جامعه‏اى مى‏تواند قیام به حق داشته باشد که زیربناى آن، اعتقاد عمیق به معارف الهى باشد نه اقتصاد یا دیگر شؤون مادى; زیرا در این صورت، هدف قیام مردم، ارضاء هواى نفس یا رفاه مادى خواهد بود نه برقرارى قسط و عدل و قانون الهى. قیامى حق است که تنها براى خداى حق محض و اعتلاء کلمة الله باشد: «کلمة الله هى العلیا»  ; چون فقط خداوند حق است و حق، تنها از اوست و هر چه جز او باطل است: «الحق من ربک‏».

همان گونه که مکتب حق، به صورت قرآن کریم و سنت معصومین(علیهم‏السلام) تبلوریافته و بر تمام مکاتب و قوانین جهان پیروز خواهد شد و حکومتش جهانى خواهد گشت، ملتى پیروز مى‏گردد که اولا در شناخت‏حق، «محقق‏» باشد و ثانیا در مقام عمل به حق، «متحقق‏» گردد و جامه حق بر تن بپوشد و ثالثا همانند خود دین، داراى انسجام و اتحاد و هماهنگى بوده، از اختلاف و نزاع و درگیرى مصون باشد; چنانکه خداى سبحان درباره معجزه ختمیه قرآن مى‏فرماید: «ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»  ; اگر این قرآن از غیر خداوند باشد، لازمه قطعى‏اش اختلاف و تناقض درونى است; در حالى که اکنون هیچ‏گونه اختلاف و ناهمگونى درونى ندارد; زیرا بر محور حق، و نازل شده از سوى خداوند است.

بنابراین، «اتحاد» از مهمترین علل پیروزى است و مقصود از آن، صرف گردهمایى صورى و حضور در صحنه نیست، بلکه گذشته از اجتماعات صورى و ظاهرى، لازم است دل‏ها به هم مرتبط و جان‏ها با یکدیگر منسجم باشند(متحد جان‏هاى مردان خدا) و این اتحاد، وقتى دائمى و بى‏نقص خواهد بود که بر محور مادیات نباشد، بلکه براى رضاى خدا و بر محور حق قرار گیرد.

مسائل مادى، نه تنها آرامش و انسجام نمى‏آورند، بلکه دیر یا زود، مایه تشتت و پراکندگى و نابرابرى خواهند بود. از این رهگذر، قرآن کریم، پیوند و انسجام دل‏ها را در اختیار خداوند دل‏آفرین دانسته، درباره اتحاد و الفت مؤمنین خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى‏فرماید: «والف بین قلوبهم لو انفقت ما فى الارض جمیعا ما الفت‏بین قلوبهم ولکن الله الف بینهم انه عزیز حکیم‏» (23) ; یعنى پروردگار متعال، میان دل‏هاى آنان الفت‏برقرار کرد; تو اگر تمام ذخایر زمین را هزینه مى‏کردى تا میان دل‏هاى آنان انس و الفت ایجاد کنى، نمى‏توانستى; ولیکن خداوند میان آنان الفت‏برقرار نمود; تحقیقا خداى متعال، عزیز و حکیم است. منافع مادى و ذخائر و هر چند به دست‏بابرکت رسول اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم تقسیم گردد و هر چند توسط تقواى مجسم و عدل ممثل، عادلانه توزیع شود، باز هم زمینه شقاق فراهم است و الفت معهود در آیه حاصل نمى‏شود.

حاکمیت دین حق و نظام اسلامى، همانند هر نظام دیگرى، با آرزوها تحقق نمى‏پذیرد، بلکه حضور مردم و اتحاد آنان بر محور حق را مى‏طلبد. مردم، با پذیرش دین اولا و پذیرش ولایت‏حاکم اسلامى ثانیا، دین خدا را در جامعه متحقق مى‏سازند و چنین مردمى اگر چه اندک باشند، خداوند نصر خود را به آنان مى‏رساند و در جنگ با بیگانگان، همه معادلات ریاضى و سیاسى و نظامى را برهم مى‏زند: «کم من فئه قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله‏»انبیاء الهى که با عده‏اى خاص قیام کردند، با اینکه فاقد همه امکانات مادى بودند و دشمنان آنان از همه امکانات مادى برخوردار بودند، چون مؤمنین به قدر میسور، به دستور خدا عمل مى‏کردند، خداوند سلاطین ستم و باطل را نابود مى‏ساخت; عده‏اى از آنان را به صورت: «فاخذناه وجنوده فنبذناهم فى الیم‏» (25) گروهى را: «فخسفنا به وبداره الارض‏»  و برخى را: «سخرها علیهم سبع لیال وثمانیة ایاما حسوما»  و جمعى دیگر را با سایر جنود الهى از میان برد. پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله و سلم و مسلمانان، از کمترین امکانات جنگى و مادى برخوردار بودند، ولى در همان جنگ‏هاى نابرابر، خداوند آنان را یارى کرد و اکنون نیز که انقلاب اسلامى حکومتى دینى برپا کرده است، اگر مردم در صحنه نباشند و حضور جدى نداشته باشند، حتى اگر رهبر آنان در حد وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین(سلام‏الله‏علیه) باشد، نظام اسلامى سقوط مى‏کند.

رهبرى مانند على بن ابى‏طالب(علیه‏السلام) که جز شخص پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم، هیچ کس در روى زمین به عظمت علمى و عملى آن حضرت نمى‏رسد و از نظر شجاعت و سلحشورى و سیاست نظامى نیز بى‏همانند است و پیروزى بیشتر جبهه‏ها به عهده آن حضرت بود، وقتى که مردم با او هماهنگ نباشند و او را نپذیرند، هرگز پیروز نمى‏شود. در سوره مبارکه «نور»، درباره حضور مردم آمده است: «انما المؤمنون الذین امنوا بالله ورسوله واذا کانوا معه على امر جامع لم یذهبوا حتى یستاذنوه ان الذین یستاذنوک اؤلئک الذین یؤمنون بالله ورسوله‏»  ; یعنى مؤمنان واقعى کسانى هستند که گذشته از ایمان به خدا و پیامبر، در مسائل اجتماعى نیز رهبران الهى خود را رها نکنند و در این زمینه، از جهت ملاک حکم، تفاوتى میان آنکه رهبر، پیامبر باشد یا امام معصوم یا جانشینان آنان در عصر غیبت، وجود ندارد.

بنابراین، حکومت اسلامى هیچ‏گاه بدون خواست و اراده مردم متحقق نمى‏شود و تفاوت اساسى حکومت اسلامى با حکومت‏هاى جابر در همین است که حکومت اسلامى، حکومتى مردمى است و بر پایه زور و جبر نیست، بلکه بر اساس عشق و علاقه مردم به دین و حاکم اسلامى صورت مى‏پذیرد و هر چه مردم از اخلاق و معارف دینى بهره‏مندتر باشند و هر چه احکام دینى را بیشتر عمل کنند و هر چه از اتحاد و همبستگى و الفت الهى برخوردارى بیشترى داشته باشند، حکومت اسلامى نیز استوارتر و در رسیدن به اهدافش موفق‏تر است و هیچ‏گاه نباید تصور نمود که اگر مردم با حکومت اسلامى نباشند و اگر مؤمنان راستین کمر همت نبندند، خداوند حکومت اسلامى را برپا مى‏دارد. باید دانست که نعمت الهى و فیض و نصرت خداوند، وقتى به ملتى مى‏رسد که خود آنان خواهان سعادت خویش باشند و به یارى دین خدا بشتابند: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏»و نیز خداوند، نعمت‏حکومت‏شایسته اسلامى را از ملتى بى‏جهت نمى‏گیرد، مگر آنکه خود آنان در حفظ و حراستش کوتاهى کنند: «بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم‏»


1. سوره توبه، آیه 40.
2. سوره هود (ع)، آیه 17.
3. سوره نساء، آیه 82.
4. سوره انفال، آیه 63.
5. سوره بقره، آیه 249.
6. سوره قصص، آیه 40.
7. همان، آیه 81.
8. سوره حاقه، آیه 7.
9. سوره نور، آیه 62.
10. سوره رعد، آیه 11.
11. سوره انفال، آیه 53.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در جمعه 91/11/27 ساعت 2:26 عصر موضوع | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت