ها فعالیت خود را افزایش داده و لژهای زیادی را در سراسر اروپا ساختند؛ البته تمام آداب و رسوم فراماسونها کماکان مخفی و پنهانی صورت می گرفت. زیرا تفکر اکثر مردم اروپا در آن زمان  مذهبی  بود  و در صورت علنی شدن عقاید فراماسونری، حیات این لژها به خطر می افتاد.
 22 – با استقلال آمریکا در سال 1789، اولین دولت با ارکان ماسونی شکل گرفت.
 23 – تأسیس سازمان ملل متحد با آرمانهای ماسونی در سال 1945.
 24 – شکل گیری   اسرائیل   در   سال   1948   به  عنوان   آخرین   بازوی   اجرایی فراماسونری.
 25 – در سیر تاریخی فراماسونری و روند پیشبرد اهداف، به سال 2006  می رسیم.
جنگ با حزب الله در سال 2006 برای رسیدن به  چند  هدف  مهم  انجام  شد: تشکیل حکومت نیل تا فرات سلیمان و استارت  برای  پروژه های (Apocalypse = آخرالزمان،  و  Armageddon = جنگی  که  صهیونیست ها   ادعا   می کنند   جنگ آخرالزمان است.) خوشبختانه این پروژه ها موقتاً ناتمام مانده است.
 26 – و  اقدام  اخیر،  کشمکش  لفظی  با  ایران . چرا  که  ایران   بزرگترین   دشمن فراماسونری در جهان است. در حال حاضر در تمامی کشورهای جهان، یا قدرت در دست ماسون هاست و یا آن کشور تحت تأثیر  کشورهای  ماسونی  است. برای مثال در کشورهای همسایه، کشور ترکیه دارای لژهای ماسونی است  و کشور عربستان هم که عاری از لژ است، تحت تاثیر آمریکا و اسراییل (دولتهای با ارکان ماسونی) می باشد.
 27 – ... و الله العالم.

منابع

سایتhttp://www.alvadossadegh.com



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 92/5/21 ساعت 12:4 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


صهیونیسم؛ مولود استکبار واستعمار جهانی

صهیونیسم

 
واژه صهیونیسم Zionism جنبش یهودى براى به وجود آوردن جامعه و کشور خودمختار یهودى در فلسطین. نام این جنبش از «کوه صهیون» (آرامگاه داود نبى) گرفته شده که در اورشلیم قرار دارد. صهیونیسم صورت دنیاپرستانه، ملت پرستانه و نژادپرستى از یهودیت است و خود را برتر از سایر ادیان و ملت‏ها مى‏دانند و انسان‏هاى دیگر را داراى حقوق انسانى نمى‏داند و چنانچه کمترین فرصتى در اختیارش قرار گیرد از هیچ عهدشکنى و تجاوز و نفوذ و استثمار کشورهاى منطقه خوددارى نخواهد کرد و داعیه مالکیت از نیل تا فرات را دارد.
توضیحات بیشتر:
}چیستى صهیونیسم {T
صهیون، در زبان عبرى، به معناى پُر آفتاب و نیز نام کوهى در جنوب غربى بیت المقدس است. کوه صهیون، زادگاه و آرامگاه داود پیامبر- علیه ‏السلام - و جایگاه سلیمان - علیه ‏السلام - بود. گاه این واژه نزد یهودیان، به معناى شهر قدس، شهر برگزیده و شهر مقدس آسمانى به کار مى ‏رود؛ ولى در متون دینى یهود، صهیون، اشاره به آرمان و آرزوى ملت یهود براى بازگشت به سرزمین داود - علیه ‏السلام - و سلیمان - علیه ‏السلام - و تجدید دولت یهود دارد. به دیگر سخن، صهیون براى یهود، سمبل رهایى از ظلم، تشکیل حکومت مستقل و فرمان‏روایى بر جهان است و از این رو، یهودیان خود را فرزندان صهیون مى ‏دانند.
صهیونیسم، به جنبشى گفته مى ‏شود که خواهان مهاجرت و بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهود است. صهیونیسم، همانند شووینیسم (ناسیونالیسم افراطى) است که با خوار شمردن ملت‏ها و نژادهاى دیگر و با غلوّ در برترى خود، در پى دست‏یابى به قدرت سیاسى است. این جنبش، در نیمه اوّل قرن 13 شمسى/نیمه دوم قرن 19 میلادى در اروپا، پا به عرصه حیات گذاشت؛ ولى واژه صهیونیسم، نخستین بار توسط تئودور هرتصل‏ به کار رفت و سپس ناحوم ساکولو - مورّخ صهیونیست - در کتاب «تاریخ صهیونیست» از آن سخن گفت . (عبد الوهاب المسیرى، صهیونیسم ،ترجمه لواء رودبارى، ص 7 /حمید احمدى، ریشه ‏هاى بحران در خاورمیانه، ص 3 / على آقا بخشى، پیشین، ص 423 / ب. پراهى، فریب خوردگان صهیونیسم، ترجمه ابوالقاسم سرّى، ص 27.)
صهیونیسم، تنها داراى ابعاد و معانى سیاسى (صهیونیسم سیاسى) نیست؛ بلکه ابعاد و معانى دیگرى همچون صهیونیسم کارگرى، فرهنگى، دمکراتیک، رادیکال و توسعه طلب را نیز در بر مى ‏گیرد. مشهورترین تقسیم صهیونیسم، طبقه بندى آن به دو بخش سیاسى و فرهنگى (دینى) است. صهیونیسم سیاسى، خواهان بازگشت یهودیان به فلسطین است که با تدوین کتاب «دولت یهود» توسط هرتصل در 1263ش./1894م. زاده شد. امّا صهیونیسم فرهنگى، مخالف مهاجرت یهودیان در قرن 14 شمسى/20 میلادى به فلسطین است؛ زیرا در انتظار انسان رهایى ‏بخش‏ در آخرالزمان نشسته که یهودیان و تمام ادیان را به سرزمین ابراهیم - علیه‏السلام - و موسى - علیه‏السلام - یا سرزمین نجات بازگرداند.( حمید احمدى، پیشین ص 3 / روژه گارودى، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسى، ترجمه نسرین حکمى، ص 5 / عبدالوهاب المسیرى، پیشین، ص 8.)در مقابل، در صهیونیسم غیر دینى و غیر یهودى، کسانى جاى دارند که با تکیه بر استدلال‏هاى تاریخى، سیاسى و علمى به اسکان یهودیان در فلسطین مشروعیت مى ‏بخشند. این همان صهیونیسم لائیک (غیر دینى) است که تنها مفاهیم سیاسى خویش را به زبان دین بیان مى ‏کند. بنابراین، صهیونیسم همواره به معناى یهودیت نیست؛ بلکه گاه به مفهوم حرکتى براى غیر یهودى کردن یهودیت نیز به کار مى ‏رود.
یهودآزارى
صهیونیست‏ها مدعى ‏اند که صهیونیسم، پاسخى به یهودآزارى است. به عقیده آنان، دولت‏ها و ملت‏ها به بیمارى علاج ‏ناپذیر یهودستیزى دچار شده ‏اند. بنابراین، یهودیان را، در هر کجا باشند، عنصر بیگانه به حساب مى ‏آورند و آنان را در آشکار و پنهان آزار مى ‏دهند. حیم وایزمن‏9 (متوفاى 1331ش./1952م.) در این باره مى ‏گوید: «ضدیت با یهود، میکروبى است که هر غیر یهودى هر کجا باشد و هر چند که خود منکر باشد، بدان آلوده است» و به بیان دیگر، آنان یهودستیزى را بلایى ازلى و ابدى مى ‏دانند که تنها در پناه یک دولت یهودى مى ‏توان از آن رهایى یافت.( یورى ایوانف، صهیونیسم، ترجمه‏ ى ابراهیم یونسى، ص 74 - 71 / عبدالوهاب المسیرى، پیشین ،ص 36.) البته این ادعاهاى صهیونیسم، به هیچ وجه قابل اثبات نیست؛ زیرا برخى از نمونه ‏هاى تاریخى یهودآزارى، مانند آن چه صهیونیست‏ها درباره یهودسوزى در آلمان مطرح مى ‏کنند، بیش از حد بزرگ شده ‏اند. صهیونیست‏ها در این مورد، با سلطه ‏اى که بر ابزارهاى تبلیغى جهان و به ‏کارگیرى آن دارند، به مظلوم ‏نمایى پرداخته‏ اند. و نیز برخى قصه‏ هاى یهود آزارى، ساخته و پرداخته یهودیان و صهیونیست‏هاست. هدف از این دروغ‏ پردازى ‏ها این بود که به روند مهاجرت یهودیان به فلسطین و تأسیس یک دولت یهودى شتاب بخشند. دیوید بن‏گوریون‏ (متوفاى 1352 ش./1972م.) مى ‏نویسد: «اگر قدرت داشتم، عده ‏اى یهودى را به کشورهاى مختلف مى ‏فرستادم تا یهودآزارى را تعمّداً به وجود آورند».( پراهى، فریب خوردگان صهیونیسم، ص 6 / گالینا نیکیتینا، دولت اسرائیل، ترجمه ‏ى ایرج مهدویان، ص 32.)
سرمایه ‏دارى غرب و پیدایش صهیونیسم
صهیونیسم، مولد دوران تحول و انتقال سرمایه ‏دارى غرب به مرحله امپریالیسم نیز به شمار مى ‏رود. در این دوره، همه قدرت‏هاى بزرگ، براى تأمین منافع استعمارى، فعالانه در پى یافتن جاى پایى محکم، در خاورمیانه شدند. براى دست‏یابى به این هدف، نخستین بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همکارى یهودیان علیه امپراتورى عثمانى دست زد که البته در این کار توفیقى به دست نیاورد؛ سپس بیسمارک (صدر اعظم سابق آلمان) براى پاسدارى از خط راه آهنى که قرار بود از برن - شهرى در آلمان - به بغداد کشیده شود، اقدام به جذب و به ‏کارگیرى یهودیان کرد امّا سرانجام، این انگلیس بود که به آرزوى دیرینه‏ اش، یعنى خلق اندیشه صهیونیسم و ترغیب یهودیان اروپاى شرقى، روسیه و غرب، براى مهاجرت به فلسطین و تشکیل یک دولت یهودى که حافظ منافع آن کشور باشد، دست یافت.
به عقیده لرد ارل شافتسبُرى هفتم، که از رجال سیاسى بریتانیا و نیز یک صهیونیست مسیحى بود، اسکان یهودیان در فلسطین نه تنها براى انگلستان که براى سراسر دنیاى متمدن ( غرب) سودمند خواهد بود. هرتصل نیز معتقد بود که یهودیان مى ‏توانند حلّال مشکل غرب در خاورمیانه باشند.ماکس نوردو، از صهیونیست‏هاى معروف، معتقد بود که ما فرهنگ اروپایى را... همچنان حفظ خواهیم کرد... ما به این فکر که باید آسیایى شویم، مى ‏خندیم». پیش‏تر نیز یک کشیش مسیحى پیشنهاد کرده بود، که براى حفاظت از هندوستان زیر سلطه انگلیس، لازم است یهودیان در فلسطین ساکن شوند. به هر حال، صهیونیست‏ها خود را مشعل‏دار تمدن غرب مى‏ دانند؛ تمدنى که در تلاش است تا دموکراسى را در خاورمیانه و قلب آن حاکم کند.( عبدالوهاب المسیرى، پیشین، ص 54، 12، 8 و 5 / یورى ایوانف، پیشین، ص 69)
نتیجه این که نیازهاى فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و نظامى غرب، به ویژه انگلیس، موجب پدید آمدن جریان فکرى صهیونیسم و اسکان یهودیان در فلسطین گردید؛ جریانى که با غیر دینى (سیاسى) کردن یهودیت، در پى تحقق و حفظ منافع استعمارى در خاورمیانه برآمد؛ در حالى که یهودیت دین‏دار ممکن بود براى غرب خطرآفرین باشد.
اما مساله تنها به سکنا گزیده صهیونیست ها در سرزمین فلسطین منجر نشد و صهیونیستها در کنار تشکیل حکومت یهودی در این منطقه سوداهای دیگری نیز در سطح جهانی داشتند که باعث شد تا طرح همکاری و پشتیبانی غربی ها از صهیونیست ها و استفاده ابزاری از صهیونیست ها برای پیشبرد غربی ها تبدیل به شرایطی شود که طی آن خود غرب تبدیل به ابزار رسیدن صهیونیست ها به مطامع شان گردد در نتیجه جریان معادله حالت معکوس یافته و بر خلاف دوران قبلی که دولتهای غربی طراح نقشه هایی بودند که در ضمن آنها از اسرائیل به عنوان حافظ منافع خودشان استفاده می کردند این بار خود صهیونیست ها تبدیل به طراحان نقشه هایی شدند که در ضمن آن ها از غرب به عنوان تضمین کننده منافعشان بهره برداری می کردند . در واقع این تبدیل معادله به دنبال آن صورت گرفت که برنامه های دراز مدت صهیونیست ها برای نفوذ در بخشهای مختلف جهان به ویژه مراکز تصمیم سازی قدرتهای جهانی نتیجه داده و این گروه اگر چه گروه اندکی در بخش کوچکی از جهان بود اما در عمل به قدرتمندترین تصمیم ساز جهانی تبدیل شد و حتی قدرتهای جهانی در معادلات خویش همواره منافع این گروه کوچک را بر همه چیز از جمله منافع ملی خویش مقدم نمودند و در واقع رمز اینکه بسیاری از اتفاقاتی که در سطح جهان اتفاق می افتد به صهیونیست ها نسبت داده می شود اولا به خاطر منافعی است که این گروه از این اقدامات حاصل می کند و ثانیا به خاطر شواهدی است که امروزه مستندات فراوانی هم دارد و به همین خاطر نیز گفته می شد که صهیونیست ها در صدد تسلط بر جهان هستند و در این مسیر حرکت می کنند اما مسلما دست یافتن به این آرزوی بزرگ و دیرینه به سادگی امکان پذیر نبوده و امروزه با موانع فراوانی در راه تحقق این آرزو مواجه هستند که پیروزی انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی ناشی از آن در جهان اسلام و نیز بیداری عمومی در سطح جهان یکی از مهمترین موانع تحقق این برنامه ها می باشد . به عبارتی صهیونیسم که خود از قرنها قبل تلاش می کرد تا از موقعیت انزوا گونه ای که در اروپا در اثر سوء سابقه برخی یهودیان از جمله مساله رباخواری و خیانت به وجود آمده بود خلاصی یابد به دنبال جلب نظر دولتمردان غربی دست به اقدامات فراوانی برای تاثیر گذاری بر کل جهان زد تا از این طریق بتواند به سلطه خویش بر جهان دست یابد و جهان را با سیاستهایی که از سوی مغز متفکرهای وابسته به تفکر صهیونیسم ارائه می شد اداره نمایند که همین اقدامات نیز مهمترین دلیل بر این است که آنها در صدد سلطه بر جهان هستند. از جمله این اقدامات می توان به موارد ذیر اشاره نمود :
1 – تلاش برای به دست گرفتن نبض اقتصاد جهان ؛ به ویژه که یهودیان سابقه دیرینه ای در برنامه های اقتصادی داشته و حضور یهودی در هر منطقه ای ملازم بود با اجرای برنامه های اقتصادی که در راس آنها برنامه های مرتبط با رباخواری و نیز طرحهای شبه ربا قرار داشت . سابقه دخالت یهودیان در اقتصاد به ویژه در غرب به اندازی می باشد که در 3 قرن پیش وقتی مردم می خواستند بهشت را توصیف و قدرت و ثروت بی نهایتی را مثال بزنند میگفتند ثروتی نزدیک روچیلدها این مقطع همان مقطعی بود که برای نخستین بار زرسالاری یهودی به طور رسمی وارد میدان شده و برای اجرای برنامه ها و نقشه های خویش در راه زمینه چینی برای دولت جهانی یهود نخستین گامها را برداشته و در اثر همین نفوذ اقتصادی که به مرور به نفوذ سیاسی منجر شده بود ناپلئون بناپارت تلاش کرد تا نظر خلیفه عثمانی را برای مهاجرت یهودی ها به سرزمین فلسطین جلب نماید که البته در این راه ناکام ماند . در آن مقطع تاریخی روچیلد ها به عنوان رهبران کل یهود جهان با اعطای وام‏های کلان، در مقام بانکدار اصلی دولت‏های اروپایی جای گرفتند و طی 4 سال پس از سقوط ناپلئون، روچیلدها ، نوک قلة ثروت در اروپا بودند.
به نوشتة مورخان دانشگاه عِبری اورشلیم ، برای یک مدت طولانی، تقریباً هیچ وام مهم دولتی در اروپا نبود که روچیلدها در آن مشارکت نداشته باشند. تنها ناتان روچیلد (رئیس بنیاد روچیلد لندن و رأس خاندان روچیلد) طی سال‏های پس از سقوط ناپلئون تا زمان مرگ خود به سال 1836، چند نوبت به دولت‌های پروس، ناپل، روسیه، پرتغال، اتریش، فرانسه، برزیل و حتی پاپ ، وام‏های کلان و مهمی پرداخت کرد. این موقعیت به یهودیان هواخواه تفکرات صهیونیستی این فرصت را می داد تا تحولات اقتصادی و سیاسی جهان را به گونه ای پیش ببرند که در نهایت منافع گروه کوچک یهودی با تفکرات صهیونیستی تامین گردد . روش سیطره اقتصادی بر جهان روشی است که از آن موقع همچنان دنبال می شود و امروزه نیز از یک سو سازمانهای جهانی همچون سازمان جهانی تجارت و صندوق بین المللی پول تحت سیطره صهیونیست ها قرار دارند و از سویی سازمانهای صهیونیستی با سیطره اقتصادی بر دولتهای مختلف به عملی کردن سیاستهای خود مشغول هستند به عنوان مثال دولت ایالات متحده آمریکا یکی از دولتهایی است که متاثر از نفوذ اقتصادی زرمداران یهودی طرفدار صهیونیسم قرار دارد که برای مطالعه بیشتر شما را به مقاله « نقش صهیونیست ها در ساختار اقتصادی آمریکا » نوشته فتح الله پریشان به نقل از خبرگزاری فارس و سایت آفتاب ارجاع می دهیم .
2 – نفوذ در سازمانهای بین المللی تاثیر گذار در سطح جهان از جمله سازمان ملل متحد و بخشهای تابع آن ، شورای امنیت، کمیسیون حقوق بشر، بانک جهانی، یونسکو، سازمان بهداشت جهانی و صندوق بین‌المللی پول و ... این نفوذ به گونه ای است که امروزه سیاستهای اتخاذ شده توسط این سازمانها به گونه ای کاملا آشکار در راستای منافع صهیونیستها بوده و در مواردی که خلاف خواست صهیونیست ها باشد امکان ندارد اقدامی عملی صورت گیرد به عنوان مثال تحت تاثیر همین نفوذ است که کمیسیون حقوق بشر اخیرا در اقدامی سوال برانگیز جمهوری اسلامی ایران را به دلیل صدور حکم اعدام زنی که مرتکب زنای محصنه شده و شوهرش را به قتل رسانده محکوم نمود اما علاوه بر اینکه در برابر اعدام زنی در آمریکا که جرم مشابهی داشته و در عین حال به لحاظ فکری عقب مانده محسوب می شد و نیز در برابر جنایات ضد بشری رژیم صهیونیستی و حتی قتل عام مردم فلسطین توسط سلاحهای ممنوعه ای همچون بمبهای فسفری سکوت اختیار نموده است و نمونه های فراوان دیگر . (برای آشنایی بیشتر با نفوذ صهیونیست ها در سازمانهای بین المللی رک: مثلث شوم ، نوشته عطاء الله باباپور به نقل از سایت تبیان)
3 – نفوذ ذر دولت های جهان به منظور اتخاذ سیاست هایی که در راستای اهداف جهانی یهود می باشد . این نفوذ در برخی کشور ها همچون کشورهای اروپایی و یا آمریکا واضحتر از آن است که نیازی به ذکر شواهد خاص باشد و امروزه به جایی رسیده است که منافع صهیونیست ها از منافع ملی آمریکایی ها مقدم می باشد . همچنین نفوذ صهیونیستها در آمریکا به اندازه ای است که هر کسی که در این کشور خواهان رسیدن به پست و منصبی است بایستی از فیلتر گروههای فشار صهیونیستی همچون آیپک عبور نموده و در این مجامع تعهد دهد که از منافع رژیم صهیونیستی پاسداری نماید به همین دلیل نیز می باشد که به دنبال برخی سخنانی که اوباما در انتقاد از اسرائیل مطرح کرد بلافاصله موج نارضایتی از او از سوی مجامع صهیونیستی بالا گرفت و وی بلافاصله ضمن حمایت صریح از رژیم صهیونیستی حتی جمهوری اسلامی ایران را تهدید به حمله اتمی نمود .
4 – تلاش برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی جهان از طریق ایجاد و مدیریت بنگاههای خبری در سطح جهان و جهت دادن افکار عمومی از طریق آنها و در راستایی که خود می خواهند . این مساله نیز بسیار واضحتر از آن است که نیازی به استدلال اضافی باشد اما به منظور آشنایی هر چه بیشتر تنها به نمونه ای از آمارهایی که در باره نفوذ صهیونیستها در این شبکه های خبری در دست می باشد اشاره می کنیم تا میزان تلاش این گروه برای اعمال حاکمیت خویش از این طریق بر افکار عمومی جهان مشخص شود . به عنوان مثال در حال حاضر مشهورترین خبرگزاری جهان یعنی خبرگزاری رویتر که توسط ژولیوس رویتر یهودی بنیانگذاری شده است توسط یهودی ها و در خدمت منافع صهیونیست ها اداره می شود و یا در ایالات متحده آمریکا در سال 1848 میلادی 5 روزنامه به تاسیس خبرگزاری آسوشیتدپرس اقدام نمودند که در سال 1900 به شرکت عظیمی تبدیل شد که اکثر روزنامه ها و مجلات آمریکایی را که قسمت اعظم آنها واقعا تحت سیطره صهیونیسم بودند را زیر پوشش قرار داد . در سال 1907 نیز اسکریپس و هوارد یهودی خبرگزاریی را تاسیس کردند که یونایتدپرس نام گرفت در مطبوعات جهانی نیز روزنامه تایمز لندن با سردمداری افرادی همچون روچیلد یهودی در سال 1788 آغاز به کار کرد که همانگونه که گفته شد این فرد از رهبران یهودی طرفدار تفکرات صهیونیستی به شمار می رود که وعده مشهور بالفور مبنی بر تاسیس رژیم صهیونیستی نیز به یکی از اعقاب همین فرد داده شد . در حال حاضر نیز این روزنامه توسط رابرت مردوخ صهیونیست مشهور و دارنده دهها رسانه جهانی خریداری و اداره می شود . در آمریکا نیز روزنامه نیویورک تایمز ، واشنگتن پست ، مجله تایم ، نیویورک پست و دهها مجله و روزنامه مشهور جهانی دیگر تحت نفوذ صهیونیست ها قرار دارد که در این میان رابرت مرداخ سهم عظیمی را به خود اختصاص داده است وی در حال حاضر مالک صدها رسانه ، انتشاراتی و ... می باشد .
در عصر ما که یهودیان صهیونیست خود بر پاى خاسته وبا اشغال فلسطین درصدد برآمد ه اند حقارت همیشگى قوم یهود را برافکنند، چیزى از تب وتاب انتظار موعود کاسته نشده است ویهودیان در انتظار مسیحا لحظه شمارى می کنند. حدود صد سال پیش متفکران یهود گفتند قوم ما این همه سال در انتظار مسیحا خوارى ها را بر خود هموارکرد، ولى از وی خبرى نیامد. دیگر انتظارمان به سر آمد وکاسه صبرمان لبریز شد. جا دارد که خود براى پایان دادن به وضع موجود برخیزیم آنان مکتب صهیونیسم را تأسیس کردند وگفتند باید خودمان فلسطین را بگیریم عموم یهودیان می گفتند این کار درست نیست، زیرا طبق باورهاى دینى، تنها مسیحا مى تواند به چنین کارى اقدام کند صهیونیست ها گفتند ما براى قیا م مسیحا پایگاهى در فلسطین درست می کنیم. قانع نمودن قومى که قرن ها در خیالات واهى به سر برده بود، کارى مشکل بود. اما آنان با صبر وحوصله فراوان، براى این کار تبلیغ کردند و مهاجرانى را به فلسطین بردند وپنجاه سال پیش دولت غاصب اسرائیل را در اراضى اشغالى بنیاد نهادند. البته هنوز هم اقلیتى ناچیز از یهودیان بر اثر دلبستگى شدید به امیدهاى قدیم، تشکیل دولت صهیونیستى را مخالف آرمان مسیحاى مى دانند وپیوسته با آن مخالفت کرده، می گویند باید به سنت انتظار ادامه داد. سرانجام، سواد اعظم یهودیت صهیونیسم را از جان ودل پذیرفتند و آن را رهگشاى عصر مسیحا دانستند. از این رو، صهیونیست هاى غاصب فلسطین، علاوه بر دعاهاى مسیحایى موسوم، در پایان مراسم سالگرد بنیانگذارى رژیم غاصب پنجم ماه )اِیار عبرى( پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا می کنند: اراده خداوند ما چنین بادکه به لطف او شاهد سپیده دم آزادى باشیم ونفخ صور مسیحا، گوش ما را نوازش دهد.

پایه ریزان اندیشه ی صهیونیستی حکومت و سروری قوم بنی اسرائیل بر نوع بشر که خوی فرعونی خویش را در زیر خرقه ی یهوه پرستی پنهان ساخته بودند نیک می دانستند که محمد(ص) می آید تا بساط حکومت صاحبان زر و زور و تزویر را برچیند و جامعه ای را بنیان نهد که در آن «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» ، یعنی حکومت الله به دست اولیاء الله بر عبادالله . و این درست همان چیزی بود که ثمره ی صدها سال توطئه ، فریب و به بردگی کشاندن انسان ها توسط آنان را بر باد می داد و بدیهی است که چنین چیزی غیرقابل قبول می نمود پس تمام توان ، فکر و امکانات فرعونیان یهودی نما بسیج شد تا آنچه را بر سر عیسی(ص) و مسیحیت راستین آورده بودند بر سر دین آخرین نیز بیاورند.
رسول خاتم(ص) رسالت آغاز کرد و طی 23 سال تبیین و تبلیغ اسلام چنان به تحکیم پایه های شریعت توحیدی پرداخت که خیانت و ستیز معاندان یهودی نسب که در پشت دیوارهای ام القراء خیمه زده بودند نتوانست راه را بر جهان شمولی آن سد نماید ، لذا رنگ توطئه تغییر کرد و رسوخ فریبکارانه جای شمشیرهای آخته را گرفت . اسفا که ساده لوحی و عافیت طلبی رایج در میان جامعه ی تازه مسلمان شده ی آن روز به علاوه ی کینه ی به اکراه مسلمان شدگان ، فضا را برای این رخنه فراهم نمود .
این به حیله مسلمان شدگان که آرزویی جز سرنوشت دین نصرانی برای دین نبوی(ص) نداشتند با حضوری آگاهانه و هدفمند در میان امت اسلامی ضمن تلاش برای به انحراف کشاندن فرامین قرآن و سنت پیامبر ، با جد و جهدی فراوان به اخذ و ثبت احکام ، آراء و آینده گوئی های رسول اکرم(ص) و دو گوهر یادگارش ( قرآن و عترت ) پرداختند تا با علم کامل و تسلط بر رموز این دین شایسته به مقابله و جنگ با آن برخیزند . لذا گزافه نیست چنانچه ادعا کنیم آنها اگرنه بیشتر که حداقل به میزان خود ما مسلمانان به پیچ و خم دینمان و سرنوشت وعده داده شده ی آن واقفند.
وارثان قوم رانده شده از سرزمین نیل که بار غم قرن ها آوارگی و قهر خداوند را بر دوش می کشیدند و تسلای این عقده ی جمعی را در استقرار و فراگیری حکومت قوم به اصطلاح یهود می دانستند آموزه های اسلام و تشیع ناب علوی خصوصا فرهنگ انتظار را تنها مانع این آرمان می دیدند . از همین روی حتی از قبل تولد آخرین حجت بر حق خداوند بر روی زمین ، مهدی موعود(عج) ، دست به کار شدند تا ( به زعم خویش ) به هر طریق ممکن جلوی تحقق این وعده ی خلل ناپذیر الهی را بگیرند .
گرچه به نظر می رسد ضعف تاریخ نگاری در سده های اول هجری و همچنین پیچیده بودن توطئه های اسرائیلیان مانع دسترسی کافی به اسناد و دلایل دخالت یهودیان در فتنه ها و انحرافات جامعه ی نوپای اسلامی می باشد اما توجه به تجربه ی تاریخ پیش از اسلام و نیز اتفاقات قرون اخیر ثابت کننده ی این ادعا است که نخبگان یهود طی این چهارده قرن از هیچ کوششی برای ممانعت از شکل گیری تمدن پویای اسلامی فروگذار نکرده اند.
بقاء هویت دین اسلام در برنامه ی آن برای آینده ی بشریت و پایان تاریخ است و بلاشک این برنامه در قالب تولد، غیبت ، ظهور و حکومت جهانی مصلح آخرالزمان ، حضرت قائم(ص) تدارک دیده شده است که این امر در تضاد با آرمان دیرینه ی صهیونیزم یهودی است پس قابل درک است که نوک تهاجم دانشوران صهیون را متوجه مهدویت و فرهنگ انتظار بدانیم.
این مسأله فقط مربوط به سالهای اخیر نیست بلکه از دیرباز شاهد انکار ، نفی ، مذاهب و فرق موازی ، منجی های دروغین ، وارونه جلوه دادن حق و باطل ، شبیه سازی ، جعل پیشگوئیهای مربوط به آخرالزمان ، نظریه سازی و هزاران توطئه ی مزورانه بوده ایم . با جستجویی اندک در اینترنت به هزاران مقاله ی تحقیقی و تحلیلی برمی خوریم که حاکی است بابیت ، بهائیت ، وهابیت ، صوفی گری ، فراماسونری ، بنیادگرائی افراطی ، صهیونیسم مسیحی ، جنبش تدبیری ، فاشیسم نازی ، نئومحافظه کاری انجیلی و ... همگی سر در آبشخور صهیونیزم دارند و هدف تمام آنها یکی است! زمینه سازی برای تشکیل حکومتی جهانی به پایتختی اورشلیم یا همان تپه ی ضیون (صهیون) .
یک روز سخن از هرمجدون ( آرماگدون ) گفته اند و روزی از شهر پاک آرمانی . گاهی مسیحیان را به وعده ی ظهور دوم عیسی فریفته اند و مسلمانان را به لزوم دامنگیری فساد! . یک روز سرنگونی بیرق های سیاه جعلی را دلیل بر کذب مهدی خواندند و روزی جهان شمولی ناگزیر لیبرال دموکراسی را نشانه ی پایان تاریخ و اگر بخواهیم از این دست بشماریم فرصتی می خواهد به درازای عمر آدمی.
اگر خوب بنگریم می بینیم چند دهه ای است که حملات چند وجهی صهیونیزم جهانی علیه خواستگاه و تفکر مهدویت شدت و سرعت فوق العاده ای به خود گرفته است به گونه ای که کمتر در طول تاریخ مشابه آن را دیده یا شنیده ایم.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 92/5/20 ساعت 9:58 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


البرادعی :من از نظر اعتقادی شیعه هستم و از نظر هویت سنی ؟!

برخی رسانه ها با اشاره به نماز خواندن البرادعی به سبک شیعیان در روز اول عید فطر در الازهر مصر به پاسخی که معاون رئیس جمهوری موقت مصر به تعجب کنندگان داده است پرداخته اند.

به گزارش مهر، خبرگزاری براثا گزارش داد: صدها نمازگزاری که در صبح پنجشنبه گذشته در اولین روز از عید فطر در الازهر تجمع کرده بودند تا نماز عید به جای آورند از نماز خواندن محمد البرادعی معاون امور بین الملل رئیس جمهوری موقت مصر غافلگیر شدند زیرا وی همانند شیعیان نماز خواند در حالی که البرادعی سنی است.
 
هنگامی که نماز وی تمام شد برخی از حاضران از البرادعی پرسیدند آیا شیعه شده ای؟ وی در پاسخ به آنها گفت: من از نظر اعتقادی شیعه هستم و از نظر هویت سنی و نیازی به انکار عقیده ام وجود ندارد.
 
خبرگزاری براثا در ادامه آورده است: البرادعی در شبکه اجتماعی تویتر خود در واکنش به درخواست گروههای سلفی برای ممانعت از ورود گردشگران ایرانی به مصر گفت: مصر با نبود عقل و عدم قبول دیگری پابرجا نمی ماند.


*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 92/5/20 ساعت 9:42 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


مبانی و مزایای حقوق بشر در اسلام

انسان در نگاه اسلام

قرآن در باره هیچ موضوعی بیش تر از انسان گفت وگو نکرده است . انسان را دارای روح غیرمادی و برخوردار از سعادت ابدی به معنای واقعی کلمه معرفی کرده است . در حقیقت، هویت انسان و سرنوشت پس از مرگ او را «روح » تعیین می کند . از دیدگاه اسلام، روح، واقعیتی است ناشناخته و وصف ناپذیر .

«و یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا .»

«می پرسند تو را از روح، بگو روح از فرمان پروردگار من است و شما را نداده اند از علم، مگر اندکی .» (5)

«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم .»

«انسان با وجود ضعف به نیکوترین صورتی آفریده شده است .» (6)

داستان آفرینش آدم، پدر انسانیت روشن گر مقام والای آدمی است، او مستقیما با اراده خدا، از گل ساخته شده و سپس در آن «روح » دمیده شده است . از این داستان، رمز دوگانگی تن و جان آدمی را می توان دریافت:

روان متعالی او، که به سوی خدا رهسپار است و طبیعت مادی او، که در چنگال وسوسه گناه گرفتار آمده است:

«و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا .»

«گرامی داشتیم فرزندان آدم را و برداشتیم ایشان را در بیابان و دریا و روزی دادیم ایشان را از پاکیزه ها و برتری دادیم ایشان را بر بسیاری از آن چه آفریده ایم برتری دادنی .» (7)

قرآن، به انسان ها، ارزشی والاتر از فرشتگان می بخشد، با این همه عنصر نخستین خلقت آدمی را خاک قرار داده است تا با وقوف به این حقیقت، از خود پرستی و غرور، دوری گزیند .

نافرمانی آدم، موجب گردید که از بهشت بیرون رانده شود . در باب انگیزه خروج آدم و حوا از بهشت، مفسران تعبیرات مختلفی کرده اند، ولی قدر مسلم، بیرون راندن آن ها به خاطر سرپیچی از فرمان خدا بوده نه بدان گونه که بعضی پنداشته اند به علت چشیدن میوه درخت ادراک (معرفت .) زیرا مطابق آیات قرآن، خداوند هرگز با علاقه و اشتیاق ایشان به معرفت اشیا نه تنها مخالفتی ندارد، بلکه پیوسته آدمی را به علم آموزی و تفکر تشویق می کند .

اسلام، اندیشه سقوط اخلاقی آدم در برابر تعرض شیطان و در نتیجه انحطاط اخلاقی انسانیت را، برخلاف نظر ادیان مسیحیت و یهود، مردود می شمارد . آن چه که انسانیت را توجیه می کند، حیات اخلاقی انسان هاست .

از دیدگاه اسلام، انسان موجود تیره بختی که تنها با لطف معجزه آسای خدا از مهلکه نجات یابد، تلقی نمی شود، بلکه انسان موجود خردمندی است که از آزادی و اختیار بهره مند است و توانایی شناخت نیک و بد را داراست . او مسؤول سرنوشت خویش است و در برابر قانون الهی قرار دارد تا رفتار خود را با دستورات آن هم آهنگ سازد .

اسلام به انسان مقام «خلیفة اللهی » بخشیده و به او توانایی و شایستگی ویژه ای (نسبت به سایر موجودات عالم) ارزانی داشته است . از دیدگاه قرآن، ایشان مظهر لطف و رحمت الهی در این عالم است . در حدیث قدسی، خداوند فرموده است:

«من گنجی پنهان بودم که می خواستم خود را آشکار سازم، از این رو بشر را آفریدم تا همگان مرا بشناسند .»

بنابر مفاد این حدیث، خداوند بشر را آفرید تا خود را به جهانیان معرفی کند .

تصوف (عرفان) اسلامی بر مبنای این حدیث پدید آمده و گسترش یافته است . انسان کامل، عالم اصغری است که از درخشش عالم اکبر ظهور یافته، از این رو، نماینده خدا در این جهان خاکی است . وجود او، مظهر وجود مطلق است . این خویشاوندی بدان گونه که مسیحیت باور دارد، انسان را با وجود مطلق، متحد نمی سازد، تنها پرتوی از آن مبدا بر او تابیده است; انسان نشانه ای از آن ذات و حقیقت ناشناختنی است .

آفرینش انسان، غایت و مقصودی در خود پنهان دارد و از سربیهودگی صورت نگرفته است . مقصود از خلقت انسان، سیر تکاملی روح است . موضوع بهشت و دوزخ و مجازات و پاداش در اسلام، به کلی برای تحقق این منظور و حصول این مقصود است، و این، همان خصوصیتی است که دین اسلام را نسبت به سایر ادیان ممتاز می سازد . قرآن نموداری از انسان برتر را به پیروان خود ارایه می دهد تا به مدد اندیشه و رفتار، بدان برتری دست یابند . همگی تدابیر اسلام در مورد بشر نظیر: اصل بیم و امید، پاداش و مجازات، به خاطر بالا بردن مقام انسان صورت می گیرد . حتی ترس از خدا به خاطر ایجاد اضطراب در دل ها نیست، بلکه هشداری است به انسان تا به خلافت الهی خود بیندیشد، مسئولیت خود را احساس کند و نیک و بد را باز شناسد .

اسلام می کوشد تا بین فضیلت انسان در مقام جانشین خدا در زمین، و خلقت خاکی و بی مقدار او، که موضوع بحث و مجادله فراوان فلاسفه است، نوعی سازش و هم آهنگی به وجود آورد . بدین منظور بدی ها و ندانم کاری های بشر را امور عدمی می داند . نقص، فقدان کمال است و زشتی، فقدان زیبایی . بنابراین، انسان برای نیل به کمال انسانیت و خداگونه شدن، باید جنبه های مثبت وجود خود را تکامل بخشد; زیرا کمبودها از ارزش انسانی او خواهد کاست .

از دیدگاه اسلام (برخلاف دو دیانت یکتاپرست دیگر، که در پی ریزی فلسفه سنتی مغرب زمین سهیم بوده اند) انسان و سایر مخلوقات، صفت و حالت واجب الوجود تلقی نمی شوند، روح خدا در پیکر مسیح حلول نکرده و او فرزند خدا نیست . انسان ها در رابطه با خدا و مزیت های دیگر، برابر آفریده شده اند و این عقیده که خداوند، به بعضی انسان ها مقام فوق بشری بخشیده مورد قبول قرآن نیست . اسلام علاوه بر آن که در ذات و صفات واجب الوجود با ادیان الهی پیش از خود اختلاف نظر دارد، در طریق وصول الی الله نیز با آن مذاهب هم آهنگ و هم داستان نیست . هر فرد مسلمان با عبادت و پرهیزگاری و اطاعت از دستورات قرآن که از وحی الهی سرچشمه گرفته است، خواهد توانست به خدا تقرب جوید و این تقرب به افراد برگزیده و ممتاز، اختصاصی ندارد . خدای اسلام به همه انسان ها یک سان می نگرد و همگان از عنایت و رحمت واسعه او بهره مندند .

حقوق اقلیت ها

باید اذعان کنیم که مبانی و اصول دیانت اسلام در حمایت از حقوق اقلیت ها، در قرن هفتم میلادی برای نخستین بار، گام بزرگی بوده است که در راه تامین عدالت و آزادی و برابری انسان ها برداشته شده است .

به شهادت تاریخ، در نخستین مراحل پیروزی اسلام، رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با کسانی که هنوز مسلمان نشده بودند، کاملا جوانمردانه بوده است .

در دورانی که سرنوشت انسان ها را زر و زور تعیین می کرده و آزادی، تنها متعلق به زورمندان و توان گران بوده است، پیامبر اسلام در جزیرة العرب، صدای آزادی و برابری در داده و امیدی در دل های محرومان و ستم کشان پدید آورده است . با توجه به این نکته، بی انصافی است که رفتار ناشایست یکی از فرمانروایان ستم گر را در گوشه ای از قلمرو اسلام، بهانه کرده و در عدالت اسلامی تردید روا داریم . شک نیست که حکام محلی، نسبت به رفتار بیگانگان واکنش هایی نشان می داده اند، ولی ملاک قضاوت باید ایدئولوژی اسلام و رفتار پیامبر و جانشینان او در سی سال اولیه ظهور این دیانت باشد، نه فی المثل رفتار معاویه و فرمانروایانی از این قبیل که متاسفانه به نام اسلام حکومت کرده اند .

در فقه اسلامی فصلی به «ذمه » اختصاص داده شده که به معنای امان یا حمایت آمده است . ذمه قراردادی بود که مسلمانان پس از پیروزی بر دشمن، به منظور حمایت و امان دادن به او تنظیم می کرده اند و به امضای طرفین می رسیده است . بنابر قرارداد مذکور، پیروان ادیان دیگری که سرزمینشان به تصرف سپاه اسلام در آمده بود، می توانستند در بین امت مسلمان به آسودگی زندگی کنند و حکومت اسلام امنیت آنان را از هر جهت ضمانت می نمود در قبال این ضمانت، اصل ذمه، مبلغی به بیت المال می پرداختند که «جزیه » نامیده می شد .

از نظر حقوقی، قرارداد با اهل ذمه را می توان عهدنامه سیاسی (کنوانسیون) تلقی نمود که پیروان یکی از ادیان الهی در سرزمین مغلوب، از سوی قوم غالب یعنی مسلمانان امان می یابند و هیچ کس حق تجاوز به حریم آنان را نخواهد داشت . در برابر این تعهد، قوم شکست خورده باید مبلغی را به صندوق حکومت بپردازد و مقررات عمومی اسلام را رعایت کند . این قرارداد دو جانبه، بیش تر به سود اقوام شکست خورده است تا اسلام، زیرا انگیزه انسانی و اخلاقی عامل موافقت با آن بوده است .

در این جا لازم است یادآور شویم که تنظیم قرارداد صلح با شرایط ذمه یا تامین و حمایت ملت شکست خورده یکی از تجلیات انسان دوستانه اسلام است که به کلی با آن چه در حقوق غرب نسبت به رفتار با ملل مغلوب آمده، تفاوتی آشکار دارد .

نکته جالب دیگر، روشن بینی و آشنایی مسلمانان با مسایل سیاسی در 1500 سال قبل است . یعنی در دورانی که حقوق سیاسی وجود نداشته و حاکم بر مقدرات مردم، زورمندی و توانگری بوده است، در قرارداد اهل ذمه، با روشنی و صراحت، وظایف و تکالیف طرفین و حقوقی که نسبت به هم دارند، مشخص شده که جای هیچ گونه ابهام و تفسیری را باقی نمی گذارد .

«جزیه » در حقیقت نوعی مالیات سرانه بود که از همه اقلیت ها وصول می شد . تنها کودکان، زنان و افراد سالخورده و علیل از پرداخت آن معاف بودند . نرخ جزیه یا مالیات، به توانایی مادی افراد بستگی داشته و از طبقات کم درآمد مبلغ کم تری وصول می شده است . سرپرست خانواده یا رئیس قبیله، مسؤول وصول جزیه برای حکومت بوده اند .

تحمیلاتی که به گروه اقلیت می شده، در قبال حمایتی که دولت اسلامی از آن ها به عمل می آورد; در مقایسه با رفتار ملل فاتح نسبت به افراد تابع کشور مغلوب، کاملا متعادل و انسانی بوده است . پرداخت مبلغی در ازای بهره مندی از مزایای قانونی اقامت در بین مسلمانان و یا الزام به حفظ نظم و اطاعت از مقررات اجتماعی اسلام، به خاطر امنیت جامعه، رفتاری خلاف عدالت محسوب نمی شود . مخصوصا که گروه های اقلیت، آزادی کامل داشته اند که در هر کجا مایلند اقامت گزینند و حکومت اسلام، حمایت از جان و مال و نوامیس آنان را متعهد بوده و حتی در برابر دشمن خارجی از آنان دفاع می کرده است .

نشانه هایی از بدرفتاری مسلمانان با گروه های اقلیت، موجود نیست، بر عکس، شواهد تاریخی در حسن سلوک و مهرورزی اسلام با این گروه ها وجود دارد . پیامبر صلی الله علیه و آله در یکی از دستورات صریح خود فرموده است:

«هرکس یکی از افراد مورد حمایت اسلام را از پا در آورد، بهشت را نخواهد دید .»

علی علیه السلام در خطبه های خود از برابری حقوق مسلمان و غیر مسلمان، یاد کرده و فرموده است:

«اینان جزیه می پردازند، ولی با مسلمانان برابرند .»

رهبران دینی یهودی و مسیحی، در انجام وظایف خود، آزادی کامل داشته اند و رسمیت آن ها مورد تایید حکومت بوده است . اعتمادی که اهل کتاب به پیامبر و جانشینان او داشتند، در قراردادها منعکس است، و هیچ گونه دلیلی بر ناخشنودی اقلیت مدینه و شهرهای دیگر از مجریان قانون اسلام در دست نیست .

تساهل دینی در اسلام، برخلاف برداشت اروپائیان از این واژه به بی بند و باری و سهل انگاری اطلاق نمی شود . دیانت اسلام به گروه های غیرمسلمانی که در درون جامعه مسلمان، زندگی می کنند، آزادی انجام فرایض دینی و حفظ آداب و رسوم قومی را داده و آن ها را در حمایت خود گرفته است . این رفتار مردمی، به تعبیر اسلام، «تساهل » نامیده شده و مجامع جهانی، امروزه این تفکر عالی اسلام را به مقررات حمایت از آزادی های انسان، افزوده اند و از سخت گیری های اکثریت نسبت به اقلیت، در میان افکار و عقاید خود، چشم پوشیده اند .

در تاریخ اروپا می خوانیم که قرن ها، آبای کلیسا نسبت به غیر مسیحیان سخت گیری و شکنجه روا می داشته اند و حتی به متفکران و اهل علم، اجازه ابراز عقاید و نظریات خود را (به علت آن که مخالف با مفاد انجیل است) نمی دادند . عده ای از دانشمندان در سراسر اروپا تحت فشار کشیشان قشری و جامعه متعصب بوده اند .

برداشت اسلام از حقوق اقلیت، هرگز نباید پدیده ای قرون وسطایی و قدیمی جلوه کند . پذیرش حق آزادی بیان و آزادی رفتار، برای انسان ها پدیده ای است که از احترام به شخصیت و اعتقاد به اصالت بشر، سرچشمه گرفته و هنوز هم تفکری پیشرفته است، و می تواند کمال مطلوب ابدی، برای فرهنگ بشری باشد . علمای حقوق بین الملل، مسلما ناگزیر خواهند بود در فرضیه های خود به منظور پی ریزی اساس تفاهم و هم بستگی بیش تر ملت ها، با اندیشه های مترقی اسلام آشنا شوند . این حقیقت مورد پذیرش تاریخ است که قرآن با ارایه مقرراتی در حمایت از گروه های اقلیت، توانسته است ضرورت کاربرد اصل تساهل دینی را در برخورد عقاید و آرای امروز نیز اعتبار بخشد . اصلی که در بسیاری از نظام های سیاسی - اجتماعی معاصر رعایت نمی شود . حقوقدانان بین المللی و بشر دوستان معاصر، هنوز به خاطر تدوین مقرراتی برای حفظ اقلیت های بیگانه در درون جوامع اروپایی تلاش می کنند .

اسلام و حقوق زن

نزول کتاب آسمانی قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله، تنها به خاطر تغییر رسوم و دگرگونی اخلاق عرب جاهلیت نبوده است . قرآن، کتابی است حاوی دستورات منسجم و کامل که اجرای آن در شرایط تاریخی و ضرورت های اجتماعی گوناگون کاملا امکان پذیر است . در مورد حقوق زن، نخست باید دیدگاه اسلام را در باره طبیعت زن دانست .

دیانت اسلام، زنان و مردان را برابر می داند و قوانین اسلام، عموما انسان را مورد حمایت قرار می دهد نه فرد یا گروه معینی را . با این همه در مواردی از حقوق زنان بیش تر پشتیبانی کرده و مخصوصا سنت پیامبر صلی الله علیه و آله عدالت، مهربانی و نیک رفتاری با زنان را توصیه نموده و احادیث بسیاری در این باره موجود است . در مساله ازدواج که از نظر اسلام، بعد اخلاقی و تربیتی آن اهمیت فوق العاده ای دارد، اگر به مهریه تاکید شده باز به خاطر احترام و تامین زندگی آینده زن بوده است .

حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که زن را به موجود مقدس تعبیر کرده و در حدیث دیگر مالکیت خصوصی، حق استفاده از ارث و تساوی در برابر قانون را برای زن قایل شده است .

فقهای اسلام، از تفاوتی که در سهم ارث زن و مرد وجود دارد و مرد دو برابر زن ارث می برد، بدین صورت دفاع کرده اند که این امر نه تنها تضییع حقی نسبت به زنان نیست، بلکه امتیازی هم برای آنان محسوب می شود . می دانیم که در نظام اجتماعی اسلام، به طور کلی مرد مسؤول پرداخت هزینه خانواده از هر قبیل است . در حالی که مسؤولیت و مدیریت زن در خانواده نسبت به اموری است که برای او مستلزم هزینه ای نیست، بدین ترتیب ثروت و در آمد او مانند مرد، صرف مخارج خانواده نمی شود . حال اگر، بیش تر از او ارث می برد، هرگز به خاطر برتری مرد نسبت به زن نمی باشد، بلکه به علت مخارج بیش تری است که اجبارا مرد در زندگی برعهده دارد .

از بررسی قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله به این نتیجه می رسیم که دین اسلام سه نوع امتیاز برای زنان قایل شده است:

اول، حق زناشویی که از نظر اسلام در عین این که پیوند معنوی و پرشکوه مرد و زن مسلمان است، اقدامی در مسیر نظم جامعه و قرارداد عادلانه ای بین طرفین است .

دوم، رعایت احترام و ادب معاشرت در روابط زن و مرد است . با شناختی که اسلام از طبیعت سرکش مردان داشته، در این مورد راه های عملی ارایه داده و صرفا توصیه اخلاقی نکرده است .

سوم، تنظیم روابط زناشویی است . زناشویی صرفا اقناع غریزه جنسی نباید تلقی شود . انگیزه های انسانی و تربیتی، علل و موجبات اساسی زناشویی است . دورنمای این مزایای سه گانه که با یک دید کلی، می توان آن ها را به صورت اصل واحدی پذیرفت، نظر اسلام را نسبت به ارزش مقام زن روشن می سازد .

مطالعه تاریخ تمدن های گذشته حاکی از پرداختن انسان به رسوم و عادات شرم آوری بوده که انقلابات و تحولات اجتماعی نظیر اسلام، سرانجام آن را از میان برده است . از جمله این عادات، رفتار غیر انسانی مردان جاهلیت با زنان و دختران عشیره بوده که پیامبر با آن مبارزه کرده است .

از دیدگاه قرآن، زن در جامعه مسلمان، از همگی حقوقی که به مرد اختصاص داده شده، بهره مند است و اصولا هیچ گاه تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد .

«ما از هر چیز دوگونه آفریدیم، باشد که یگانگی ما را پذیرا شوید .» (13)

افسانه اغواگری حوا و برانگیختن آدم به گناه که در انجیل آمده، و زن را شاگرد شیطان نامیده است، مورد قبول اسلام نیست و این بی احترامی نسبت به زن نه تنها در قرآن دیده نمی شود، بلکه به شهادت بعضی آیات، برتری زن نسبت به مرد، پذیرفته شده است . (14)

در آیات مذکور، آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران و مادر عیسی علیه السلام نمونه پاکدامنی و استقامت در برابر شداید و سختی ها معرفی شده اند . بنابر احادیث معتبر، خدیجه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه علیها السلام دختر پیامبر و همسر علی علیه السلام در بزرگواری همانند مریم و آسیه اند . (15)

باید دانست که نظر قشریون و ظاهر گرایان مسلمان نسبت به زن، مطلقا با تعالیم اسلامی ربطی ندارد و نشانه بی اطلاعی و بی خبری این گروه های متعصب و بیگانه از حقایق اسلام است . این گروه ها برای زن همان حقوقی را قایلند که اعراب دوره جاهلیت قایل بودند، اینان به دستور پیامبر و تعالیم قرآن در موضوع برابری زن و مرد تسلیم نمی شوند و تنها به ظواهر دین پایبندند و با برداشت سطحی و ناقصی که از دین اسلام دارند، مقام عالی و با عظمتی را که قرآن به انسان (اعم از مرد و زن) ارزانی داشته، هرگز درک نکرده اند و در نتیجه با تندروی های ناشایسته ای به قضاوت در باره زن می پردازند . سخنانی چون «بهشت زیر پای مادران است » یا «بهترین شما کسی است که با همسر خود به مهربانی رفتار کند» ، هرگز بر زبان پیامبری که برای زن ارزش ملکوتی قایل نباشد، جاری نمی شود .

مبارزه ای که زنان مسلمان برای به دست آوردن حقوق و آزادی خود آغاز کرده اند، از پیکار زنان اروپا و آمریکا، آسان تر است، زیرا زن مسلمان برخلاف زنان مغرب زمین علیه قوانین ظالمانه ای که حقوق زنان را از یاد برده، قیام نکرده است، بلکه منحصرا با اندیشه هایی مبارزه می کند که گرفتار کوته بینی و عصبیت های جاهلیت اند و مانع رسیدن زنان به حقوق که اسلام برای آنان پذیرفته است می گردند .

دین اسلام، به مراتب بیش تر از مسیحیت و ادیان دیگر در مورد حقوق و آزادی های زن سخنی گفته است مانند: مالکیت خصوصی زن، مهریه، ارث، دریافت هزینه زندگی از شوهر سابق پس از طلاق، و امتیازات بسیار دیگر . دشواری زن مسلمان و مقاومت مردانی است که آماده اجرای احکام الهی در مورد او نیستند .

در کدام سیستم اقتصادی، از حق مالکیت زن، نظیر اسلام حمایت شده است؟ شور و حرارتی که پیامبر صلی الله علیه و آله در دفاع از آزادی و حقوق اقتصادی و اجتماعی زن، در هزار و چهارصد سال پیش، نشان داده است، واقعا شگفت انگیز است . ظهور اسلام، مقارن با فرمانروایی امپراطوران روم و ایران بود که اصولا مرد و زن از آزادی و عدالت بی بهره بودند . اروپای قرن بیستم، هنوز حقوقی را که اسلام برای زنان قایل شده است، به آنان نبخشیده است .

با توجه به این حقایق، زنان روشن فکر مسلمان، بهتر است برای مطالبه حقوق و آزادی های خود از دولت ها، به جای تکرار مطالب متفکران مغرب زمین، به اصول برابری و عدالت اسلام تمسک جویند . عدالت اسلام، از مطالعه در هم آهنگی و نظم و ترتیب کائنات پدید آمده است . نظامی که قدرت کامله خدا، ضامن استقرار و استمرار آن است . نظامی که از اصل مهم «هر چیزی به جای خویش نیکوست » پیروی می کند .

تعدد زوجات و طلاق

انکار نمی توان کرد که اسلام حق چند همسری را برای مرد پذیرفته و اجازه طلاق را به او داده است . باید دانست که نظر قرآن و روش پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در موضوع تعدد زوجات، مبتنی بر علل و موجباتی بوده که در جامعه ابتدایی صدر اسلام وجود داشته است . نظام چند همسری، ستم و اهانت و تحقیر زن در عرب جاهلی، سنتی پا برجا و غیر قابل انکار تلقی می شد . هدف قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله از همان ابتدا، متوجه رفع ستم از زن و بهبود شرایط زندگانی او بوده است ولی عملی ساختن این تصمیم، با یک دستور قاطع و بی سابقه، با توجه به فضای فکری حاکم بر جامعه آن روز، امکان عقلی نداشته است . درست به همین علت، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، با تدابیر ویژه ای کوشیده است که عادات ناپسند و غیر انسانی چند همسری را از جامعه اسلام زایل سازد و در راه رسیدن به این هدف، نخستین گام را که محدود ساختن تعدد زوجات و تدوین ضوابطی برای زناشویی و طلاق باشد برداشته است . در مراحل بعد، اسلام با هرگونه تبعیض و ستم، نسبت به انسان ها اعم از مرد و زن، سیاه و سفید، برده و آزاد، مبارزه کرده است .

در مورد تعدد زوجات، هدف اسلام مبارزه با ستم گری نسبت به زنان و اجرای عدالت بوده و مخصوصا پافشاری قرآن بر اجرای عدالت، خود به خود مساله چند همسری را منتفی می سازد . اگر عدالت و احترام بر روابط زن و شوهر سایه نیفکند، یقینا تک همسری نیز تفاوتی با چند همسری ندارد و به هر حال آرامش خانواده به نابودی کشیده می شود .

در باب طلاق هم اگر درست بنگریم، برای زن و شوهر هر دو حقوقی در نظر گرفته شده است . ازدواج در حقیقت نوعی قرارداد است که زن و شوهر آن را امضا می کنند . این قرارداد در مواردی که یکی از طرفین، به شرایط آن عمل نکند، قانونا نافذ نخواهد بود و اعتبار خود را از دست می دهد . قرآن، درست هنگامی که عقد زناشویی به این مرحله از تزلزل برسد و تداوم زندگی مشترک ممکن نباشد، موضوع طلاق را (آن هم با شرایط عادلانه و در چند مرحله) مطرح می سازد .

در طلاق اسلام، صلح و آشتی و بازگشت به زندگی زناشویی پیش بینی شده و مخصوصا به زنان نیز، حق جدایی از شوهر، طبق شرایطی داده شده است . مرد به دل خواه خود و بدون دلیل، هرگز نمی تواند همسر خود را طلاق دهد و در صورت طلاق شرعی، مرد مکلف است علاوه بر مهریه، ضرر و زیانی را که همسر سابق او مطالبه می کند، تمام و کمال بپردازد و رضایت خاطر او را فراهم آورد . در قرآن کریم سوره مستقلی به طلاق اختصاص داده شده و تمامی ابعاد آن با دقت نظر و موشکافی تجزیه و تحلیل شده است . علاوه بر این سوره (که حاوی دستورالعمل های کافی برای شناسایی، حفظ و تامین حقوق مادی و معنوی بانوان است) در سوره های دیگر، ضمن آیات متعددی در موضوع نکاح و طلاق گفت وگو کرده است . با این همه دین اسلام، طلاق را به جراحتی بر پیکر جامعه تعبیر نموده است . و بر پایه این تعبیر، مقررات شدیدی در راه تامین معیشت همسران مطلقه، وضع نموده تا به انحراف و فساد کشیده نشوند و جامعه را آلوده نسازند .

 

کلیات مطالب و منابع در سایت:

http://www.hawzah.net



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 92/5/14 ساعت 1:0 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


<      1   2   3   4   5   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید