فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولو الالباب.

(سوره زمر آیه 18)

 

برادران عزیز:

در اینکه هر کسى باید معتقدات خود را محترم شمارد شکى نیست ولى باید دانست که چه بسا برخى از معتقدات پایه علمى و منطقى نداشته و از دوران کودکى‏در اثر تربیت محیط خانواده و اجتماع در مغز اشخاص جایگزین میگردد و مسلما تغییر چنین افکارى در اثر عادت و استمرار که براى انسان طبیعت ثانوى میباشد بآسانى صورت نگرفته بلکه مستلزم جهد و کوشش در کشف حقیقت و تحقیق و تتبع در ماهیت ایدئولوژى‏هاى مختلف و انتخاب منطقى‏ترین نظریات خواهد بود و در این راه باید هر گونه تعصب خشگ و غیر منطقى که آدمى را از رسیدن بحقایق و واقعیات باز میدارد کنار گذارده شود.

بحث و تحقیق در باره امامت و خلافت اسلامى در این کتاب مخصوصا در فصول گذشته این بخش بقدرى که کسالت آور نباشد بعمل آمد و تمام مطالب آن که مورد استدلال ما بود از کتب معتبره اهل سنت روایت شد و از منابع تشیع چیزى نقل نگردید اکنون نیز بدون حب و بغض از شما مى‏پرسیم که اگر بعقیده شما خلافت باید بشورا و اجماع گذارده شود پس چرا عمر را اجماع مسلمین خلیفه نکرد بلکه او بوصیت ابو بکر خلیفه شد؟

شما میفرمائید پیغمبر خلیفه‏اى تعیین نکرده بود و ابو بکر را اجماع مسلمین خلیفه نمود ما مى‏پرسیم چرا ابو بکر از پیغمبر تبعیت نکرد و خلافت را پس از خود بشورا واگذار ننمود؟

ابو بکر در نامه‏هاى خود مى‏نوشت از جانب ابو بکر خلیفه رسول خدا پس اگر پیغمبر خلیفه معین نکرده بود ابو بکر چرا خلافت خود را منسوب به پیغمبر میدانست؟

جریان انتخاب خلیفه پس از عمر بشکل تازه‏اى در آمد او خلافت را در شوراى شش نفرى محدود نمود و مخالفین از آنها را محکوم بقتل دانست.

اگر خلافت باجماع و شورا حاصل میشود باید همه مردم در آن شرکت کنند تشکیل شوراى شش نفرى چه معنى داشت؟گذشته از این آراء اکثریت در هر شورائى معتبر و قابل اجراء است دیگر کشتن اقلیت و مخالفین یعنى چه؟

در فصول پیشین ثابت شد که امامت منصب الهى است و امام را نمیتوان از طریق اجماع و شورا انتخاب نمود و چنانچه این امر باجماع هم واگذار میشد اجماع‏حقیقى فقط در باره خلافت على علیه السلام بوقوع پیوست که عموم مردم برضایت و میل خود بخانه وى هجوم کرده و باصرار زیاد با آنحضرت بیعت نمودند چنانکه خودش فرماید:انبوه مردم چون یال کفتار بود و از فشار آنها دو طرف جامه و رداى من پاره شد.

رسول اکرم صلى الله علیه و آله موقع رحلت کاغذ و دواتى میخواست تا چیزى بنویسد عمر ضمن اهانت بآنحضرت گفت احتیاجى بوصیت نیست کتاب خدا ما را کافى است!

ما مى‏پرسیم اگر وصیت لازم نبود و کتاب خدا کافى بود پس وصیت ابو بکر و عمر در موقع وفاتشان بر خلاف این قول بود و معنى قرآن و علم آنرا کسى بهتر از على علیه السلام نمیدانست زیرا قرآن به پیغمبر نازل شده و آنحضرت نیز فرموده بود:انا مدینة العلم و على بابها فمن اراد العلم فلیات الباب (1) .

و باز از برادران محترم سنى مى‏پرسیم اگر شما براى امامت و خلافت منشاء الهى قائل نبوده و جانشین پیغمبر را معصوم و مؤید از جانب خدا نمیدانید در اینصورت خلفاى ثلاثه چه امتیازى بصحابه و مردم دیگر داشته‏اند که اکنون نیز شما در صدد دفاع از آنها هستید و چه بسا علماى عامه از نظر سواد و معلومات بر خلفاء ترجیح دارند و یقینا سواد و معلومات فخر رازى و زمخشرى و ابن ابى الحدید و امثالهم در امور دینى خیلى بیشتر از عثمان و خلفاى دیگر بوده است و بطوریکه در فصل یکم این بخش گفته شد امام و جانشین پیغمبر رهبرى ملت اسلامى را باید در سه جهت«از لحاظ حکومتـبیان معارف و احکامـارشاد حیات معنوى) بعهده بگیرد و اگر کسى از جانب خدا پشتیبانى نشود و معصوم نباشد از انجام چنین مأموریتى عاجز و در مانده خواهد شد حتى صرف نظر از بیان معارف و احکام،و ارشاد حیات معنوى از نظر حکومت ظاهرى و حل و فصل اختلافات مردم نیز نخواهد توانست وظیفه‏اش را انجام دهد همچنانکه خلفاء نتوانستند و دست نیاز بدامن حلال‏مشکلات مرتضى على زدند و در هر مطلب بغرنج و معضلى از نظر صائب و واقع بین او استفاده کردند و بنا بنقل علماء و مورخین عامه عمر در 26 مورد گفت لو لا على لهلک عمر و همچنین در جنگهاى ایران و روم که مضطرب و درمانده شده بود از على علیه السلام جویاى راه حل منطقى شد و آنحضرت او را ارشاد و هدایت نمود و بهمین سبب است که خداوند فرماید:افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى (2) ؟آیا کسى که بسوى حق هدایت میکند براى متابعت سزاوار است یا آنکه خود راه را نمیداند تا اینکه هدایت شود؟

و جاى تعجب است که ابن ابى الحدید با آنهمه تحقیق و تتبع،در مقدمه شرح نهج البلاغه گوید :الحمد لله الذى قدم المفضول على الافضل.سپاس خدایرا که مفضول را بر افضل (ابو بکر را بر على) ترجیح داد و مقدم شمرد.در صورتیکه پاسخ این سخن در آیه مزبور داده شده است که خداوند افضل را براى متابعت و پیروى سزاوار میداند نه مفضول را و این کلام ابن ابى الحدید نسبت ناروائى است که او بساحت قدس حضرت احدیت داده است زیرا ترجیح و تقدم مفضول بر فاضل (چه رسد بر افضل) نه تنها بر خلاف حکمت الهى است حتى در میان مردم نیز چنین ترجیحى بر خلاف عقل و منطق شمرده میشود و این حزب سقیفه بود که چنین تصمیمى را اتخاذ کرد و مفضول را بر افضل مقدم شمرد!

برادران سنى ما ملاحظه میفرمایند که استدلالات ما همگى متکى بعقل و منطق بوده و مدارکى هم که براى اثبات مطالب خود در تمام فصول این کتاب ارائه میدهیم عموما مستند بکتب معتبره عامه میباشد و با اینکه در اینمورد کتب امامیه پر از دلائل محکم و متقن است مع الوصف براى جلوگیرى از هر گونه عذر و بهانه‏اى از نقل آنها صرف نظر نمودیم.البته حقیقت امر نزد محققین معلوم است و امروز حفظ صورت ظاهر براى صلاح اسلام و مسلمین است و رفتار خود على علیه السلام نیز با خلفاء بهمین نظر بوده است.

اگر خلافت ظاهرى باجتماع چند قبیله در سقیفه تحقق یافت باید دانست که‏خلافت حقیقى الهیه یعنى ولایت منصب الهى است و على علیه السلام بولایت منصوب شده و باتفاق کل فرق اسلامى افضل و اعلم و اعدل و اشجع و اقضى و اتقاى کل صحابه بوده است همچنانکه شاعر گوید:

هو فى الکل امام الکل‏ 
من ابو بکر،و من کان عمر؟

پس لازم و واجب است که عموم فرقه‏هاى اسلامى وصیت رسول اکرم صلى الله علیه و آله را در مورد قرآن و عترت خود که فرمود:انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى (3) جامه عمل بپوشانند و از تفرقه و پراکندگى در راه‏هاى مختلف خود دارى نموده و همگى بیک شاهراه اصلى و مستقیم که ولایت ائمه معصومین علیهم السلام است قدم گذارند تا بسعادت دارین نائل گردند همچنانکه گفتار خداى تعالى شاهد و مؤید این مطلب است که فرماید:و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصیکم به لعلکم تتقون (4) .

و البته اینست راه راست من پس شما از آن متابعت کنید و راههاى دیگر را پیروى مکنید که آن راهها شما را از راه حق متفرق سازد خداوند شما را براه خود سفارش کرد تا شاید پرهیزکار باشید.

نگارنده نیز در پایان این فصل به برادران اهل سنت گوید برادر جان:

من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم‏ 
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.

پى‏نوشتها:

(1) جامع الصیغر سیوطى جلد 1 ص 374ـمناقب ابن مغازلى ص 83ـفصول المهمه و کتب دیگر.

(2) سوره یونس آیه 35

(3) مستدرک صحیحین جلد 3 ص 109ـمناقب ابن مغازلى ص 234

(4) سوره انعام آیه 153



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 90/3/26 ساعت 12:39 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت